https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

۶۹ مطلب با موضوع «دین، اخلاق، معنویت» ثبت شده است

 

هر وقت به آستان بوسی مشهدالرضا، نجف، کربلا، کاظمین، سامراء و قم می روم، جوری هوای دلم بوی زیارت می گیرد که میل برگشت را از من سلب می کند. به حدی که آرزو می کنم مدت اقامتم در آن جا همیشگی باشد. یا این که همۀ قطارها، اتوبوس ها و هواپیماها از حرکت بایستند تا بیشتر آنجا بمانم. خلاصه این که دلم میخواهد بهونه ای پیدا کنم برای ماندن و بر نگشتن :)

اما انگار در قدَر محتوم، قبای دلدادگی شیعه را با تار و پودِ غربت بافته اند و انگار محکومم که دوباره برگردم به روزمرّگی، به زندگی عاری از سرزنده گی، به آسایش های تهی از آرامش، به تالار تنگ و تاریکِ دارالفنونِ فهم های وهم آلودِ! و برگردم به ترافیکِ اندیشه های روباتیک، بر پایۀ یافته ها و بافته های هرمونوتیک..

 

پ.ن: هیچ وقت از زندگی در تهران لذت نبردم و اگر به ضرورت خدمت نبود هرگز این شهر را برای زندگی انتخاب نمی کردم.

 

 

۶ نظر موافقین ۸ ۰ ۰۱ اسفند ۰۰ ، ۲۳:۱۳
مرآت

 

شده هیچ وقت با جماعت هنرمندان یا همان بازیگران سینما و تلویزیون حشر و نشر داشته باشید؟ آیا شده یک بار با یک بازیگر یا فیلم ساز یا کارگردان هم نشین یا هم کلام شده باشید؟

با نویسنده و شاعر چطور، آیا براتون اتفاق افتاده که یک بار آن ها را در جمعی محدود یا به صورت انفرادی از نزدیک دیده باشید و در بارۀ موضوعی یا پدیده ای یا در باره شعر و نویسندگی و مسائل اجتماعی با آن ها گپ و گفت داشته باشید؟

من این فرصت را داشتم که هم با بازیگران و فیلم نامه نویسان و کارگردان ها همکلام باشم و هم به مناسبت هایی با شاعر و نویسنده و برخی از ناشران و حتی با اهل موسیقی نشست های کوتاه و بلند داشته باشم.. البته با موسیقی دان ها و خواننده ها هنوز خیلی اخت نشده ام و شاید هم هیچ وقت رفیق صمیمی نشوم!

یکی از نتیجه هایی که بر اثر هم اندیشی و همکلامی با این افراد بدست آورده ام، کشف بخشی از تیپولوژی آنهاست. که برایم خیلی جالب و خیلی عجیبه که هرکدوم از این گروه ها، حس و حال و خلق و خوی خاص خود را دارند. یعنی انگار یک سری از خصلت ها، جزو ویژگی شغل آنهاست و یا شغل آنها برآمده از شخصیت درونی آنهاست. (البته تشخیص این دو واقعاً مشکله)

مثلاً از ویژگی فیلم نامه نویسان و کارگردان ها این است که با تیپولوژی خاص ظاهر می شوند، لباس های آزاد و غیر اطو کشیده می پوشند، رنگ لباس آن ها خسته و وارفته است. معمولاً سر و رویی نا آراسته دارند تا بگونه ای از بقیه مردم متمایز باشند. خیلی مقید هستند که در آداب رفتاری و گفتاری، خود را متفاوت از بقیه نشون بدهند و از همه مهم تر این که خیلی دوست دارند دیده و شنیده شوند! معمولاً در ساخت و پرداخت فیلم های سفارشی، به هیچ وجه آقا بالاسر را تحمل نمی کنند و...

