شراب تلخ
رفته بودم خدمت یکی از علمای صاحبدل، همین که وارد اتاق شدم بعد از سلام و عرض ادب، بدون مقدمه ازم پرسید: دستفرمانت چطوره؟
سئوالش رو جدی گرفتم و به شکل رسمی به ایشون جواب دادم
گفتم بحمدالله خوبه.
پرسید: جادههای صعبالعبور هم رانندگی کردی؟
گفتم: بله حاجآقا
پرسید: با جادۀ انتظار هم آشنایی داری، شرائطش رو میدونی؟
یهو دوزاریم افتاد که سئوال ایشون هدفمنده!
خودمو جمع وجور کردم و با ادبیات رسمی خدمتشون گفتم:
آشناییام چندان عمیق و دقیق نیست.
فقط میدونم که در جادۀ پرپیچ و خم انتظار، هم مرارت باید کشید، هم طعم حادثههای تلخ را باید چشید!
فرمود: پس شراب تلخ انتظار را هم چشیدهای! نوشت باد؟
عرض کردم خدمتشون: خیر، هنوز نچشیدم. اما شنیدهام که در حرکت به سمت ظهور، تلخیهای انتظار هم بسی شیرین است!
با یک احسنت پدرانه تحویلم گرفت! بعدهم دستم را چسبید و بُرد برای نشستن و... :))
پ.ن بیت مرتبط از جناب حافظ:
یا رب این کعبهٔ مقصود تماشاگه کیست؟
که مغیلانِ طریقش گل و نسرینِ من است
کاش به همین سادگی بود.
کاش
عزیزٌ علیّ أن أری الخلق و لا تُری