https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

۳۱ مطلب با موضوع «فضای مجازی،تولید محتوا» ثبت شده است

شانزده سال وبلاگنویسی با مشغلۀ دانشجویی،... کاری که تا پایان دورۀ دکتری‌اش بی وقفه برقرار بود و هنوز هم ادامه دارد.

خیلی از بیانی‌ها می‌شناسندش، از نظر من جزو پاک نویس‌ها، روان‌نویس‌ها و خوش‌نویس‌هاست. مطالبش را همیشه می‌خوانم. اما به صورت خاموش!

وقایع نگاری، خاطره ‌نگاری و روزانه‌نویسی‌ را خیلی رسا، مثبت اندیشانه، خداپسندانه، بدون تکلف و بدون پیرایه می‌نویسد. از اونهایی است که در کسوت دانشجویی تا آخر دورۀ تحصیلات، تابع هرج و مرج سیاسی و کجروی‌های فرهنگی نشد. با وجودی که نگاهی روزآمد و رفتاری رابطه‌مند و نوگرایانه دارد، اما ضابطه‌های دینی، اخلاقی و خانوادگی، همچنان برایش با اهمیت است و از بیان پایبندی به اعتقاداتش هم ابایی ندارد.

*********

وقتی خبر رسید که در آزمون استخدامی آموزش و پرورش قبول شده. یکی از کارکنان محل کارش گفت: وبسایت فلانی از امروز به بعد بسته می‌شود! گفتمش چرا؟ گفت با تعهد و انگیزه‌ای که دارد، غرق در یاددهی دانش‌آموزان می‌شود و دیگر فرصتی برای نوشتن پیدا نمی‌کند. بهش گفتم نوشتن برای او مثل آبِ خوردن است و انگیزۀ نویسندگی او کمتر از کار معلمی‌اش نیست، او اگر خواب و خسته و بیمار هم باشد باز کلماتش را به راحتی می‌نگارد...

آخرین پست وبلاگش را هفتۀ پیش با آغازی جدید نوشته است. خدا رو شکر همچنان قبراق و سرحال و با انگیزه می‌درخشد. ان‌شاءالله همیشه موفق و پر انرژی باشد و همچنان بنویسد.

چیستی‌اش را من نوشتم، کیستی‌اش خودتان پیدا کنید...

۷ نظر موافقین ۶ ۰ ۱۵ آذر ۰۲ ، ۲۱:۵۰
مرآت

نمای اصلی هر سایت یا وبلاگ را خانه می‌گویند. خانه‌هایی که بسیار فراوان و ارزان قیمت و کم‌هزینه است. طوریکه هر خانم و آقایی حتی با کمترین درآمد، می‌تواند یک یا چندتا از این خانه‌ها را داشته باشد. چون نه وام می‌خواهد، نه مشروط به شرط تأهل است، نه سابقۀ سکونت نیاز دارد، نه تأییدیه شورای محل می‌خواهد و نه املاکی‌های بی‌رحم می‌توانند در خرید و فروش آن دخیل باشند. این خانه‌ها در قواره‌ها و موقعیت‌های مختلف، دو نبش، سه‌نبش، خوش نقشه با سند تک‌برگی و فول امکانات در تمام ساعات شبانه روز آمادۀ واگذاری به شهروندان است.

خانه‌ها در فضای مجازی چند ویژگی خوب و ناخوب دارند. خوبی خانه‌های مجازی این است که بالاشهر و پایین شهر ندارد، خوبی دیگرش این است که فقیر و ثروتمند و عامی و نامی همه در کنار هم‌اند و نسبت به هم فخر‌فروشی ندارند!

خوبیِ دیگرِ خانه‌های مجازی این است که صاحبانش اگرچه در روش و منش و پیشه و اندیشه، با هم بُعد مسافت دارند، اما، فاصلۀ مکانی آنها به هم نزدیک است! و دید و بازدیدشان در کسری از دقیقه انجام می‌شود!

و باز از ویژگی خوب خانه‌های مجازی این است که همسایگان فرهیخته‌اش، با این‌که همدیگر را نمی‌شناسند، ولی به شوقِ شنیدن کلامی و سلامی، گاه‌گاهی در گلستان فهم و ادب یکدیگر می‌چَمند و رائحه‌ای از نسیمِ زندگی را به باغ اندیشه هایشان می‌دمند :)

اما، از ناخوبی خانه‌های مجازی همین بس که هیچ صاحبخانه‌ای به همسایه‌اش اعتماد ندارد و کلید خانه‌اش را به او نمی‌سپارد. چرا؟ چون می‌ترسد زندگی حقیقی‌اش به تلی از خاکستر بدل شود! پس هرکس برای خداحافظی از دنیای مجاز، ترجیح می‌دهد خانه‌اش را بکوبد و یا دَرَش را گِل بگیرد. اما به کسی نفروشد و به احدالناسی اجاره‌اش ندهد!

