https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

دوشنبه, ۲۸ آذر ۱۴۰۱، ۱۱:۴۷ ب.ظ

تو پنداری که بدگو رفت و جان برد؟  (2)

... از یک سو دوست ندارم با شما آشوبگران حرف بزنم. چون می دانم گوش هایتان را بسته اید و جز از کانال لندن و آمریکا و عربستان، هیچ سخنی را نمی شنوید. اما از سوی دیگر، حق شهروندی و خون ایرانی شما را از خود می دانم و دوست دارم ایرانیت شما خرج بدمستی تبار ضد ایرانی نشود و اسلامیت شما در حلقۀ اتصال به معصومیت آل رسول، خورشیدانه تر بدرخشد. از این رو، با این که می دانم شاخک شنیداری شما به سمت بیداری نمی جنبد. اما از باب روایتگری حقایق، بخشی از آن چه را که شما به اسم انقلاب تاراج کرده اید و آن چه را که از ابتهاج، به اعوجاج کشانده اید، فرازی را باز می گویم که هم به عقوبت سکوت مؤاخذه نشوم و هم اگر روزی روزگاری، منصفانه به قیاس نشستید، اهالی بیان را به قصور و کم کاری متهم نسازید.

... تفاوت دیگر انقلاب 57 در این است که یاران خمینی نه تنها رسانه ای در اختیار نداشتند. بلکه رسانه های داخل و رادیوهای پر سر و صدای بی بی سی و میهن پرستان هم نوعاً در مسیر اهداف خودشان فعال بودند. اما شما اغتشاشگران، سوار بر انبوهی از رسانه ها، ناجوانمردانه بر ذهن و فکر و اندیشه و باور این مردم تاختید و از دروغ و تهمت و شایعه و فریب و هیجان سازی های کاذب، چیزی فروگذار نکردید. خروار خروار توئیت ارسال کردید،  به وسیلۀ بات ها و ربات ها میلیون میلیون هشتگ زدید و صدهزار صدهزار استوری های فریبنده گذاشتید، مدام، و بی محابا علیه قانون و آرامش کشور جوسازی کردید. تا مردم را بفریبید و از احساسات مردم برای غارتگران بین المللی پیروزی بسازید.

انقلابی های 57 بیش از آن که به فضاسازی های کاذب دامن بزنند، به انجام وظیفه اخلاقی و به رفتار اندیشمندانه می اندیشیدند، هیچ وقت به خود و به همراهان خود وعدۀ پیروزی دروغ ندادند. شاید به دلیل همین رفتار صادقانه و خالصانه بود که خدا نصرت و پیروزی شان را تسریع کرد که حتی انتظارش را هم نداشتند. اما شما آن قدر مردم بیچاره را در توهّم های خودساخته فرو بردید و آن قدر وعدۀ پیروزی دو روزه به همراهان دادید که دیگر خودتان هم باور کردید و برای پیروزی خیالی تان قرار جشن و پایکوبی گذاشتید... اما وقتی وعده های شما محقق نشد و نوبت به مجازات قاتلان خیابانی رسید، تلاش کردید با هشتگ های تبعض آمیزِ «نه به اعدام» جوّ جامعه را طوفانی و آتش فتنه هایتان را شعله ور نگه دارید که البته این ترفند هم مثل بقیۀ خبرها و شانتاژهای شما بر موجی از دغلبازی و نیرنگ و دروغ رسانه های معاند شکل گرفت...

 زندان های شاه در انقلاب 57 ، محل شکنجه بود. شکنجه هایی که راحت ترینش ناخن کشیدن بود که صدای زندانی را به عرش می برد. اما سوزاندن موی صورت با آتش سیگار، شکنجه محسوب نمی شد، اسمش نوازش بازجو بود. با این وصف، اگر از شکنجه های فنی ساواک و نحوۀ استنطاق زندانی های ساواک چیزی نگویم بهتر است. چون آن قدر دژخیمانه و ترس آور است که می ترسم خواندنش موجب اضطراب شما شود. اما توصیه می کنم تا زنده هستید و تا فرصت دارید، سری به موزۀ عبرت بزنید و ابزارهای شکنجه ساواک را ببینید. فقط یادتان باشد که دیدن آن ابزارها و شنیدن توضیحات کارشناس موزه، دل و جرأت بسیار قوی نیاز دارد. چون خودم دیدم که بعضی از بازدید کننده های محترم، موقع شنیدن توضیحات کارشناس موزه، از هوش رفتند. به همین دلیل بود که زندانی های قبل از انقلاب بعد از پایان حبس، تازه می بایست فرایند درمان جسمی و روحی را با هزینه های شخصی خود دنبال می کردند.

