https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

۱۱ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۱ ثبت شده است

کاش همچون حضرت عبدالعظیم حسنی سلام الله علیه در بطن و متن حوادث زندگی ما نیز مسیحا نفسی می بود تا سایه روشنِ عقاید ما را می شُنود، تا پیدا و پنهان کلام ما را می آزمود و با تیغ ترشیح و تنقیح خویش، کژراهه ها، بیراهه ها و پیراهه ها را از پندار و گفتار ما می زدود...

پ.ن: توفیق درک حضور چهار امام معصوم، گوارای وجودش

۱ نظر موافقین ۹ ۰ ۲۷ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۸:۳۲
مرآت

امروز داشتم به این فکر می کردم که اگر سال 61 قمری، منِ مرآت، شهروند مدینه یا کوفه بودم، چه حال و روزی داشتم و نسبت به تحولات سیاسی آن روزها چه موضعی می گرفتم. آیا ایمان دینی یا غیرت انسانی من آن قدر بود که بتونم جایگاه حجت خدا را بفهمم و امامم را در آن شرایط تنها نگذارم؟! یا این که مثل بعضی ها بی تفاوت و یا مثل بعضی دیگر...و... و...؟؟؟؟

واقعاً هرچی فکر کردم، نتونستم به خودم جواب مثبت بدهم، اما پاسخ منفی هم دلم راضی نمی شد برای این سئوال داشته باشم. پس ناگزیر شدم به خودم تخفیف بدهم و جوهر وجودم را با پرسش دیگری محک بزنم. سئوال را این طور از خودم پرسیدم: اگر قرار باشد یک نمای مختصر از وقایع کربلا را برایم آشکار کنند و یا اگر قرار باشد پرده ای کوچک از اون حادثۀ عظیم را مثل یک رؤیا برایم نمایش دهند! آیا واقعاً تحمل دیدنش را دارم؟ آیا واقعاً می تونم یک لحظه چشمم رو به روی اون صحنه های درناک باز کنم؟

 راستش باز هم جرأت نکردم به خودم پاسخ مثبت بدهم. چون می دانستم صحنه های کربلا آن قدر دردناک و هولناک است که نه فقط من ضعیف و درمانده، که حتی بعضی انبیاء و اصفیاء الهی هم از دیدن و شنیدن آن واقعۀ عظماء خون گریه می کردند و شاید به همین دلیل بوده که بزرگان دین، حتی ما را از خواندن روضۀ مکشوف هم بر حذر داشته اند.

بنا براین، باز هم به خودم تخفیف دادم و برای بار سوم  پرسش را این گونه مطرح کردم: اگر مجبور باشم یکی از صحنه های کربلا را به مشاهده ببینم یا در خواب با اون صحنه مواجه شوم، با این تفاوت که مخیّر باشم و به حسب ظرفیت وجودی خودم اون صحنه را انتخاب کنم؛ اونوقت من کدام صحنه را انتخاب می کنم؟

با این سئوال کمی جرأت پیدا کردم، انگار که ما آدم ها هرجا حق انتخاب داشته باشیم، مسئله برامون خیلی ساده تر و دلچسب تر می شود... سئوال را دوباره در ذهنم مرور کردم و دیدم می تونم با این پرسش تا حدودی کنار بیام. این شد که فی الفور دست به قلم بردم و پاسخ را بر صفحۀ کاغد این جور نوشتم:

به نظر من اگر چنین اتفاقی بیفتد و حق انتخاب داشته باشم؛ یقیناً از بین تمام صحنه های خونبار و غمبار کربلا، از تمام لحظه های خوف و خطر عاشورا، از تک تک آزمون های دشوارش، از اخلاص یاران اباعبدالله، از نهراسیدن هایشان، از عشق بازی هایشان با شمشیر، از حنجره های عطشمند، از ایمان بی انتهای آنها، از قطعه قطعه شدن هایشان، از صحنۀ جنگ و گریز علقمه، از ایمان پولادین اصحاب، از پرده های مدهوش کننده و از تمام آنچه می شود دید و از هوش نرفت تا آن چه ندیده بی هوشت می کند؛ از میان همۀ این صحنه ها فقط و فقط صحنۀ پشیمانی جناب حر و برخورد محبت آمیز پسر فاطمه علیه السلام را انتخاب خواهم کرد! می دانید چرا؟ چون یقین دارم که در پیشگاه امام حسین علیه السلام به اندازۀ 1382 سال طوق کوتاهی و قصور به گردن دارم و امروز نیز، بیش از هرچیز به انتخاب صحیح جناب حُر و به عنایت مولا و مقتدایم نیازمندم.

