دیدار به قیامت.
ملاقاتی داشتیم با یکی از اساتید سابق دانشگاه مفید به بهانۀ تولد 70 سالگیاش. بعد از دیدار رسمی با اصرار او مهمانش شدیم. برای صرف شام. بعد از شام حرفهایی بین ما و ایشان رد و بدل شد. ایشان از خودش و گذشتهاش و افت و خیزهای سیاسیاش گفت. ما هم از کار و شغل و تجربه و دانش و گرایش سیاسی و کیستی و چیستی خودمون گفتیم و کلی حرف و حدیثهای دیگر از بختها و تختهای فروریخته، از تکثر سلایق و علایق در بین خلایق، از ظهور و بروز پدیدههای رنگارنگ در سالهای دور و نزدیک. از خدمتش در شهرهای یزد و مهریز و اردکان تا بوشهر و گناوه و برازجان. بعد هم اصفهان و کرمان و تهران...
در کارنامه استاد فقر و ناکامی و شکست فراوان بود. غفلت و اشتباه و انتباه هم بسیار داشت که با پیشگامی و خوشنامی و شادکامی جبران کرده بود. اما هنوز پوینده و جوینده بود و هنوز دنبال خودآگاهی و عاقبتخواهی میگشت...
... استاد همانطور که به حرفهای ما گوش میداد، پشت یکی از تقدیرنامههایش چیزی نوشت:
هم اسبهای بازنده بدانند، هم شبهههای تازنده:
شما هم بدانید
به آلایندههای آینده نیز بگویید:
من سرآمد علایق دیروزم
اما برآمد حقایق امروزم
ای میغهای مرتعش، ای جیغهای بنفش،
با شما هستم ای شیطانهای محله ولنجک
هذا فراق بینی و بینک
بروید دور شوید ای عافیتهای بدعاقبت
بماند دیدار ما به قیامت.
یادداشتش را داد به من تا برای دوستان بخوانم.
سلام
واقعا انسان آدم عجیبی است
یک زمان بسیار کوشنده، یک زمان زار و ...
آدم سرگذشت آدما رو که میبینه گاهی خوف میکنه و گاهی امید پیدا میکنه