هرچیزی را با ذرهبین ببینیم بزرگتر دیده میشود،
غیر از بعضی آدمها که اگر زیر ذرهبین قرارشون بدیم، کوچیکتر میشوند!
+ دوگانهنمایی بعید است از ذرهبین.
++ یک بیت مرتبط از نظامی:
آینه چون نقش تو بنمود راست
خود شکن، آیینه شکستن خطاست
هرچیزی را با ذرهبین ببینیم بزرگتر دیده میشود،
غیر از بعضی آدمها که اگر زیر ذرهبین قرارشون بدیم، کوچیکتر میشوند!
+ دوگانهنمایی بعید است از ذرهبین.
++ یک بیت مرتبط از نظامی:
آینه چون نقش تو بنمود راست
خود شکن، آیینه شکستن خطاست
هفتۀ قبل یک دانشجوی سال آخری را دیدم که از رفتار یکی از اساتید دانشگاه عصبانی بود و قصد داشت تصمیم خطرناک بگیرد. باهاش خیلی حرف زدم و منصرفش کردم، قبول کرد که آرام باشد و کار غیر منطقی انجام ندهد. بعدهم رفتیم یک آبهویج بستنی با هم خوردیم و چون حقش کمی پایمال شده بود، بهش قول دادم تا هم از او دلجویی بشه و هم به خواستهاش که حق او بود برسد.
و امروز، بحمدالله این کار انجام شد. جناب استاد هم واقعاً مردانگی کرد و پذیرفت که اشتباه کرده و واکنش نامناسبی داشته. بعدهم با روبوسی و خداحافظی از هم جدا شدند...
من هم یک تشکر ویژه از ته دل نثار استاد کردم و پیشانیاش را صمیمانه بوسیدم...
بعداز ظهر هم شنیدم، بابای دانشجو با یک دسته گل و هدیه رفته بود پیش استاد برای تشکر و قدردانی...
کی میدونه برای ایجاد وبلاگ در بلاگفا چه فرایندی باید طی بشه و چه چیزهایی نیاز داره؟ مثل ایمیل، شماره تلفن، مشخصات شخصی، آدرس و این چیزها
سئوال بعدی: اگه ایمیل یا شماره تلفن مثلاً تکراری باشه یا قبلاً در بلاگفا وبلاگ ثبت کرده باشیم، بازهم میپذیره؟
و سئوال اصلی: آیا کسی هست که بتونه برای کسی که فرصت نداره، یک عدد وبلاگ ثبت کنه؟ :))
و دیگر هیچ.
اللَّهُمَّ طَالَ الاِنْتِظَارُ وَ شَمِتَ مِنَّا (بِنَا) الْفُجَّارُ وَ صَعُبَ عَلَیْنَا الاِنْتِصَارُ،
اللَّهُمَّ أَرِنَا وَجْهَ وَلِیِّکَ الْمَیْمُونَ فِی حَیَاتِنَا وَ بَعْدَ الْمَنُونِ.
<>x<>x<>x<>x<>x<>x<>x<>x<>
خدایا، از بس دورۀ انتظار ما طولانی شده جرثومههای فساد، ما را شماتت میکنند!
خدایا، انتقام از دشمنان ما بسی سخت و پیروزی بر آنها نیز برای ما دشوار است.
خدایا، چه الآن که زندهایم و چه بعد از مرگ، سیمای مبارک ولی خودت را نصیب ما بفرما.
پ.ن: زیارت حضرت صاحبالامر عجلالله تعالی فرجهالشریف در سرداب...
در باره روایت مسلح و آثار تخریبی آن چیزهایی اینجا نوشته بودم، اما میخواهم تأکید کنم که من همانقدر که به بُرد تسلیحاتی روایتهای مسلح اعتقاد دارم، به همان اندازه معتقدم که عملکرد ناصحیح دولتها و کارنامه ضعیف مسئولین به ویژه در امور اقتصادی، مسکن، انرژی و ساختار ناسالم حاکم بر ادارات، خود به اندازه بمب هستهای قابلیت تخریب دارند و دیگر نیازی نیست که کسی بخواهد در راستای براندازی از آن روایت مسلح بسازد.
از این رو، اگر حکومت دوست دارد دشمن را خلع سلاح کند و اگر مایل است حربه روایت مسلح را از معاندین بگیرد. باید از خودش مایه بگذارد، باید دردها را بفهمد، باید خیر و صلاح ملت را خوب تشخیص دهد و باید خوب کار کند تا روایت مسلح علیه دین و ملت شکل نگیرد.
