https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

۲۷ مطلب در آبان ۱۴۰۰ ثبت شده است

 

دیشب، از روزن خواب بوی گلاب به مشامم می رسید... مردانی گشاده رو، کامم را به شهد و شراب نواختند و ولوله ای عمیق به جانم انداختند... کمی آشفته و بی تاب بودم، اما تا پشت دروازۀ شهر خراب، شاداب بودم و سرخوش از شراب ناب.

 ... حس کنجکاوی ام تا آن سـوی مـرز مهتاب و از آن جا تا وادی آفـتاب سرک کشید و لحظه ای بـعد صدایی قریب از ثواب و عقاب را شنیدم.

گوش هوشم را گشودم و چشم حیرتم را به تماشا دوختم... دیدم که صدای صمیمیت یوسف از قعر قرابۀ اقرار می رویید و قطره های خون از چشم واژه های واژگون می چکید.! دیدم که آن جا باد، هوای طوفان داشت و غنچۀ نسیم در آغوش تبسّم می پَژمُرد!! نگاهم روی صفحه مِهر بود و دستم روی شانۀ شعر!! با خودم گفتم:

امشب، جواب درد مرا با ناله می دهند

امشب تمام ناله ها بوی لاله می دهند...

 

 

پ.ن:

  1. کاش جناب یوسف خوابم را می شُنود و گرۀ تعبیرش را می گشود.
  2. هرکس چیزی از تعبیر خواب می دانید، کلامی به یادگار بنگارید.

 

 

۵ نظر ۳۰ آبان ۰۰ ، ۲۱:۲۸
مرآت

در بازی های سیاسی، این تجربه را به یاد داریم که در زمان دولت دهم (یعنی همان احمدی نژادی که نبود آنچه می نمود) وقتی ما به سمت آمریکایی ها نمی رفتیم ، عمانی ها هی می آمدند و پیغام هایی از طرف آمریکا برای ما می آوردند که بیایید در مذاکره با یانکی ها مشکلات خود را حل و فصل کنید. ما هم با جواب رد، هر بار آن ها را یک قدم به عقب می راندیم. اما وقتی دولت لیبرال یازدهم سر کار آمد. آمریکایی ها دیدند که دیگر نیاز به پیغام دادن ندارند. چون می دانستند که روحانی و ظریف، خودشان له له می زنند برای گفتگو و امتیاز دادن... به همین دلیل دیـگر پیـغام ها متـوقف شـد و آمـریکائی هـا مرتب با پیش شرط هـای سفت و سخت بـرای ما طـاقچـه بالا می گذاشتن.

و حالا در دولت سیزدهم که جمهوری اسلامی ایران پیگر مذاکرات نیست دو باره هر هفته یک نماینده و یا هیئتی را به تهران می فرستند که آقا بیایید مذاکرات را ادامه بدهید.

به نظر من این ها تجربه هایی است که مبتدی ترین دیپلمات های دنیا هم بلدند و آن را آزموده اند. به همین دلیل معتقدم که از این تجربه ها باید درس بیاموزیم و در شرایط فعلی پیش قدم مذاکره نباشیم. چون فعلاً این آمریکاست که به مذاکره با ما نیاز دارد و حالا ما هستیم که باید طاقچه بالا بگذاریم و حداکثر مطالبات را داشته باشیم. چون بعد از هشت سال گفتگوی زیانبار برحامی یقیناً به این فهم مهم رسیده ایم که مشکل ما از نوع اقتصادی است که در داخل حل می شود نه با گفتگوهای تحقیر آمیز و خسارت بار.

بنذه هم مثل همه معتقدم که تحریم باید شکسته شود، اما نه با التماس و باج دادن. بلکه با عزمی ملی و تلاشی جهادی. شکستن تحریم های خارجی نیاز به برنامه و تلاش داخلی دارد. باید تحریم داخلی را چاره کنیم! و چارۀ کار در این است که قبل از هرچیز نیم نگاهی داشته باشیم به پاکسازی جریان های نفوذ در تمام ارکان سیاسی، تقنینی، اجرایی و حتی در سایر حوزه های علمی، فرهنگی، نظامی و دینی... و بعد از آن نیم نگاهی بیندازیم به نیروی نخبگان جوان و به ظرفیت های طبیعی و خدادادی بی شمار کشور...

