https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

بایگانی
آخرین مطالب

۱۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زن زندگی آزادی» ثبت شده است

یک آقای وکیل که دوست بنده و جزو سینه چاکان جریان ز.ز.آ است؛ امروز به عنوان طرفدار آقای پزشکیان با من وارد بحث شد.

اول از هرچیز افتخار می‌کرد که نامزد انتخاباتی‌‌اش پیروز شده و مثلاً جلیلی و طرفدارانش شکست خورده‌اند!! بعدهم خوشحال بود که با واسطه یک آقای نمایندۀ مجلس، مورد توجه آقای پزشکیان است. دوم این که به صورت خیلی جدی داد سخن می‌داد که آدم‌های آقای پزشکیان همه کاربلد و کارکشته‌ و کارشناس و دنیا‌فهم و دنیا دیده‌اند. بعدهم کلی بلوف‌های اندیشمندانه از این دست که تیم آقای ظریف با روش‌های ساختارمند در تکاپوی استقرار دولت قوی و کارآمد هستند و قطعاً اداره حکومت را در مسیر ترقی و پیشرفت ادامه خواهند داد!

نکته دیگر این بود که آقای وکیل با ضرس قاطع می‌گفت آقای رئیس جمهور (منتخب) کار مملکت را به آدم‌های نخبه، متخصص و چشم و دل سیر می‌سپارد که ره‌آوردش یک رضایتمندی تمام عیار اجتماعی است که به دنبالش بساط تحریم و امنیتی کردن روابط داخلی و خارجی ایران برای همیشه برچیده خواهد شد!!

این آقای دوست البته در کنار حرف‌های متوهمانه‌، گاهی متلک و تیکه پرانی‌های مغرورانه هم داشت و صدالبته انتظارش این بود که خالی‌بندی‌ها و خیال‌پردازی‌هایش را باور کنم.

وقتی خوب حرفش را زد، ازش پرسیدم، شما هم احتمال دارد در دولت آقای پزشکیان پست و مقام و موقعیتی داشته باشی؟

گفت آقای فلانی که از دوستان نزدیک آقای پزشکیان است، به من پیشنهادهایی داده، اما هنوز معلوم نیست!

گفتمش تصمیم خودت چیه؟ گفت اگر موقعیت مناسبی باشه قبول می‌کنم!

بهش گفتم، به نظر شما آقای رئیس جمهور منتخب اولویت‌های کشور را می‌شناسد؟ فرق قومیت گرایی و شایسته سالاری و ظریف سالاری را می‌داند؟ آیا به آنچه در شعارهای انتخاباتی‌ وعده داده باور دارد؟ آیا می‌داند که نباید به تفکر رقیب بی‌احترامی کند؟ آیا قبول دارد که نباید به بهانۀ اصلاح روند‌ها از معاون و مدیرکل تا آبدارچی و نظافتچی و راننده را بیرون بریزد و به جای آن‌ها دوست و آشنا و همسایه و فامیل و همشهری را بر گردۀ مردم سوار کند؟ شما فکر می‌کنی آقای پزشکیان می‌پذیرد که اختیار مملکت را به دست افراد دغلباز و هوس‌باز و برانداز بسپارد؟!

در حالی که مشغول خوردن کلوچه لاهیجان بودیم، بلندگو اسمش را صدا زد. اما قبل از این که از هم جدا بشیم بهش گفتم آقای وکیل! شما که خودت تا دیروز با سلطنت طلب‌ها و منافقین و تجزیه طلبان همصدایی می‌کردی، چطور می‌خواهی مجری قانون و مجری سیاست‌های نظام جمهوری اسلامی باشی؟ یعنی واقعاً می‌پسندی که آقای پزشکیان افرادی خودباخته و ناپخته‌ را میدان‌دار حکومت کند؟ حالا 14میلیون طرفداران نامزد رقیب به کنار، وجداناً خودت قبول داری که آدم‌هایی مثل خودت بر کشور حاکم شوند؟ اونوقت تو به ریش نداشتۀ خودت نمی‌خندی؟!

و جمله دیگرم این بود که گفتم آقای وکیل! خوب می‌دانی که این لقمه برای دهان امثال شما بزرگ است. آقای پزشکیان هم اگر می‌خواهد توفیقی داشته باشد، باید حواسش جمع باشد که اولاً حمایت جماعت رقیب را از دست ندهد. ثانیاً باید از دسیسه‌های جماعت فتنه برحذر باشد. چون از نیرنگ طایفۀ هزار رنگ ظریف و خاتمی و روحانی جز خیانت و آشوب نتیجه‌ای عاید کشور نخواهد شد.

اما کلام آخر این که اگر قرار است آقای پزشکیان عاقبت به شرّ نشود، راهی ندارد جز این که ارکان نظام را بپذیرد، با عقاید مذهبی مردم و با آرمان‌های اصلی انقلاب بازی نکند و دور آدم‌های هوسباز و دین فروش و وطن فروش را خط بکشد.

وقت تمام شد و بحث ما ناتمام ماند.

 

بحث قبلی‌ام با همین آقا

 

۲ نظر ۰۱ مرداد ۰۳ ، ۲۲:۵۲
مرآت

الآن قصد داشتم یک پست جدید منتشر کنم در بارۀ خاطرات اربعین امسال که موضوعش در بارۀ یک دختر بدحجاب بود. دختر 20 ساله‌‌ای که  موقع ورود به حرم بدحجاب بود، در حال خروج از حرم، کم حجاب و بعدهم با حجاب از حرم بیرون رفت.