پ.ن:

  1. وقتی ایمان مستودع من با یک کیلو مرغ 58000 تومانی مصادره می شود، وقتی برای چند تیکه نان که قرار نیست گران شود؛ علیه هستی و استقلال ملت هجوم می برم، چگونه می توانم باور کنم که زیر تیغ و تیر و نیزه و خنجر، از پیشوای خود فاصله نمی گیرم؟
  2. ما که در هشت سال دوران خفت و نکبت و وقاحت و خیانت و اشرافیت حسن فریدون، برای خفظ کیان و یکپارچگی کشور سکوت کردیم و خم به ابرو نیاوردیم؛ حالا هم بلدیم یک سال و بلکه سه سال دیگر دندان روی جگر بگذاریم و به دولتمردان مدعی انقلابیگری مهلت بدهیم تا بلکه بهانه ای نداشته باشند و ان شاءالله مدیریت کشور مظلوم شیعه را سر و سامان دهند.

 

۸ نظر موافقین ۶ ۰ ۲۵ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۶:۵۹
مرآت

اولین سفرم به نجف و کربلا در سال 85  اتفاق افتاد. یکی از خاطرات آن سفر را قبلاً اینجا نوشتم و حالا خلاصه‌ای از خاطرۀ دوم را تقدیم می‌کنم که موضوعش یک ملاقات ناباورانه است:

در اطراف حرم، داخل کوچه‌ای تنگ و باریک که صدها رشته کابل مازاد برق و تلفن از در و دیوارش آویزان بود، دنبال منزل آیت الله می‌گشتیم. کوچه ای که یک خودروی سواری سبک به سختی از آن می‌گذشت؛

درب خانه آیت الله نیمه باز بود، طلبۀ دربان جلو آمد و پرسید کی هستید و چه می‌خواهید؟ گفتیم مسلمان ایرانی هستیم و می‌خواهیم حضرت آیت الله را زیارت کنیم:)  پرسید چه کاره‌اید و در چه رابطه‌ای کار دارید؟ گفتیم جوان هستیم و صاحبدلی را می‌جوییم که نصیحتمان کند و راه را نشانمان دهد. گفت وقت حاج آقا محدود است و برنامه دیدار ندارد. گفتیم ما هم جوان هستیم و به دیدار ایشان نیازمندیم! و دور از شأن است که از خانۀ علما دست خالی برگردیم:) گفت این همه عالم در این شهر است، چرا فقط این جا؟ گفتیم اینجا بیت فقاهت و سقایت است، می‌خواهیم بعد از سال‌ها عطش و تشنگی، جرعه‌ای کلام از چشمۀ احکامش بنوشیم... مکثی کرد و گفت آخه حضرت ایشان نمی‌تواند پاسخگوی عموم مردم باشد. گفتیم ما عموم جامعه نیستیم، لطفاً ما را اختصاصی بدانید و اجازۀ دیدارمان دهید :)

 

طفلکی دربان محترم بیت، به بن‌بست رسیده بود و دیگر توجیهی برای رد کردن ما نداشت. ما هم کم‌کم حرف‌های مان داشت رنگ جدی می‌گرفت اما تلاش کردیم دامنۀ کلام را از دایرۀ شوخ طبعی و ادب بیرون نبریم تا شاید فرجی حاصل شود. بر این نسق، سماجت کردیم و سنت چانه زنی را ادامه دادیم و این بیت از جلال الدین رومی را برایش خواندیم:

گفت پیغامبر که چون کوبی دری

عاقبت زان در برون آید سری

و با این ترفند حاجب محترم را به خنده واداشتیم و او را مجاب کردیم تا خواستۀ ما را نزد مهتر بیت به اندرون ببرد شاید تا مرحمتی کند و رخصت دیدار دهد!!