ویژگی بازیگران سینما و تلویزیون هم تا جایی که من آنها را بررسی کردم، این است که میل به پوشش رسمی و کلاسیک ندارند، دوست دارند کم  بپوشند، کمتر بکوشند، نوشیدنی های برند بنوشند، و با هر کسی نجوشند. عادت دارند در گفت و گوهای رسمی حرف های گیشه ای و کلیشه ای بزنند و نظر های شاذ بدهند و برای نظر و عقیدۀ خود دلیل های به ظاهر منطقی یا اختصاصی بتراشند تا حرفشان مثلاً به کرسی قبول بنشیند. به علاوه این که بازیگران وقتی در مقابل دوربین استودیو به عنوان مهـمان قـرار می گیرند، خــود را رفیق شفیق هم دیگر نشان می دهند و برای هم تعارف تکه پاره می کنند، اما در واقع بسیار خودبین و خودخواه اند و سایر همکارانشون را اصلاً بر نمی تابند. نکتۀ دیگر این که طلاق و ازدواج دوم بین آنها خیلی رایج است و خیلی هاشون از دو همسر صاحب فرزند هستند که فرزندانشان هم انگار نه انگار که بین والدین آنها جدایی افتاده و با این مسئله خیلی راحت کنار می آیند.

بازیگران زن سینما و تلویزیون، تقریباً 95 درصد شیک پوشند، هزینه های لباس و آرایش آنها بسیار بالاست، غیر از معدودی از آن ها، بقیه اصلاً قائل به حجاب نیستند، خود را بیشتر از آن چه هستند نشان می دهند، بیش از نیمی از آنها برای رسیدن به شهرت  از هر خط قرمزی عبور می کنند. به تنها زیستن عادت دارند، دیده و شنیده شدن هم جزو لاینفک خواسته های آن هاست. البته در بین زنان بازیگر به لحاظ تقیدات مذهبی و اخلاقی سه چهار مورد استثناء هم داشتیم و هنوز هم داریم.

اما وقتی با شاعران همکلام می شویم می بینیم که آدم های با نظم و آرامی هستند. معمولاً لباس رسمی می پوشند، گاهی اصلاً حواسشون به محل حضورشان نیست. گاهی روی بعضی از موضوعات ساعت ها تمرکز می کنند. گاهی در  ماورای واژه ها سیر می کنند و بیشتر از واقعیت های زمینی، نگاهشون به آرزو ها و نایافته هایی است که بیشتر از آنکه در عالم واقع رقم بخورد، در عالم خیال می گنجد. گاهی بی آنکه بدانند و بخواهند، مفاهیمی مطابق بر حقیقت در ذهنشون شکل می گیرد که حقیقتش قابل درک است، اما برای اطمینان از سند روایی و تاریخی آن بعداً به جستجو و تحقیق  می پردازند. (منظورم از شاعران، شاعران آئینی، انقلابی، متعهد و مذهبی است)

گروه نویسندگان و اهل قلم، یک ویژگی مشترک دارند که معمولاً کم گو و بعضی وقت ها کم رو و البته خوش رو هستند. اما در سایر ویژگی ها بر سه گونه اند،

  1. گروهی که داستان نویس، افسانه سرا، وقایع نگار و تاریخ نگارند.
  2. گروهی که در فاز سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و یا در حوزۀ دین و اخلاق و روایت گری قلم می زنند.
  3. گروهی که در موضوعات علوم تجربی، فنی و علوم انسانی، دانش و آموخته های علمی خود را می نگارند.

ویژگی شاخص گروه اول این است که انگیزه دیده شدن در آنها بالا نیست، اما از اینکه مورد تکریم واقع شوند بدشان نمی آید. روحیۀ نوع دوستی در آنها قوی است و با مردم کوچه و بازار بیشتر از گروه دوم حشر و نشر دارند، لبریز از خاطرات عاطفی و فانتزی هستند، مهمانی رفتن را بیشتر از مهمانی دادن دوست دارند، از نظر مشی فکری معمولاً یا مدافع وضع موجودند و یا دگراندیش، همواره یکی دو نفر از شخصیت های ادبی و معنوی را بعنوان الگوی کاریزمای مورد علاقۀ خود می ستایند اما از بقیه چهره های مشهور خیلی تعریف و تمجید نمی کنند. از نظر هدف و آرمان خواهی دنبال ایده آل ها هستند. یعنی چیزی شبیه همان مدینۀ فاضلۀ ای که همه اسمش را شنیده ایم.