در عین حال، زندان ساواک برای انقلابی های سال 57 نه امتیاز داشت، نه سازمان حمایت از زندانیان بود که خانواده هایشان را تحت پوشش قرار دهد و نه در قبال سابقۀ محکومیت و سابقۀ سیاسی، به کسی پناهندگی یا اقامت می دادند. اما زندان جمهوری اسلامی محل استراحت و محل تعلیم و تعلم است. بعلاوه این که هر متهم از اولین ساعت بازداشت تا آخرین روز، اجازه دارد با پدر، مادر، همسر، فرزند، نامزد و حتی خانوادۀ نامزدش تماس تلفنی داشته باشد. آنهم نه فقط یک بار، بلکه هر تعداد بار که بخواهد!!

در جمهوری اسلامی خانوادۀ زندانیان هر روز تا غروب آفتاب می توانند با افراد بازداشتی خود ملاقات کنند و برای زندانیانی که حکمشان صادر شده باشد، حتی مرخصی های نوبه ای هم در نظر گرفته اند. در بازداشتگاه های جمهوری اسلامی نه تنها شکنجه برای متهم وجود ندارد؛ بلکه شکنجه فقط سهم بازجوی پرونده و زندان بان بیچاره است که دروغ های متهمین را می شنوند، اما  نمی توانند حرفی کمتر از گل به آن ها بگویند.

در بازداشتگاه های ساواک، نماز خواندن عقوبت داشت، روزه گرفتن مخفیانه بود. تماس تلفنی تا قبل از پایان بازجویی به هیچ وجه امکان پذیر نبود، متهمانی که تعیین تکلیف نشده بودند، به هیچ وجه امکان ملاقات نداشتند. اصولاً اگر متهم در خیابان یا دانشگاه یا در محل کار توسط ساواک دستگیر می شد؛ خانواده اش تا ماه ها از سرنوشت او بی اطلاع بودند...

رژیم پهلوی،  انقلابی های سال 57 را در میدان 17 شهریور تهران (ژالۀ سابق) از زمین و هوا به رگبار بست. از زمین با تیربار ام. ژ.ث و تیربار تانک. از هوا هم با تیربار هلی کوپتر، در حالی که مردم هیچ وسیله ای برای دفاع از خود نداشتند. چون اصولاً برای درگیری نرفته بودند. اما شما رفتارتان در اغتشاشات برعکس بود، شما در مقابلتان پلیس و بسیجی بی سلاح داشتید که با قمه و چاقو و سنگ آن ها را می زدید، می کشتید و حتی آتش می زدید.

انقلابی های سال 57 به دلیل پلیسی بودن اوضاع و استقرار تانک های ارتش در میادین و خیابان ها و به دلیل حکومت نظامی که تردد های شبانه ممنوع بود، با ابتکار خودشان شب ها بر پشت بام ها  رفتند و ذکر الله اکبر و شعارهای ارزشی سردادند، اما شما علی رغم آزادی هایی که داشتید و دارید، با شبیه سازی روش های انقلاب 57  فقط با این هدف که شناخته نشوید به پشت بام رفتید و با سر و روی پوشیده و بعضاً در حال نشسته شعارهای مزخرف را هوار کشیدید. اما دیدید که اکثریت قریب به اتفاق مردم، شما را همراهی نکردند.

انقلاب 57 تاریخ را تحریف نکرد، تاریخ را به نفع خود تعریف نکرد تاریخ را تصحیف هم نکرد. انقلاب 57  از هیچ انقلابی برای خود شبیه سازی نکرد بلکه از تمام انقلاب های دنیا عبور کرد، انقلاب 57 حرف های بسیار نو برای گفتن داشت و تنها انقلابی بود که قلب ملت ها را تسخیر و انسان ها را متحول کرد. انقلاب 57  دنیایی پر از امید را به روی محرومان و مظلومان جهان گشود. اما، انقلاب جعلی شما، آغازش تحریف تاریخ، چاشنی اش دروغ- شایعه- تهمت و ادامه اش هرزگی و فحشاء و ترور  بود و  نتیجه اش هم کشتارهای ناجوانمردانه ای بود که در تهران، اصفهان، شیراز، مشهد، البرز، خوزستان، زاهدان و خاش رقم خورد...

در مجموع، انقلاب اسلامی 57 از شروع تا پایان، یک پدیدۀ نادر و استثنایی بود که بر پایۀ آموزه های قرآنی، خشم و شدت را فقط علیه ظالمان، ستمگران و جنگ طلبان تجویز می کرد. به همین دلیل بود که بنیانگذار عزیز انقلاب، فرمود هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بزنید! اما در بین خودتان وحدت کلمه داشته باشید! و باز به همین دلیل بود که پیروان امام خمینی، رحمت الله علیه هیچ گاه در برابر بیگانه دچار خود تحقیری نشدند، به بیگانه سواری ندادند، با شعارهای عزتمدارانه پیش رفتند و جوانمردی و اخلاق را برای شکم و زیر شکم قربانی نکردند. اما شما آن چه از عزت و غیرت و ثمرۀ خون شهیدان به یادگار داشتیم، همه را یک جا برای خوشایند غرب غارتگر و سلبریتی های خودشیفته، به باد دادید...