بیش از نیمی از صاحبخانه‌های این مجازآباد، فرهیخته و فحول و فرزانه‌اند و یار و غمخوار همسایه‌اند. هم آداب معاشرت و هم اندیشی را می‌دانند و هم، مرام نیک‌اندیشی و عاقبت‌اندیشی را می‌فهمند. اما، معدودی هم هستند که شدیداً اهل فساد و فسون و فسانه‌اند و در دل‌های رمیده این و آن، بذر نفاق و شقاق می‌افشانند. عده‌ای دیگر نیز هستند که چراغ کلبه‌هایشان به خاموشی گراییده و یاران و همسایگان را به فراموشی سپرده‌اند. گویی که برای همیشه دل از دنیا بریده و در کُنجی خلوت آرمیده‌اند...

 

+ این روزها خیلی سرم شلوغه. آن‌قدر که گاهی فرصت ویرایش مطالب خودم را هم ندارم..

++ این یادداشتِ پر از چرند و پرند را هم بگذارید به حساب ترافیک مشغلۀ این روزهای من:))

 

پ.ن: ویروس خمودگی و فرسودگی و کم‌بودگی و نابودگی از جسم و جانتان به دور و دل‌هایتان پر از نشاط و شادی و نور باد...

۲ نظر موافقین ۱۲ ۰ ۰۸ مهر ۰۲ ، ۲۲:۲۱
مرآت

وبلاگستان هم، برای خودش عالمی دارد. درونش پر است از صداقت‌ها، لیاقت‌ها، رفاقت‌ها و ارزش‌ها که در کنار انبوهی از ابن‌الوقت‌ها زندگی می‌کنند  و قلم می‌زنند. وبلاگستان پر است از انواع گرایش‌ها، نگرش‌ها و انگیزش‌ها. عالم وبلاگ موج می‌زند از گونه‌های مختلف گویش‌‌ها، رویش‌ها، پویش‌ها‌ و حتی پوزش‌ها.عالم وبلاگنویسی، وفاق و نفاق و شقاق هم فراوان دارد.

وبلاگستان، همان‌طور که هزل و رذل و بذل و قصه و غصه دارد؛ پایش و زایش و فرسایش هم دارد، ایضاً، آدم‌هایی دارد با دوز بالای توهم و دروغ و دغل، با اسم‌های قابل تعریض و قابل تعویض

وبلاگستان، هم مراحم دارد، هم مُزاحم. به همین دلیل، گرگ هم دارد، میش هم دارد. گوریل هم دارد و کروکودیل هم دارد و صدالبته فیل و کیدِ تضلیل و ابابیل و سجّیل هم دارد!!

خلاصه اینکه، عالم وبلاگ برآمده از همین عالم است که ازهر قماش آدمی در آن یافت می‌شود. از آدم‌های فحاش و کلاش و عیاش بگیر تا آدم‌های بشّاش و پرتلاش. فقط باید زرنگ و زیرک باشی تا از آدم‌های مزاحم و حیله‌گرش فریب نخوری و از ریزودرشت حیله‌هایش دچار حیرت نشوی. باید در برابر گاف و لاف و گزافِ جانوران علاّفِ وبلاگستان واکسینه باشی تا از وِز وِز مگس‌هایش و از زوزۀ شغالانش نهراسی و از میدان روشنگری به وادی عفونت و خشونت و هرزگی در نلغزی.

 

پ.ن. دانش‌آموز 16سالۀ قلابی: 

1- برآمد عقل در میدان، سرِ انگشت در دندان

که با سرمست و با حیران چه گفتم من که اَلهاکم. (اَلهاکُم)

2- بچۀ کوچولوی همسایۀ ما هر وقت میخواد صدای گربه در بیاره می‌گه: میا... اونوقت برادر بزرگ‌ترش بهش می‌گه: میا نه! بگو میو. باز اون طفلکی می گه: میا... میا... البته الآن چندوقتیه که طفلکی نه میا میگه، نه میو...

3- راننده‌های قدیم، گرگ ‌و میش هوا را سخت‌ترین موقع برای رانندگی می‌دانستند. می‌گفتند بیشتر تصادفات و سوانح رانندگی در گرگ ‌ومیش هوا اتفاق می‌افتد!

۶ نظر موافقین ۷ ۰ ۰۹ تیر ۰۲ ، ۱۸:۴۲
مرآت

فضای مجازی از هر نوعش در فضای زندگی ما به خودی خود، محلی از اِعراب ندارد. مثلاً انواع پیام‌رسان‌ها، وبلاگ، سایت‌های خبری و امثال این ها در داستانِ زندگی ما، با سازِ ما دمساز می‌شوند. یعنی اِعراب آنها، به قول طلبه‌ها اصطلاحاً محلّی است!

