میداندار غیرت!
یک روزنامه نگار روشنفکر شبه مذهبی میگفت: در روزگاری هستیم که امام حی و حاضر داریم و چون امام حی و حاضر داریم هیچ وقت در شرایط اضطرار قرار نمیگیریم که بخواهیم در یک واکنش سخت، جان خود را به خطر بیندازیم! و توضیح می داد که در شرایط حاضر، هر اتفاقی بین افراد رخ دهد و هر حادثهای برای مردم پیش بیاید، عادی و اجتناب ناپذیر است. پس رنج ها را، زخمها را و حوادث ناخوش فردی و اجتماعی را باید عادی بدانیم و باید بدون واکنش های سلبی یا ایجابی از کنارش عبور کنیم.
میگفت ما نباید به خودمون زیادی اعتماد کنیم و نباید بعنوان دفاع از مظلوم یا تنبیه ظالم مستقیماً مداخله کنیم. میگفت تشخیص حق از باطل در چنین شرایطی به عهدۀ ما نیست. خدا ما را به خاطر سکوت کردن و مداخله نکردن مؤاخذه نمیکند! و بالاخره جان کلام این روزنامهنگار این بود که اقدام حمید رضا الداغی مصداق کاسۀ داغتر از آش است و مقرون به صحت نیست!
گفتمش، واقعاً این رسانهها چی به شما و افکار شما تزریق کردهاند که نه فقط دین، بلکه انسانیت و عقلانیت شما را هم به لجن کشیده است!؟
گفتمش، اولاً برخلاف تصور شما شرایط اضطرار همیشه بوده و همیشه خواهد بود، فقط بستگی دارد که من و شما مرد میدانش باشیم یانه؟ گفتمش شرایط اضطرار، چه از نوع طبیعی باشد یا از نوع بشری، فرصتِی است برای عبرت آموزی من و شما که اگر درد دین نداشته باشیم، بهانه میسازیم تا از شرایط اضطرار فرار کنیم.
گفتمش آتش سوزی یک خانه در اهواز، شرایط اضطرار است. اما فقط یک نوجوان 15 ساله به نام علی لندی میشود مرد میدان آن، که خودش را برای نجات دو زن سالمند بی مهابا به درون آتش می زند! گاهی هم، آتش سوزی یک مدرسه می شود شرایط اضطرار، اما فقط یک معلم فداکار به نام حسن امیدزاده پیدا می.شود که لهیب آتش را به جان میخرد تا جان 30 دانش آموز را نجات دهد.
در 18 تیرماه سال 59 نیز، لو دادن کودتای معروف به نقاب، یک شرایط اضطرار است، اما فقط یک افسر خلبان نیروی هوایی است که در این میدان وارد میشود و یک انقلاب عظیم را و یک امت نجات یافته را از خطر خونین نجات میهد. یک بار هم شرایط بسیار سخت کردستان ایران می شود شرایط اضطرار، اما باز هم شهید بزرگواری مثل محمد بروجردی است که تنها وارد این میدان میشود و در شرایطی که هیچ نقطۀ امیدی برای نجات کردستان نبود و همه کارشناسان سیاسی و نظامی، کردستان را از دسترفته می دانستند؛ او یک تنه میایستد و کردستان را از حلقوم گروههای تجزیه طلب نجات میدهد.
گفتمش بعضی جلوههای ویژه در کودتای شرارت و فاحشگی پائیز 401 هم میشود شرایط اضطرار. اما برای گلهای نازنینی مثل آرمان علیوردی و روح الله عجمیان و..
و امروز نیز، صحنۀ دفاع از ناموس یک شهروند سبزواری، شرایط اضطرار سختی را رقم میزند که البته افتخار میدان داریاش فقط برای یک انسان با غیرت و شرافتمند به نام حمیدرضا الداغی ثبت میشود . اما درخشش کار این جوان شجاع و غیرتمند، آنقدر فروزنده است که چشم جریان فاحشگی مدرن و چشم جریان روشنفکری شما را به شدت خیره کرده است. به همین دلیل جنابعالی و براندازان معاند، قدرت درک و فهم و دیدن آن را ندارید...
+ ماجرای شهید الداغی ثابت کرد که جریان برانداز و جریان رسانهای و روایت سازی بیگانه، فقط با آخوند و بسیج و سپاهی مخالف نیستند. بلکه این جریان مستهجن، با هر مرد و زن ایرانی که مدافع عفت و غیرت و انسانیت باشد، در ستیز است...
++ به دوستم گفتم روز حادثه کنار شهید نبودیم. اما به احترام غیرت و انسانیت شهید، حیف نیست تشییع جنازهاش را از دست بدهیم؟ گفت: 1330 کیلومتر رفت و برگشت کمترین هدیه است......هنیئاً له الجنّه.
+++ مردم سبزوار به پاسداشت غیرتش انصافاً سنگ تمام گذاشتند...
سلام. رفتید سبزوار؟؟؟