https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

بایگانی
آخرین مطالب

۳۳۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گذرگاه فکر و ذکر» ثبت شده است

سلام خدمت همراهان عزیز وبلاگی.

... دیشب را جایی صبح کردم که نمی‌دونم کجا بود. فقط می‌دونم همگی روی امواج دریا بودیم و اطراف ما پر از تاریکی و ظلمت بود. به اضافه چندتا کشتی‌ که چراغ‌هایشان را از دورترها می‌شد دید. جایی بودیم که نه امکانش بود و نه اجازه داشتیم که از وسایل ارتباطی استفاده کنیم!

این‌جا اما دریا نیست. فقط نامعلوم و نامکشوف است و من دارم با گوشی یک بچه مسیحی باغیرت این چندکلمه را می‌نویسم امیدوارم وقتی دکمه انتشار را می‌زنم با موفقیت منتشر شود...

 

+ لطفاً شما که دل در گرو دین و دیانت دارید برای نابودی رژیم صهیونیستی و برای موفقیت مردم مقاوم و مظلوم لبنان و فلسطین دعا کنید.

 

++ با عرض پوزش از پاسخ ندادن به کامنت‌های قبلی

۱۰ نظر ۰۳ آذر ۰۳ ، ۲۲:۰۸
مرآت

از دیانت که هیچ، از غیرت و مروت و آداب انسانی هم بگذریم، قطعاً از ایرانی بودن ما به دور است که نسبت به درد و رنج مردم مظلوم در فلسطین و لبنان و غزه بی تفاوت باشیم.

 

+ خوب است اگر کمک هم نمی‌کنیم، حداقل غمخوار مردم بی پناه باشیم و دلمون براشون بسوزد.

 

 

++ حیف است که در پویش جهانی فریاد علیه اسرائیل، از دیگران عقب بمانیم...

۱ نظر ۲۷ آبان ۰۳ ، ۲۲:۰۹
مرآت

چرا بعضی‌ها این قدر بی تفاوتند؟ چرا یک عده مردم این قدر کستاخ و بی مرامند؟ چرا فرق ظالم و مظلوم را نمی‌فهمند؟  چرا نمی‌خواهند باور کنند که رژیم صهیونیستی جنایتکار است؟ چرا این قدر بی‌خیر و بی عاطفه‌اند؟ چرا نسبت به همدلی مردم کینه و نفرت دارند؟ و چرا حتی از اهدای یک آه هم برای بچه‌های غزه و لبنان دریغ می‌کنند، واقعاً چه اتفاقی افتاده که بعضی‌‌ها این قدر سنگدل شدند؟

فرض ‌کنیم این جماعت به هر دلیلی نمی‌خواهند اهل خیر و عاطفه باشند. یا به هر دلیلی دوست ندارند در پویش‌های همدلی شرکت کنند، اما چرا مانع خیرخواهی دیگران می‌شوند. چرا نسبت به کمک‌های مردم دهن کجی می‌کنند، چرا و چرا؟

***   ***   ***

دیروز داشتیم یه مقدار شال و کلاه و لباس گرم که خانم‌های داوطلب محل بافته بودند و یک مقدار بادگیر و پتو و کفش و دمپایی که اهالی محل برای بچه‌های غزه و لبنان اهدا کرده بودند را بار خاور می‌زدیم ببریم تحویل بدیم به ستاد پشتیبانی نیروی مقاومت، یه خانم کاملاً لوکس و پر افاده با ماشین لوکس‌تر از خودش آمد چسباند به بغل خاور. سرش رو از شیشه ماشین آورد بیرون و با صدای بلند شروع کرد جو دادن و بد و بیراه گفتن و نفرت‌پراکنی با این عبارت که: مردم خودمون اینجا فقیرن، کلی مشکل دارن، نون ندارن بخورن اونوقت شما سرمایۀ مملکت را می‌برید می‌دید به دیگران. به ما چه ربطی داره که باید جور اون‌ها رو بکشیم و چندتا از اون حرف‌های شرم‌آور که جاش نیست این‌جا بنویسم.