به بیان ساده تر، شور و شیرین اینترنت در خانۀ ما شبیه کلماتِ مبنی، شبه‌جمله، اسم موصول، اسم اشاره و مثل کلمه‌های پرسشی و ضمایر است که با توجه به جایگاه و نقشی که در جمله می‌گیرند؛ اِعراب‌پذیر می‌شوند. بقول نحویّون، یا محلاً مرفوع، یا محلاً منصوب و یا محلاً مجرور می‌شوند! :))

با این تعریف، مدت زمانی که بنده برای وبگردی اختصاص می‌دهم، تابع نیاز و ضرورت‌های زندگی ماست. آن هم از نوع هدفمند، کاربردی، و برنامه ریزی شده‌اش که در شرایط فعلی روزانه بیشتر از دو‌ساعت نمی‌شود. البته، این دو‌ساعت گاهی پیوسته است و گاهی ناپیوسته و گسسته!

در واقع، منِ مرآت باید در همین دوساعت، کانال‌های داشته را زیر و رو کنم، وبلاگ‌های به روز شده را بخوانم، برای بعضی پست‌ها کامنت بگذارم، نظرات وارده را پاسخ بدهم و پست‌های جدید را هم در همین فرصت منتشر کنم. خلاصه اینکه، مدت وبگردی روزانۀ مرآت، نه تنها افزایش‌پذیر نیست؛ بلکه گاهی بنا به ضرورت، جایش را هم به امور مهم‌تر می‌دهد!

تعهدات شغلی، روزمره‌های زندگی، کمک به همسر محترم، دید و بازدیدهای فامیلی، شب‌نشینی‌های خانوادگی، بازی با بر و بچه‌ها، گفت‌وگوهای شاد و... و... از اموری هستند که در گیرودار مجازی بازی‌ها، ترجیح بیشتری دارند و هیچ‌وقت به حاشیه نمی‌روند :))

من وول خوردن الکی در فضای حقیقی و گپ و گفت‌های آبکی با آدم‌ها و حتی قایم‌باشک بازی با حُسنا و نورا را بر وبگردی‌های اعتیادآور ترجیح می‌دهم!!

+ این قانون، در برنامۀ روزانۀ من یک اصل قطعی و بدون تبصره است که سالی یک‌بار مورد بازنگری قرار می‌گیرد :))

 

پ.ن: یک رباعی برای مخاطب خاص.

  • گر بوی نمی‌بری در این کوی میا
  • ور جامه نمی‌کنی در این جوی میا
  • آن سوی که سوی‌ها از آن‌سوی آید
  • می‌باش همان سوی و بدین سوی میا...

 

۷ نظر موافقین ۹ ۰ ۰۲ تیر ۰۲ ، ۲۲:۰۳
مرآت

13 نکته از 13 سال وبلاگ نویسی:

  1. خوش ندارم وبلاگی را به صورت خاموش دنبال کنم. اما خودم 6 دنبال کنندۀ خاموش دارم.
  2. در 13 سال وبلاگ نویسی حتی یک مورد هم کامنت ناشناس برای کسی ننوشتم.
  3. هنوز با اسم غیر وبلاگی برای هیچ کس کامنت نگذاشتم.
  4. کامنت‌های دریافتی را تا نیم ساعت اول نه می‌‌خوانم و نه پاسخ می‌دهم! چون احتمال می‌دهم کامنت‌گذار محترم بخواهد نظرش را ویرایش، حذف و یا تغییر دهد.
  5. مطالب تمام وب های دنبال شده را می خوانم. اما لزوماً برای همۀ اونها کامنت نمی گذارم.
  6. هر وبلاگی را که روشن شدن چراغش خوشحالم نکند، قطع دنبال می زنم.
  7. از کامنت های ناشناس و بی آدرس بدم نمیاد. اما، پاسخ دادن به آنها برایم خوشایند نیست، با این همه بعضی از کامنت های ناشناس و بدون آدرس را جواب داده ام.
  8. دیروز کامنت های این وبلاگ را آمار گرفتم، دیدم بطور میانگین به ازای هر پست حداقل 2 کامنت خصوصی دارم! و این تعداد به نظرم خیلی نامتعارفه! ولی من هیچ مشکلی باهاش ندارم :)
  9. افزونۀ موافق یا مخالف وبلاگ‌ها (لایک و دیس لایک) را معیار دقیقی برای ارزشیابی پست ها نمی دانم. اما اگر افزونۀ موافق وبلاگی باز باشد، در صورتی که پسندم باشد اصرار دارم که حتماً تیک بزنم.
  10.  اگر برای پستی دیس‌لایک بزنم، حتماً و حتماً مخالفتم را به نویسنده‌‌اش اطلاع می دهم، اما برای افزونۀ لایک، توضیح نمی‌دهم.
  11. هیچ وقت از پست های رمزدار وبلاگ ها درخواست رمز نمی‌کنم مگر این که خودشون رمز را بدهند. خودم هم پست رمز دار کم می‌نویسم ولی اگر بنویسم، به همین صورت رفتار می‌کنم. البته اگر کسی هم رمز را درخواست کرده، تقدیمش کردم :)
  12. یکی از دنبال کننده‌های خاموش وبلاگ فعلی ام را به صورت اتفاقی شناسایی کردم. دوست داشتم دلیلش را بدانم اما نگفت :)
  13. با وبلاگ‌هایی که سازمان یافته و تحت هدایت نهادهای خاص، به صورت کلیشه ای پست می‌ذارند، نمی‌توانم ارتباط برقرار کنم و معتقدم که این جور وبلاگ‌ها حتی برای اهداف خودشان هم اثرگذاری لازم را ندارند.