اما، گروه دوم، نوعاً اهل بحث و جدل و گفتگو هستند، معمولاً با سند و مدرک و دلیل سر و کار دارند و به دانسته ها و آموخته های خود استدلال می کنند، کمی دیر باورند، اما غیر عقلانی حرف نمی زنند، بیشتر واقع گرا هستند تا حقیقت گرا،  نسبت به استدلال منطقی و علمی و انتقاد طرف مقابل گاهی خوب انعطاف نشان می دهند و گاهی هم البته بسیار رنجیده خاطر می شوند. بسیار بسیار دوست دارند نظرات آن ها شنیده شود. در تحلیل و نظریه پردازی بیشتر بر اساس شنیده های غیر رسمی استناد می کنند. نقطه ضعف های جامعه را بیشتر از نقاط مثبت می بینند. این گروه از تحلیل گران معمولاٌ بعد از دوره هایی از  تحولات سیاسی و حوادث اجتماعی، نظراتشون پوست اندازی می کند و افکارشون گاهی تا صد درصد  عوض می شود...

با گروه سوم متأسفانه هنوز توفیق آشنایی عمیق و گفتگوی صمیمی و دوستانه نداشته ام...

و اما نتیجه و جان کلام

یک بار خدمت شش نفر از نویسنده های مشهور و نیمه مشهور بودم. یادداشت مربوط به هنرمندان را به آنها دادم و ازشون خواستم با توجه به شناختی که دارند، به نظراتم نمره بدهند. غیر از دونفر که 18 و 19 دادند، بقیه نمره ها 20 بود.

بار دیگر خدمت هفت نفر از هنرمندان (کارگردان، فیلم نامه نویس و مشاور کارگردان) بودم و نظراتم مربوط به نویسندگان و بازیگران را به آنها دادم. به آنچه راجع به نویسندگان نوشته بودم همه نمره 20 دادند. اما به شناختم از بازیگران سه نفر 18 و بقیه 17 دادند.

بار سوم، شناختم از نویسندگان و کارگردان ها و فیلم نامه نویس ها را به پنج نفر بازیگر میان سال دادم (چهار مرد و یک زن) در مورد نویسندگان همه نمرۀ 20 دادند. اما در مورد کارگردان ها و فیلم نامه نویس ها، بازیگر خانوم نمره 18 و آقایون نمره 19 دادند...

 

پ.ن: وقتی داشتم شرح این ماجرا را می نوشتم یاد مرحوم زنده یاد حسین پژمان بختیاری با شعر معروفش به نام «برزگر و شاعر و لشگری» افتادم که مطلعش این است: پیرزنی داشت سه فرخ پسر//  هریکی آراسته با صد هنر...

 

 

۷ نظر موافقین ۳ ۰ ۲۹ آذر ۰۰ ، ۲۳:۵۹
مرآت

 

واکس زدن کفش ها را خوب بلدم. وسایلش را هم توی خونه دارم برای مواقع خاص و اضطراری. اما ترجیحاً و تعمداً هفته ای یک بار کفش هایم را می دهم آقای واکسی واکس بزند. همون که کنار خیابان توی پیاده رو به امید لقمه ای نان حلال پشت میز کارش به انتظار مشتری نشسته است...

 

پ.ن: هرگز و هرگز منکر اذکار و مستحبات نیستم. اونها در جای خود، هم مفید است و هم لازم. اما به نظرم بعضی کارهای به ظاهر ساده و با نیت خیر، ثوابش کمتر از ذکر گفتن و سایر اعمال مستحبی نیست.

