https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

۴۵ مطلب با موضوع «زیارت،امامت،ولایت» ثبت شده است

گلایه کوفی‌ها از زائران ایرانی!

در انتهای روز اول پیاده روی. نزدیک اذان مغرب از قسمت بازار و از درب صحن حضرتِ مسلم و هانی‌بن عروه وارد مسجد کوفه شدیم. برای من اولین بار بود که شب‌های مسجد کوفه را تجربه می‌کردم. گوش تاگوش مسجد پر از جمعیت بود. نماز مغرب و عشاء را در حالی به جماعت خواندیم. که به قول ایرانی‌ها در کل مسجد، جای سوزن‌انداز نبود. بعد از نماز جماعت هم برای خواندن نماز‌های مستحبی به شبستان مسجد رفتیم و بعد هم به زیارت جناب مسلم و هانی و مختار.

این سومین بار بود که در عمر سفرهایم به عتبات عالیات، بر و بچه‌های تفتیش، ورود موبایل به داخل مسجد کوفه را اجازه می‌دادند، ما هم حسابی حق لحظه‌ها را ادا کردیم و کلّی صداهای جانسوز و تصاویر درس‌آموز را ضبط کردیم برای مخابره به بلاد مقدس و غیر مقدس. شب‌های مسجد کوفه و دوضلع اطراف آن در دوسه هفتۀ منتهی به اربعین، هم آکنده از جمعیت است و هم لبریز از برکت و نعمت و مودّت است که بر مدار محبت علی و اولاد علی علیهم السلام دَوَران دارد.

فضای مسجد کوفه در آن شب برای ما آن‌قدر روح نواز و دل انگیز بود که خستگی راه و گرسنگی را کلاً فراموش کرده بودیم. دوست داشتیم تا صبح داخل مسجد بمانیم و با در و دیوار مسجد و نقطه نقطۀ صحن و سرای مسجد حرف بزنیم. اما باید شرایط همراهان را در نظر می‌گرفتم.

ساعت 19:30 بار و بندیلمان را از غرفۀ امانات گرفتیم و دوباره روانۀ کوچه‌ و خیابان‌های کوفه شدیم تا غذایی بیابیم و سدّ جوعی بکنیم. همین‌که پیچ کوچۀ منتهی به مسجد را رد کردیم. مرد نسبتاً قد بلندی سر راهمان سبز شد و سلامی کریمانه فرمود. اما چون قیافۀ ایرانی ما تابلوی تابلو بود، با معجونی از کلمات فارسی و عربی ما را به خانه‌اش دعوت کرد. ما هم برای این که ایشان در گفتگو با ما دچار زحمت نشود و احیاناً گاف ندهد، با چند جملۀ عربی آمیخته با لهجۀ محلی پاسخش را دادیم و خیالش را راحت کردیم.

اسمش ابراهیم سلیمان بود. می‌گفت آمده است تا فقط مهمان ایرانی را به خانه‌اش ببرد.! می‌گفت هرسال از دوهفته مانده به اربعین خانه‌اش را برای اسکان و پذیرایی مهمانان ایرانی اختصاص می‌دهد. ابراهیم اما در کنار این لطف و محبت عربی، شروع کرد گله کردن از بعضی ایرانی‌ها که ذهنیت خوبی نسبت به مردم کوفه ندارند و دعوت کوفی‌ها را نمی‌پذیرند! به همین جهت آن قدر با ما صمیمی برخورد کرد تا دعوتش را رد نکنیم. حتی ما را به محراب مسجد کوفه قسم داد تا به خانه‌اش برویم! (تاحالا قسم دادن به محراب مسجد را نشنیده بودم) ما هم متقابلاً عرض ادب و ادای احترام کردیم و گفتیم که طعام سفرۀ احسان شما برای ما لطف است و حق نمک را با افتخار پذیراییم.

به محض ورود به منزل، مقداری سوغات را که قبلاً از شهرهای قم، اصفهان و رفسنجان تهیه کرده بودیم در یک بسته‌بندی مرتب تقدیم‌شان کردیم که خیلی برای‌شان تازگی داشت و خیلی هم خوشحال شدند...