و البته باور دارم تا اقتصاد کشور و معیشت مردم و نوسان بی رویه قیمتها و خاموشیهای خسارتبار این روزها سر وسامان نیابد، تا ساختار اجرایی این کشور، سالمسازی و چابکسازی نشود و تا به رابطههای ناسالم مدیران و مجریان قانون پایان داده نشود؛ روایتهای معاندین علیه حاکمیت و علیه سیاستهای نظام، همچنان باورپذیر و مخرّب خواهد بود.
پ.ن: اشارهای بود به کامنتهای خصوصی پست قبل.
در حوزۀ روایتگری، مؤلفههای دیگری هم وجود دارد که باعث میشود جنگ شناختی علیه ما شکل بگیرد و پیروز میدان شود. به چند نمونه اشاره میکنم:
اول- اصولاً نگاه مدیران حاکمیت به روایتگری در مقابله با جنگ شناختی آنقدر کهنه و غیر جداب است که حتی اگر بخواهند موفقیتهای خود را روایت کنند، قطعاً دچار بی سلیقهگی و شعارزدگی میشوند. در نتیجه، روایتگری آنها ضد ارزش جلوه میکند. طوری که دوباره حکومت باید کلی وقت و انرژی هزینه کند تا بتواند ذهن مردم را نسبت به آنچه تولید کردهاند، اصلاح کند.
دوم- در حوزه اندیشه دینی نیز، گروههای مرجع جامعه ما از فناوری نوین چه در بعد سختافزاری و نرمافزاری عقب هستند و هنوز دارند در کلاسهای ابتدایی درجا میزنند. به همین دلیل آئین روایتگری ما هنوز با سبک و سیاق سه چهار دهه قبل و بر پایۀ شیوههای سنتی جریان دارد.
سوم- نهادهای تبیینی ما ذائقهسنجی دقیقی از مردم ندارند. به همین دلیل با سلیقه و رویکرد نسل جدید فاصلۀ معناداری دارند.
چهارم- باید به این واقعیت معروف توجه داشته باشیم که معمولاً وقتی یک خبر بد (مثل اختلاس، کلاهبردای و سوء رفتار یک مأمور یا مسئول) در جامعه اتفاق میافتد، تا 13 نفر از درون جامعه، به صورت پیوسته و زنجیرهوار عامل انتشار مجدد آن میشوند (هر نفر دریافتکننده برای 13 نفر خبر را بازگو میکند) در حالیکه وقتی یک حادثۀ خوب اتفاق میافتد، خبر آن تا این حد در بین مردم بازتاب پیدا نمیکند. به همین دلیل، اخبار منفی، اثر تخریبی و ماندگاری بیشتری در ذهن مردم خواهد داشت.
پنجم- در بحث روایتگری، باید بپذیریم که گروههای مرجعی که در سالهای اول انقلاب مورد وثوق و اعتماد جامعه بودند و مردم از آنها اثرپذیری داشتند، امروز دیگر صاحب وجاهت نیستند. یعنی یا دشمن پایگاه آنها را تضعیف کرده و یا به خاطر عملکرد ناصوابی که داشتند، مقبولیت و محبوبیت خود را از دست دادهاند. از این رو، نظام باید این قشر از گروههای مرجع را از میدان روایتگری کنار بگذارد و صحنه را به راویان قوی، روزآمد، باسلیقه و سلیمالنفس بسپارد.
ششم. از دلایلی که مردم نسبت به اخبار و روایتگری مسئولین ما اعتماد ندارند، این است که حرف مسئولین با عملشان نوعاً مغایر است. وقتی مسئولان سیاسی، اجرایی و حتی امنیتی کشور، خود به آنچه میگویند، عمل نمیکنند، یا خدای ناکرده مردم خلافی از آنها و از اعضای خانوادۀ آنها ببینند، طبیعتاً هر تصمیمی که از جانب آنها و در چرخۀ مدیریت آنها گرفته شود، نزد افکار عمومی خریدار نخواهد داشت.
هفتم- نظر بنده این است که نظام، نه تنها سلطهای بر رسانهها و شبکههای مجازی ندارد؛ بلکه تصمیمسازان و مدیران تصمیم گیرنده، خود تحت تأثیر روایتسازی رسانهها، گاهی دچار انفعال شده و سیاستگذاریهای راهبردی را به کجراهه میبرند.