اما یهو یادم آمد که امشب قرار است تهران را و ایران را فتح کنند، قرار است ما همه فتح بشیم و قرار است تلویزیون، اینترنت، رسانه‌ها، مسجدها، اعتقادات، اندیشه‌ها، پارک‌ها، بانک‌ها، تانک‌ها، وبلاگ‌ها، معیارها و مِلاک‌ها همه فتح بشن. به همین دلیل ترسیدم. خییییلی ترسیدم!!!  هیچی دیگه، فعلاً گذاشتمش کنار :))

 

+ قرار ما فردا روی قلّۀ فتح :))

 

 

۶ نظر ۲۵ شهریور ۰۲ ، ۱۸:۴۶
مرآت

خواب دیدم ملوسک‌های خودشیفته، در آرزوی شُهره‌گی، به دریوزگی می‌رفتند و دیدم که در پستوی هزارتوی هنر، آدمکی سرخ‌گونه، با طناب آزادی، استحیای خَلق را حلق آویز می‌کرد! و کمی آن سوتر، رقاصه‌ای مشوّش، تندیسی از تقدیس بر سینۀ ابلیس می‌آویخت!

 

تلخ دارد یاد محشر زندگانی را به ما

خواب ما از دهشت تعبیر بر هم می‌خورد

 

+خدا به خیر گرداند خواب‌های سخت و پرتشویش را.

۷ نظر ۲۷ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۲:۴۱
مرآت

اگر گروه گروه زن و کودک و مرد بی گناه به دست آدم‌کش‌های شرور، به دست منافقین و به دست تروریست‌های آمریکایی و اسرائیلی  شهید بشن، حتی یک صدای ترحم یا یک واژۀ افسوس هم از حلقوم این جریان بی ریشۀ «زن زندگی آزادی» شنیده نمی‌شود. اما اگر یک تروریست سنگدل، یک آدم‌کش و یا یک یاغی ضد امنیت، با فرایند دادرسی و با اصول قضایی، محکوم به اعدام بشه، فوراً حسّ ترحم و انساندوستی‌ همین جریان مزخرف می‌جنبه و شروع می‌کنن به محکوم کردن دستگاه قضا. بعد هم در و دیوار پیام‌رسان‌های خارجی و رسانه های مجازی را پر می کنند از هشتگ نه به اعدام!

واقعاً چرا نسل لج‌باز اینستاگرام زده، این‌قدر وارونه فکر می‌کنن؟ چرا این جریان بیگانه‌پرست، پوزۀ گرگ‌های وحشی را می‌بوسن، اما، برای انسان‌های مظلوم و بی‌گناه، حتی حق حیات هم قائل نیستن؟. چرا دارن جای شهید و جلاد را عوض می‌کنن؟

یَـٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَن یَرۡتَدَّ مِنکُمۡ عَن دِینِهِۦ فَسَوۡفَ یَأۡتِی ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ یُحِبُّهُمۡ وَیُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ یُجَٰهِدُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖۚ ذَٰلِکَ فَضۡلُ ٱللَّهِ یُؤۡتِیهِ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٌ - سوره مائده آیه 54

 

+ معرفت نیست در این قوم خدا را سببی // تا بَرَم گوهر خود را به خریدار دگر

​​​​​

 

خدایا! پناه بر تو. خدایا! رحم کن به این ملت،

۲ نظر ۱۶ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۳:۰۶
مرآت

یک روزنامه نگار روشنفکر شبه مذهبی می‌گفت: در روزگاری هستیم که امام حی و حاضر داریم و چون امام حی و حاضر داریم هیچ وقت در شرایط اضطرار قرار نمی‌گیریم که بخواهیم در یک واکنش سخت، جان خود را به خطر بیندازیم! و توضیح می داد که در شرایط حاضر، هر اتفاقی بین افراد رخ دهد و هر حادثه‌ای برای مردم پیش بیاید، عادی و اجتناب ناپذیر است. پس رنج ها را، زخم‌ها را و حوادث ناخوش فردی و اجتماعی را باید عادی بدانیم و باید بدون واکنش های سلبی یا ایجابی از کنارش عبور کنیم.

می‌گفت ما نباید به خودمون زیادی اعتماد کنیم و نباید بعنوان دفاع از مظلوم یا تنبیه ظالم مستقیماً مداخله کنیم. می‌گفت تشخیص حق از باطل در چنین شرایطی به عهدۀ ما نیست. خدا ما را به خاطر سکوت کردن و مداخله نکردن مؤاخذه نمی‌کند! و بالاخره جان کلام این روزنامه‌نگار این بود که اقدام حمید رضا الداغی مصداق کاسۀ داغ‌تر از آش است و مقرون به صحت نیست!

گفتمش، واقعاً این رسانه‌ها چی به شما و افکار شما تزریق کرده‌اند که نه فقط دین، بلکه انسانیت و عقلانیت شما را هم به لجن کشیده است!؟

گفتمش، اولاً برخلاف تصور شما شرایط اضطرار همیشه بوده و همیشه خواهد بود، فقط بستگی دارد که من و شما مرد میدانش باشیم یانه؟ گفتمش شرایط اضطرار، چه از نوع طبیعی باشد یا از نوع بشری، فرصتِی است برای عبرت آموزی من و شما که اگر درد دین نداشته باشیم، بهانه می‌سازیم تا از شرایط اضطرار فرار کنیم.

گفتمش آتش سوزی یک خانه در اهواز، شرایط اضطرار است. اما فقط یک نوجوان 15 ساله به نام علی لندی می‌شود مرد میدان آن، که خودش را برای نجات دو زن سالمند بی مهابا به درون آتش می زند! گاهی هم، آتش سوزی یک مدرسه می شود شرایط اضطرار، اما فقط یک معلم فداکار به نام حسن امید‌زاده پیدا می.شود که لهیب آتش را به جان می‌خرد تا جان 30 دانش آموز را نجات ‌دهد.