پذیرایی‌اش بسیار گرم و مهربانانه بود. بعد از شام رختخواب آوردند تا زودتر بخوابیم و استراحت کنیم. اما ما دوست داشتیم با او و پسرانش حرف بزنیم. بالاخره میزبان در خواست مهمانانش را پذیرفت و تا ساعت 11 شب مشغول حرف زدن بودیم. آن ها از کار و زندگیشان برای ما گفتند و از اوضاع کوفه و جمعیتش. ما هم از خودمان و از رسم و رسوم زندگی ایرانی و مشاغل خودمان و از حمیدآقا که بچه مثبت گروه و حافظ قرآن است گفتیم و امثال این چیزها...

در ادامۀ همکلامی با میزبان عزیزمان و پسران باسوادش گریزی هم زدیم به گلایه‌های شیخ ابراهیم در داخل کوچه که می‌گفت ایرانی‌ها نسبت به کوفی‌ها بدبین هستند و دعوتمان را اجابت نمی‌کنند و خلاصه چیزهایی هم در این باره گفتیم و شنیدیم که نتیجه‌اش پر بَدَک نبود. در واقع موفق شدیم با کمک پسران صاحبخانه، به شیخ ابراهیم بقبولانیم که زائران ایرانی، نسبت به کوفیان عصر حاضر سوءظن ندارند. برای شیخ توضیح دادیم که خانۀ شما به این دلیل که خارج از طریق و در خلاف جهت مسیر واقع شده است، ایرانی‌ها معذورند و نمی‌توانند دعوت شما را اجابت‌کنند...

موقع خواب از ابراهیم سلیمان خواستیم اگر  امکان دارد، اجازه دهد پیش از اذان صبح برای رفتن به مسجد کوفه، منزل را ترک کنیم. او هم بزرگوارانه اما مشروط با درخواست ما موافقت کرد...

ساعتی مانده به اذان صبح در حالی که کوچک‌ترهای ما خواب بودند، خودش ما را به مسجد برد و به این ترتیب، اولین نماز صبح را در مسجد کوفه به جماعت خواندیم و دوباره به منزل ابراهیم برگشتیم... ادامه دارد.

۲ نظر موافقین ۱۰ ۰ ۲۱ مرداد ۰۲ ، ۲۱:۳۷
مرآت

کوفۀ بی‌کفایت یا کوفۀ مکافات؟

فرصت سه روزۀ خدمت در صحن حضرت فاطمۀ زهرا سلام‌الله علیها پایان یافت. ساعت 14:30 روز دوشنبه به همراه گروه به راه افتادیم. برای سومین بار، راهمان را از مسیر کوفه، سهله ـ طویرج و حلّه انتخاب کرده بودیم. راهی که با جادۀ معروف نجف- کربلا تفاوت هایی دارد. مثلاً حدود 20 کیلومتر دور‌تر است، گوشی‌های همراه آنتن‌دهی رومینگ ندارند. بخش‌هایی از این مسیر، غیرآسفالت است. در این مسیر از عکاسان، فیلمبرداران و رسانه‌های خبری، خبری نیست. بازار تبلیغات و شخصیت‌ نمایی‌ها تعطیل است. از موکب‌های هلال احمر و بهداشت و درمان هم بحمدالله خبری نیست. اما به اندازه کافی استراحتگاه، نمازخانه و موکب‌های مردمی وجود دارد که روستائیان عزیز عراقی در وجب به وجب این راه دائر کرده‌اند و عاشقانه از زائران حسینی پذیرایی می‌کنند...

تقریباً نیمی از زائران این مسیر، خود عراقی‌ها هستند. این جاده معروف است به «مسیر فرات» یا «طریق العلما» که قریب 70 درصد آن از کنار رود فرات و از داخل نخلستان‌ها می‌گذرد.