 

۷ نظر موافقین ۲ ۰ ۰۳ آذر ۰۰ ، ۲۲:۵۴
مرآت

شگفتا که خورشید ظفر همیشه از مغرب انتظارها طلوع می کند! و شفق سرخ عشق، هر شب، پیش از نافلۀ پگاه بر پیشانی شقایق ها می درخشد! شگفتا از بهار که بعد از سکوت سرد زمستان می روید! و شگفتا از قافلۀ بیداری که هرچه می گدازند، رنگ نمی بازند. بلکه با شعله های عشق دمسازند و هر لحظه مهیای پروازند!

 

انَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَ عَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ. (سورۀ انفال آیه 2) 

۲ نظر موافقین ۲ ۰ ۲۲ آبان ۰۰ ، ۲۱:۱۳
مرآت

معمولاً ما انسان ها از نظر خلقت وجودی عجول و ناشکیبا هستیم. اما با این وجود، اکثر وقت ها در انجام کارهای خودمون دچار سستی و تنبلی و عقب افتادگی می شویم و برنامه های بندگی و زندگی را با بی خیالی پیش می بریم و حتی بعضی کارها و وظایف شخصی و اجتماعی خودمون را تا مدت ها به تأخیر می اندازیم.

حالا فکرشو بکنید اگر خصلت عجول بودن از ساختار خلقت ما، حذف می شد، دیگر چه انگیزه ای برای انجام کار در موقع مقرر داشتیم؟ به نظر من اگر این چنین بود، شاید به صورت برخط، هیچ وقت موفق به انجام کاری نمی شدیم و شاید بعضی کارها و وظایفمون را سال های سال به تعویق می انداختیم و جایگاه نظم و وقت شناسی از زندگی ما برای همیشه رخت بر می بست!

 

+ خدا کند در لگد زدن به سعادت دنیا و آخرتمون هم هیچ وقت عجله و شتاب نداشته باشیم.

 

پ.ن: برداشتی غیر تفسیری، آزاد و دیگرگونه از بخش پایانی آیۀ 11 سورۀ اسراء «وَکَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولًاً»

۱۰ نظر موافقین ۲ ۰ ۲۱ آبان ۰۰ ، ۱۰:۲۱
مرآت

 

 

هیچ کس دوست ندارد در مسیر آرمان خواهی و آرزومندی، سرش به سنگ ناامیدی اصابت کند... اما آدم های سست پیمان، در صیرورت حیاتِ خویش، گاهی به بن بست می رسند و گاهی هم سر به سنگ ناامیدی می سایند.

سرنوشت محتوم آدم هـای ناامید این است که یا در جادۀ جدّ و جهد، دچار ایستایی و وقوف می شوند و یا در حرکتی معکوس، به درّۀ درماندگی سقوط می کنند.

چیزی که انسان را ناامید می کند، برخی وسوسه ها و پنداشت های غافلانه است که نا خودآگاه بر باور اصلی او سایه می اندازند و نتیجۀ هرگونه تلاش را در برابر رهیافت صحیح ذهن او ، بیهوده جلوه می دهند.

 

خوشا به احوالِ پیروان آل رسول صلوات الله علیهم کـه در مسیر حیاتِ مؤمنانۀ خـود، هیچ گاه به بن بست نمی رسند و هرگز قدم به وادی ناامیدی نمی نهند...

 

میلاد شعف انگیز حضرت ختمی مرتبت، سیدالمرسلین  فخر کائنات حضرت محمد صلی الله علیه و آله و میلاد مسعود حضرت صادق آل محمد علیه السلام را تبریک و شادباش می گویم و به برکت وجود ذیجودشان برای پیروان راستین حضرت محمد و آل محمد صلوات الله علیهم ایمان و معرفت و شادابی و سربلندی و عزت و عاقبت به خیری آرزو می کنم... ان شاءالله زیر سایۀ رحمة للعالمین، محظوظ و معزز و آسمانی باشید...