 

۲ نظر ۲۹ آبان ۰۰ ، ۱۴:۵۷
مرآت

 

ویژگی همسران خوشبخت این است که ساز زندگی را با نوای بندگی می نوازند و به ایمان و وظیفه شناسی خود می نازند. آنگاه در مسیر حیات مؤمنانه، از حادثه های خوش و ناخوش زندگی خود، برای آیندگان قصه های  شیرین می سازند...

 

 

+ خوب است، با همت و همدلی و امید، کمی با سختی ها بسازیم و زندگی نوساختۀ خود را در ناشکیبایی های غیر مؤمنانه نبازیم

۳ نظر ۲۸ آبان ۰۰ ، ۲۱:۴۳
مرآت

از شانزده سالگی دعای فرج را می خواندم. اما هیچ وقت معنای حقیقی «و ضاقت الارض و منعت السماء» را نمی فهمیدم و هیچ گاه مصداق واقعی این عبارت را درک نمی کردم. اما با شیوع بیماری کرونا و محدودیت های ناشی از آن، هم سایۀ مرگبار «و ضاقتِ الارض» را دیدم و هم مصیبت غمبار «و مُنِعَت السّماء» را چشیدم. خدایا، فریادرسِ درماندگان زمین را برسان.

 

+ در روزگار حاکمان زر و زور و تزویر که از بالا و پائین آنها تباهی و سیاهی می زاید، راه های گریز به سوی نور همچنان گشوده است. فَفرّوا اِلی الله.

 

پ.ن: نمی دانم این اشتباه از کی و چگونه په وجود آمده است که دعای «اللّهم کُن لِولیّک الحُجة بن الحَسن...» را دعای فرج نامیدند. در حالیکه دعای فرج همان است که با «الهی عظم البلاء شروع می شود» و گزینۀ اول به دعای سلامتی امام زمان معروف است.

 

۳ نظر ۲۷ آبان ۰۰ ، ۲۰:۴۵
مرآت

 

عصر فتنه ها، لبریز از باروت شبهه ها و شباهت هاست. پتانسیل نسل شادی نیز شبیه گشادی دروازه هاست. در غبارستان فتنه، شعر و ترانه نیز چنگ در پردۀ ابهام می زنند...! یابوی هیـاهـو مـیدان داری می کـند و زاغ و زغن نغمـه خـوان می شوند! در فریبستان فتنه، ابهام و ایهام هر دو بهانه اند برای تحسین گمانه ها، گمانه ها نیز بهانه اند برای تحریف حقیقت و تصحیف حُرّیّت، برای واژگونه پردازی اسطوره ها و دیگرگونه سازی ذائقه ها!

 

فکر نکنید دولت دغلباز روحانی به گوشه ای خزیده و دست خیانتشان بسته است. گمان نکنید غبار فتنه های این فرقۀ خودباخته فرو نشسته و حلقوم زهرآگینشان زخمی و خسته است! خیر، این روزها دست دسیسه و نیرنگ فرقه فریدونی ها بازتر و پای تزویرشان از گذشته درازتر است. هنوز صدای شوم شایعه های سیاه و سرخشان را از رسانه های لندنی و شبکه های آن ور آبی می توانیم بشنویم و خدنگ خدعه هایشان را از دخمه های مخفی خیانت در شمال شهر تهران می توانیم ببینیم. پس لازم است با لباس بصیرت و هوشیاری، همچنان انگشت بر ماشۀ آتش به اختیار بر انجام وظیفه بیندیشیم و در جد و جهد بسیجیان عرصۀ خون و شهادت سهیم باشیم.

۱ نظر ۲۶ آبان ۰۰ ، ۲۳:۴۸
مرآت

 

این یادداشت را همین جوری و فی البداهه نوشتم به همین دلیل در هم و برهم است و تقدم و تأخر در آن رعایت نشده. کمی هم طولانیه ولی چون بخشی از من واقعی ام را نوشته ام، تصمیم گرفتم اینجا منتشر کنم. به نظرم بعد از چند پست کوتاه لازم بود یک پست طولانی بنویسم. بد نیست بخوانیدش. اگر نمرۀ منفی هم بدهید ناراحت نمی شم. فقط ناشناس نظر ندهید.