 

پ.ن:

  • دست شکسته وبال گردن است. دو انگشتی و با دست چپ تایپ کردم این پست را :)
  • سر خم می سلامت شکند اگر سبویی

 

۹ نظر موافقین ۱۴ ۰ ۲۰ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۲:۲۴
مرآت

امروز پنج نفر خانم بی‌حجاب آستین کوتاه، با دوتا سگ، ایستاده بودند توی پارک و داشتند در بارۀ انگیزۀ قاتل شهید آیت الله سلیمانی اظهار نظر کارشناسی می‌کردند!  یکی‌شون با ضرس قاطع می‌گفت که ایشون رفته بوده بانک سه ملیارد از شش میلیارد پس اندازش را بگیره، بعد نگهبان بانک براش سئوال میشه که چرا این آخوند باید شش میلیارد تومان سپرده داشته باشه و او هیچی نداشته باشه! به همین دلیل نگهبان بانک عصبانی می‌شه و می‌زنه ایشون رو می‌کشه!... بعد هم ادامۀ تحلیل‌ها و اظهار نظرهای سیاسی 

بگذریم که روی آستین دو نفر از این خانم‌ها هردو طرفش پرچم آمریکا و روی تی‌شرت یکی دیگه‌شون پرچم انگلیس نقش بسته بود!

بگذریم که طبق گفتۀ خودشون، هر سگ حداقل 40 میلیون تومان براشون آب خورده و نگهداری هر سگ هم روزانه 80  تا 100 هزار تومان براشون هزینه داره!

***   ***   ***

+ یک استاد جامعه شناسی دانشگاه آزاد می‌گفت بی‌حجابی معلول مشکلات اقتصادیه! می‌گفت بی‌حجابی معلول گرانیه و می‌گفت بی حجاب‌ها درد زندگی دارند! coolcool

- بهش گفتم، این‌ها همه از برکت یک چیز است: اینستاگرام و ‌سواد رسانه‌ای بالا!

- گفت آقامرآت این‌قدر تیکه ننداز.

- من: صدبار گفتم، بازهم میگم، آدم وقتی اینستاگرام داشته باشه، یعنی همه چی داره. هم فرهنگ، هم سیاست، هم اقتصاد، هم دانش، هم بینش، هم تمدن، هم جامعه شناسی، هم جرم‌شناسی، هم خودستایی، هم خودبینی، هم شهرت‌طلبی و هم تخصص توهّم‌پردازی!!

و در ادامه: اصلاً ملتی که اینستاگرام داشته باشه، همه چیزش تکمیله، امنیت، اقتصاد، غیرت، عزت، خودباوری، سلامت، شادابی، وطن‌دوستی، ادب، حق‌شناسی، رضایتمندی، امید به زندگی... و مخصوصاً پرواز درعالم هپروت!!

به نظر شما این جور نیست؟ :)

 

۷ نظر موافقین ۱۲ ۰ ۱۰ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۳:۱۴
مرآت

چندسالی هست که بازار خوداجتهادیِ بعضی سیگاری‌های تازه به دوران رسیده در ماه رمضان داغ‌تر شده است. سیگاری‌های ضعیف‌النفسی که با دود سیگار پیوندی ممدود دارند و روزه را به شرطی می‌گیرندکه به نشئۀ ناشی از سیگارشان خدشه‌ای وارد نشود. اما باشد که خدایشان پذیرا باشد...

 

+ در باب مبطلات روزه، هرچه توضیح المسائل فقها را ورق زدم و استفتائات جدید را مرور کردم، از استثنای دود سیگار خبری نبود و ندیدم که حضرات مجتهدین حاضر و غیر حاضر، سیگارکشیدن را مبطل روزه ندانند! اما پناه برخدا از خوداجتهادی بعضی نواندیشان دینی...

 

++ پدیدۀ اجتهاد بازی و مجتهد‌سازی یکی از ابتلائات نامبارکِ جامعۀ ماست که در بستر فضای مجازی تجویز می‌شود و متأسفانه در بین زنان و دختران جامعه، بیش از جماعتِ مردان خریدار دارد! و این یعنی تزریق فتواهای شاذّ از شبکه های دین‌ستیز بر اندام تبدار نسل مسئولیت گریز...