یکی از خانم‌های گروه که پزشک متخصص داخلی و از قضا حاضرجواب و چالش‌گر و خیلی هم خوش‌بیان و خوش صداست به سمتش رفت تا به قول خودش وظیفۀ تأدیبی‌اش را انجام بده. اما در یک لحظه طلایی متوجه اشاره‌ من شد و خیلی ماهرانه گارد هجومی‌اش را به تبیین نرم و خواهرانه تغییر داد و خیلی شیک و شکیل برای اون خانم توضیح داد که این کمک‌ها مال دولت نیست، اموال عمومی نیست، مال آدم‌های لاکچری و نق زن نیست. این‌ها را به زور از کسی نگرفتیم. این‌ها دستباف یه عده خانوم هست، این‌ها را یه عده مردم دلسوز و با محبت داوطلبانه آوردند دادند برای بچه‌های غزه و لبنان که الآن آواره‌اند، بیمار و گرسنه‌اند، غذا و دارو ندارند، توی محیط اردوگاه‌ها به کمک‌های انسانی من و شما نیاز دارند... مگر ما مسلمون نیستیم؟ مگر انسان نیستیم؟ مگر ایرانی نیستیم ... و مگر...

داشتم آماده می‌شدم که انعطاف این خانم لاکچری را ببینم و یه کم خوشحال بشم. اما دریغ از ذره‌ای فهم و درک و اعتماد از این خانم بی درد. خلاصه این که توضیحات خانم دکتر ما هیچ افاقه نکرد و خشم و نفرت این خانم لوکس و پرافاده هم فروکش نکرد، شیشه رو داد بالا و با یک رفتار خشن و مردواره گاز ماشین را گرفت و با شتاب رفت.‌..

دیده بودم آدم‌های بی عاطفه و خودبین و لج‌باز و بی درد را، اما این که کسی از کمک‌های دیگران این همه بسوزه یا بخل بورزه برام باور کردنی نبود.

 

پ.ن: ناسزا شنیدن از آدم‌های همسو با صهیونیست‌های جلاد برای ما قابل تحمله. اما از عاقبت عناد و ناسپاسی این جماعت واقعاً بیمناکم.

۷ نظر ۲۲ آبان ۰۳ ، ۰۰:۰۴
مرآت

این روزها با تراکم کار مواجه‌ام

و با کاهش عادت‌های پرتکرار.

این روزها،

تلخی‌ها برای من‌ شیرین است

و اشک و آه وسیلۀ تسکین است.

می‌خواهم در روزگار خشکی عاطفه‌ها

بیهوده نباشم و آسوده نمیرم.

 

*** *** ***

پایان این روزهای بی اعتبار، آغاز روزهایی‌ دیگر است

برای کارهای پر اعتبار.

اما باید خواب نباشیم

و باید مراقب باشیم تا زود دیر نشود...

 

 

+ هدایای مرحلۀ دوم را هم تحویل دادم (با 83 گرم طلا، سه قطعه ربع سکه و 61 میلیون پول نقد) خدا به صاحبانش برکت دهد. 

 

۹ نظر ۱۴ آبان ۰۳ ، ۲۲:۵۸
مرآت

دقیقاً بعد از یک سال رسانه‌های صهیونیستی دوباره دست به کار شدند و فضای مجازی عبری زبان و عربی زبان را پر کردند از این دروغ تکراری و شاخدار که:
«نیروهای ارتش اسرائیل یک پرچم نازی، یک تندیس هیتلر و یک کتاب با صلیب شکسته را از خانه‌ای‌ در جنوب لبنان پیدا کردند»

دروغی که سال گذشته همین روزها عیناً به خانۀ یکی از ساکنان غزه نسبت داده بودند و حالا دارند به حزب‌الله لبنان نسبت می‌دهند.

در واقع صهیونیست‌ها با این خبر دروغ دارند القا می‌کنند که «هدف حزب الله در راستای مرام هیتلر است یعنی نابودی یهودیان»

 

البته ما این را قبول داریم که تلاش جبهۀ اسلام بر نابودی رژیم غاصب صهیونیستی تأکید دارد، اما نه با نماد هیتلر و نه با شعار نازیسم؛ بلکه فقط بر اساس آموزه‌های دینی که معتقدیم این فرقۀ ملعون و گردنکش و ولیدۀ شیطان دشمن دین و انسانیت است و باید از بین برود...

+ شیعه در بیان عقیده‌اش هیچ ترسی ندارد و برای جهاد مقدس‌ خود از تمسک به نماد‌های بیگانه بی نیاز است.

 

+ به امید نابودی هرچه سریع‌تر رژیم غاصب صهیونیستی و آمریکای مستکبر...