هشتم- از دلایل موفقیت «روایت مسلح» در جامعه ما این است که نهادهای حکومت (مسئولین و مدیران سه قوه) با مردم حرف نمیزنند، یا به عبارت دیگر از زبان مردم حرف نمیزنند. یعنی مسئولین ما خودشان با خودشان حرف میزنند و به همدیگر گزارش کار میدهند و از مردم به صورت کلی منفک هستند، مگر وقتی که به رأی مردم یا به حضور آنها احتیاج داشته باشند. به عبارت سادهتر، روایت بیگانگان از این جهت به اسلحه تبدیل میشود که مسئولین فرهنگی و سیاسی ما عملکرد خوبی از خود نشان نمیدهند و غیر از بهرهگیری سیاسی از مردم، دأب دیگری ندارند. روایتها به این دلیل اسلحه میشوند که دولتمردان، خودشان منشأ اختلاف و تنش هستند و با موضعگیریهایشان، بیثباتی و کاستی و ناراستی را به جامعه پمپاژ میکنند، اگر مسئولین اختلافات را کنار بگذارند و حقیقتاً در صدد حل مشکلات مردم باشند؛ اعتماد مردم هم به آنها حفظ میشود و در نتیجه، روایت مسلح، دیگر برای هدفگیری ذهن مردم کارآیی نخواهد نداشت...
نهم- در پروژه اسلامهراسی و ایرانهراسی نیز که از اولویتهای آمریکا و اروپا محسوب میشد و تا حد قابل توجهی هم موفق شد، معلول همین جنگ شناختی با سلاح روایت بود که مسئولین ما به دلیل عدم مقبولیتی که داشتند، خلع سلاح شدند و نتوانستند در برابر آن بایستند. در نتیجه، افکارعمومی جامعه مغلوب روایتسازی دشمن شد و تا آنجا پیش رفت که بدیهیترین موفقیتها و ارزشمندترین آرمانهای خود را انکار و دروغترین روایت بیگانه را راست پنداشتند.
+ تا وقتی فرهنگ خدمت به مردم و پیشرفت کشور در بین مدیران ارشد، دغدغۀ اصلی نباشد و تا وقتی که مدیران سیاسی و اجرایی ما در دایره ناکارآمدی و ندانمکاری خود بلولند، زمینه برای شکلگیری روایت مسلح فراهم است.
چند نکته در باره جنگ روایتها:
اول- ما در شرایطی با دنیای استکبار میجنگیم که طرف مقابل ما از نظر ابزار و وسائل ارتباطی کاملاً مجهز و به روز هستند و ما حداقل یک دهه از آنها عقب هستیم. بعلاوه این که ما (یعنی مردم و مسئولین) در درون خودمان نه همصدایی داریم و نه همافزایی. به عنوان مثال در نشست اخیر شورای حقوق بشر، 110 کشور ثبتنام کرده بودند که علیه ایران سخنرانی کنند. اما، نهادهای مسئول در کشور و سازمانهای مردمنهاد ما نه در داخل کشور و نه در تعاملات بینالمللی اقدام مناسب و قابل توجهی برای خنثیسازی یا اقدام متقابل علیه آنها انجام ندادند.
دوم- ما، در جنگ روایتها نیاز به قرارگاه رسانهای داریم. در سالهای اخیر، دهها حوادث داشتیم که چرایی و چگونگی آنها را به موقع و صحیح برای مردم تبیین نکردیم و صحنه را به رسانههای بیگانه باختیم و اجازه دادیم تا افکار عمومی را مطابق روایتسازیهای خود مدیریت کنند. نمونۀ بارز آن، اغتشاشات آبان 98 و ماجرای مهسا امینی بود که اطلاعات مستند و موثق و محکمه پسند داشتیم، اما به موقع برای مردم اطلاع رسانی نکردیم...
سوم- نظام اطلاعرسانی ما چهار عیب اصلی دارد: 1- مسئولان ما تخصص روایتگری و اطلاعرسانی ندارند، 2- کشور ما به نسبت حوادث، راویان متعدد دارد که عموماً دیرهنگام، ناقص، معیوب، غیرمسئولانه و حتی مخرّب، حوادث را اطلاع رسانی میکنند. 3- در جمهوری اسلامی همۀ ما در هر جایگاه و شغلی که هستیم به خودمون حق میدهیم راجع به هر موضوعی حتی اگر در تخصص یا وظیفۀ ما نباشد، اظهار نظر کنیم. 4- صدا و سیمای ما از یک ساختار خبری منسجم، قانونمند، کارشناسانه و روزآمد برخوردار نیست.