در همین حیص و بیص دیدیم که عزیز دیگری از درون خانه جلو آمد و پرسید چه می‌خواهید؟ گفتیم حضرت آیت الله را می خواهیم:) و باز همان حرف‌های قبلی را با رتوش بیشتر تکرار کردیم و... و... ... تا اینکه بالاخره مقبول طبع ایشان افتاد و برای فردای آن روز، به تعداد 9 نفر به ما نوبت دیدار عنایت فرمود.

فردا ساعت 10 صبح در اتاق انتظار با یک سینی چای نیمه تازه‌دم از ما پذیرایی فرمودند. اما در هنگام صرف چای، تذکر اکید می دادند که بیشتر از 5 دقیقه وقت حاج آقا را نگیریم. ما هم پذیرفتیم و اطمینان دادیم که حرف‌های ما بیشتر از یک دقیقه طول نمی کشد. و گفتیم که البته اختیار گفت و شنود حضرت آیت الله دست ما نیست و ما دور از ادب می‌دانیم که در گرماگرم وعظ و کلام کسی، محضرشون را ترک کنیم :))

بعد از صرف چای به اندرون رفتیم که اتاقی کوچک و بدون مبل و صندلی بود. در دو ضلع اتاق به تفکیک مجرد و متأهل روی پتوهای ملحفه شده نشستیم! :) هنوز در حال جا به جا کردن پاهایمان بودیم که ناگهان حضرت آیت الله وارد شدند. بلافاصله برخاستیم، صلوات دادیم، سلام و عرض ادب کردیم و منتظر ایستادیم... حضرت آیت الله بدون تکلف و بدون آداب، همان جا جلوی درگاه اتاق نشستند و ما هم به تبع ایشان سر جایمان آرام گرفتیم، اما این بار خیلی مؤدب و سر به زیر و روی دو کُندۀ زانو به حالت دست به سینه نشستیم...

حالا دیگر وقت آن بود که حضرت آیت الله حرف‌های ما را بشنود و به موعظه و نصیحت مهمانمان فرماید. رئیس دفتر ایشان هم که به خاطر ناشناس بودن ما دچار استرس شدید شده بود و دل توی دلش بند نبود، به نمایندۀ جمع اشاره کرد که صحبت را شروع کند.

نمی دانم چرا؟ اما حس قومیت و ناسیونالیستی ما گل کرد و خود را با شهر زادگاه و محل سکونت، خدمت آیت الله معرفی کردیم و در آخر نیز با چاشنی مزاح درخواستمان را به صورت مختصر خدمت ایشان این جور عرضه داشتیم:

  • دل‌های سخت ما را با کلامی و پیامی نوازش دهید.
  • بعنوان هدیه‌ای متبرک، مجردهای ما را فی‌المجلس و متأهل‌های ما را در نماز شب خودتون دعا فرمایید:))

پ.ن: و حالا چکیده‌ای از فرمایشات حضرت آیت الله سیستانی.

  • شما عزیز هستید، دل های شما نرم است، من وقتی هم وطنان ایرانی را می بینم. خوشحال می‌شوم...ان شاءالله مورد عنایت خداوند باشید و ان شاءالله امر ازدواج جوان ها هم آسان شود :)
  • شما بحمدالله جوانید، فرصت مطالعه دارید، فرصت کار دارید، شناخت خودتان را از مسائل بالا ببرید. برای رشد خودتان، برای دینتان و برای کشورتان کار کنید. مطمئن باشید که خدا هم به شما کمک می کند.
  • قدر کشورتان و رهبرتان را بدانید. آرامش و امنیتی که شما دارید، خیلی از کشورهای به اصطلاح جهان اول ندارند. ما که این جا هستیم می‌فهمیم شما از چه نعمت بزرگی برخوردارید. شما مثل ماهی درون آب هستید. از جهنم بیرون آب خبر ندارید. ماهی وقتی ارزش آب را می‌فهمد که بیرون از آب بیفتد. بین خودتان وحدت داشته باشید. یک پارچه باشید.
  • من بیش از چهل سال است که از ایران دورم، آنجا نیستم که بخواهم بگویم چه کار کنید و چه کار نکنید. اما اخبار ایران به من می‌رسد و می‌دانم که چه قدر تفاوت است بین آن جا و جاهای دیگر... برای مردم عراق هم دعا کنید. وضعیت عراق دشوار است. خودتان می بینید و دیدید حضور آمریکایی‌ها در عراق را...