۲ نظر ۱۳ آبان ۰۳ ، ۲۲:۲۸
مرآت

دیروز،

شیراز تشییع جنازۀ شهیدۀ عزیز راه قدس «معصومۀ کرباسی» خیلی خیلی برای من لازم و تأثیرگذار بود.

یقین دارم که خیلی از خانم‌های محترم وبلاگی دوست داشتند حضور می‌داشتند و بدرقه می‌کردند این شهیدۀ متخصص و اهل رسانه را. به همین دلیل به یاد همه‌تون بودم.

 

+ عکس یادگاری با پدر و فرزند دوست‌داشتنی‌ شهیده بانو و بعد هم زیارت حرم حضرت شاه‌چراغ و حافظیه و دیدار یک دوست، ره‌آورد این سفر یک و نیم روزه بود.

 

۰ نظر ۰۷ آبان ۰۳ ، ۲۱:۲۰
مرآت

 لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح

داغِ دل بود به امید دوا بازآمد...

حس و حال این روزهایم:

- آه می‌کشم، اندوه دارم، اما نا امید و نگران نیستم.

+ خوشبینم، بیش‌تر از قبل. امیدوارم، بیشتر از همیشه.

 

برکت این روزهای ما این است که از جهاد مردم غزه و لبنان غافل نیستیم. خدا قبول کند ساعاتی از روزهای ما دارد در خدمت مظلومان مقاومت می‌گذرد...

مقیم حلقه ذکر است دل بدان امید

که حلقه‌ای ز سر زلف یار بگشاید

 

پ.ن: بیت‌ها از جناب حافظ.

۱ نظر ۰۳ آبان ۰۳ ، ۲۲:۳۲
مرآت

سخن درست بگویم نمی‌توانم دید 

که مِی خورند حریفان و من نِظاره کنم

معطوف به  این و این هرماه به اندازه بضاعتم مقداری کمک مالی برای مردم مظلوم غزه و فلسطین تقدیم می‌کردم. اما اخیراً به این نتیجه رسیدم که حجم آسیب‌ها زیاد است و این مقدار کمک‌ چندان کارساز نیست. به همین دلیل کلی عذاب وجدان ‌گرفتم.

این که ما چرا در آرامش و سلامت باشیم و اونها هر روز زخم‌های زندگی‌شان بیشتر شود، چرا این قدر قطره‌ چکانی کمک می‌کنیم؟ چرا باید حزب الله و سید حسن نصرالله تمام قد پای کار باشند و من و امثال من نه؟ چرا امثال یحیی سنوار و افراد مقاومت، زیر بمباران‌های وحشتناک بدون غذا و دارو باشند و ما در ناز و نعمت باشیم؟ این‌ها سئوال‌هایی بود که وجدانم را آزار می‌داد و گاهی بدجور عذاب وجدان می‌گرفتم.

با خودم می‌گفتم مگر اسلام اونها با اسلام من فرق دارد؟ مگر خدای اونها با خدای من یکی نیست؟ مگر خون من از خون اونها رنگین‌تره؟ اگر به خاطر بی تفاوتی من و اگر به خاطر کم توجهی من خدای نکرده رژیم غاصب صهیونیستی پیروز بشه، اونوقت چه جور می‌تونم جواب خدا را بدهم؟ آیا می‌تونم در برابر قرآن و عترت پاسخگو باشم؟ آیا دلیل قانع کننده‌ای دارم؟ آیا می‌تونم در حضور پیامبر و ائمۀ معصومین بگم که مردم غزه سنی‌اند ومن شیعه‌ام؟ آیا امام زمان چنین عذری را از من می‌پذیرد؟ آیا واقعاً شیعه بودن من کافیست و می‌تونه منو از عقوبت الهی نجات بده؟ والله که نه!

خلاصه به این نتیجه رسیدم که اگر به اندازۀ یک اپسیلون کوتاهی کنم و کاری که از من و خانواده‌ام برمیاد انجامش ندهم و یا با تأخیر انجام بدهم؛ قطعاَ در قتل عام زنان و کودکان غزه، در گرسنگی‌شان، در زیر آوار موندشان، در جنایت وحشیانۀ صهیونیست‌ها و در بمباران‌های لبنان شریک جُرم خواهم بود.