در 18 تیرماه سال 59 نیز، لو دادن کودتای معروف به نقاب، یک شرایط اضطرار است، اما فقط یک افسر خلبان نیروی هوایی است که در این میدان وارد می‌شود و یک انقلاب عظیم را و یک امت نجات یافته را از خطر خونین نجات می‌هد. یک بار هم شرایط بسیار سخت کردستان ایران می شود شرایط اضطرار، اما باز هم شهید بزرگواری مثل محمد بروجردی است که تنها وارد این میدان می‌شود و در شرایطی که هیچ نقطۀ امیدی برای نجات کردستان نبود و همه کارشناسان سیاسی و نظامی، کردستان را از دست‌رفته می دانستند؛ او یک تنه می‌ایستد و کردستان را از حلقوم گروههای تجزیه طلب نجات می‌دهد.

گفتمش بعضی جلوه‌های ویژه در کودتای شرارت و فاحشگی پائیز 401 هم می‌شود شرایط اضطرار. اما برای گلهای نازنینی مثل آرمان علی‌وردی و روح الله عجمیان و..

و امروز نیز، صحنۀ دفاع از ناموس یک شهروند سبزواری، شرایط اضطرار سختی را رقم می‌زند که البته افتخار میدان داری‌اش فقط برای یک انسان با غیرت و شرافتمند به نام حمیدرضا الداغی ثبت می‌شود . اما درخشش کار این جوان شجاع و غیرتمند، آن‌قدر فروزنده است که چشم جریان فاحشگی مدرن و چشم جریان روشنفکری شما را به شدت خیره کرده است. به همین دلیل جنابعالی و براندازان معاند، قدرت درک و فهم و دیدن آن را ندارید...

 

+ ماجرای شهید الداغی ثابت کرد که جریان برانداز و جریان رسانه‌ای و روایت سازی بیگانه، فقط با آخوند و بسیج و سپاهی مخالف نیستند. بلکه این جریان مستهجن، با هر مرد و زن ایرانی که مدافع عفت و غیرت و انسانیت باشد، در ستیز است...

++ به دوستم گفتم روز حادثه کنار شهید نبودیم. اما به احترام غیرت و انسانیت شهید، حیف نیست تشییع جنازه‌اش  را از دست بدهیم؟ گفت: 1330 کیلومتر رفت و برگشت کمترین هدیه است......هنیئاً له الجنّه.

+++ مردم سبزوار به پاسداشت غیرتش انصافاً سنگ تمام گذاشتند...

۴ نظر ۱۳ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۳:۰۱
مرآت

هر انسانی در روند دائمی مرگ و حیات، لاینقطع در حال سیرورت و صیرورت است. اما فلسفه این آمد و شدِ غیر اختیاری این است که انسان بتواند با عمل و عقیده‌اش، چگونه‌بودن و چگونه‌شدن را مشخص و بلکه بر چگونه‌سازی حیات و مرگ جامعه‌اش ایفای نقش نماید...

با این وصف، انسان ها در صیرورت حیاتشان، یا در برابر جریان حق می‌ایستند یا در تأیید و تقویت جریان حق گام بر می‌دارند. که نمونه های مثبت و منفی آن فراوان است. اما از بین تمام نحله‌های فکری تاریخ، خداوند، فقط چهار زن را در دوجبهه متفاوت و متضاد، به صورت ویژه و استثنایی معرفی فرموده و آن‌ها را برای جهانیان مثال زده است. که دو مورد آن در جبهۀ حق و دو مورد دیگرش در جبهۀ غیر حق هستند: (10- 11- 12 سوره تحریم)

در جبهه غیر حق: همسر نوح نبی و همسر جناب لوط هستند که شوهرانشان هردو پیامبر خدا بودند

اما در جبهۀ حق: اول جناب آسیه همسر فرعون مصر بود. دوم جناب مریم مادر حضرت عیسی علیه السلام است که از بدو تولد یتیم بود و بدون همسر زندگی کرد....

جالب این‌جاست که همسر جناب نوح و همسر جناب لوط هردو در کانون وحی و در مرکز رهنمود خداوند بودند و تمام شرایط زندگی مؤمنانه و هدایت برای‌شان فراهم بود، اما آن‌ها حق را نپذیرفتند و گمراهی را تا آخر ادامه دادند.

آن سوی قصه نیز، آسیه همسر فرعون بود. همان فرعون که در عصیان و طغیان تا قبل از اسلام شهرۀ تاریخ بود. و آسیه در دل عقیده و آرمان چنین فرمانروایی می زیست، آسیه تمام گنج‌های زندگی و همۀ شرایط کفرورزی و حق‌ستیزی را در اختیار داشت و همۀ مشوق های گمراهی برای او فراهم بود، اما نه تنها ذره ای لغزش از خود نشان نداد، بلکه آرمانش این بود که خداوند او را نزد خود حیات بهشتی ببخشد و او را از شر عقیده و عملِ فرعون و ستمکاران فرعونی نجات دهد.

وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنى مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنى مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ.

اما حضرت مریم، مادر عیسی علیه‌السلام که مشهور شرق و غرب عالم است، این بانوی برگزیده در مسیر زندگی‌ با چالش های زیادی مواجه بود. مصیبت ها، تهمت‌ها، بی مهری‌ها، شکنجه‌های روحی، طرد شدن‌ها و تنهایی های زیادی را تحمل کرد، اما از مرام و عقیده و آرمان الهی‌ عقب نشینی نکرد و در طول حیات طیبه‌اش حتی یک حرف شکایت آمیز هم بر زبان نیاورد...