  1. از بدقولی به شدت بدم میاد، این عادت را از نوجوانی به یادگار دارم. اهل مسامحه و ولنگاری نیستم، اما در موضوعات روزمره و خانوادگی اهل سماجت و یک دندگی هم نیستم. شیک پوشی را فقط در بعضی مواقع و مناسبت ها رعایت می کنم اما در شرایط عادی فقط تمیزی و مرتب بودن لباسم را کافی می دانم... در تردد هـای روزانـه ترجیح می دهم حتی المقدور از وسیلۀ نقلیۀ عمومی مترو، تاکسی و یا اتوبوس استفاده کنم و راههای نزدیک را هم ترجیحاً پیاده می روم. برای علاف نشدن در ترافیک های کلافه کنندۀ تهران و برای بعضی کارهای سبک و راه های کمی دورتر از موتور سیکلت اما برای رفت و آمدهای خانوادگی و مسیرهای دوردست لزوماً از ماشین استفاده میکنم.
  2. در شرایط عادی حداقل روزی سه ساعت مطالعه آزاد دارم. بر اساس یک عادت دیرین از خانۀ پدری، صبح خیز و پر تحرک هستم و از خواب آلودگی و بیکاری گریزانم. می توانم بگویم غیر از مسافرت ها و تفریح های مفید، هیچ ساعتی را بیکار نیستم. در مسافرت های خانوادگی، بیشتر کارهای مسیر راه و کارهای محل اسکان را شخصاً انجام می دهم تا امکان استراحت بیشتری برای همسر محترم فراهم شود.
  3. در بارۀ نماز و دعا و زیارت نامه و خواندن قرآن و این جور مسائل دوست ندارم چیزی بنویسم. اما دوست دارم بگم که تلاش خودمو میکنم تا رنگ و بوی بچه مسلمون بودن را در حد بضاعتم لکه دار نکنم.
  4. در کارهای خانه به اندازۀ خودم و بلکه بیشتر کمک می کنم. اگر به انتخاب خودم باشد، ظرف شستن را به هر کار دیگری در خانه ترجیح می دهم. در ظرف شستن خیلی با سلیقه ام و در عین حال به صرفه جویی در مصرف آب بسیار پایبندم. از ماشین ظرفشویی خوشم نمیاد و اگر به اختیار من باشد هیچ وقت از ماشین ظرفشویی استفاده نمی کنم.
  5. مرتب کردن خانه را هم دوست دارم. البته جارو برقی کشیدن از اون کارهایی است که حوصله شو ندارم. فقط اگر ضروری باشد، خیلی خوب و با دقت انجامش می دهم. کار کردن با ماشین لباس شویی را اصلاَ بلد نیستم و دوست هم ندارم که یاد بگیرم. فقط اگر موقع لباس شستش در خانه باشم، برای پهن کردن لباس روی بند پشت بام و جمع کردن آن پیش قدم هستم و ترجیحاً نمی پسندم که همسرم این کار را انجام دهد..
  6. شخصاً آدم خودکفا، کم مصرف و قلیل المؤنه ام. یعنی زمانی که همسر محترم بیرون از خانه یا در سفر باشد، در پخت و پز و خورد و خوراک هیچگاه در مضیقه نخواهم بود و با اندک چیزی از نوع خوراکی، خودم رو سیر میکنم. غیر از سوسیس و کالباس که تا الآن لب نزده ام، هرنوع غذایی را دوست دارم و البته غذاهای سنتی را بیشتر. با غذاهای شب مانده و هفته مانده در یخچال هم اگر نیم خورده نباشد، هیچ مشکلی ندارم. به همین دلیل هیچ گاه مقید به غذای خاصی نیستم و خودم را برای رفع گرسنگی در تنگنا قرار نمی دهم. حتی از خوردن نان خالی هم ابایی ندارم. اکثر غذاهای محلی شهرها و روستا های مختلف را خورده ام و طعم و مزه اش را دوست دارم..
  7. دوست ندارم از لفظ متأسفانه استفاده کنم، ، اما باید بگم متأسفانه کمی بد دل هستم، مثلاً غذای نیم خوردۀ هرکسی را حاضر نیستم بخورم. از لیوانی که دیگری استفاده کرده باشد، نمی توانم آب بخورم و ...
  8.  از پرخوری بچه ها و جوون ها لذت می برم. اما از بدخوری و شلختگی آدم ها در نوع خوردنشون چندشم میاد.