برای زائر اباعبدالله علیه السلام، هر مسیری که به کربلا برسد، ارزشمند است. اما این جاده، انگار طهارت و طراوت خاصی دارد که قابل وصف نیست. فقط باید بروید و ببینید و طعم و بویش را از نزدیک حس کنید. از ویژگی‌های انحصاری این جاده این است که بعد از اذان مغرب تا اذان صبح. هیچ زائری در آن تردد نمی‌کند. همچنان که هیچ زائری هم در راه نمی ماند!!

از نجف بدون توقف در حرکت بودیم و حدود 50 دقیقه قبل از اذان مغرب به داخل کوفه رسیدیم. کوفه در روزهای منتهی به اربعین، حال و هوای عجیبی برای من داشت. فرصت باقیمانده تا اذان مغرب، غنیمتی بود تا در کوچه پس کوچه‌های کوفه گشت و گذاری داشته باشیم و چهرۀ مردم کوفه را از نزدیک ببینیم. نمی‌دانم چرا، اما با دیدن محله‌های کوفه و مردمش، داغ آتشینی جگرم را سوزاند. چند دقیقه‌ای کنار دیوار نشستم و بی آن‌که بین مردم امروز کوفه با پیمان شکنان دیروز کوفه مقایسه‌ای داشته باشم، فقط به یادِ شب‌های غربت علی و  بی‌کسی جناب مسلم، یک دل سیر گریستم.

کوفه را هیچ وقت در لحظه‌های غروب و با این نگاه ندیده بودم. در کمتر از چند دقیقه صحنه‌های حساس از تاریخ کوفه را در ذهنم مرور کردم و از عاقبت‌های ناخوشی که هر مسلمان بی بصیرتی را تهدید می‌کند، از خدا استمداد جستم و طلب عاقبت بخیری کردم...

داشتم همچنان در تاریخ پر فراز و نشیب کوفه سیر می‌کردم و ریزش‌ها و رویش‌ها و خیزش‌های سبز و سرخ تاریخ کوفه را در ذهنم مرور می کردم و داشتم دفتر سرنوشت تلخ و شیرین مردان و زنان را در حوادث تاریخ کوفه ورق می‌زدم که ناگهان یک تویوتای سواری با پخش صدای بلند مداحی عراقی جلوی من ایستاد و تمرکزم را بهم ریخت. بندۀ خدا نیت خیر داشت. می‌خواست کمک‌مان کند. فکر می‌کرد خسته و سرگردان و گم‌گشته‌ایم!

تاریخ کوفه و کوفۀ تاریخ را رها کردم و خودم را در کوچه‌های پر جمعیت کوفۀ جدید مواجه دیدم، اما  با این سئوال که چرا هنوز روضه‌خوان‌ها و مداحان ما کوفه و کوفیان را سست عهد و پیمان شکن  معرفی می‌کنند و چرا مدافعان انقلاب اسلامی‌، کوفه و کوفیان را کلیدواژه اساسی در شعارهای سیاسی خود می‌دانند؟ اصلاً چرا شعار کلیدی ولایتمداران عصر ما، تبرّی از کوفیان است؟ چرا با افتخار می‌گوییم ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند؟

سئوال را کمی واضح‌تر و منصفانه‌تر توی ذهنم ورز دادم و از خودم ‌پرسیدم آیا درست است که سرپیچی کوفیانِ عصر علی علیه‌السلام را و پشت‌کردن کوفیان عصر امام حسن مجتبی و عهدشکنی کوفیان عصر اباعبدالله علیهم السلام را به صورت عام به کوفیان تعمیم بدهیم؟ چرا حساب کوفیان فعلی را از حساب کوفیان نیم‌قرن دوم تاریخ اسلام جدا نمی‌کنیم؟ چرا کوفیان را همچنان بی‌کفایت و مستوجب مکافات می‌دانیم؟ مگر قرار نیست همین کوفه (مسجد کوفه و مسجد سهله) در زمان ظهور، مقر حکومت و محل سکونت مهدی آل محمد عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف باشد؟

هنوز داشتم با این سئوالات و با دانسته‌های خودم در مورد تاریخ کوفه کلنجار می‌رفتم که یک شیخ بزرگوار به سمت ما آمد. سلام و احوالپرسی گرمی با ما کرد و اصرار که ما را برای شام و استراحت به خانه‌اش ببرد. صمیمانه از او تشکر و عذرخواهی کردیم ولی دعوتش را به دلیل تقارن با وقت نماز مغرب نپذیرفتیم...   ادامه دارد.

