https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

۴۷ مطلب با موضوع «زیارت،امامت،ولایت» ثبت شده است

در سفر اربعین باید شیفته و شیدا باشی تا خرس خستگی به سراغت نیاید. باید اشتیاق داشته باشی تا هیولای ترس و پریشان حالی بر سر راهت سبز نشود. در پیاده روی اربعین باید از خود رها باشی و آمادۀ بلا باشی تا شمیم زیارت، مشام جانت را بنوازد و عطش اشتیاقت را فزون تر کند...

****

خدایا، در اربعین دلدادگی و عطش، قدم های ارادتم را به یاد زنان و کودکانی بر می دارم که سفر عشق را با پاهای پر از تاول تا خط پایان دویدند و پایان خط را به قدم های قیادت ما سپردند...

 

خدایا، در جادۀ جدّ و جهد، مددی کن که راه را گم نکنم...

۱ نظر موافقین ۶ ۰ ۱۰ شهریور ۰۱ ، ۲۳:۴۸
مرآت

از آموزه های پیاده روی اربعین این است که در مسیر حرکت عاشقانۀ زائران، پاک ترین رفتارها در روابط انسانی ظهور و بروز می یابد و ناب ترین جلوه های زندگی مؤمنانه به نمایش گذاشته می شود.

این ویژگی، در شرایطی که سبک زندگی غربی، فرهنگ ها را احاطه کرده، نشان از این دارد که امکان خروج از هژمونی حاکم بر جهان برای مسلمانان فراهم است و ملت های اسلامی می توانند بر ضد بردگی فرهنگی و استحمار نوین بشورند و خود را از قید و بند مدرنیسم بی روح رها کنند و مآلاً زمینه ساز تمدن بزرگ اسلامی باشند...

۰ نظر موافقین ۴ ۰ ۰۶ شهریور ۰۱ ، ۱۹:۳۴
مرآت

باز هم از نفس قدسی ارباب دعا

سـاکن میـکدۀ کوی محـــرّم هستیم.

  

السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبا عَبْدِاللّٰهِ وَعَلَى الْأَرْواحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنائِکَ، 

 

+ محرم، زمین و زمان را در غربت سالار شهیدان علیه السلام می گریاند و در ماتم فرو می برد.

 

++ حرم اباعبدالله علیه السلام کانون دلبری کردن از دلبرانِ عالَم است و انگار فرق میکند با بقیۀ حرم ها!.. این حرم ملکوتی به تنهایی، تمام ارکان شعر و شرع و عرش را در خود جای داده و عقل و عشق و عرفان را یکجا به هم تنیده است. طوری که افتراق و گسست بین آنها تا قیامت ممکن نیست.

 

پ.ن: در عزای امام حسین (ع) اشک ها خریدار دارد. قدر اشک هایتان را بدانید....

 

۴ نظر موافقین ۵ ۰ ۰۷ مرداد ۰۱ ، ۱۸:۰۷
مرآت

تا صبح قضا سهل و سهیلش به که باشد     تا شام قدر رجعت و میلش به که باشد

در بزم وصالش همه کس طالب دیدار        تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.

******

در جادۀ پر پیچ و خم انتظار، هم مرارت باید کشید، هم طعم حادثه های ناگوار را باید چشید. اما یقین باید داشت که در انتظار جمعۀ ظهور، صبوری کردن زیر تیغ و ساطور هم، بسی گوارا و شیرین است...

 

+ همه شرایط را برای پیاده روی اربعین آماده کرده ام. اما، تا یار که را خواهد و میلش به که باشد...

++ ماجرای مباهله بیش از آن که برای مسیحیان نجران درس آموز و عبرت آمیز باشد، هشدار آشکاری بود برای شیخین و بدعت گذاران سقیفه. تا ببینند و بفهمند که لعن و نفرین فاطمۀ اطهر سلام الله علیها و خشم و ناخرسندی علی علیه السلام و اولاد طاهرینش بسی عاقبت سوز و دردناک است و می تواند دودمان خیانت آن ها را دود و خاکستر کند. اما انگار میل به گمراهی، گوهر عقل آن دو را ربوده بود و سرانجام به راهی قدم گذاشتند که ابلیس جلودارش بود! پس صد رحمت به فهم و درک و هوشمندی نجرانیان عزیز...