  9. بدون همراهی خانواده اهل کافه و رستوران و سینما و این چیزها نیستم و تک خوری را کلاً نمی پسندم. هرچند که همسر محترم هم هیچگاه غذا خوردن در رستوران را دوست ندارد. اهل سفارش غذای بیرونی هم نیستیم. یعنی خانم اجازه نمی دهد. مگر برای مهمان هایی که ناگهانی و دیرهنگام بر ما وارد می شوند. چون طبخ غذای خودمون به مراتب از غذای بیرون بهتر، خوشمزه تر و کم هزینه تر است.
  10. به وقتش اهل مدارا و خیلی دل رحم هستم، با صبوری رفاقتی دیرینه دارم. اما بنا به اقتضای شرایط، راه جسوری و بی باکی را هم خوب بلدم. در اعتقاداتم با هیچکس تعارف ندارم و سازش و تسامح در این زمینه را برنمی تابم. برای دانستن و یادگیری هیچ محدودیتی برای خود قائل نیستم و برایم فرقی ندارد که از عالم بزرگ چیزی را  بپرسم یا از بچۀ دبستانی چیزی را بیاموزم.
  11. غیر از مباحث سیاسی که معتقدم هیچگاه نمی شود مواضع افراد حزبی و جناحی را تغییر داد، با بقیۀ آدم ها اگر اهل مباحثه باشند، حاضرم ساعت ها به گفت و گو بنشینم. با این وجود با انبوهی از چهره های سیاسی موافق و مخالف رسانه ای رو در رو نشستم و در مورد وقایع و مواضع آن ها گفتگو داشته ام با کلی از خاطرات و مخاطراتش. هنوز هم با بعضی از افراد هر دو جناح، حشر و نشر نزدیک دارم.
  12.  تا الآن به یاد ندارم که در قول و قرارهای دوستانه یا شغلی و خانوادگی دقیقه ای تأخیر کرده باشم. حتی اگر در ساعت های نیمه شب با کسی قرار بگذارم، ترجیحاً چند دقیقه قبل از موعد در محل قرار حاضر می شوم. نظم پذیری را خیلی دوست دارم و برای عادت به نظم، هزینه هایی هم متحمل شده ام. ایضاً مرتب بودن هم جزو سلیقه و علاقۀ لاینفک خانه و محل کارم محسوب می شود.
  13. بیشتر وقت ها خودکار و کاغذ یادداشت به همراه دارم تا اگر نکته ای یا موضوعی نظرم را جلب کرد بلافاصله ثبت کنم. اگر هم کاغذ و قلم نبود در گوشی همراه یادداشت میکنم.
  14. برای وقایع نگاری و نوشتن خاطرات و روزنگاشته ها و موضوعات اجتماعی، سیاسی، تحلیلی و... خیلی راحت کلمات را به استخدام می گیرم و در تنگنای فعل و فاعل و واژه ها گرفتار نمی شوم. اما برای نوشتن متون ادبی با موضوعات خاص، تابع شرایط روحی و جوشش های ذوقی هستم که در بعضی مواقع پیش می آید. کلاً برای نوشتن نیاز چندانی به ویراستاری و بازنویسی و این چیزها ندارم. مگر برای ویرایش اشتباهات تایپی.
  15. برای نگاشتن پست های وبلاگی و یادداشت های آموزشی قابل نشر، از کاغذ و قلم استفاده نمی کنم. اما برخی خاطرات خوب زندگی و دلنوشته های غیر قابل نشر را همچنان در دفتر خاطرات با خط خوش به یادگار می نگارم.
  16. فقط سریال های طنز و سریال های تاریخی معتبر و مستند های علمی و موضوعی را دوست دارم، در تماشای ورزش و بازی های ورزشی اگر هیچ کاری برای انجامش نداشته باشم، فقط فوتبال تیم های مطرح غیر ایرانی را نگاه می کنم بی آنکه طرفدارشان باشم . اما ورزش مورد علاقه ام فقط ژیمناستیک و اسکی است که می توانم بگویم از تماشایش خیلی لذت می برم. قدیم ترها هفته ای یک بار برنامۀ کوهنوردی غیر حرفه ای داشتم. اما الآن به پیاده روی های روزانه اکتفا می کنم.
  17. اکثر دوستان، آشنایان و هم کیشانم در کسوت حوزوی، رسانه ای، نویسندگی، سیاسی، آموزشی و شاعر پیشه هستند. چندتایی هم دوست هنری (فیلم و موسیقی) دارم که هر از گاهی با آن ها دیدار می کنم. 
  18. نمی دونم باز هم چیزی هست که باید بنویسم یا نه؟