این‌ها نمونه‌های قبل از بعثت بود، اما سه نمونۀ بی نظیر هم در تاریخ اسلام داریم که نقش آن‌ها بسی عمیق‌تر و بی بدیل‌تر از نمونه‌های قبل است. هرسه در پایه‌گذاری شریعت، در صیانت از ارکان هدایت، و در جهانی‌سازی دین خدا، نقشی اساسی و  ماندگار از خود باقی گذاشتند و یک جهان را مدیون خود کردند. ===> حضرت خدیجۀ کبری، حضرت فاطمۀ زهرا، حضرت زینب، پیام‌آور کربلا...

و حالا یک سئوال: چرا خداوند، مثال‌ها و نمونه‌های برجستۀ انسانی در هردو جبهه را فقط از بین زنان انتخاب کرده است؟ آیا مردان نمونه در تاریخ برای مثال زدن نداشتیم و یا کم داشتیم؟ واقعاً چرا؟  

به نظر من اگر در این باره خوب تأمل کنیم، قطعاً به اهمیت مقام زن در سرنوشت جوامع انسانی پی خواهیم برد و تصدیق خواهیم کرد که زن در تحولات مثبت یا منفی جوامع بشری، همیشه نسبت به مردان نقش برجسته تر و تأثیرگذارتری داشته است...

 

+ شاید به اقتضای نظرات این پست برخی ویژگی های سه بانوی اول جهان قابل تبیین باشد...

۱۲ نظر ۱۵ فروردين ۰۲ ، ۰۰:۲۵
مرآت
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۱ فروردين ۰۲ ، ۰۰:۴۱
مرآت

از وبلاگ هایی که دنبال می کنم. هفت وبلاگ از طرفداران پر و باقرص اعتشاشگران هستند که شمشیرشان را از رو کشیده اند، دوتا از آن ها هم کاملاً نقش مخالف بازی می کنند، اما از خودشان حرفی برای گفتن ندارند. فقط نشخوارکنندۀ جویده های دیگران هستند. حتی دانش لازم برای پاسخ به نظرات کاربران را هم ندارند. دو تای دیگر هم هستند که کاملاً مذبذب و نان به نرخ روز خور هستند. یعنی تا همین هفتۀ پیش، آتش بیار معرکه بودند و برای گروه های معاند فرش قرمز پهن می کردند، اما وقتی دیدند، شورش ها عقیم مانده و تیر خصومت شان به سنگ خورده است، کم کم فتیلۀ آشوبگری را پایین کشیدند و مطالبی کاملاً خنثی می نویسند. جالب است که مطالب این دو وبلاگ یک جورایی با هم همسو و هماهنگ است. انگار که یک نفر هر دو وبلاگ را می نویسد.

۹ نظر ۰۶ دی ۰۱ ، ۲۳:۴۵
مرآت

روزهای اول اغتشاشات هرچه به این اراذل و اوباش گفتیم که اعتراضات را به سمت خشونت نبرید، شیشه نشکنید، جایی را آتش نزنید، آمبولانس و ماشین های بیت المال را نسوزانید، توجه نکردند! هرچه خواهش کردیم بانک ها را و مغازه های مردم را غارت نکنید و آدم کشی به راه نیندازید، به حرف ما اعنتا نکردند! و خلاصه هرچه داد زدیم و گفتیم که از وحشی گری فاصله بگیرید و مطالبات منطقی مردم را با خشونت هایتان به حاشیه نرانید، متأسفانه گوش نکردند که نکردند. در نتیجه، آن قدر بی منطق و احمقانه رفتار کردند که جز فحش رکیک، جز هرزگی، جز  قمه، پنجه بوکس،چاقو و جنایت و وحشی گری هیچ خاطره دیگری از خود به یادگار نگذاشتند...

و حالا متأسفم برای آن ها که آلت دست تعدادی سلبریتی خودفروخته شدند و عقل و احساس شان را فقط ارزانی مشتی فاحشه و ولگرد بین المللی کردند. متأسفم برای آشوبگرانی که وعده های دروغ رسانه های معاند را باور کردند و شرافت و امنیت و اعتبار کشور را به بیگانگان فروختند...

متأسفم برای عده ای که وعده سرنگونی جمهوری اسلامی را ساده لوحانه پذیرفتند و با پشتوانۀ معدودی اراذل و اوباش بی مخ، خون یک عده بی گناه را ریختند و نام آن را انقلاب گذاشتند، اما نفهمیدند که انقلاب یک شبه و یک هفته اتفاق نمی افتد. نفهمیدند که انقلاب قاعده و قانون دارد، انقلاب رهبر می خواهد، فرهنگ می خواهد، تفکر و قدرت تصمیم گیری می خواهد. انقلاب باید اجزاء و ارکانش قوی باشد، باید هدف داشته باشد، باید قبل از هر چیز، از حمایت کامل مردم برخوردار باشد.

متأسفم که مشتی عربده کش و چاقو به دست با اتکاء به هشتگ های جعلی در فضای مجازی، مثل آب خوردن آدم کشتند و منافعش را به حاکمان آمریکا و انگلیس و عربستان تقدیم کردند...