۲ نظر موافقین ۸ ۰ ۱۸ مرداد ۰۲ ، ۲۳:۲۷
مرآت

نکته: سال گذشته، فضای سیاسی کشور، رنگ و بوی هرزگی و اغتشاشات می‌داد. یک عده شرابخوار و یاغی هم شده بودند میدان‌دار هرزگی و آشوب و بلوا در خیابان‌های تهران و سایر شهرها که دست به غارت و یاغی‌گری می‌زدند. در نتیجه، اخبار و گزارش‌های تحلیلی اکثر رسانه‌های نوشتاری، شنیداری و دیداری کشور هم، آن روزها بر محور اغتشاشات و بگو مگوهای سیاسی جریان داشت. به همین دلیل انتشار سفرنامه اربعین را در فضای پر التهاب آن روزها مناسب نمی‌دانستم و به ناچار، نوشتن آن را به روزهای پایانی محرم امسال موکول کردم.

و حالا، هرچند در سفرنامه نویسی، مهارت چندانی ندارم، اما اولین بخش از سفرنامه اربعین سال قبل را تقدیم زائران اربعین می‌کنم. ان‌شاءالله آغازی باشد تا دیگر راهیان این سفر، بهتر و پر بارترش را در بلاگستان به نمایش بگذارند.

قسمت اول:

سال قبل، علاوه بر پیاده روی، سه روز خدمتگزاری در یک موکب بزرگ و پر جمعیت را برای خودم رزرو کرده بودم.

صحن حضرت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها در نجف اشرف، محل این موکب بود که با 60 خدمه پیر و جوان، به طور شبانه روزی، وظیفۀ اسکان و استراحت زائران ایرانی و غیر ایرانی را بر عهده داشت.

ویژگی خدمت در موکب‌های مردمی این است که هر خادم صرف نظر از پست و مقام و شأن و جایگاهی که در شهر و دیار خود دارد، باید جامۀ خدمت بپوشد و به هر کار خادمانه‌ای تن دهد! وکیل، مشاور حقوقی، رئیس بانک، مدیر مدرسه و دبیرستان، کارمند اداری، سردار سپاه، طلبه، دانشجو و تعدادی بازنشستۀ کشوری جزو خادم‌های این موکب بودند که تلاش خود را بی وقفه صرف خدمت به زائران می‌کردند،

ویژگی دیگر موکب‌های مردمی این است که خادم‌های داوطلب، ساعت کار ندارند، برای ارائۀ خدمت، شرط و شروط تعیین نمی‌کنند. آن‌ها هیچ‌گاه منتظر دستور نمی‌مانند و در انجام کار و بازدهی بیشتر، از همدیگر سبقت می‌گیرند.

زائران محترم اربعین، به برکت مهمان‌نوازی عراقی‌ها و به برکت موکب‌های اغذیه دهندۀ ایرانی، در مسیر راه از انواع میوه‌، نوشیدنی‌های سرد و گرم‌، غذاهای جورواجور، سبزیجات، مواد لبنی و پروتئینی به حد وفور بهره‌مند هستند. اما خادمان موکب‌ها، در برابر تلاش طاقت‌فرسایی که دارند، از غذاها و نوشیدنی‌های متنوع محروم و بی‌بهره‌اند، چون نه دسترسی به انواع غذاها دارند و نه امکان پخت و پز آن‌چنانی برای آن‌ها فراهم است. در نتیجه، سه‌هفته‌ای که در خدمت زائران اربعین هستند، با حداقل مواد غذایی و استراحت می‌سازند.