۷ نظر موافقین ۲ ۰ ۰۱ آبان ۰۰ ، ۱۹:۱۵
مرآت

 

ناشکری و ناسپاسی انسان ها نوعی شکایت جاهلانه از خداوند است که روند دادرسی اش را زیرپوستی طی می کند و آخرالامر در دادگاه عدل الهی نه تنها حکمی به نفع شاکی صادر نمی شود، بلکه هزینه های دادرسی را هم به نرخ روز از او می ستانند...

 

 

پ.ن: برداشت گونه ای از آیۀ ششم تا آخر سورۀ والعادیات...

 

بعداً توشت:

جناب آقای ابراهیم طالبی دارابی دامنه، در شرح و تکمیل این پست، اشارات تفسیری مناسبی از منابع معتبر برای آیۀ هفتم سورۀ عادیات نقل کرده اند که خواندنش را بسیار مفید و مغتنم می دانم. یعنی اینجا

۲ نظر موافقین ۲ ۰ ۲۸ مهر ۰۰ ، ۱۸:۵۲
مرآت

دین داری و زندگی بر مدار اسلام، بدون اعتقاد به تفکر جهاد و شهادت و بدون برائت از ظالمان و مستکبران، چیزی است شبیه مرداب های گندیده و پیروانش هم می شوند همچون مُرده هایی جنبنده! که فقط بلدند سر در آخور خورد و خوراک خویش فرو کنند و در لاک فردیت خویش بلولند و بگویند: به ما چـه کـه مـردم بیـچاره در این سو و آن سوی دنیا چـه آه سردی می کشند و از چـه دردی رنج می برند و زیر یوغ چه جنایتکارانی دست و پا می زنند...

 

چه قدر خوب است که اگر اهل جهاد و مبارزه نیستیم و اگر امکان کمک های مالی و تسلیحاتی به شیعیان مظلوم و مردم بی گناه فلسطین و غزه و لبنان و یمن و افغانستان و پاکستان را نداریم، حداقل زبان به کام بگیریم و حرف های غیرمسئولانه نزنیم و با نیش و کنایه و مهملات، درد و رنج جانکاهشان را دوچندان نکنیم...

 

پ.ن: مَن اَصبَحَ فَلا یَهتَمَّ بِاُمورِ المُسلمین فَلَیس بِمُسلِم.

 

۴ نظر موافقین ۲ ۰ ۲۶ مهر ۰۰ ، ۱۹:۳۶
مرآت

تشکر می کنم از خانم سماواتی منفرد که با ابتکار اولیۀ وبلاگ اعتکاف دل، بنده را به این چالش دعوت فرمودند. اما من خدمت ایشون عرض کردم که اگر نوشته ام چنگی به دل نزد به خوبی خودشون ببخشند.

***

پر واضح است که من هم دوست دارم همیشه حال خوبی داشته باشم و این را برای ادامۀ زندگی یک ضرورت می دانم. البته بگم که حال خوب داشتن خیلی هم سخت نیست. اما پناه بردن به شادی های کاذب و لودگی و لوس بازی های غفلت آور را هم برای خوب کردن حالم مفید نمی دانم. به نظر من این ها اگرچه موقتاً تسکین دهنده هستند، اما یه جورایی پناه بردن به این ها را خارج از شئون زندگی آدم های مسئولیت پذیر می دانم.

استدلال من این است که وقتی دلیلی برای ناراحت بودن و عصبانیت و دلتنگی و دلمردگی خودمون داریم، قطعاً در کنار این دلایل، راه های مناسبی هم برای خوش حال بودن و حال خوش داشتن خواهیم داشت. اما هرکس به اقتضای فهم و سلیقه ای که دارد، برای خوب کردن حال خودش، روشی را انتخاب می کند، بعضی ها با مشغول کردن خود به کارهای ارزشی، بعضی ها با گوش کردن آهنگ های مورد علاقه، بعضی ها با نوشیدن یک فنجان قهوه یا چای داغ، یکی هم با قدم زدن زیر درختان باغ، یکی با لذت بردن از طبیعت، یکی با شنیدن پند و اندرز و نصیحت و عده ای هم با سرگرمی به شعر و موسیقی برای تغییر وضعیت.