اما شما ای آقایان قاتل و خانم های بیگانه پرست! می دانم که فریب تان دادند و به شما گفتند که از انقلاب 57 ایران کپی بگیرید. اما نمی دانید که انقلاب ۵۷ چه  بود و چه ویژگی هایی داشت. به همین دلیل دچار اشتباه بزرگ شدید. کاش می دانستید که انقلاب  57 ایران یک رهبر دینی داشت که اجازه نداد حتی از یک سنگ ریزه علیه مأموران ساواک استفاده کنند! کاش می دانستید که انقلابی های سال 57، شهید دادند، اما کسی را نکشتند. انقلابی های 57  به مأموران حکومت نظامی گل هدیه می دادند و حتی یک بی احترامی هم به آن ها نکردند. اما شما جز بی حرمتی به قرآن و عربده کشی و قتل و غارت هیچ هنری نداشتید. کاش می دانستید که سال 57، اصناف و پیشه وران عزیز، در اعتراض به حکومت شاه، با ارادۀ خودشان پیشتاز اعتصاب می شدند، اما شما بازاری های بیچاره را با تهدید و ارعاب وادار به تعطیلی مغازهاشون می کنید. کاش می دانستید که انقلابی های 57  مربیان و معلمانی مثل شهید مطهری، بهشتی، مفتح، باهنر، هاشمی نژاد، شریعتی، صدوقی، مدنی و دستغیب داشتند که پایگاهشان محراب و مسجد و حسینیه و دانشگاه بود و خودشان پیشتازان شهادت بودند. اما شما به فاحشه ای مثل مصی علی نژاد و به تن فروخته ای مثل گلشیفته فراهانی اقتدا کردید و دانشگاه را به ابتذال کشاندید. شما به علی کریمی دل خوش کردید که جز درآمد و رفاه شخصی هیچ دغدغه ای ندارد. نه ذره ای درد مردم را می فهمد و نه از مرام و معرفت و غیرت سهمی دارد. به همین دلیل خیلی زود فرار را بر قرار ترجیح داد و از کشور گریخت. اما شاید با سوادترین لیدر شما علی دایی باشد که او هم این روزها حال و روز خوشی ندارد و عنقریب به عذاب وجدان گرفتار می شود.

کاش می دانستید که انقلابی های 57 در خیابان های تهران، اصفهان، شیراز و مشهد، عراده های توپ و تانک و مسلسل را مقابل خود می دیدند، اما شما در خیابان های شهر، پلیس و بسیجی غیر مسلح و مردم بی دفاع را سلاخی می کنید.

کاش می آموختید که انقلابی های 57 برای رسیدن به استقلال و نجات از استبداد شاهنشاهی، از هیچ وسیلۀ نامشروع استفاده نکردند. چرا؟ چون مثل ماکیاولیست ها معتقد نبودند که هدف وسیله را توجیه می کند، بلکه اعتقاد داشتندکه در مسیر انقلاب، باید حرمت ها را حفظ کنند و از خط قرمزهای اخلاقی عبور نکنند. اما شما متاسفانه هیچ یک از اصول اخلاقی را رعایت نکردید. شما به فرمان فاحشه ها و به تحریک منافقین آدم کش جلو افتادید و برای این که به درجۀ بالای بی رحمی برسید، طبق آموزش های دیکته شده جرعه جرعه مشروب سر کشیدید تا صدای عربده هایتان نگذارد صدای وجدانتان شنیده شود. شما از امثال سلبریتی هایی درس می گیرید که برای قاتل آدم های بی گناه هشتگ نه به اعدام می زنند؟ اما وقتی سارق گوشی موبایل دخترشان از او طلب بخشش می کند، به هیچ قیمتی او را نمی بخشند و قانون را در مورد او اجرا می کنند!

انقلاب 57 وابستگی به دولت های خارجی نداشت، انقلاب 57  با شعار نه شرقی نه غربی، راه خود را ادامه داد و حتی از دسیسۀ سه قدرت آمریکا و انگلیس و شوری سابق هم با افتخار عبور کرد. اما شما چشم به حمایت رسانه های خارجی دوخته اید و با آموزش فاحشه ها عربده می کشید! هنر شما این است که با پشتوانۀ مالی ولیعهد عربستان آدم می کشید و با هدایت آن ها سرمایه های ملت را به آتش می کشید... پس حالا ببینید ثمرۀ انقلابتان را و ببینید که چگونه عقل تان را شستشو دادند و احساساتتان را به نفع خود و علیه امنیت کشورمان مصادره کردند. ببینید این خسارت ها و نتیجه هایش را. ببینید و مطمئن باشید که در تمام خسارت های مالی، روحی، امنیتی و در قطره قطره خون هایی که در این دو ماه به ناحق بر زمین ریخته شد، سهیم هستید و باید در برابر تاریخ و وجدان های بیدار انسان ها پاسخگو باشید... و البته که حساب قیامت شما هم با کرام الکاتبین خواهد بود.

 

تو پنداری که بدگو رفت و جان برد

حسابش با کرام الکاتبین است

 

و حالا بیایید تا دیر نشده، خود را دریابید. بیایید از فاز توهم فاصله بگیرید و اشتباهات رفتاری تان را جبران کنید. بیایید آبروی خود و دستاورد 300000  شهید این مرز و بوم را به بیگانگان نفروشید. شاید مورد عفو و عنایت قرار بگیرید...

 

پ.ن: به خاطر یک دوست، کمی طولانی نوشتم و به خاطر بقیۀ عزیزان از 60 درصد متن صرف نظر کردم :))

 

 

۸ نظر ۲۲ آذر ۰۱ ، ۲۳:۵۸
مرآت

جبهۀ عبری، با محوریت آمریکا، با هم پیمانی اتحادیه اروپا و با هزینۀ سعودی ها، در اغتشاشات اخیر چهار راهبرد را دنبال می کند 1- می خواهد جامعه را از ارزش های پرافتخار خود تهی کند 2- می خواهد وضع کشور را آشفته و بحران زده نگه دارد 3- می خواهد عزت و غیرت و جهاد را از فرهنگ طرفداران نظام بزداید 4- می خواهد عیاشی و فحاشی و قمه کشی اوباش را انقلاب جلوه دهد. به همین دلیل می بینیم که کل گروه های برانداز و تجزیه طلب در ناامن سازی کشور، اشتراک نظر دارند و دنبال این هستند که با شایعه و دروغ و دغلبازی و توهین و هرزگی و آدم کشی، آشوب ها را استمرار دهند. حتی به شیوۀ وحشی های داعشی.