سه شبانه روز خدمت با کارهای جورواجور از تخلیۀ بار، نظافت، رفتگری و انتقال زباله گرفته تا جمع و جورکردن پتوها، رسیدگی به درخواست زائران، مراقبت از بیماران و انواع کارهای دیگر، برای من بسی دلچسب و گوارا بود که دعا می‌کنم هرساله ادامه یابد و افتخارش الی‌الابد برایم باقی بماند... ادامه دارد. 

 

پ.ن:

سفرنامه نویسی یک هنر است که صاحبان فن، آن را جذّاب و شیرین می‌نگارند. اما متأسفانه بنده از داشتن این هنر محرومم. پس کاستی‌ها و زمختی‌های نگارش را بر من ببخشایید...

۳ نظر موافقین ۸ ۰ ۱۷ مرداد ۰۲ ، ۲۳:۲۸
مرآت

با مبانی دمسازم، با تبانی نه!

مصالحه را پذیرایم، مداخله را هرگز!

اهل مفاهمه‌ام. اهل واهمه و مسامحه، خیر!

صداقت و راست‌عهدی را می‌ستایم، بدپیمانی را نه!

در مناظرات سیاسی: نه حلواحلوا، نه ولوله، نه هلهله، نه بلوا

با توسل و زیارت و طهارت مأنوسم، از سعایت و وقاحت و سفاهت بیزارم!

مداهنه، تزویر خائنان است. معاینه، بهانه‌جویی شاکیان است و مراهنه، شیوۀ بینوایان.

یک اصولی‌ام، یک ایستاده بر اصول! نه اصول‌گرای مذبذبِ حزبی با سیاست‌بازی‌های معمول!

مناظره آری، مشاجره هـرگز. پس هرجا حدیث و ادلّه و منطق به جـدل‌ افتد، از ادامه‌اش معذورم.

عقیده‌ام را با کسی معامله نمی‌کنم. ولی برای حفظ اصول، گاهی نگاهی به مصالحه خواهم داشت.

به وارثانِ قبیلۀ قبله و شریعت و عرفان دل می‌بازم، اما با ریاکاران فرقه‌ساز و مرید‌‌‌باز و خودعنوان‌ساز نمی‌سازم!

 

پ.ن: شش سال قبل به همراه یک عزیز، قرار بود صفر تا صد پروژه‌ای حساس را در یکی از استان‌های محروم قبول کنیم. مدیر کل این پروژه در وزارتخانۀ مربوطه، دو صفحه فرم کلیشه‌ای به ما داد و گفت غیر از رزومه، یک سابقۀ فکری، اعتقادی و سیاسی هم از خودمون بنویسیم! من اما هرچه بالا و پایین کردم مجاب نشدم که در قالب اون فرم چیزی بنویسم. پس، این کلمات پلکانی را بدون ویرایش در پشت فرم نوشتم و بعنوان سابقه ارائه دادم :))

 

+ بعدها، همین نوشته شده بود باعث آشنایی و رفاقت بنده با بعضی‌ها :)

 

۷ نظر موافقین ۱۱ ۰ ۳۱ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۲:۵۱
مرآت

اوصاف متقین در خطبۀ هَمّام بسی خواندنی‌ست. اما، خطبۀ جهاد، بسیار دردآور و سند تنهایی علی علیه السلام در کوفۀ بی‌کفایت‌هاست. وقتی آوای روح نواز علی علیه‌السلام را در آن خطبه و فریاد مظلومیت حضرتش را در این خطبه می‌خوانم، می‌فهمم که از هر دوسو 1400 سال به اسلام علوی بدهکارم. مولای من؛ آیا می‌شود با این واماندگی و شرمندگی بازهم از منتظران ظهور باشم؟

 

پ.ن: چه قدر ناگوار است طعم همزیستی با جماعتی جاهل و کاهل که علی علیه‌السلام را در مقام پیشوای الهی و فرمانروای عادل، تنها می‌گذارند. اما، معاویۀ غدّار و مکّار را بی چون و چرا می‌ستایند و بر آستان اطاعتش سرِ تسلیم می‌سایند!