 

۶ نظر موافقین ۹ ۰ ۰۸ فروردين ۰۲ ، ۲۳:۰۵
مرآت

از وبلاگ هایی که دنبال می کنم. هفت وبلاگ از طرفداران پر و باقرص اعتشاشگران هستند که شمشیرشان را از رو کشیده اند، دوتا از آن ها هم کاملاً نقش مخالف بازی می کنند، اما از خودشان حرفی برای گفتن ندارند. فقط نشخوارکنندۀ جویده های دیگران هستند. حتی دانش لازم برای پاسخ به نظرات کاربران را هم ندارند. دو تای دیگر هم هستند که کاملاً مذبذب و نان به نرخ روز خور هستند. یعنی تا همین هفتۀ پیش، آتش بیار معرکه بودند و برای گروه های معاند فرش قرمز پهن می کردند، اما وقتی دیدند، شورش ها عقیم مانده و تیر خصومت شان به سنگ خورده است، کم کم فتیلۀ آشوبگری را پایین کشیدند و مطالبی کاملاً خنثی می نویسند. جالب است که مطالب این دو وبلاگ یک جورایی با هم همسو و هماهنگ است. انگار که یک نفر هر دو وبلاگ را می نویسد.

۹ نظر موافقین ۹ ۰ ۰۶ دی ۰۱ ، ۲۳:۴۵
مرآت

... از یک سو دوست ندارم با شما آشوبگران حرف بزنم. چون می دانم گوش هایتان را بسته اید و جز از کانال لندن و آمریکا و عربستان، هیچ سخنی را نمی شنوید. اما از سوی دیگر، حق شهروندی و خون ایرانی شما را از خود می دانم و دوست دارم ایرانیت شما خرج بدمستی تبار ضد ایرانی نشود و اسلامیت شما در حلقۀ اتصال به معصومیت آل رسول، خورشیدانه تر بدرخشد. از این رو، با این که می دانم شاخک شنیداری شما به سمت بیداری نمی جنبد. اما از باب روایتگری حقایق، بخشی از آن چه را که شما به اسم انقلاب تاراج کرده اید و آن چه را که از ابتهاج، به اعوجاج کشانده اید، فرازی را باز می گویم که هم به عقوبت سکوت مؤاخذه نشوم و هم اگر روزی روزگاری، منصفانه به قیاس نشستید، اهالی بیان را به قصور و کم کاری متهم نسازید.

... تفاوت دیگر انقلاب 57 در این است که یاران خمینی نه تنها رسانه ای در اختیار نداشتند. بلکه رسانه های داخل و رادیوهای پر سر و صدای بی بی سی و میهن پرستان هم نوعاً در مسیر اهداف خودشان فعال بودند. اما شما اغتشاشگران، سوار بر انبوهی از رسانه ها، ناجوانمردانه بر ذهن و فکر و اندیشه و باور این مردم تاختید و از دروغ و تهمت و شایعه و فریب و هیجان سازی های کاذب، چیزی فروگذار نکردید. خروار خروار توئیت ارسال کردید،  به وسیلۀ بات ها و ربات ها میلیون میلیون هشتگ زدید و صدهزار صدهزار استوری های فریبنده گذاشتید، مدام، و بی محابا علیه قانون و آرامش کشور جوسازی کردید. تا مردم را بفریبید و از احساسات مردم برای غارتگران بین المللی پیروزی بسازید.

انقلابی های 57 بیش از آن که به فضاسازی های کاذب دامن بزنند، به انجام وظیفه اخلاقی و به رفتار اندیشمندانه می اندیشیدند، هیچ وقت به خود و به همراهان خود وعدۀ پیروزی دروغ ندادند. شاید به دلیل همین رفتار صادقانه و خالصانه بود که خدا نصرت و پیروزی شان را تسریع کرد که حتی انتظارش را هم نداشتند. اما شما آن قدر مردم بیچاره را در توهّم های خودساخته فرو بردید و آن قدر وعدۀ پیروزی دو روزه به همراهان دادید که دیگر خودتان هم باور کردید و برای پیروزی خیالی تان قرار جشن و پایکوبی گذاشتید... اما وقتی وعده های شما محقق نشد و نوبت به مجازات قاتلان خیابانی رسید، تلاش کردید با هشتگ های تبعض آمیزِ «نه به اعدام» جوّ جامعه را طوفانی و آتش فتنه هایتان را شعله ور نگه دارید که البته این ترفند هم مثل بقیۀ خبرها و شانتاژهای شما بر موجی از دغلبازی و نیرنگ و دروغ رسانه های معاند شکل گرفت...