چهارم- وقتی حوادث را دیرهنگام، معیوب و غیرمسئولانه روایت کنیم مسئولان ما به مهملگویی و دروغبافی گرفتار میشوند و اعتبار و وجاحتشان نزد افکارعمومی از بین میرود. در نتیجه، خبرسازی معاندین نزد افکار عمومی باورپذیر میشود.
+ یا نباید سیاسی بنویسم، یا ناگزیرم بنویسم بعضی دردها را.
++ حرف حق تلخ نیست، گاهی اما تحمل حق تلخ است.
پ.ن: هروقت میخواهم در باره مسائل کشورم و مسئولین نظام چیزی بنویسم، خودم را باصدای بلند مخاطب این جمله قرار میدهم: خدا را خدا را، در بارۀ نوشتههایت.
خبر دارید حوادث سال گذشته در لبنان و سوریه چگونه اتفاق افتاد؟ میدانید چرا بشار اسد رفت؟ میدانید در نشست دوحه قطر چی گذشت که منجر به سقوط بشار اسد شد؟ مگر آقای عراقچی عضو آن نشست نبود و در جریان مذاکرات قرار نداشت؟ مگر سپاه قدس یا شورای عالی امنیت ملی در جریان تحولات سوریه نبودند و از جزئیات واقعه خبر نداشتند؟
قطعاً وزارت امور خارجه، شورای عالی امنیت ملی و سپاه قدس از سیر تا پیاز فعل و انفعالات سوریه باخبر بودند، اما چرا در آن روزها که بازار شایعات و خبرسازیها داغ بود و مردم نگران جبهه مقاومت بودند، حضرات مسئولین، مردم را در بیخبری رها کردند؟ چرا اخبار را قطرهچکانی، ضدو نقیض و دیرهنگام منتشر کردند؟ و چرا اجازه دادند که شبکههای بیگانه اخبار مقاومت را برای مردم روایتسازی کنند؟
گیرم که امور مربوط به جبهه مقاومت، به خاطر حساسیتهای نظامی و امنیتی، طبقهبندی داشته و نباید آشکارا و زودهنگام آن را منتشر میکردند (که البته این حرف اصلاً منطقی و توجیهپذیر نیست)
اما اطلاع رسانی ناقص و غلط در باره ترور آقایان رازینی و مقیسه که یک مسئلۀ صرفاً داخلی بود، چه توجیهی داشت؟ همه یادمان هست که این حادثه را با چه افتضاحی اطلاع رسانی کردند! یک مسئول در قوه قضاییه رسماً گفت که قاتل از شاغلین قوه قضاییه نبوده، مسئول دیگری روز بعد گفت که قاتل آبدارچی همان قسمت بوده. یکی گفت که قاتل از اسلحه محافظین برای ترور استفاده کرده، مسئول بعدی گفت اسلحه مال محافظین نبوده اما نگفت از کجا و چگونه وارد محل کار کرده است! چند روز بعد آقای پورمحمدی با ضرس قاطع اعلام کرد که این ترور کار منافقین بوده. اما وزیر اطلاعات روز بعد گفت که قاتل، وابسته به منافقین نبوده و سابقه گروهگی ندارد. دوباره یک مقام مسئول در قوۀ قضاییه گفت که جناب قاتل، همشهری آقای رازینی بوده و سابقه شرارت داشته است. اما مردم بالاخره نفهمیدند که قاتل دقیقاً چهکاره بوده، چه انگیزهای داشته، اسلحه را از کجا آورده و سرانجام پروندهاش چه شد؟
حالا این موضوع با آن روایتهای ضد و نقیض و دیرهنگامش هنوز از ذهن مردم پاک نشده بود که ناگهان موضوع منع پروازهای ایران به لبنان خبرساز شد و باز مثل همیشه روایت اول حادثه سهم شبکههای بیگانه بود که مطابق سیاستهای خودشان برای ما خبرسازی کردند. اما مقامات کشور خودمان مثل همیشه یا سکوت کردند و یا مسئله را با تحلیلهای ضد و نقیض، دیرهنگام و قطرهچکانی به خورد مردم دادند.
بعدهم ماجرای قتل یک دانشجو در تهران اتفاق افتاد و یک هفته یا بیشتر در شبکههای مجازی خبرساز شد، اما نهادهای مسئول بازهم نتوانستند یا نخواستند حقیقت حادثه را دقیق، به موقع و مسئولانه برای مردم اطلاعرسانی کنند. در نتیجه، شبکههای برانداز با بهرهگیری از خلاء اطلاع رسانی، ذهن و احساسات مردم را نشانه رفتند و با روایتسازی هدفمند، شرایط کشور را تا مرز آشوب پیش بردند که البته به خیر گذشت...