خب طبیعیه که من هم مثل خیلی ها به خاطر نابسامانی های اجتماعی و ناملایمات زندگی، گاهی اوقات فضای دلم سنگین و محزون می شود و یا از شنیدن برخی حوادث خونبار و ناگوار برای مردم مظلوم و بی گناه جهان اسلام و حتی برای مردم کشورهای غیر اسلامی دچار آزردگی خاطر می شوم. پس مسلم است که در چنین شرایطی نیاز به بازسازی روحی و تقویت فکری دارم.

من در چنین مواقعی خیلی زود خودم را ریکاوری می کنم و افکارم را در برابر اخبار و حوادث منفی بایکوت نمی کنم. کاری که  انجام میدهم خیلی آسان، کم هزینه و سهل الوصول است. فرقی هم نمی کند که در خانه باشم یا بیرون از خانه یا داخل اتوبوس یا مترو و یا هرجای دیگر...

کاری که انجام می دهم این است که بلافاصله هدست و گوشی همراهم را واسطه می کنم برای شنیدن یک قطعه از تلاوت های زیبای قرآن با آوای خوشِ قاری حنجره طلایی یعنی استاد عبدالباسط، یا با صوت محزون اما دلنواز استاد منشاوی و یا با تلاوت خوب و نازنین استاد مصطفی اسماعیل. جالب است بدانید که صدا و تلاوت هرکدام از این قاری ها به تناسب حال ناخوشی که بر من عارض می شود، متفاوت است و اثر آنی و مستقیم دارد.

 

باور بفرمایید با شنیدن چند دقیقه از این تلاوت ها ششدانگ حالم مشحون از نشاط و شادابی و انرژی می شود. گویی که انگار نه غصه ای داشتم و نه ملالی در کار بوده. یعنی جوری حالم خوش می شود که قادرم فکر و عزم و اراده ام را در هر میدانی وارد کار و کارزار کنم...

پ.ن: نام بردن از سه قاری معروف در این پست، به معنای نادیده انگاشتن محبوبیت بقیۀ قاریان معزز ایرانی و غیر ایرانی نیست. به قول منطقیون: اثبات شیء نفی ما عدا نمی کند. دلیل علاقه ام این است که از بچگی، اول به عبدالباسط و در مرتبۀ دوم به منشاوی علاقه داشتم و اخیراً هم به برخی تلاوت های مصطفی اسماعیل علاقمند شدم. البته در بخش ترتیل با صدای قاریان بیشتری مأنوسم...

۴ نظر موافقین ۲ ۰ ۲۴ مهر ۰۰ ، ۲۰:۴۹
مرآت

 خدایا، به وادی غربتم بینداز تا تو را بیابم و در بیابان تنهایی رهایم کن تا خودت انیس و مونس و پناهم باشی

خدایا، غمخانۀ خلوت و ویرانه‌ای را می‌خواهم که گَرد نخوت و رخوتم را بریزد و فقر و فاقه‌ای را می‌جویم که نوای بینوایی‌ام را در پردۀ بی نیازی‌ات بنوازم.

 

******

 

دولت فقر خدایا به من ارزانی دار

کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است.

+++

یَا صاحِبَ کُلِّ غَرِیبٍ، یَا مُونِسَ کُلِّ وَحِیدٍ، یَا مَلْجَأَ کُلِّ طَرِیدٍ، یَا مَأْوىٰ کُلِّ شَرِیدٍ..... یَا مُغْنِىَ الْبَائِسِ الْفَقِیرِ...

 

پ.ن:

  1. برگرفته از مفاهیم بلند دعای مشلول.
  2. بیت از جناب حافظ

 

۰ نظر موافقین ۲ ۰ ۳۱ شهریور ۰۰ ، ۲۲:۲۸
مرآت