۴ نظر موافقین ۹ ۰ ۲۳ فروردين ۰۲ ، ۲۲:۴۶
مرآت

هر انسانی در روند دائمی مرگ و حیات، لاینقطع در حال سیرورت و صیرورت است. اما فلسفه این آمد و شدِ غیر اختیاری این است که انسان بتواند با عمل و عقیده‌اش، چگونه‌بودن و چگونه‌شدن را مشخص و بلکه بر چگونه‌سازی حیات و مرگ جامعه‌اش ایفای نقش نماید...

با این وصف، انسان ها در صیرورت حیاتشان، یا در برابر جریان حق می‌ایستند یا در تأیید و تقویت جریان حق گام بر می‌دارند. که نمونه های مثبت و منفی آن فراوان است. اما از بین تمام نحله‌های فکری تاریخ، خداوند، فقط چهار زن را در دوجبهه متفاوت و متضاد، به صورت ویژه و استثنایی معرفی فرموده و آن‌ها را برای جهانیان مثال زده است. که دو مورد آن در جبهۀ حق و دو مورد دیگرش در جبهۀ غیر حق هستند: (10- 11- 12 سوره تحریم)

در جبهه غیر حق: همسر نوح نبی و همسر جناب لوط هستند که شوهرانشان هردو پیامبر خدا بودند

اما در جبهۀ حق: اول جناب آسیه همسر فرعون مصر بود. دوم جناب مریم مادر حضرت عیسی علیه السلام است که از بدو تولد یتیم بود و بدون همسر زندگی کرد....

جالب این‌جاست که همسر جناب نوح و همسر جناب لوط هردو در کانون وحی و در مرکز رهنمود خداوند بودند و تمام شرایط زندگی مؤمنانه و هدایت برای‌شان فراهم بود، اما آن‌ها حق را نپذیرفتند و گمراهی را تا آخر ادامه دادند.

آن سوی قصه نیز، آسیه همسر فرعون بود. همان فرعون که در عصیان و طغیان تا قبل از اسلام شهرۀ تاریخ بود. و آسیه در دل عقیده و آرمان چنین فرمانروایی می زیست، آسیه تمام گنج‌های زندگی و همۀ شرایط کفرورزی و حق‌ستیزی را در اختیار داشت و همۀ مشوق های گمراهی برای او فراهم بود، اما نه تنها ذره ای لغزش از خود نشان نداد، بلکه آرمانش این بود که خداوند او را نزد خود حیات بهشتی ببخشد و او را از شر عقیده و عملِ فرعون و ستمکاران فرعونی نجات دهد.

وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنى مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنى مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ.

اما حضرت مریم، مادر عیسی علیه‌السلام که مشهور شرق و غرب عالم است، این بانوی برگزیده در مسیر زندگی‌ با چالش های زیادی مواجه بود. مصیبت ها، تهمت‌ها، بی مهری‌ها، شکنجه‌های روحی، طرد شدن‌ها و تنهایی های زیادی را تحمل کرد، اما از مرام و عقیده و آرمان الهی‌ عقب نشینی نکرد و در طول حیات طیبه‌اش حتی یک حرف شکایت آمیز هم بر زبان نیاورد...

این‌ها نمونه‌های قبل از بعثت بود، اما سه نمونۀ بی نظیر هم در تاریخ اسلام داریم که نقش آن‌ها بسی عمیق‌تر و بی بدیل‌تر از نمونه‌های قبل است. هرسه در پایه‌گذاری شریعت، در صیانت از ارکان هدایت، و در جهانی‌سازی دین خدا، نقشی اساسی و  ماندگار از خود باقی گذاشتند و یک جهان را مدیون خود کردند. ===> حضرت خدیجۀ کبری، حضرت فاطمۀ زهرا، حضرت زینب، پیام‌آور کربلا...

