از جنس معجونات
یک. هفتهای که گذشت، در سفر بودیم. رفته بودیم در ارتفاعات جنگلی یکی از شهرهای شمال باهوای کاملاً پاک و لطیف و روزهای خنک و شبهای سرد... در تمام این مدت خودم را قرنطینه کرده بودم تا از فضای وب و استرسهایش به دور باشم. به همین دلیل هنوز بهروزشدههای وبلاگم را نخواندهام. در این مدت حتی از اخبار خوب و ناخوب تلویزیون و سایر برنامههایش هم فاصله معناداری داشتم! فقط یک کانال خبری در دسترس داشتم که در اینمدت تنها یکبار خبرهایش را به صورت تیتروار مرور کردم.
دو. یک عهدی دارم با خودم که براساس آن در روزهای کاری با گوشی همراه هیچ وبلاگی حتی وبلاگ خودم را هم نمیخوانم. مگر در وقتهای بیکاری. اما یک عهد دیگر هم دارم که هیچوقت حتی در وقت بیکاری و حتی در سفر، با گوشی همراه وارد پنل مدیریت وبلاگ نمیشوم. به همین دلیل هیچوقت اتفاق نمیافتد که با گوشی پست جدید بگذارم. در این یک هفته هم عمداً لپتاپ نبرده بودم که هوس نکنم پست بگذارم. چون اصولاً معتقدم که سفر اقتضای خودش را دارد که باید از آن برای انس با طبیعت، دیدن مناظر چشمنواز و شنیدن صدای روحنواز رودخانه و جنگل استفاده کنیم و از سکوتِ آرامش بخش روستاها لذت ببریم و از سختی و راحتی لحظههایش بهرهمند شویم. از اینرو، خوش بهحال شمالیهای عزیز و مهماننواز و گوارایشان باشد طراوت هوای لطیف و سرسبزی مناظر زیبای آن دیار.
سه. این که بعضی عزیزان میپرسند چرا با تأخیر مثلاً 24ساعته و گاهی بیشتر نظرات وبلاگ را پاسخ میدهم، دلیلش همین خودتحریمی بنده است که فرصت وبگردی و نوشتن را محدود به زمان و مکان و ابزار خاص کردهام وگرنه دلیل دیگری ندارد.
چهار. به صورت طبیعی معمولاً در انجام کارهای خانه همکاری دارم. حتی بعضی کارها را باعشق و علاقۀ خاص انجام میدهم. اما در سفر به صورت ویژه و به طور اختصاصی کارهای بیشتری را برعهده دارم که از انجامش واقعاً لذت میبرم. مثل ظرف شستن، نظافت محل اسکان، آماده کردن صبحانه، مرتب کردن آشپزخانه، انتقال به موقع زبالهها و بعضی کارهای روزمرۀ زندگی که نوعاً اجازه نمیدهم کسی غیر از خودم انجامش دهد.
پنج. یکی از چیزهای مورد علاقۀ من سبزی خوردن است. طوری که بعضی وقتها نان و پنیر و سبزی و یا نان خالی با سبزی برای من یک وعدۀ غذایی دلچسب محسوب میشود. سبزیخوردن معمولاً در همۀ شهرها و در همۀ فصلهای سال قابل دسترس است. اما انگار سبزیهای شمال یک عطر و بو و لطافت بیشتری دارد. انشاءالله خدا به سبزیکاران عزیز شمالی و به مزارع کشاورزیشان خیر و برکت مظاعف دهد.
شش. قیمت لبنیات سنتی و بعضی خوراکیهای محلی در شهرستانها ارزانتر از تهران است. اما من نه به خاطر ارزانیاش بلکه به خاطر حقی که برای مردم شهرهای مسافرپذیر قائلم، بر خودم واجب میدانم به رسم حقشناسی، از مغازههای مختلف شهرهای مسیر، مخصوصاً از مغازههای شهر محل اسکان خریدهایی داشته باشم تا بهرۀ اهالی اون شهر از انبوه مسافران فقط تحمل ترافیک و ریخت و پاشهایشان نباشد.
هفت. نرخ خدمات عمومی هم در شهرستانها ارزانتر از تهران است. مثل تعوض روغن، تعمیرات خودرو و خیلی چیزهای دیگر... مثلاً دستمزد تنظیم باد برای خودروهای سواری در تهران معمولاً کمتر از 50 هزارتومان نیست. اما در کلاردشت که رفتیم آپاراتی برای تنظیم باد. گفتم چقدر کارت بکشم؟ آقای آپاراتی گفت 20 تومان! دلم نیامد کمتر از 50هزار تومان بدهم. به ذهنم رسید که پول خورد در بساطش نیست. به همین دلیل بهجای کارت کشیدن یک پنجاه تومنی پول نقد بهش دادم و گفتم بقیهاش مال خودت 😊
هشت. یکی از معایب انس داشتن با همراهان مجازی در بلاگستان این است که مجبوری گاهگاهی تلخی رفتن و نبودن بعضی خوبان را بچشی و تحمل کنی. همین امشب به طور اتفاقی متوجه شدم که یک وبلاگنویس خوب و باسلیقۀ بیان، همراهان مجازی را ترک کرده و بدون خداحافظی از جمع ما رفته و حتی وبلاگش را هم حذف کرده است. هرچند که بنده دلیل رفتنش را نمیدانم. اما خدا کند که از ما آزردهخاطر نباشد. من به سهم خودم از رفتن ایشان ناراحتم. اما به رسم وظیفه برای ایشان و خانواده محترمشون آرزوی سلامتی، موفقیت و شادکامی دارم.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.