 

انقلابی که گفتمانش وابستگی، ادبیات گفتاری اش دروغ و تحریف، سلاحش وحشی گری و آرمانش آزادی های مبتنی بر فساد باشد؛ قبل از پیروزی، تابوت آزادی اش را به دوش خواهد کشید...

۸ نظر ۱۶ آذر ۰۱ ، ۲۱:۳۱
مرآت

بدون مقدمه و بدون توضیح:

سلام جوون.

  • سلام،.. شما؟

من دوست وکیل شما هستم.

  • پیغامی دارید.

پیغام ندارم. فعلاً خانوادتو ببین. بعد به اندازۀ چندتا سئوال وقتتو می گیرم :)

******     *****     ******

گفتند باید حبس می کشیدی، چی شد که مرخص شدی؟

  • پروندۀ من با دو مجرم اصلی گره خورده بود. اگه ثابت نمی شد، می موندم.

حالا چیزی ثابت شد؟

  • آره، اونا مقصر شدند.

این اثبات، جرم شما رو کمتر کرد؟

  • نه، جرم من حدش معلوم بود ولی اونا داشتند قِصِر در می رفتند.

شما قبلاً اونها رو می شناختی؟

  • آره، می شناختم. یکی از همونا منو وارد این بازی کرده بود.

کدوم بازی؟

  • بازی اغتشاشات.

مجرد هستی؟

  • بله،

گفتند دانشجو هستی، میشه بپرسم کجا و چه رشته ای؟

  • دانشجوی شریف هستم. ارشد... ...

به تیپ شما نمیاد که اهل درگیری باشی، چی شد که سر از اغتشاشات درآوردی

  • خدا لعنت کند جوّزدگی را، راستش من اهل یک دعوای معمولی هم نیستم. حتی اهل بگو مگو هم نیستم. اصلاً تربیت خانوادگی ما به دور از جنجاله.

پس چی شد که وارد این ماجرا شدی؟

  • ولاع چی بگم، چند نفری جو دانشگاه را به دست گرفته بودند، تهدید می کردند که اگر همراهی نکنیم بایکوت می شیم.

و شما هم باور کردی؟

  • خیلی های دیگه هم باور کرده بودند.

اون چند نفر کیا بودند؟

  • دوتاشون دانشجوی سال آخر بودند. بقیه شونو نمی شناختم.

دختر بودند یا پسر؟

  • هم پسر، هم دختر

اونوقت شما برای خواسته های اونها اغتشاش کردی؟

  • برای خواستۀ اونها که نه، می گفتند حکومت را باید ساقط کنیم.

یعنی خواستۀ اونها براندازی حکومت بود؟ و شما برای براندازی نظام اغتشاش کردین؟

  • در واقع این طور بود.

خب مگه با هرزگی و بی عفتی و چندتا فحش رکیک و زشت توی دانشگاه میشه نظام را ساقط کرد؟

  • حرفشان این بود که از حمایت بین المللی برخوردارند. می گفتند مردم هم آماده اند، اگر دانشگاه هم به صحنه بیاد حتماً پیروز می شیم.

اونوقت نپرسیدی ازشون که اگر این نظام از بین بره، چه حکومتی قراره جاش بیاد؟

  • کسی اصلاً به این چیزا فکر نمی کرد.

شما خودت چی؟

  • من خودم اصلاً اهل سیاست نیستم. ولی حالا می فهمم که اونها خودشونم فقط آلت دست بودند و فقط هرج و مرج و آشوب رو بلدند.

میگن دانشجو در هر جامعه ای باید نماد فهم و ادب و عقلانیت باشد، شما این حرف را قبول داری؟

  • بله، باید همین (طور) باشه.

به نظر شما در ماجرای اون روز دانشگاه، شعارها و رفتار دانشجویان چقدر متکی بر عقلانیت بود؟

  • (با مکث) هیچی.

به نظرت چرا جایگاه نخبگی دانشگاه شریف، ناگهان تا این حد به ابتذال کشیده شد؟

  • (با مکث) نمی دونم.

آیا این افول اخلاقی در مرکز نخبگی کشور، برای ما و شما یک فاجعه نیست و نباید برای آن گریست؟

  • (بازهم با مکث) درست می گید. سئوالتون واقعاً تأمل برانگیزه!

به نظرت رادیکالیزه شدن فضای رفتاری و گفتاری جامعه می تونه پادزهری باشه برای زدودن کاستی ها، کژی ها و ناکارآمدی مسئولان کشور؟

  • به هیچ وجه!

بعضی ها می گن زندان رفتن آدما رو قهرمان میکنه، شما الآن خودتو یک قهرمان می دونی؟

  • این حرفا یک فریبه برای این که از آدم های احساسی و کم عقل سوء استفاده کنن!

طعم این بازداشت در مسیر مطالبات دانشجویی به کام شما تلخ بود یا شیرین؟

  • این تجربۀ بسیار تلخ بود برای من! چون اصلاً اهل این مسائل نیستم.. اما فهمیدم که این شیوۀ مطالبات، نه عقلانی است و نه مفید.