و حالا یک سئوال: چرا خداوند، مثال‌ها و نمونه‌های برجستۀ انسانی در هردو جبهه را فقط از بین زنان انتخاب کرده است؟ آیا مردان نمونه در تاریخ برای مثال زدن نداشتیم و یا کم داشتیم؟ واقعاً چرا؟  

به نظر من اگر در این باره خوب تأمل کنیم، قطعاً به اهمیت مقام زن در سرنوشت جوامع انسانی پی خواهیم برد و تصدیق خواهیم کرد که زن در تحولات مثبت یا منفی جوامع بشری، همیشه نسبت به مردان نقش برجسته تر و تأثیرگذارتری داشته است...

 

+ شاید به اقتضای نظرات این پست برخی ویژگی های سه بانوی اول جهان قابل تبیین باشد...

۱۲ نظر موافقین ۶ ۰ ۱۵ فروردين ۰۲ ، ۰۰:۲۵
مرآت

از اون سفر که لب تاپم را جا گذاشتم تا همین امروز، دائم‌السفر هستم و هر روز تا دیروقت مشغول کار و رفت و آمدم! اون‌هم در دو استان سردسیر کشور که سرمایش زبانزد است و تا مغز استخوان آدم را می سوزاند... اما امروز ان‌شاءالله آخرین روز سفر است که قرار است بروم همان شهری که لب‌تاپم را قبلاً جا گذاشته بودم.

در این روزها، وبلاگ منم مثل خانۀ ارواح، سوت و کور بود. چون آن قدر درگیر کار بودم که مجالی برای نوشتن نداشتم. فقط اگر در بین کار فرصتی دست می‌داد، سعی می‌کردم خیلی تند و سریع ستاره‌های روشن وبلاگ‌ها را بخواندم که خیلی تلنبار نشود.

و حالا، به قول شاهنشاهِ عاری از مهر پهلوی باید بگویم: «چندوقتی است که احساس خستگی میکنم و نیاز شدید به استراحت!» :))

اما نع! اولاً که ما اعلیحضرت نیستیم که زود خسته شویم! ثانیاً شاهنشاه وطن فروش و بزدل نیستیم که بخواهیم به بهونۀ خستگی از کشور فرار کنیم. ثالثاً ما بسیجی هستیم و خستگی رو خسته می‌کنیم. رابعاً، ما کار را موجب حیات و نشاط خودمون می‌دانیم و اصلاً با همین تلاش هاست که زنده‌ایم، خامساً اگر هم به استراحت و تجدید قوا نیاز داشته باشیم، به آسوان مصر نمی رویم. در همین شهر بی آسمان خودمون از خدای مهربون کمک می گیریم. سادساً تفریح و خوشی ما مسجد و امامزاده‌ و هیئت است و البته سالی یکی دوبار هم ان‌شاءالله مشهدالرضاست که نه هواپیمای شخصی نیاز دارد و نه ویزای ورود می‌خواهد. نهایتش یک بلیط قطار لازم دارد که اگر شب حرکت کنیم، ساعت 6 صبح داخل حرم، مهمان امام رئوف خواهیم بود... 

+ و ان‌شاءالله زیارت حضرت ثامن الحجج به زودی قسمت همه‌مون بشه...

 

 

پ.ن 1:

من زخم‌دار تیغ قابیلم برادر 
میراث‌خوار رنج هابیلم برادر

 

یوسف مرا فرزند مادر بود در چاه 
یحیی! مرا یحیی برادر بود در چاه

 

از نیل با موسی بیابانگرد بودم 
بر دار با عیسی شریک درد بودم

 

من با محمد از یتیمی عهد کردم 
با عاشقی میثاق خون در مهد کردم .....

 

پ.ن 2: از صمیم دل به شاگرد بنا و خانوادۀ صبور و ایمانی اش تبریک میگم و براشون آرزوی سلامت و سعادت دارم.

پ.ن3: ابیات منتخب از شعر معروف علی معلم دامغانی است با مضامین بسیار نغز و پر مغز.