پ.ن: رباعی از دولتشاه

 

۰ نظر موافقین ۶ ۰ ۰۲ مرداد ۰۱ ، ۲۳:۰۱
مرآت

ولایت و امامت علی علیه السلام طی مراسمی ویژه و منحصر به  فرد در غدیر خم ابلاغ شد. اما در آن زمان مثل امروز عکس و فیلم و دوربین و پیام رسان های هوشمند نبود که صدا و صحنه را ثبت و ضبط کنند و این واقعه را به همۀ دنیا منعکس کنند. آن روزها رسم نبود که رسانه های کاغذی و مجازی چیزی بنویسند و لایک بگیرند و یا مثلاً این انتصاب را استوری کنند و به صاحب مقام تبریک بگویند!! بله هیچی از این خبرها نبود. اما اجرای این مراسم با یک سری تشریفات خاص و با یک سخنرانی ویژه در حضور کاتبان و راویان معتبر به انجام رسید. بعد از سخنرانی هم بسیاری از مردم و سلبریتی های زمان آمدند و در حضور شاهدان عینی به امام برگزیده تبریک گفتند، با او دست بیعت دادند و بدین سان جشن بزرگ غدیر را در تاریخ ماندگار کردند.

اما، از آن روز تا روز شهادت رسول خدا صلی الله علیه وآله فقط 70 روز فاصله افتاد. در این 70 روز هم هیچ اتفاق مهمی رخ نداد که منجر به شهادت یا مهاجرت اصحاب شده باشد. به عبارتی حضرت سلمان و جناب ابوذر و مقداد هنوز در مدینه بودند، ابن عباس و جابربن عبدالله انصاری هنوز حیات داشتند. طلحه و زبیر هنوز باقی بودند، عمار یاسر هنوز زنده بود! که این ها همه از شاهدان موثق غدیر بودند! بعلاوه هنوز صدای «من کنت مولاه فهذا علیٌ مولاه» در گوش مردم دین دار مدینه و سایر بلاد طنین انداز بود و هنوز، حاجی های مدینه در ولیمه های سفر حج، داستان غدیر را برای مهمانان و قبیله های خود با آب و تاب روایت می کردند. اما...

اما بعد از هفتاد روز، حکم جانشینی علی علیه السلام ناگهان به محاق می رود! ناگهان یک شورای فرمایشی تشکیل می شود و زمام امور مسلمین را به فرد دیگری غیر از علی می سپارد! و عجیب تر این که مردم هم در برابر این انحراف دینی و اجتماعی سکوت می کنند و دم بر نمی آورند!!!.

و حالا، ابتدایی ترین سئوال من از تاریخ این است که چرا در این فاصلۀ کم، فرمان رسول خدا صلی الله علیه وآله نادیده گرفته می شود؟ چرا شورای نامشروع سقیفه ناگهان سر بر می آورد و چرا بر خلاف حکم صریح قرآن، مقام خلافت را به دیگری می سپارند؟ واقعاً راز این خیانت چیست؟ چرا علمای اهل سنت در این باره پاسخی نمی دهند! چرا نمی خواهند ماهیت این توطئه برای مردم بر ملا شود؟ واقعاً چرا؟

 

پ.ن: معتقدم که پاسخ عالمانه به این سئوال، می تواند حتی بسیاری از گره ها و تردیدهای سیاسی جامعه امروز ما را هم بگشاید...

 

+ عید سعید غدیر، روز جشن ولایت و امامت امیرمؤمنان علی علیه السلام مبارک باد.