به همین دلیل، بعد از فتوای رهبری و مراجع تقلید دربارۀ کمک به مردم لبنان و غزه، تصمیم گرفتم از تمام ظرفیت و اعتبارم در این راه استفاده کنم. همون موقع به یک تصمیم جدی رسیدم و اول از خودم و همسرم شروع کردم:

  1. حجم کمک‌های ماهانه‌ام را اضافه کردم. (تقریباً سه برابر قبل)
  2. خدارو شکر، بین بستگان، همکاران، همسایگان، دوستان و بعضی دانشجویان و دانش‌آموزان یه نموره اعتبار و مقبولیت دارم. با خودم گفتم بهتره از این آبرو و اعتبار که خدا عنایت کرده استفاده کنم. دونفری شروع کردیم به پیغام و پسغام و تشویق و ترغیب دوست و آشنا (تلفنی و حضوری) مسیر کمک‌ها را هم به سمت دفتر وجوهات نهاد رهبری سوق دادیم.
  3. همسربانوی محترم هم مقداری طلای قابل توجه هدیه کردند.

 

به این ترتیب، دیروز اولین کمک‌ها به دفتر وجوهات رهبر عزیزمون تحویل و برای صاحبانش رسید صادر شد.

  • سرویس طلا 78.84 گرم// سرویس طلا، 81.32 گرم// نیم ست 31.73 گرم// النگو 10.11 گرم// دستبند 12.09 گرم// زنجیر تک 8.12 گرم// پلاک 3عدد 7.06 گرم (جمعاً حدود 230 گرم اهدایی همسر محترم و همکاران) با ارزش بیش از یک میلیارد تومان
  • پول نقد ریالی 834400000 ریال
  • پول نقد دلاری 350 دلار.

 

+ پویش ما همچنان ادامه دارد، شما هم اگر براتون ممکنه، لطفاً دست به کار بشید و در جمع‌های فامیلی و دوستانه پویش راه بیندازید و منشأء اثر باشید.

++ دفاتر سایر مراجع هم کمک‌های مردمی را قبول می‌کنند. (هم حضوری و هم از طریق حساب بانکی)

+++ بادتون باشه که عنوان کمک‌ها باید تفکیک و مشخص بشه (مردم مظلوم غزه، شیعیان لبنان، حزب الله لبنان، مردم یمن، انصارالله یمن و...)

 

 

۴ نظر ۳۰ مهر ۰۳ ، ۲۱:۴۵
مرآت

از لحظه‌ شهادت یحیی سنوار تا الآن حتی یک لحظه‌ نخوابیدم. با دیدن تصاویر ماندگار صحنۀ شهادتش، هزاربار زیر و رو شدم و کلی اشک ریختم.

همین امروز سه بار آمدم پای لب‌تاپ تا برایش چیزی بنویسم، اما آن‌قدر بغض گلوگیر داشتم که نشد از آن همه عظمتی که داشت یک کلمه بنویسم...

الآن هم آمدم فقط در برابر نبوغ رزمی و اراده و صبر مثال‌زدنی سنوار عزیز و مقاومت همرزمانشان خالصانه تعظیم کنم و بگم که از خودم و بی خاصیت بودنم برای آرمان قدس و فلسطین واقعاً خجالت می‌کشم.

 

خدا کند بیش از این شرمندۀ حماسۀ عزم و رزمشان نشوم و عنقریب راهی برای جبران شرمندگی‌ام گشوده شود.

۵ نظر ۲۷ مهر ۰۳ ، ۲۲:۱۶
مرآت

این روزها در حالی که وزیر امور خارجه ما دارد دیپلماسی منطقه‌ای را دنبال می‌کند، بعضی اصلاح‌طلبان خائن این اقدام را دیپلماسی دیرهنگام می‌نامند!!

 

به نظرم معنی حرفشون اینه که اولاً نباید جواب تجاوز صهیونیست‌ها رو می‌دادیم و ثانیا باید سریع می‌رفتیم خواهش و تمنا که بیایید باز هم ما را و مهمانان ما را ترور کنید!!

 

بعداً نوشت:

وقتی صهیونیست‌ها اعتراف می‌کنند که یحیی‌السنوار را در حال طراحی عملیات کنار همرزمانش کشته‌اند، نشان از این دارد که حماس همچنان در خط مقدم نبرد ایستاده و انگیزه‌ای جهادی‌تر از قبل دارد. 

۲ نظر ۲۶ مهر ۰۳ ، ۲۱:۵۹
مرآت

سید حسن آقا میری <=> سید حسین آقا میری

سید حسن خمینی <=> سید علی خمینی

صادق زیبا کلام <=> سعید زیبا کلام

مهدی نصیری <=> هادی نصیری

سیدمحمد... <=> سیدعلی...