 

۵ نظر موافقین ۹ ۰ ۰۹ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۰۷
مرآت

 

  1.  چند وقتی هست آن قدر مشغله های حجیم احاطه ام کرده اند که به معنای واقعی وقت سرخاراندن را ندارم. یعنی در شبانه روز فقط 4 ساعت سهم خواب من است آن هم با خورد و خوراک های نامنظم و ناجور.
  2. تا پایان ماه صفر فقط 20 یا 21 روز، وقت باقیست. در حالی که من هنوز چند یادداشت محرّمی و اربعینی دارم به اضافه یک یادداشت خوب در بارۀ ماه صفر که برای انتشارشون در وبلاگ فقط مختصری ویرایش و خلاصه سازی نیاز دارند. اما چون فرصت ندارم، لابلای یادداشت ها راکد و معطل مانده اند! و بعید هم می دانم که در این روزهای پر مشغله مجال انتشارش را پیدا کنم.
  3. هیچ وقت از حجم زیاد و تلمبار شدن کارها احساس نگرانی نمی کردم. اما انگار این روزها دارم یه جورایی نگرانی پیدا می کنم. نمی دانم چرا! اما فکر می کنم نگرانی و دلشوره ام به خاطر این است که می ترسم زیارت اربعین را از دست بدهم. با این وجود ته دلم  هنوز امیدوارم و یک حسی دارد بهم نوید می دهد که ان شاءالله زائر اربعین خواهم بود. اما چگونگی اش هنوز برایم معلوم نیست.
  4. در این حیص و بیص، بعضی خانم های خانواده و همسایه و فامیل هم انگار رزق و روزی اربعین شان گره خورده به سرنوشت نامشخص من که امیدوارم شرمنده شون نشوم.

+ ان شاءالله اگر زائر اربعین شدم، نایب الزیاره و دعاگوی دوستان و همراهان وبلاگی خواهم بود.

 

پ.ن: برای اوضاع عراق هم دعا کنید. امیدوارم شرایطش هرچه زودتر بهبود پیدا کند و ملت عراق روزهای خوشی را تجربه کنند...

 

۴ نظر موافقین ۱۰ ۰ ۱۵ شهریور ۰۱ ، ۲۳:۲۲
مرآت

در سفر اربعین باید شیفته و شیدا باشی تا خرس خستگی به سراغت نیاید. باید اشتیاق داشته باشی تا هیولای ترس و پریشان حالی بر سر راهت سبز نشود. در پیاده روی اربعین باید از خود رها باشی و آمادۀ بلا باشی تا شمیم زیارت، مشام جانت را بنوازد و عطش اشتیاقت را فزون تر کند...

****

خدایا، در اربعین دلدادگی و عطش، قدم های ارادتم را به یاد زنان و کودکانی بر می دارم که سفر عشق را با پاهای پر از تاول تا خط پایان دویدند و پایان خط را به قدم های قیادت ما سپردند...

 

خدایا، در جادۀ جدّ و جهد، مددی کن که راه را گم نکنم...

۱ نظر موافقین ۶ ۰ ۱۰ شهریور ۰۱ ، ۲۳:۴۸
مرآت

از آموزه های پیاده روی اربعین این است که در مسیر حرکت عاشقانۀ زائران، پاک ترین رفتارها در روابط انسانی ظهور و بروز می یابد و ناب ترین جلوه های زندگی مؤمنانه به نمایش گذاشته می شود.

این ویژگی، در شرایطی که سبک زندگی غربی، فرهنگ ها را احاطه کرده، نشان از این دارد که امکان خروج از هژمونی حاکم بر جهان برای مسلمانان فراهم است و ملت های اسلامی می توانند بر ضد بردگی فرهنگی و استحمار نوین بشورند و خود را از قید و بند مدرنیسم بی روح رها کنند و مآلاً زمینه ساز تمدن بزرگ اسلامی باشند...

۰ نظر موافقین ۴ ۰ ۰۶ شهریور ۰۱ ، ۱۹:۳۴
مرآت