 

۱۷ نظر موافقین ۵ ۰ ۲۰ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۰:۱۳
مرآت

انتشار هدفمند اطلاعات، یا همان مدیریت افکار عمومی، از قدیم الایام به شکل موسیقی باکلام و نقاشی بر دیوارۀ غارها وجود داشت، اما بعد از اختراع خط، به شکل سنگ‌نوشته، کتیبه‏ های گلی، کتاب، روزنامه، مجله و یا تابلوهای تبلیغاتی ادامه پیدا کرد تا این که در مرحلۀ سوم با اختراع رادیو، تلویزیون و سینما، حجم بیشتری پیدا کرد و سرانجام در عصر جدید با گسترش فناوری اطلاعات و ارتباطات اینترنتی، مرزهای جغرافیایی و سرزمینی را در نوردید و با ماهیتی پیچیده و مخوف در قالب تهاجم ترکیبی، جنگ ادراکی گسترده ای را ضد ملت ما آغاز کرده است.

در جنگ ادراکی، بنیان خانواده، اخلاق، دیانت، تاریخ، فرهنگ، اقتصاد، سیاست، امنیت و حاکمیت جامعه به صورت یکجا مورد هدف قرار گرفته که حامیان جبهۀ مقاومت، جز تسلیم یا رویارویی با آن چارۀ دیگری نخواهند داشت.

از تفاوت‏ های تهاجم نرم با جنگ سخت، مقایسۀ نیرو، مهمات و تفنگ در این دو جنگ است. یعنی محتوا در جنگ نرم  معادل گلوله و فشنگ در جنگ سخت است و رسانه، به جای اسحله است و کاربران رسانه ها نیز به منزلۀ سرباز یا افسران خط مقدم محسوب می شوند.

در جنگ سخت یک قبضه تفنگ، تعداد زیادی گلوله شلیک می کند، اما در جنگ نرم و در فضای مجازی، یک نوع گلوله از قبضه‏ های متعدد شلیک می شود تا مجال دفاع را از حریف برباید و تلفات بیشتری به او وارد کند. فی الواقع در جنگ نرم، فقط انتشار وسیع محتوا است که می تواند تأثیرگذار و تعیین کننده باشد. هرچند که کیفیت محتوی نیز دارای اهمیت است و درجای خود نقش کلیدی دارد...

با این شناخت، باید گفت که جهاد تبیین، تنها راه پیشگیری از تهاجم ترکیبی دشمن است. اما جهاد تبیین الزاماتی دارد که التزام و پایبندی به آن در دوسطح مردم و حاکمیت، اجتناب ناپذیر است و بی توجهی به آن چه بسا اندلسی دردناک تر و فاجعه بارتر از گذشته را برای اسلام و ایران رقم خواهد زد.... در این باره دو نکتۀ اساسی حائز اهمیت است:

نکتۀ اول: معطوف به عزم و ارادۀ حاکمیت است که باید از جبهه خودی و از ارکان نظام آفت زدایی کند و این اقدام را در صدر برنامه های خود قرار دهد. به قول جلال الدین محمد بلخی: اول ای جان دفع شرّ موش کن // وانگهی در جمع گندم کوش کن.

نکته دوم: توأمان معطوف به ارادۀ دولت و هوشیاری ملت است. یعنی در هر دو سطح باید مسئولانه بیاندیشیم و بپذیریم که در سنگر نگهبانی چُرت نزنیم، در موضع پدافندی آماده و هوشیار باشیم، تجهیزات دیدبانی خود را ارتقاء دهیم. کاربرد هریک از سلاح های سبک و سنگین تهاجم ترکیبی را بیاموزیم، بُرد مفید و مؤثر آن ها را بدانیم، انواع فشنگ های جبهۀ مقابل را بشناسیم، سامانۀ هوشمند دشمن را دائماً رصد کنیم، فاصلۀ خود با دشمن را به درستی تخمین بزنیم. مراقب آتش تهیۀ و عملیات فریب او باشیم، در برابر حملات سنگین دشمن سازه های بتن آرمه بسازیم، تکنیک ها و تاکتیک های جدید حریف را برملا کنیم، سامانه رهگیری جبهۀ مقابل را از کار بیندازیم، مهارت سربازان خودی را در خنثی سازی انواع تله های انفجاری و مین های فریبنده افزایش دهیم، معبرهای نفوذی دشمن را مسدود و مآلاً آسمان هدف هایش را قیراندود کنیم...