و... و... و...

با نفر چهارم آن قدر رفاقت و علاقه داشتم که هر وقت می‌دیدمش کلی وقتمون به احوالپرسی و خوش و بش می‌گذشت. بعد هم که به گپ‌و‌گفت می‌نشستیم هر حرفی او می‌زد نیاز من بود و هرچی من می‌گفتم مورد قبول او بود. یعنی رفاقت و صمیمیت تا این حد.

اما حالا اگرچه هیچ رغبتی به دیدنش ندارم ولی گفتگو با او را لازم لازم می‌دانم،

به نظرم او هم همین حس را نسبت به من داشته باشد.

با این حساب شاید یه روزی همیدگر رو ببینیم. والله اعلم.

۳ نظر ۲۴ مهر ۰۳ ، ۲۳:۱۷
مرآت

می‌گفت: چرا در باره اقدام متهورانۀ کاپیتان چیزی نمیگی؟

گفتم دستش درد نکنه، ان‌شاءالله خدا ازش قبول کنه و ذخیرۀ قیامتش باشه.

گفت: معلومه غرور ملی‌ات نجنبیده و نمیخوای مثل بقیه کارش رو تحسین کنی!

گفتم: راستش را بخوای منم دوست دارم کار ایشون رو تحسین کنم و برایش به‌به و چه‌چه بنویسم. اما هنوز نتونستم از دیروز و دیروزترهایش فاصله بگیرم! :(

گفت: حالا با دیروز و دیروزترهایش چیکار داری. کار امروزش را بچسب که خیلی کارستان بود.

گفتم من حصّۀ کرامات امروزش را از قصۀ ترّهات دیروزش جدا نمی‌بینم. به همین دلیل از شیرینی گفتار کاذبانه به تلخی رفتار صادقانه پناه می‌برم و نمی‌خواهم با قهرمان‌سازی از ایشان داستان یک عمر شهامت و شهادت مردان مقاومت را حتی برای لحظه‌ای به محاق برانم...!

باید صبر کنم ببینم از این اعجاز فضایی چه خیرات و برکاتی بر ما نازل و چه درکاتی از ما زایل می‌شود. اونوقت فراخور بلوغ و نبوغش مجیزگویی خواهم کرد.

 

۲ نظر ۲۲ مهر ۰۳ ، ۲۲:۲۲
مرآت

امروز از دندان پزشکی بر می‌گشتم. جمعی از مردم در حوالی سفارت لبنان تجمع داشتند. یک آقا و خانم خبرنگار هم داشتند مصاحبه می‌گرفتند. خواستم صوتی نصویری چیزی بگم. اما دهانم بسته بود و نشد. رفتم جلوی میز دفتر یادبود که اونجا بود و یکی دوجمله به یادگار نوشتم:

بسم الله قاصم الجبارین.

با آغاز نصرالله،

عشق، خونین به میدان آمد

آمد تا اقامۀ نماز عصر را در «جمعۀ نصر» معنا کند.

آمد تا روایت کند وَ عَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا را

و بشارت دهد إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا را...

- ایستادن در برابر درنده‌خوهای جهان، جگر می‌خواهد و سید حسن نصرالله اسطورۀ راستین این میدان بود.

- با شهادت سید حسن نصرالله، میدان جهاد و مقاومت ما وسیع‌تر و صف اتحاد و ایمان‌ ما مستحکم‌تر خواهد شد.

- ای مجاهد کبیر، ای مرد خدا؛ ارزانی‌ات باد شهادت فی سبیل الله.

 

۰ نظر ۱۵ مهر ۰۳ ، ۲۱:۱۱
مرآت

یا صافیه الخَمر فی آنیة المولی

اُسکُر نفراً لدّا و السُکر بِنا اولی...

 

 

+ فردا نماز جمعه در مصلای تهران به امامت ولی امر مسلمین، فرمانده کل قوا حضرت آیت الله خامنه‌ای...

 

 

پ.ن: بیت از مولوی

۰ نظر ۱۲ مهر ۰۳ ، ۲۱:۴۳
مرآت

روز خاکسپاری

روی کفن فرزندش نوشت:

بهشت، جای مجرمان نیست.

بهشتٍ تو، قهقهۀ شیطان است،

افسوس از این پایان.