به نظر من اطلاعرسانی غلط، دیرهنگام و غیرمتمرکز، راه را برای باورپذیر کردن روایتسازی بیگانه هموار میکند و این مسئله میتواند یک خطر جدی علیه امنیت کشور باشد...
تقویم کشور ما پر از حادثه است. از یک طرف دشمن برای ما حادثه میسازد و از طرف دیگر خودمان برای خودمان حادثه میسازیم. سال 403 برای ما پر از حادثههای سخت بود که تلخیاش حالاحالاها فراموشمان نمیشود. سال جدید هم که هنوز اول راهش هستیم با یک حادثۀ غمبار شروع شد و به اندازۀ یک زلزله بزرگ، کام ما را تلخ و حال ما را ناخوش کرد.
حادثه چه تلخ یا شیرین،برای هر ملتی اتفاق میافتد. اما برای کشور ما از این جهت که هدف بدخواهان و معاندان دنیای استکبار هستیم، علاوه بر حوادث طبیعی، وقایع تروریستی و خرابکارانه هم مزید بر علت میشود. اما آنچه مهم است. مدیریت حوادث یا نحوۀ اطلاع رسانی و روایتگری از حادثه است که متأسفانه نحوۀ مدیریت مسئولین کشور ما در این زمینه بسیار بسیار ناشیانه و تخریبگرانه است که نه فقط افکار عمومی را اقناع نمیکند، بلکه ضد و نقیضگویی آنها اولاً بیشتر از خود حادثه جگر مردم را میسوزاند و ثانیاً ذائقۀ مردم را به سمت اثرپذیری از رسانههای بیگانه ترغیب میکند.
این که چرا ما در جنگ روایتها عقب ماندهایم و چرا ملت ما از روایتسازی بیگانه اثرپذیری دارد، قصهاش کمی تلخ است. اما گفتن و شنیدنش هم خالی از لطف نیست. انشاءالله بماند برای یادداشت بعدی. اما علیالحساب عرض کنم خدمت شما که دانشگاه اطلاعات و امنیت ملی اخیراً کتابی را از یک مقام امنیتی آمریکا ترجمه کرده که به نظرم خیلی فنی و تخصصی است. این کتاب با نام «براندازی؛ تبدیل راهبردی روایت به سلاح» چاپ شده است. در این کتاب به صورت تخصصی آموزش میدهد که چگونه میشود از اخبار و حادثههای قدیم و جدید، روایت بسازند و با انتشار به موقع آن، افکار عمومی یک ملت را مسلّح کنند و تا مرز براندازی حکومتشان آنها را پیش ببرند.
به نظر من مطالعه این کتاب برای تمام مسئولان سیاسی، امنیتی، قضایی، انتظامی و نمایندگان مجلس ما یک ضرورت و از نان شب واجبتر است. تا یاد بگیرند که خبر حوادث را چگونه به صورت اقناعی و به موقع در اختیار مردم قرار دهند قبل از آن که شبکههای بیگانه برای افکارعمومی خبرسازی کنند.
مطلب پست قبلی، در اصل یک خلاصه برداری شخصی بود به اضافه چند گزاره مستقل در باره تقوا که من یک بخش چندسطری آن را جدا کرده بودم برای درج در وبلاگ. اما موقع انتشار، یک سطر از اون خلاصهنویسیها، اشتباهی در اول مطلب منتشر شد که ربط وثیقی با گزارههای بعدی اون پست نداشت.
خودم به خاطر مشغلۀ ذهنی، تا همین الآن متوجه نشدم. عزیزانی هم که اینجا را خواندند، یا متوجه این بیربطی نشدند. یا فهمیدند و احتمالاً لاپوشانی فرمودند 😊
لطفاً این جور اشتباهات ناخواسته را به بزرگواری خودتون ببخشید ولی تذکر هم بدهید...
+ دعا کنید حال و روز بیان بهبود پیدا کند، از اول فروردین تاریخ را اشتباه میزند، الآن تقریباً دوهفته است که بخش گزارشهای آماری وبلاگ و کپیبرداریها کار نمیکند. آمار بازدید پستها هم هنوز با مشکل مواجه است. صفحه مدیریت و نظرات هم شنیدم روزهای اول هفته حدود 20 ساعت از دسترس خارج شده بود. هنوز هم بوی بهبود ز اوضاع بیان نمیشنوم. خلاصه این که امیدوارم بخیر بگذرد.