 اگر چنین کردیم می شود مطمئن باشیم که در مسیر جهاد تبیین، راه پیشروی برای ما باز است وگرنه باید منتظر فروریختن قُلّه های اعتبار و قَلعه های اقتدار خود و نسل های بعد از خود باشیم.

پ.ن: تهاجم ترکیبی، تعبیر جدید است از مقام معظم رهبری

۵ نظر موافقین ۳ ۰ ۱۷ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۱:۵۶
مرآت

قَالَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَلَیهِ السَّلام

طُوبَى لِشِیعَتِنَا الْمُتَمَسِّکِینَ بِحُبِّنَا فِی غَیْبَةِ قَائِمِنَا الثَّابِتِینَ عَلَى مُوَالَاتِنَا وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِنَا أُولَئِکَ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ قَدْ رَضُوا بِنَا أَئِمَّةً وَ رَضِینَا بِهِمْ شِیعَةً وَ طُوبَى لَهُمْ. هُمْ وَاللَّهِ مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ.

خوشا به حال شیعیان ما، همان ها که:

  • در عصر غیبت قائم ما به رشتۀ محبت ما چنگ می زنند.
  • بر ولایت ما پایداری می ورزند.
  • از دشمنان ما بیزاری می جویند.
  • آن ها از ما هستند و ما از ایشانیم،
  • آن ها به امامت ما راضی اند و ما نیز از آن ها به عنوان شیعیانمان رضایت داریم.
  • و خوشا به حالشان...
  • به خدا قسم، فردای قیامت آن ها با ما هستند و خداوند آن ها را در جایگاهی که ما داریم مُقام می بخشد...

سند حدیث: محمدبن علی بن بابویه قمی، کمال الدین، ج2 صفحۀ 361

۴ نظر موافقین ۲ ۰ ۱۶ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۹:۱۳
مرآت

شخصاً به دانش و بینش مرحوم طالب زاده عزیز و به فهم و کمالش و به اخلاص کم نظیر او غبطه می خورم و می دانم که خیلی از مدیران عرصه سیاست، مدیریت و هنر این سرزمین نیز به سلوک فردی، سیاسی، علمی و هنری ایشان عمیقاً غبطه می خورند.

من که از نزدیک با افکار، اندیشه، اعتقادات، تلاش انقلابی و با سلوک رفتاری و گفتاری ایشان آشنایی داشتم، به جرأت گواهی می دهم که خدمات گرانقدر این شخصیت کم نظیر، با کارنامۀ هیچ یک از چهره های سیاسی و فرهنگی حاضر که با هزینه و انتخاب ما ظهور و بروز یافته اند؛ قابل مقایسه نیست و اصولاً معتقدم که مشی و سلوک ایشان را با ترازویی هوشمندتر از عقل و ادراک شاهدان و راویان و قاضیان و غازیانِ نشان دار باید به ارزیابی نشست...

من با تمام وجود شهادت می دهم که شخصیت وجودی مرحوم طالب زادۀ عزیز، در معرفی انقلاب و صدور انقلاب، به ویژه در عرصۀ رسانه و هنر، نه تنها مصداق حقیقی «قلیل المؤنه، کثیر المعونه بود، بلکه او در این راه از جان و مال و عِرض و آبروی خود نیز مایه گذاشت.

راهش مستدام و درگذشت شهادت گونه اش بر شیفتگان خدمت تسلیت باد...

+ کاش برخی سیاست پیشگان ما در عرصه قانون گذاری و دیپلماسی و بعضی از اهالی قلم و هنر ما، به اندازۀ نمی از شخصیت بی ادعای او، اثر وجودی و صداقت کلامی می داشتند...