این ها را نوشتم که شاید از جوزدگی دست بردارید و خود را باز شناسید و بیش از این در کجراهه دست و پا نزنید و عاقبت تان را خرج شیطان و فاحشه های هرجایی نکنید... باشد که رستگار شویم.

و تکرار بیت حضرت حافظ برای یادآوری خودم:

تو پنداری که بدگو رفت و جان برد؟

حسابش با کرام الکاتبین است.

نظرات  (۱۰)

۲۹ آذر ۰۱ ، ۰۰:۱۱ شاگرد بنّا

حقا که بیهقی ِ بیانید!

طیب الله انفسکم

یه نفس خوندم... وَ ذهنم درگیر چندین گزاره س...

کاش یه نفس بخونن... و فکر کنن...

فکر!

 

انگشت و کیبوردتون درد نکنه :)

پاسخ:
 شرمنده می فرمایید آقا.
‌ولی جون من شأن بیهقی رو پایین نیار، خدا رو خوش نمیاد :)

فکر کنم جز خودت هیچ کس حوصلهٔ خوندن این طولانی نوشت رو نداره!

ممنون از دعای خوب شما.
۲۹ آذر ۰۱ ، ۰۲:۱۵ شاگرد بنّا

در این قسم محتوا، شما کوتاه و توئیتری هم بنویسی باز نمیان بخونن...

در سطح، شنا کردن، رسمِ دلخواه شده!

پلتفرم های سطحی... مطالعات سطحی... اندیشه های سطحی... مکالمات سطحی... سبک زندگی سطحی... آرمان های سطحی... حتی تلاش های سطحی برای اون آرمان های سطحی(!)... طرفداران سطحی... سطح سطح سطح...

#نه_به_سطحی_شدن/بودن_اجباری!

 

هر نوشته ای، خواننده ش و صدا می زنه...

نوشته های هدایت خواننده های خودش رو...

نوشته های جلال هم خواننده های خودش رو...

 

بالاخره روزی نسبیت ها، مطلق میشه و نوشته ها و خواننده ها و نویسنده ها برای هر یک کلمه بررسی میشن...

پاسخ:
دقیقاً!
موافقم.

ما اما به حسب وظیفه می نویسیم و در فضای وب رهایش می کنیم. بالاخره روزی خوانده می شود. ان شاءالله.

بار دیگر دلم با انقلاب ۵۷ تپید . کاش بودم آن روزها

تنها یک ایرانی می تواند تاج افتخاری به پر 

گوهری انقلاب ۵۷ را توی پستویی به فراموشی بسپارد 

و در خانه به تماشا بنشیند بلکم سرهای برهنه   توی کوچه 

انقلاب 

درست کنند

خدایا توبه ....باران را بند میاور 

 

پاسخ:
کاش بودیم...

عجب جمله ای!
تاپِ تاپ بود!

خدایا باران را بند میاور...

سلام 

خدا خیرتون بده که باز وقت میذارید و می‌نویسید 

من که حتی با نزدیک ترین دوستان خودم هم نتونستم صحبت کنم، واقعا شاخ درمیاوردم از حرفاش، سکوت کردم، امروز اتفاقی استوری های گلشیفته فراهانی رو دیدم پوکرفیس شده بودم که اینا رو از کجا درمیارن، و به قول اقای شهبازی -مجری برنامه پاورقی- چه مخاطبای صبوری !!!! دارید که این همه اراجیف رو میخونن و باور میکنن:)) 

اصلا قابل قیاس نیستن این اغتشاشات از روی توهم با انقلاب ۵۷، همون هشتگایی که خودتون میزنید براشون بهترینه 

 

پاسخ:
سلام بر شما.
خواهش میکنم. وظیفه است.
خیلی سخته! خدا صبرتون بده :)  مصداق نرود میخ آهنین بر سنگ، برازندۀ این جور آدماست.

متشکرم.
۲۹ آذر ۰۱ ، ۱۳:۰۷ دامنه | دارابی

جناب آقا مرآت سلام و وقت به خیر

اول از موزه‌ی عبرت عرض کنم که مثال بجایی زدید و دعوت درستی دادید. من سه بار به آن موزه رفتم و مو به مو دیدم. تصدیق می‌کنم روایت شما را. اما بعد تشکر وافر دارد روشنگری‌های دقیق و بررسی تطبیقی شما. دست‌کم آنان که در لبه‌ی تاریکی قرار دارند را متنبه می‌کند و بر آن دگران که در تاریکی غلتیدند، نهیب می‌زند. مرآت تا امروز اگر جنبه‌ی مجازی داشت، اینک صبغه‌ی حقیقت یافت که به قول عرفا مرآت حقیقی صورت را فقط بازتاب نمی‌دهد، صورتگر (حضرت باری تعالی) را هم نشان می‌دهد.