 زندان های شاه در انقلاب 57 ، محل شکنجه بود. شکنجه هایی که راحت ترینش ناخن کشیدن بود که صدای زندانی را به عرش می برد. اما سوزاندن موی صورت با آتش سیگار، شکنجه محسوب نمی شد، اسمش نوازش بازجو بود. با این وصف، اگر از شکنجه های فنی ساواک و نحوۀ استنطاق زندانی های ساواک چیزی نگویم بهتر است. چون آن قدر دژخیمانه و ترس آور است که می ترسم خواندنش موجب اضطراب شما شود. اما توصیه می کنم تا زنده هستید و تا فرصت دارید، سری به موزۀ عبرت بزنید و ابزارهای شکنجه ساواک را ببینید. فقط یادتان باشد که دیدن آن ابزارها و شنیدن توضیحات کارشناس موزه، دل و جرأت بسیار قوی نیاز دارد. چون خودم دیدم که بعضی از بازدید کننده های محترم، موقع شنیدن توضیحات کارشناس موزه، از هوش رفتند. به همین دلیل بود که زندانی های قبل از انقلاب بعد از پایان حبس، تازه می بایست فرایند درمان جسمی و روحی را با هزینه های شخصی خود دنبال می کردند.

در عین حال، زندان ساواک برای انقلابی های سال 57 نه امتیاز داشت، نه سازمان حمایت از زندانیان بود که خانواده هایشان را تحت پوشش قرار دهد و نه در قبال سابقۀ محکومیت و سابقۀ سیاسی، به کسی پناهندگی یا اقامت می دادند. اما زندان جمهوری اسلامی محل استراحت و محل تعلیم و تعلم است. بعلاوه این که هر متهم از اولین ساعت بازداشت تا آخرین روز، اجازه دارد با پدر، مادر، همسر، فرزند، نامزد و حتی خانوادۀ نامزدش تماس تلفنی داشته باشد. آنهم نه فقط یک بار، بلکه هر تعداد بار که بخواهد!!

در جمهوری اسلامی خانوادۀ زندانیان هر روز تا غروب آفتاب می توانند با افراد بازداشتی خود ملاقات کنند و برای زندانیانی که حکمشان صادر شده باشد، حتی مرخصی های نوبه ای هم در نظر گرفته اند. در بازداشتگاه های جمهوری اسلامی نه تنها شکنجه برای متهم وجود ندارد؛ بلکه شکنجه فقط سهم بازجوی پرونده و زندان بان بیچاره است که دروغ های متهمین را می شنوند، اما  نمی توانند حرفی کمتر از گل به آن ها بگویند.

در بازداشتگاه های ساواک، نماز خواندن عقوبت داشت، روزه گرفتن مخفیانه بود. تماس تلفنی تا قبل از پایان بازجویی به هیچ وجه امکان پذیر نبود، متهمانی که تعیین تکلیف نشده بودند، به هیچ وجه امکان ملاقات نداشتند. اصولاً اگر متهم در خیابان یا دانشگاه یا در محل کار توسط ساواک دستگیر می شد؛ خانواده اش تا ماه ها از سرنوشت او بی اطلاع بودند...

رژیم پهلوی،  انقلابی های سال 57 را در میدان 17 شهریور تهران (ژالۀ سابق) از زمین و هوا به رگبار بست. از زمین با تیربار ام. ژ.ث و تیربار تانک. از هوا هم با تیربار هلی کوپتر، در حالی که مردم هیچ وسیله ای برای دفاع از خود نداشتند. چون اصولاً برای درگیری نرفته بودند. اما شما رفتارتان در اغتشاشات برعکس بود، شما در مقابلتان پلیس و بسیجی بی سلاح داشتید که با قمه و چاقو و سنگ آن ها را می زدید، می کشتید و حتی آتش می زدید.

انقلابی های سال 57 به دلیل پلیسی بودن اوضاع و استقرار تانک های ارتش در میادین و خیابان ها و به دلیل حکومت نظامی که تردد های شبانه ممنوع بود، با ابتکار خودشان شب ها بر پشت بام ها  رفتند و ذکر الله اکبر و شعارهای ارزشی سردادند، اما شما علی رغم آزادی هایی که داشتید و دارید، با شبیه سازی روش های انقلاب 57  فقط با این هدف که شناخته نشوید به پشت بام رفتید و با سر و روی پوشیده و بعضاً در حال نشسته شعارهای مزخرف را هوار کشیدید. اما دیدید که اکثریت قریب به اتفاق مردم، شما را همراهی نکردند.

انقلاب 57 تاریخ را تحریف نکرد، تاریخ را به نفع خود تعریف نکرد تاریخ را تصحیف هم نکرد. انقلاب 57  از هیچ انقلابی برای خود شبیه سازی نکرد بلکه از تمام انقلاب های دنیا عبور کرد، انقلاب 57 حرف های بسیار نو برای گفتن داشت و تنها انقلابی بود که قلب ملت ها را تسخیر و انسان ها را متحول کرد. انقلاب 57  دنیایی پر از امید را به روی محرومان و مظلومان جهان گشود. اما، انقلاب جعلی شما، آغازش تحریف تاریخ، چاشنی اش دروغ- شایعه- تهمت و ادامه اش هرزگی و فحشاء و ترور  بود و  نتیجه اش هم کشتارهای ناجوانمردانه ای بود که در تهران، اصفهان، شیراز، مشهد، البرز، خوزستان، زاهدان و خاش رقم خورد...

