دوزخ تعرّب!
دیروز با چند نفر شاعر، ویراستار ادبی، نویسنده، تحلیل گر تاریخ اسلام، دو نفرطلبه، چندنفر اهل رسانه و معدودی از فارغ التحصیلان دانشگاه امام صادق گعده ای داشتیم. در آن جمع پیشنهاد شد، در پنج دقیقه زمان یک قطعه ادبی با مضمون و مفهوم منسجم بنویسیم که در آن از واژه های درد، درمان، زخم، نماز و بهشت استفاده شده باشد... دو نفر نویسنده و یک شاعر پیشکسوت هم قرار شد دستنوشته ها را داوری کنند.
پنج نفر از حاضران پیشاپیش بنده را بعنوان برنده معرفی کردند، دونفر هم که از قبل بنده رو می شناختند، پیشداوری ان ها را تأیید کردند... ... مسابقه شروع شد، من هم قطعه ای تقدیم کردم و متأسفانه برنده شدم. :))
به نظرم خواندنش خالی از لطف نیست. بخوانیدش.
طیب الله انفسکم :)
خودم جهت کاربرد ادبیات ساده رو استفاده میکنم، خصوصا داستانی امروزه که نسل جوانپسنده.
اما پسندم؛ همین سبک نوشتاری شماست... گلستانوار و مسجع...
اینقدر به واسطۀ کار و فعالیتم غرق شدن در دستور زبان از شعر و شاعری دورم کرده که عطشناک آخر شبهام که با دخترم سعدی بخونم...
کاش میشد همهچیز سعدیوار بود، نه؟!