۶ نظر موافقین ۲ ۰ ۱۰ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۱:۳۶
مرآت
  • ای قدس عزیز، صبح نزدیک است. 
  • به کودکان مظلومت بگو، 
  • برای مردان مقتدر سرزمینت بنویس 
  • و برای وارثان سنگ و فلاخن بخوان که امسال: دو فصل آخر کویر بارانی ست...

پ.ن: فریاد ما در راهپیمایی روز قدس، نشاان خشم مقدس ما علیه غاصبان صهیونیست و صهیونیزم غاصب است. اما کاش بودیم و کاش می شد که می بودیم تا در کنار فرزندان فلسطین از اولین قبله گاه جهان اسلام با جانمان و خونمان دفاع کنیم....

قدس عزیز، صبح ظفر نزدیک است # فریاد مظلومیتت را می شنوم، منتظر باش و # مقتدر بمان

۳ نظر موافقین ۲ ۰ ۰۹ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۰:۰۱
مرآت

برای امیر مؤمنان و مولای متقیان (2)

علی جان، افسوس که چاهِ غیرتِ زمین، هنوز از آهِ غُربتِ تو غمگین است و حلقه های عمیقش سوگنامۀ تنهایی تو را می سرایند. دردا که گوهر «لو کُشِفَ الغِطای» تو هنوز در ظرفِ تَنگ زمان نمی گنجد و خاکیان نیز در انعکاس فریاد عدالت تو درمانده و شرمسارند!

 ای جان پیامبر، جا دارد که بشریت از غربت تو همیشه بنالد و تا ابد اشک غم ببارد و سزاوار است که خاکیان نیز در عزای تو غمگنانه بِگریَند و در دوزخ دنیای بی تو، شرمگینانه بسوزند و در خرابۀ تباهی و سیاهی خویش، بلولند و ذلیلانه بر خاشاکِ خاک بخسبند...!!

۲ نظر موافقین ۲ ۰ ۰۷ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۰:۲۹
مرآت

برای امیر مؤمنان علی علیه السلام (1)

ای مظلوم عالم؛ با ما بگو که آن شب و در آن فجر پر غوغا، در سجدۀ آخرین نماز خود، چه دیدی و به صمیمیتِ کدامین نگاه چشم دوختی؟ با ما بگو که در تَرنّم عاشقانۀ آخرین قنوتِ همیشه گشاده ات، بر بام تمنای کدامین نیاز ایستادی؟ و در خضوعِ رکوعِ عرش پیمایت، در آن سپیده دم انتظار، به کدامین صدا دل باختی که نمازِ صبحِ قُرب را با تبسّمِ شامِ وصل، در تشهد خونین سحرگاهی به سلام و تحیّت نشستی؟!

ای امیر عدالت؛ بازی قضا با تو چه کرد؟ و بارقۀ تقدیر چگونه درخشید که ندای ارجعی را آن سان شتابان و با پیشانی گلگون لبیکِ اجابت گفتی و مشتاقانه در مقام رضایت پروردگارت آرام گرفتی؟!

۳ نظر موافقین ۲ ۰ ۰۵ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۳:۴۸
مرآت

وقتی دعای افتتاح می خوانم، وقتی ابوحمزه را زمزمه میکنم، به یقین می رسم که فاصله ای بین خاک تا افلاک نیست و در گوشۀ قلبم سایۀ حضور کسی را می بینم که دل گویه های غربتم را می شنود و دل شوره های حیرتم را تا ساحل آرامش و امید، همراهی می کند. وَأَیْقَنْتُ أَنَّکَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ فِى مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ.

پ.ن: در فرصت های باقی مانده از ماه زیبای برکت و رحمت و مغفرت رمضان، شیعیان دربند بحرین و قطیف، حزب الله لبنان، رزمندگان مظلوم و مقاوم غزه و فلسطین، مردم بی پناه یمن و افغانستان را به یاد داشته باشیم و برای سلامتی و پیروزی شان دست به دعا برداریم...

 

 

۷ نظر موافقین ۲ ۰ ۰۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۳:۵۹
مرآت