 

۲ نظر موافقین ۷ ۰ ۲۴ تیر ۰۱ ، ۱۶:۴۵
مرآت

چندگزارۀ خبری: به بهانۀ نزدیک شدن موسم حج

  1. سعودی ها هنوز، مسئولیت کشته شدن حاجیان ایرانی در حج خونین سال 96 را نپذیرفته اند و آقای روحانی، در طول دولتش هیچ مطالبه ای بابت این موضوع از حکومت عربستان نداشته است. در حالیکه بعضی کشورها تا ریال آخر غرامتشان را دریافت کرده اند. (خدا کند دولت آقای رئیسی، آستین بالا بزند و حداقل غرامت مادی این فاجعه را پیگیری کند)
  2. زائران ایرانی ما در مراسم حج، هنوز اجازه ندارند با زائران سایر کشورها مراوده و حتی احوالپرسی داشته باشند و هنوز حکومت عربستان زوار ایرانی را به جرم سلام و احوالپرسی با زائران غیر ایرانی دستگیر می کند که این واقعاً یک جفای ظالمانه است. نمی دانم اسم این نوع حج را چه می شود گذاشت؟!
  3. دولت عربستان برای زیارت ائمۀ مظلوم بقیع، محدودیت های شدیدی را در نظر گرفته و رفتن به زیارت بقیع را برای ایرانی ها و شیعیان سایر کشورها بسیار دشوار کرده است.
  4. به دلیل کوتاه آمدن دولت روحانی، قرائت دعای کمیل به صورت دسته جمعی و بلکه به صورت جمع های محدود سه چهار نفره، همچنان ممنوع است. حتی زائران ایرانی برای برگزاری مراسم دعای کمیل در داخل هتل هم با ان قلت های شدید مواجه هستند. امیدواریم دولت جناب رئیسی بتواند در رفع این محدودیت ها قدمی بردارد.
  5. دولت جلاد سعودی، در برخورد با مخالفین خود دوگونه رفتار تبعیض آمیز دارد. اگر مخالفین سعودی از اهل سنت باشند، آنها را تیر باران می کند. اما اگر شیعه باشند آنها را در ملاء عام گردن می زند که این نوعی مجازات وحشیانه و رعب انگیز محسوب می شود. جوری که حتی مجامع بین المللی هم نسبت به این اقدام اعتراض دارند.
  6. آل سعود شدیداً در صدد ایجاد رابطه آشکار با رژیم صهیونیستی است و حتی در تلاش است تا برای صهیونیست ها در شهرهای مکه و مدینه نیز که سرزمین وحی محسوب می شوند، فرصت فعالیت سیاسی و امنیتی ایجاد کند.

پ.ن: از قرار معلوم، دولت عربستان خواهان مذاکره با ایران است. ایران نیز قبول کرده تا با عربستان مذاکره کند. حالا اینکه مذاکره در چه سطحی و با مسئولیت چه کسی و با چه ترکیبی از دوطرف انجام می شود، بماند؛ اما انتظار می رود دولت جمهوری اسلامی با برگ برنده ای که در اختیار دارد، در احقاق حق ملت، خوش بدرخشد و مثل دولت روحانی، وارفته و فشل عمل نکند.

۴ نظر موافقین ۸ ۰ ۲۳ خرداد ۰۱ ، ۱۲:۳۲
مرآت

بن مایۀ حکومت های غیر الهی، بیداد و ارتداد و نابودگی است. من باور دارم که از مادیان زور و زر و تزویر، جز شرّ مستزاد نزاید و از نوادگان ابن زیاد، جز فساد و عناد بر نیاید…

 

+ امام رضا علیه السلام شمس الشموس عالم است و نور ولایتش خاموش شدنی نیست،

++ اهانت کنندگان به امام علی بن موسی الرضا علیه آلاف تحیة والثناء مراقب تاریخ انقضای خود باشند. عنقریب شب های دریوزگی را خواهند دید.

+++ این روزها به دین فروشان و خودفروشان در جشنواره های اونور آب مدال خودباختگی می دهند.

 

۳ نظر موافقین ۷ ۰ ۱۰ خرداد ۰۱ ، ۲۳:۴۳
مرآت

آه از کوفۀ مکافات؛ آه از این دشتستان چند چهره! آه از شهر شیعیان دنیا پرست! شهر فقیهان خاموش، شهر قبیله های دین فروش، شهر عالمان مُذَبذَب، شهر «اَشباهُ الرِّجال و لا رِجال...!» شهر خیزش های بی دوام و ریزش های مدام. وای بر کوفه؛ شهر مردانِ مرعوب و سردمداران فتنه و آشوب...

وای بر کوفه! شهر غصّه های جانگزای علی! شهر علی و کوچه های تنهایی اش! شهر یتیم نوازی امیرِ درد آشنا. شهر خلوتِ شب های علی با خدا!