 

+ عاطفۀ مادری، شیعه و سنی نمی‌شناسد. تاجیک و سوری و عراقی هم نمی‌شناسد. اما انگار بعضی‌ مادرها استثناء هستند. می‌گفت فرزندش را به جرم ریختن خون بی‌گناهان دعا نخواهد کرد!!

 

۳ نظر ۱۱ مهر ۰۳ ، ۲۲:۳۲
مرآت

برای یگان موشکی، برای عزیزان سپاه و ارتش دلاور:

دمتون گرم،

رزمتون پایدار،

فریادتان بلند 

و اجرتون با خدا. 

 

الا ان نصرالله قریب.

# سید حسن نصرالله

۴ نظر ۱۰ مهر ۰۳ ، ۲۱:۱۵
مرآت

هیچ کس را گریز از مرگ نیست. فقط خدای حی قیوم است که باقیست.

اما چه بهتر که مرگ ما شهادت در راه خدا باشد و چه بهتر که به دست اشقی الاشقیاء زمان خود‌مون به شهادت برسیم.

***   ***   ***

برای شهادت سید مقاومت که عزیزتر از جانم دوستش داشتم. سوختم، گریستم، اما برایش خوشحالم که در دشوارترین و خطرناکترین منطقۀ جنگی دنیا چهل سال عاشقانه به جهاد ایستاد و با اخلاص و شجاعتی مثال زدنی پرچم مبارزه با صهیونیست‌ها را برافراشت و عاقبت با خلعت شهادت به ملاقات محبوبش شتافت...

در عوض برای خودم و امثال خودم بسیار ناراحت و نگرانم. نگران عقیده و ایمانم هستم. نگران باتلاق منیت‌ها و رقابت‌های سخیف دنیایی و نگران آزمون‌های سخت روزهای پر از نیرنگ و ظلم که سیاستمداران و حاکمان زر و زور و تزویر، فرهنگ غنودن در بستر مستی و بی‌هویتی را بر حفظ ارزش‌ها و کرامت انسانی ترجیح می‌دهند!

نگران آیندۀ سرنوشت سازی هستم که با سرعت دارد به سمت ما می‌آید. آینده‌ای که آشکارا هویت دینی و انسانی ما را نشانه رفته و ما را با آزمون‌های بسیار سنگین مواجه خواهد کرد و من نگرانم که در آن شرایط تقابلی، ایستادگی من و جامعه‌ام تا کجا خواهد بود؟

و نگران و ناراحتم از این که نمی‌دانم در آن تقابل تاریخی اسلام و استکبار که بر اساس قرائن و شواهد، عنقریب رقم خواهد خورد، با چه شرایطی مواجه خواهم شد و چگونه عقیده و ایمانم را می‌آزمایند و سرانجام در کجای ماجرا خواهم ایستاد.

از این رو، به سید بزرگوار مقاومت می‌بالم و به عاقبت زیبایش غبطه می‌خورم. شادم برای آن عزیز که از تمام تنگناها سربلند برآمد و سید مقاومت نام گرفت. هنیئاً له الجنه.

مبارزه با ظالم و حمایت از مظلوم راهیست که همیشه باقیست و بر عهدۀ ماست که سلاح را بر زمین نگذاریم و دست از مبارزه برنداریم. آزادی قدس و فلسطین آرمان امام ماست و ما بر سر آرمان‌های انقلاب خواهیم ایستاد. ان‌شاءالله...

خدا قبول کند بدرقۀ راه این شهید عزیز و تمام همرزمان شهیدش یک ختم کامل قرآن هدیه خواهم کرد...

 

+ امروز از ساعت 10 صبح تا الآن، در تدارک یک سری برنامه‌های خیابانی و پایگاهی بودم. با همین عذر، پاسخ کامنت‌های پست قبل به تأخیر افتاد.

۱ نظر ۰۷ مهر ۰۳ ، ۲۲:۱۲
مرآت

جناب آقای پزشکیان!

آن چه امروز در لبنان می‌گذرد، بخواهی یا نخواهی، نتیجه سخنان خنثای شما در نیویورک است. نتیجه نشان دادن چراغ سبز شما به آمریکا و وحشی‌های صهیون است.

آقای پزشکیان!

انفجار پی درپی بمب‌های هزارکیلویی در جنوب لبنان به خاطر آلوده بودن حرف‌های شما به ویروس سازش و تسلیم است!

آقای رئیس جمهور!