در مجموع، انقلاب اسلامی 57 از شروع تا پایان، یک پدیدۀ نادر و استثنایی بود که بر پایۀ آموزه های قرآنی، خشم و شدت را فقط علیه ظالمان، ستمگران و جنگ طلبان تجویز می کرد. به همین دلیل بود که بنیانگذار عزیز انقلاب، فرمود هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بزنید! اما در بین خودتان وحدت کلمه داشته باشید! و باز به همین دلیل بود که پیروان امام خمینی، رحمت الله علیه هیچ گاه در برابر بیگانه دچار خود تحقیری نشدند، به بیگانه سواری ندادند، با شعارهای عزتمدارانه پیش رفتند و جوانمردی و اخلاق را برای شکم و زیر شکم قربانی نکردند. اما شما آن چه از عزت و غیرت و ثمرۀ خون شهیدان به یادگار داشتیم، همه را یک جا برای خوشایند غرب غارتگر و سلبریتی های خودشیفته، به باد دادید...

این ها را نوشتم که شاید از جوزدگی دست بردارید و خود را باز شناسید و بیش از این در کجراهه دست و پا نزنید و عاقبت تان را خرج شیطان و فاحشه های هرجایی نکنید... باشد که رستگار شویم.

و تکرار بیت حضرت حافظ برای یادآوری خودم:

تو پنداری که بدگو رفت و جان برد؟

حسابش با کرام الکاتبین است.

۱۰ نظر موافقین ۸ ۰ ۲۸ آذر ۰۱ ، ۲۳:۴۷
مرآت

روزهای اول اغتشاشات هرچه به این اراذل و اوباش گفتیم که اعتراضات را به سمت خشونت نبرید، شیشه نشکنید، جایی را آتش نزنید، آمبولانس و ماشین های بیت المال را نسوزانید، توجه نکردند! هرچه خواهش کردیم بانک ها را و مغازه های مردم را غارت نکنید و آدم کشی به راه نیندازید، به حرف ما اعنتا نکردند! و خلاصه هرچه داد زدیم و گفتیم که از وحشی گری فاصله بگیرید و مطالبات منطقی مردم را با خشونت هایتان به حاشیه نرانید، متأسفانه گوش نکردند که نکردند. در نتیجه، آن قدر بی منطق و احمقانه رفتار کردند که جز فحش رکیک، جز هرزگی، جز  قمه، پنجه بوکس،چاقو و جنایت و وحشی گری هیچ خاطره دیگری از خود به یادگار نگذاشتند...

و حالا متأسفم برای آن ها که آلت دست تعدادی سلبریتی خودفروخته شدند و عقل و احساس شان را فقط ارزانی مشتی فاحشه و ولگرد بین المللی کردند. متأسفم برای آشوبگرانی که وعده های دروغ رسانه های معاند را باور کردند و شرافت و امنیت و اعتبار کشور را به بیگانگان فروختند...

متأسفم برای عده ای که وعده سرنگونی جمهوری اسلامی را ساده لوحانه پذیرفتند و با پشتوانۀ معدودی اراذل و اوباش بی مخ، خون یک عده بی گناه را ریختند و نام آن را انقلاب گذاشتند، اما نفهمیدند که انقلاب یک شبه و یک هفته اتفاق نمی افتد. نفهمیدند که انقلاب قاعده و قانون دارد، انقلاب رهبر می خواهد، فرهنگ می خواهد، تفکر و قدرت تصمیم گیری می خواهد. انقلاب باید اجزاء و ارکانش قوی باشد، باید هدف داشته باشد، باید قبل از هر چیز، از حمایت کامل مردم برخوردار باشد.

متأسفم که مشتی عربده کش و چاقو به دست با اتکاء به هشتگ های جعلی در فضای مجازی، مثل آب خوردن آدم کشتند و منافعش را به حاکمان آمریکا و انگلیس و عربستان تقدیم کردند...