پاسخ:
سلام جناب دارابی گل.
ممنون از شما که می خوانید و سپاس از گواهی صادقانۀ شما در بخش موژۀ عبرت!  
اما خدا کند این همه تصدیقات و تحسینات و تشویقات مبالغه آمیز شما که مطمئنم به قصد دلگرمی و انگیزه بخشی می نویسی، موجب سقوط مرآت در درۀ خود بزرگ پنداری نشود!!
کاش دوز مبالغه اش بالا نبود!

خیلی طولانی بود

من که آشوبگر 🤺نبودم هم حسش نبود بخونم

هعی🙇🏻‍♀️

پاسخ:
آره طولانی بود!
تقصیر شاگرد بنا بود! :)

یک چیزی رو فراموش کردید بنویسید؛ نسل انقلابی ۵۷ با مخالفین خودشون می‌نشستند پای یک میز و برادرانه گفتگو میکردند ؛ انقلابی نسل جدید اما ، دیگرحامیان انقلاب رو هم بلاک میکنند ! چه برسه به مخالفین .

 

۲۹ آذر ۰۱ ، ۲۰:۳۶ لیلا خدایار

سلام و خداقوت

هر دو فوق العاده بودن.

پاسخ:
سلام بر شما،
زنده باشید ان شاءالله.
۳۰ آذر ۰۱ ، ۰۸:۰۳ حسین مرجانی

ماشاءالله به این قلم

یک ریز تا آخر رفتم

عالی بود!

به نظرم مهم نیست که اراذل و اوباش خیابانی این حرفا رو بخوانن یا نخونن

بعضی نویسنده های بیان هستن که بدتر از اراذل و اوباشن، به نظرم اینا باید بخونن که حتماً این جا رو می خونن

تشکر و خداقوت

پاسخ:
درود بر حسین آقای عزیز،
تشکر از شما که یک ریز تا آخر خوندید :)
بله، همین است که می فرمایید.
ممنونم.

امثال شما و بزرگان تون، ماجرای کهریزک رو باور نمی کردن و می گفتن شایعه ست، دروغه، این قدر به کانال لندن و آمریکا و عربستان گوش ندین، یه کم فکر کنید.

ولی آخر لو رفت که بله درست بوده و رهبر اعلام کرد ماجرای کهریزک یک جنایت بود.

مردم رو از ابزار های شکنجه ساواک نترسونید. مردمی که مقنعه ی دختر کارگر بیست ساله شون گیر می کنه به دستگاه ریسندگی کارخونه و سرش کشیده میشه داخل و می میره.

مردمی که به زنان کارتون خواب شون بارها تعرض میشه و بارها خفت میشن.

مردمی که زنان دست فروش شون از طرف مامورین شهرداری، آزار می بینن و پیشنهاد صیغه و دوستی می گیرن.

شما فقط ظلمی رو می بینید که به نفع حکومت باشه. شمایید که چشم و گوش تون بسته ست. شمایید که خیلی اعتماد به نفس دارید.

پاسخ:
کاش یک اسمی، رسمی!؟
نمی دونم کی هستی، خانم هستی یا آقا؟ اما چرا مخفیانه، چرا یواشکی!!!
واقعاً چرا؟ این جا که نه زندان است، نه مجازات است و نه اعدام!!

الآن اگه کاربران این ویلاگ، کامنت شما را ببینن، میگن کار خودشه :))
میگن خودش یک کامنت مخالف گذاشته تا نشون بده مدافع آزادی بیانه :)

بگذریم. من طبق آنچه در قسمت توضیحات سمت چپ وبلاگ نوشتم. نباید تأیید کنم  و نباید حتی همین مقدار هم به این نظر جواب بدم. اما چون مخاطب اصلی من در این پست افراد ناباور و مخالف مثل خود شما هستند. این مقدار را نوشتم. بیشتر از این رو اگر خواستی، لازم است  اسم و رسم شما زینت افزای نظرتون باشد.

ضمن این که حاضرم همۀ آنچه را که نوشته ای بپذیرم. فقط به شرط این که سند و مدرک ارائه کنی. یعنی بگی که این گزاره ها را از کجا نقل می کنی؟ با 

کدوم سند، با کدوم مدرک. منبع خبر شما کجاست؟

امیدوارم نظر بعدی شما با اسم و آدرس باشه. در غیر این صورت معذورم از تأیید.

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">