ان شاءالله موفق باشی.

  • ممنونم.

 

۹ نظر ۱۴ آذر ۰۱ ، ۲۱:۲۳
مرآت

بدون مقدمه و بدون شرح!

داداش سلام.

  • سلام داداش.

ببخشید، میشه بپرسم حال و هوای زندان چطور بود؟

  • زندان، زندانه دیگه حاجی، میخوای چطو باشه؟

یعنی مثلاً کتک، تنبیه، شکنجه، بیگاری و از این چیزا؟

  • نه دادش از این چیزا نیست. اما خونۀ خاله هم نیس.

میشه بگی در مجموع چطور بود؟

  • سرجمع این که یه خبطی کردیم، تاوونشم دادیم، برگشتیم سر خونۀ اول.

ببخشید، یعنی چی؟ مثلاً چه خبطی، چه تاوونی؟

  • یعنی این که نفهمیدیم، غلط کردیم و حالا هم با وثیقه اومدیم بیرون دیگه، همین!

خب حالا چی، چه کار باید بکنی؟

  • هیچی! باید نوکری مادرمو کنم که نجاتم داده.

مادرت؟ مگه چکار کرده برات؟

  • حرفشو گوش نکردم افتادم زندون. الآنم وثیقمو جور کرده که آزاد شم. دیگه چیکار باید می کرد؟

بابات چی،

  • (با بغض و اشک) بابامو چندساله ندارمش!

یعنی چی نداریش؟

  • یعنی چند ساله ازش جُدام! ...

ببخشید داداش! نمی خواستم ناراحتت کنم! اما میشه بگی شغلم داری یا نه؟

  • قبلاً پخش محصولات غذایی کار می کردم... اما...

یعنی قبل از زندان شاغل بودی؟

  • نه داداش! یه جورایی ول بودیم. سال قبلش بود!

منبع درآمدت؟

  • فقط کمک مادرم...

چندسالته؟

  • 24 سال

چقدر درس خوندی؟

  • 9 کلاس!

چی شد که رفتی تو فاز اغتشاشات؟

  • حاجی این یکیو دیگه بی خیال شو!

چرا؟

  • ولّاع به صدجا جوب دادم اینو!

طوری نیست حالا یه بارم به ما جواب بده.

  • حقیقتش خریّت! یعنی رفیقا فاز دادند، مام جوگیر شدیم!

ممکنه بازم دوباره جو گیر بشی؟

  • نه ولّاع حاجی، عمراً

حالا اگه کاری واست جور بشه قبول می کنی؟

  • نوکرتم حاجی. چرا که نه! ... ... ... 

 

پ.ن:  این پست و دو  پست قبل را بدون برداشت و بدون شرح و توضیح به درخواست بعضی عزیزان نوشتم. اگر فرصت کنم گفت و شنود های بعدی را هم خواهم نوشت.

 

۶ نظر ۱۲ آذر ۰۱ ، ۲۳:۳۸
مرآت

درب آهنی زندان باز شد. وثوق با عمویش آمد بیرون. همین که چشمش به جماعت حاضر در مقابل زندان افتاد، تعجب کرد. چند لحظه ایستاد و چپ و راستش رو نگاه کرد. دلیل بُهتش معلوم نبود. اما دهانش از تعجب باز بود و حیرت همراه با عصبانیت، چهره عبوس او را زیر موهای ژولیده اش، ملتهب و پرخاشگر نشان می داد... وثوق با اشارۀ عمویش به سمت خانواده رفت. اما قبل از سلام و احوالپرسی، شال و روسری خانم ها را نشانۀ رفت و صدایش را به سمت مادر و دو خواهرش بلند کرد که: این چه وضعیه!؟ مگه هنوز تموم نشده؟! مگه هنوز هستن اینا؟!

مادر و هردو خواهر به سمتش رفتند، دوره اش کردند تا آرام شود و چیزی نگوید... مادر خواست در آغوشش بگیرد، اما او آغوش مادر را پس زد و دوباره با بغضی آلوده به عصبانیت گفت: باورم نمیشه، فکر نمی کردم دیکتاتورا هنوز باقی باشن!! 

***  *  ***

حالیا خانه براندازِ دل و دینِ من است

 تا در آغوش که می خسبد و همخانه کیست

 

+ باز هم بیتی از جناب حافظ: 

وصال دولت بیدار، ترسَمَت ندهند

که خفته ای تو در آغوش بخت خواب زده.

 

+ داستان حقیقی با اسامی و نسبت های حقیقی...

۳ نظر ۱۱ آذر ۰۱ ، ۲۱:۳۸
مرآت

مادر، خواهر، دایی و نامـزدش، با این که اشک می ریختند و غــرق در شـادی و شوک بودند؛ امــــا امـان نمی دادند که احوالپرسی شان با کامی تمام شود. دوست داشتند فی الفور آن چه را در زندان دیده و آن چه را کشیده براشون تعریف کند. کامی هم می دانست که 11 روز خاطرۀ صندوقی را نمی شود به صورت آبدوغی در چند ثانیه روایت کند. به همین خاطر دوست داشت هرچه زودتر از محوطۀ جلوی زندان دور شود و به خانه برگردد. اما آنها اصرار می کردند و او انکار! تا این که بالاخره زهره با ورجه وورجه و لوس بازی راه کامی را بست تا او را به حرف آورد! کامی هم وقتی دید مقاومت کردن بی نتیجه است، تنها یک جمله گفت: مامان، آبجی، زهره! همین قد بگم که دنیام عوض شد. فقط بدونید اون چه می دونستیم با اون چه که هست خییییییییلی متفاوته!! حالا بریم بقیه شم تو راه براتون می گم...