اما شما ای آقایان قاتل و خانم های بیگانه پرست! می دانم که فریب تان دادند و به شما گفتند که از انقلاب 57 ایران کپی بگیرید. اما نمی دانید که انقلاب ۵۷ چه  بود و چه ویژگی هایی داشت. به همین دلیل دچار اشتباه بزرگ شدید. کاش می دانستید که انقلاب  57 ایران یک رهبر دینی داشت که اجازه نداد حتی از یک سنگ ریزه علیه مأموران ساواک استفاده کنند! کاش می دانستید که انقلابی های سال 57، شهید دادند، اما کسی را نکشتند. انقلابی های 57  به مأموران حکومت نظامی گل هدیه می دادند و حتی یک بی احترامی هم به آن ها نکردند. اما شما جز بی حرمتی به قرآن و عربده کشی و قتل و غارت هیچ هنری نداشتید. کاش می دانستید که سال 57، اصناف و پیشه وران عزیز، در اعتراض به حکومت شاه، با ارادۀ خودشان پیشتاز اعتصاب می شدند، اما شما بازاری های بیچاره را با تهدید و ارعاب وادار به تعطیلی مغازهاشون می کنید. کاش می دانستید که انقلابی های 57  مربیان و معلمانی مثل شهید مطهری، بهشتی، مفتح، باهنر، هاشمی نژاد، شریعتی، صدوقی، مدنی و دستغیب داشتند که پایگاهشان محراب و مسجد و حسینیه و دانشگاه بود و خودشان پیشتازان شهادت بودند. اما شما به فاحشه ای مثل مصی علی نژاد و به تن فروخته ای مثل گلشیفته فراهانی اقتدا کردید و دانشگاه را به ابتذال کشاندید. شما به علی کریمی دل خوش کردید که جز درآمد و رفاه شخصی هیچ دغدغه ای ندارد. نه ذره ای درد مردم را می فهمد و نه از مرام و معرفت و غیرت سهمی دارد. به همین دلیل خیلی زود فرار را بر قرار ترجیح داد و از کشور گریخت. اما شاید با سوادترین لیدر شما علی دایی باشد که او هم این روزها حال و روز خوشی ندارد و عنقریب به عذاب وجدان گرفتار می شود.

کاش می دانستید که انقلابی های 57 در خیابان های تهران، اصفهان، شیراز و مشهد، عراده های توپ و تانک و مسلسل را مقابل خود می دیدند، اما شما در خیابان های شهر، پلیس و بسیجی غیر مسلح و مردم بی دفاع را سلاخی می کنید.

کاش می آموختید که انقلابی های 57 برای رسیدن به استقلال و نجات از استبداد شاهنشاهی، از هیچ وسیلۀ نامشروع استفاده نکردند. چرا؟ چون مثل ماکیاولیست ها معتقد نبودند که هدف وسیله را توجیه می کند، بلکه اعتقاد داشتندکه در مسیر انقلاب، باید حرمت ها را حفظ کنند و از خط قرمزهای اخلاقی عبور نکنند. اما شما متاسفانه هیچ یک از اصول اخلاقی را رعایت نکردید. شما به فرمان فاحشه ها و به تحریک منافقین آدم کش جلو افتادید و برای این که به درجۀ بالای بی رحمی برسید، طبق آموزش های دیکته شده جرعه جرعه مشروب سر کشیدید تا صدای عربده هایتان نگذارد صدای وجدانتان شنیده شود. شما از امثال سلبریتی هایی درس می گیرید که برای قاتل آدم های بی گناه هشتگ نه به اعدام می زنند؟ اما وقتی سارق گوشی موبایل دخترشان از او طلب بخشش می کند، به هیچ قیمتی او را نمی بخشند و قانون را در مورد او اجرا می کنند!

انقلاب 57 وابستگی به دولت های خارجی نداشت، انقلاب 57  با شعار نه شرقی نه غربی، راه خود را ادامه داد و حتی از دسیسۀ سه قدرت آمریکا و انگلیس و شوری سابق هم با افتخار عبور کرد. اما شما چشم به حمایت رسانه های خارجی دوخته اید و با آموزش فاحشه ها عربده می کشید! هنر شما این است که با پشتوانۀ مالی ولیعهد عربستان آدم می کشید و با هدایت آن ها سرمایه های ملت را به آتش می کشید... پس حالا ببینید ثمرۀ انقلابتان را و ببینید که چگونه عقل تان را شستشو دادند و احساساتتان را به نفع خود و علیه امنیت کشورمان مصادره کردند. ببینید این خسارت ها و نتیجه هایش را. ببینید و مطمئن باشید که در تمام خسارت های مالی، روحی، امنیتی و در قطره قطره خون هایی که در این دو ماه به ناحق بر زمین ریخته شد، سهیم هستید و باید در برابر تاریخ و وجدان های بیدار انسان ها پاسخگو باشید... و البته که حساب قیامت شما هم با کرام الکاتبین خواهد بود.

 

تو پنداری که بدگو رفت و جان برد

حسابش با کرام الکاتبین است

 

و حالا بیایید تا دیر نشده، خود را دریابید. بیایید از فاز توهم فاصله بگیرید و اشتباهات رفتاری تان را جبران کنید. بیایید آبروی خود و دستاورد 300000  شهید این مرز و بوم را به بیگانگان نفروشید. شاید مورد عفو و عنایت قرار بگیرید...

 

پ.ن: به خاطر یک دوست، کمی طولانی نوشتم و به خاطر بقیۀ عزیزان از 60 درصد متن صرف نظر کردم :))

 

 

۸ نظر موافقین ۱۳ ۰ ۲۲ آذر ۰۱ ، ۲۳:۵۸
مرآت