از خودتون بپرسید به استناد خطبۀ شقشقیه، ریاست اگر منجر به دفاع از مظلوم و دشمنی با ظالم نشود، چقدر می‌ارزد؟

 آقای پزشکیان!

با ضرس قاطع می‌گویم که شما و مشاوران وادادۀ شما در جنایت این روزهای صهیونیست‌ها سهیم هستید! باشد تا صبح دولتتان بدمد.

 

پ.ن:

داغ سنگین وقایع لبنان تحملش برایم بسیار سخت است و از این که نمی‌توانم کاری انجام دهم، بیشتر جگرم می‌سوزد. از ظهر تا الآن هرکار کردم که خودم را آرام کنم نشد که نشد. گفتم چند خطی بنویسم شاید آرام بگیرم.

خدایا، صبر ما را افزون و نصرت خود را بر رزمندگان مقاومت ارزانی بفرما.

۸ نظر ۰۶ مهر ۰۳ ، ۲۲:۳۲
مرآت

امروز بعد از نماز صبح، ترجیح دادم به جای پرسه‌زدن در کانال‌های خبری، برنامـــــه روزانه‌ام را جوری  بچینم تا عصر فرصتی ایجاد کنم. برای فاتحه خوانی و زیارت مزار شهدای‌ عزیز.

در همین حال، ناخودآگاه بیت اول این غزل سعدی چندبار به زبانم آمد.

اما هرچه فکر کردم، بیت‌های بعدی یادم نیامد.

این را به فال نیک گرفتم و به اصل غزل مراجعه کردم. دیدم چه‌قدر پند و موعظه درَش نهفته است برای ما

و دیدم مواعظ اخلاقی و معرفتی این غزل بیشتر از همه مناسب حال و هوای این روزهای جناب پزشکیان است. به همین دلیل لازم دیدم این غزل را بعنوان یک هدیۀ صبحگاهی تقدیم حضور ایشان کنم: :))

 

اگر لذت ترک لذت بدانی

دگر شهوت نفس، لذت نخوانی

هــزاران دَر از خَلق بر خود ببندی

گرَت باز باشـــد دری آسـمانی

سفرهای عِلوی کند مرغ جانت

گر از چنبر آز، بازَش پَرانی

و لیکن تو را صبر عنقا نباشد

که در دام شهوت به گنجشک مانی

ز صورت پرستیدنت می‌هراسم

که تا زنده‌ای ره به معنی ندانی

گر از باغ اُنست گیاهی برآید

گیاهت نماید گل بوستانی

دریغ آیدَت هر دوعالم خریدن

اگر قدر نقدی که داری بدانی

به ملکی دمی زین نشاید خریدن

که از دَور عمرت بشد رایگانی

همین حاصلت باشد از عمر باقی

اگر همچنینش به آخر رسانی

ببین بهتر از زندگانی به دستت

چه افتاد تا صرف شد زندگانی

چنان می‌روی ساکن و خواب در سر

که می‌ترسم از کاروان بازمانی

وصیت همین است جان برادر

که اوقات ضایع مکن تا توانی

صدف وار باید زبان دَرکشیدن

که وقتی که حاجت بوَد دُر چکانی

همه عمر تلخی کشیده‌ است سعدی

که نامش برآمد به شیرین زبانی

 

۱ نظر ۰۵ مهر ۰۳ ، ۱۴:۱۴
مرآت

الا انّ حزب الله هُم الغالبون

 

به نظر من تا حالا هیچ قوم و جماعتی حتی صهیونیست‌های وحشی نتونستن به اندازه جناب آقای پزشکیان حزب الله عزیز را تحقیر و تصغیر کنن.

 

+ شنیده بودم که بهترین حمله، بد دفاع کردن است. اما مصداقش را دیروز در سخنان آقای پزشکیان یافتم.

 

پ.ن:

  1. آقای محترم؛ خب حرف زدن بلد نیستی، حرف نزدن که بلدی؟! حرف نزن تا گاف ندی، حرف نزن تا به شرّش در نمونی!
  2. حزب الله قهرمان با این موضعگیری‌ها تحقیر و تصغیر نمی‌شود. اما شرمندگی‌اش برای ما می‌ماند.
  3. لطفاً مراقب مباشران و مشاوران فرنگی مأب خود باشید. چون ناف اون‌ها را با قیچی خودتحقیری بریده‌‌اند!

 

۲ نظر ۰۳ مهر ۰۳ ، ۲۰:۴۱
مرآت