***   ***

از بس که بی گمان به در دل رسیده ام

باور نمی کنم که به منزل رسیده ام

 

+ نمی از یمی.

++ حقیقت بود داستانش نپندارید. اسامی و نسبت ها واقعی هستند.

پ.ن: کامی را نمی دانم. احتمالاٌ مخفف کامران یا کامبیز باشد و یا اسمی دیگر.

۱ نظر ۱۰ آذر ۰۱ ، ۲۳:۵۱
مرآت

یادتون هست تجلیل جناب مکرون از خانم مصی علی نژاد را؟ دیدید که دوبار او را در آغوش گرفت؟ دیدید که یک بار همراه با بوسیدن و یک بار هم به صورت دیپلماتیک بود؟! دقت کردید که شبکه های خبری ما فقط نوع دیپلماتیک آن را نشان دادند؟!

یادم هست یک تحلیل گر اصلاحاتی، این تجلیل را و در آغوش گرفتن مصی علی نژاد را، برای اغتشاشگران نشان قدرت می دانست و می گفت تجلیل از مصی علی نژاد یعنی که برگ برنده دست آنهاست و آن ها را چندقدم به پیروزی نزدیک تر می کند!!

وقتی این حرف را زد، واقعاً داشتم از تعجب شاخ در می آورم. بهش گفتم اگر مثل آدم های کر و لال زبان به دهن می گرفتی و حرف نمی زدی، کسی بی سوادت نمی پنداشت، اما الآن دیگه هیچ رقمه مدرک سیاسی ات برای من قابل دفاع نیست.

بهش گفتم برخلاف شما، بنده  این تجلیل را سند فاحشگی مصی علی نژاد می دانم که تن فروشی و وطن فروشی و زن فروشی را به دنبال دارد! و من از این ماجرا فهمیدم که جریان آشوبگر، هیچ بهره ای از دانش، بینش، نخبگی، شرافت و هوش سیاسی ندارد، به همین دلیل است که سطح و وزن و اندازۀ خود را تا حد فاحشه گری دوره گردی تنزل داده است...

 

+ و ما چه زود فهمیدیم معنی زن، زندگی، آزادی را!

۱ نظر ۰۷ آذر ۰۱ ، ۲۱:۱۹
مرآت

ما دوست داریم نام زیبای زن را از ورطۀ هرزگی به پردۀ فرزانگی بنشانیم و رتبۀ زندگی را از بازندگی به ارزندگی ارتقاء دهیم؛ ما دوست داریم پرچم آزادی ملت را بر بام برازندگی این مرز و بوم برافراشته تر سازیم!

 

پ.ن: مجری بی حجاب، با حرارت سخن می گفت و نوید می داد که به زودی شعار زن، زندگی، آزادی به پیروزی می رسد و مردم آزاد می شوند، یک جماعت توهم زده هم، با سوت و کف تشویق می کردند و داخل سالن هوار می کشیدند! منم جملۀ بالا را با خط درشت نوشتم و دادم یک دختر خانم برایش برد، خیال کرد باید بخواند، بعد که پشت بلندگو خواند، طفلکی بدجوری مچاله شد. اونوقت برای این که مچاله شدنش رو جبران کند، با عصبانیت فریاد زد: بی شرف، بی شرف! :))

+ خواستم بهش بگم زن، زندگی، آزادی یعنی این!

 

۳ نظر ۲۵ آبان ۰۱ ، ۲۲:۴۸
مرآت

با نورافکن هزار وات، بالا و پایین شما را ورانداز کردم، دیدم جز رذیلت و خودفروختگی و جز انگاره های لذت جویانه، چیزی در چنته ندارید... آخه شما که ملیّت خودتون رو به رسمیت نمی شناسید، شما که آرمانی جز ویرانی و سرمایه ای جز فرومایگی ندارید، شما که عفت و ناموس تان رو به حراج گذاشته اید؛ از کدام زن، از کدام زندگی و از کدام آزادی حرف می زنید؟!

 

پ.ن: برای لیدرهای اغتشاشگران

 

۱ نظر ۲۲ آبان ۰۱ ، ۲۲:۵۰
مرآت

زن، زندگی، آزادی؛ یعنی زن، زندگی ساز است. یعنی زن آن قدر هنر دارد که می تواند به جامعۀ انسانی، هویت و حیات ببخشد، نه این که به خاطر راحتی خود، زندگی را از دیگران سلب کند و امنیت و آزادی جامعه را بر باد دهد!

زن، زندگی، آزادی؛ یعنی فقط زن می تواند جامعه را از بند لودگی و آلودگی برهاند و فقط زن است که می تواند از دامن پاک خود مرد را به معراج برساند....

اما چه قدر متفاوت است ماهیت این شعار، با کودتای شرارت و هرزگی و بوق، و چه قدر فرق می کند دین فروشی و وطن فروشی و حلقه به گوشی اشرار خیابانی با مفهوم عمیقِ زن، زندگی، آزادی!!

 

و حالا ننگتان باد ای آدم کش های متمدن! یقین بدانید که همین عربده کشی ها و سوت زدن و کف زدن و بوق زدن های شماست که تیغ جنایت داعش را بر حلقوم ما تیزتر می کند.... باشد که دست انتقام حق، به زودی گریبانتان را بگیرد.

 

راستی مهساییان غیرتمند، به کدامین گناه کشتید زائران مظلوم حرم حضرت شاهچراغ را؟؟!!

 

۴ نظر ۰۵ آبان ۰۱ ، ۱۴:۴۸
مرآت
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۵ مهر ۰۱ ، ۲۱:۳۴
مرآت