 آه از کوفه؛ شهر امیرِ بی یاور و دل های دیر باور؛ شهر موش های کور و گوش های کر! شهر قبیله های تزویر و زر! آه از کوفه، شهر گوشزد های مکرّرِ علی برای امروز و فردای ما...

پ.ن 1- هنوز هم آثار بی وفایی و چندچهرگی را در فرهنگ قساوت و فلاکت محله های کوفه می شود دید.

پ.ن 2- مقامات منسوب به پیامبران و امامان در مسجد کوفه را باور دارم. اما من فقط در سفر اول اعمال مربوط به مقامات را به جای آوردم. بعد از آن هربار به مسجد کوفه رفتم. بعد از زیارت مرقد جناب هانی و مسلم و مختار و بعد از یک وقوف کوتاه در مقامات، ترجیحاً تا وقت نماز ظهر و عصر، وقتم را نزدیک محراب مسجد (محل ضربت خوردن مولا) پر کردم.

۳ نظر موافقین ۲ ۰ ۲۳ فروردين ۰۱ ، ۲۳:۱۳
مرآت

گفتم: بعید می دونم کسی نجف، کربلا، سامرا و کاظمین باشه و شبانه روز حداقل سه نوبت و هر نوبت سه چار ساعت داخل حرم نباشه. گاهی هم آدما عشق شون، علاقه شون و نیازشون به هادیان نور آن قدر زیاده که ترجیح میدن قید وعده های منظم شام و صبحانه و نهار هتل رو بزنن و با تکه ای نان و یک لیوان چای مانده در فلاکس قناعت کنن، اما فضای عطر آگین حرم و فرصت های طلایی اونو از دست ندن...

گفت: آره مختصری نان و غذا را هر جا و هر وقت می شود یافت. یعنی در آشپزخونۀ خونۀ خودمون هم پیدا میشود. اما عطر حرم را از هرجایی نمیشود استشمام کرد و اصلاً برکت حضور در آن فضا، هیچ جا مابه ازاء ندارد که بخواهیم با چیز دیگری مقایسه اش کنیم.

+ فهمیدم خیلی با هم، هم عقیده ایم و دوز همدلی و همزبونی ما بالاست... 

۱ نظر موافقین ۲ ۰ ۲۲ فروردين ۰۱ ، ۲۲:۲۵
مرآت

از اولین سفر به کربلا و نجف در سال 85، دو یادداشت به یادگار دارم که اولی را با خط سبز سیادت و دومی را با قلم ملاحت و صراحت نگاشته ام. یادداشت اول روزنه ای دارد به باغ بینایی و آن یکی پرتوی دارد از چراغ دانایی! اما فعلاً یادداشت اول را بخوانید:

از دو هفته مانده به سفر، اشتیاقم برای زیارت دیدنی بود، اما دلشوره ام دیدنی تر. توفیق زیارت نجف، کربلا، کاظمین برای من باورکردنی نبود. با خودم می گفتم: مگر می شود آدمی مثل من به بارگاه مخزن سرالله قدم بگذارد؟ مگر به هرکسی در آن بارگاه اجازۀ ورود می دهند؟! واقعاً باورش سخت بود که من یک لاقبا زائر حرم مولایی باشم که خداوند در شب معراج، حبیبش را با صدای او بدرقه کرده است! از این رو وقتی به لیاقتِ نداشه ام فکر می کردم، دچار اضطراب می شدم و وقتی به محبت و سیادت و کرامت و نورانیت این خاندان نگاه می کردم، کمی آرام می گرفتم و بارقۀ محبتشان دلم را تسکین می داد.

از مرز مهران به بعد دلشوره ام بیشتر شد، آرام و قرار نداشتم. حتی جاده و خیابان و شهرهای مسیر هم تمرکزم را بهم نمی زد. با خودم می گفتم همان دلشوره ای که برای طواف مسجدالحرام و برای آستان بوسی قبةالخضراء و زیارت ائمۀ بقیع داشتم، می تواند پیش درآمدی باشد برای چشم دوختن به این حرم های ملکوتی. اما انگار این حرف ها و مقدمه ها مجابم نمی کرد و اضطرابم همچنان باقی بود.

عصر آن روز با کلی ناباوری و اضطراب از هتل به سمت حرم حرکت کردیم. با اینکه ذاتاً آدم چابک و تیزپایی هستم، اما به خاطر اضطرابی که داشتم، دوبار از همراهان عقب افتادم. از بخت من در آن سفر پیرمرد و پیرزنی هم نبود که گام های لرزانم را با طبیعت قدم های ریز و کوتاه آن ها هماهنگ نشان بدهم :)

وقتی فهمیدم انتهای سوق الکبیر به حرم می رسیم، به یکی از دوستان گفتم دوست دارم تنها باشم... همراهان جلو افتادند و من همچنان با بغضی در گلو و قدم هایی لرزان، شلوغی بازار را گز می کردم و فقط در این فکر بودم که وقتی سرم را بلند می کنم و ایوان نجف را می بینم، چه عکس العملی داشته باشم و مثلاً اولین سلام و کلام من چگونه باشد و...؟

با همان حال و هوا، از آخرین حلقۀ تفتیش گذشتم، به شلوغی های اطراف صحن رسیدم. اما هنوز گنبد و ایوان نجف پیدا نبود. کمی آرام شده بودم و داشتم خودم را برای ایستادن مقابل باب القبله آماده می کردم. دوست داشتم با مقدمه و با ادب و آداب وارد صحن مولا شوم. مثل آداب اولین نگاه به کعبه! به همین دلیل آرام و سر به زیر حرکت می کردم و قدم ها را آهسته بر می داشتم.

هنوز نگاهم به زمین بود. اما از رفت و آمد مردم و مسیر حرکت زائران و سرو صداها می فهمیدم که در چه نقطه ای هستم و حدوداً کجا باید بایستم.

بیرون از صحن، مقابل باب القبله، چند ثانیه ای ساکت و سر به زیر ایستادم تا با آمادگی بیشتری سرم را بالا بگیرم و به ایوان نجف نگاه کنم... یادم نیست این مدت چگونه گذشت. اما همین که چشمم به آستان قدسی مولا افتاد چهارستون بدنم لرزید، زبانم بند آمد و در جایم میخ کوب شدم... نمی دانم چشم هایم چگونه و چه اندازه از زمان در آن همه ابهت خیره کننده فرورفته بود. فقط یادم هست که کهکشانی از عظمت و وقار را دیدم که زمین با همۀ سخت جانی تاب تحملش را نداشت. از این رو بی اختیار بغضم ترکید و صدای گریه ام بلند شد...

اما در آن لحظه های اشک و آه، اولین چیزی که در ذهنم گذشت، مظلومیت مولا بود و ماجرای درب نیم سوخته خانه اش و سیلی خوردن همسرش و صبوری تلخ او تا شب سیاه خاکسپاری غریبانۀ زهرای مرضیه که سنگینی غربت و بی کسی علی برایم بسی سنگین و سهمگین بود، طوری که لطافتِ اشک هم نمی توانست مایۀ تسکینش باشد.

آن روز و آن جا نمادی از کرسی و لوح و قلم را در زمین دیدم که عظمت الهی اش بغضم را با فریادی عمیق به سمت حادثه های غمبار مظلومیت و غربت آل علی در صحنه های سبز و سرخ و سیاه تاریخ هدایت می کرد تا شعر و شرع و عرش را بر بام علی و در آینۀ نام علی جستجو کنم... نامی که هم سزاوار ستایش است، هم نوای نوازش، هم سرود آرامش! و هم کانون تابش و فروزش و خیزش! شهریور 1387

پ.ن:

  1. دستنوشته ای بود از سال 87
  2. سفر یازده روزه عشق دیشب به پایان رسید. نایب الزیاره و دعاگوی همراهان عزیز بودم. ان شاءالله هرچه زودتر رزق و روزی شما باشد...
  3. قطعاً از شرح و بیان همه زیبایی های این سفر عاجزم. اما بعضی از زیبایی های سفر را به مناسبت هایی براتون به اشتراک میذارم.

 

۱۴ نظر موافقین ۲ ۰ ۲۰ فروردين ۰۱ ، ۰۰:۱۳
مرآت