 

پ.ن: من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش // هوای مغبچگانم در این و آن انداخت...

۵ نظر ۲۵ آبان ۰۰ ، ۲۱:۴۲
مرآت

 

هیچ‌گاه به بهانۀ همراهی و رضایت همسر و خانوادۀ محترم او، حرمت پدر و مادر خود را نشکنید و تکریم آن‌ها را فدای خوشایند همسرتان نکنید. حتی اگر پدر و مادر در حق شما کوتاهی کرده باشند. حفظ حقوق همسر و رعایت حقوق والدین هر دو واجب است.

 

پ.ن: از تجربه های زندگی.

 

+ از خانم لیلا خدایار بسیار سپاسگزارم که متن این یادداشت را در وبلاگ خودشون به صورت عکس نوشته بازنشر دادند. 

۸ نظر ۲۴ آبان ۰۰ ، ۲۳:۳۰
مرآت

چه قدر تأسف برانگیز است گفتمان هایی که فقط بر محور پول و پارتی و پورسانت و دلار می چرخد و چقدر چندش آور است دأبِ دائمی داعیه داران فرهنگ و هنر این سرزمین که زنجیر تکاثر و تفاخرهای آخوری را با زیور فردیت و جنسیت و قومیت و اشرافیت، بر گردن نحیفِ نسل شریف می آویزند!

پ.ن: امروز رهبر معظم انقلاب اعضای جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی را با ترکیب جدید معرفی و بر محور ارتقاء فرهنگ تأکید ویژه فرمودند. ان شاءالله این ترکیب بازسازی شده بتواند با برنامه ریزی مناسب، حداقل بخشی از امور فرهنگی کشور را سر و سامان دهد.

 

۵ نظر ۲۳ آبان ۰۰ ، ۲۱:۴۰
مرآت

شگفتا که خورشید ظفر همیشه از مغرب انتظارها طلوع می کند! و شفق سرخ عشق، هر شب، پیش از نافلۀ پگاه بر پیشانی شقایق ها می درخشد! شگفتا از بهار که بعد از سکوت سرد زمستان می روید! و شگفتا از قافلۀ بیداری که هرچه می گدازند، رنگ نمی بازند. بلکه با شعله های عشق دمسازند و هر لحظه مهیای پروازند!

 

انَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَ عَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ. (سورۀ انفال آیه 2) 

۲ نظر ۲۲ آبان ۰۰ ، ۲۱:۱۳
مرآت

معمولاً ما انسان ها از نظر خلقت وجودی عجول و ناشکیبا هستیم. اما با این وجود، اکثر وقت ها در انجام کارهای خودمون دچار سستی و تنبلی و عقب افتادگی می شویم و برنامه های بندگی و زندگی را با بی خیالی پیش می بریم و حتی بعضی کارها و وظایف شخصی و اجتماعی خودمون را تا مدت ها به تأخیر می اندازیم.

حالا فکرشو بکنید اگر خصلت عجول بودن از ساختار خلقت ما، حذف می شد، دیگر چه انگیزه ای برای انجام کار در موقع مقرر داشتیم؟ به نظر من اگر این چنین بود، شاید به صورت برخط، هیچ وقت موفق به انجام کاری نمی شدیم و شاید بعضی کارها و وظایفمون را سال های سال به تعویق می انداختیم و جایگاه نظم و وقت شناسی از زندگی ما برای همیشه رخت بر می بست!

 

+ خدا کند در لگد زدن به سعادت دنیا و آخرتمون هم هیچ وقت عجله و شتاب نداشته باشیم.

 

پ.ن: برداشتی غیر تفسیری، آزاد و دیگرگونه از بخش پایانی آیۀ 11 سورۀ اسراء «وَکَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولًاً»

۱۰ نظر ۲۱ آبان ۰۰ ، ۱۰:۲۱
مرآت

در عصر تکثر سلایق و علایق و در روزگار ظهور و بروز قرائت های گوناگون از دین داری و دین مداری، اسلام امام خمینی رحمت الله علیه و خامنه ای عزیز حفظه الله را خالص تر، زلال تر، کامل تر، پیشروتر، قوی تر و جهانی تر از بقیۀ قرائت ها می دانم و معتقدم که رهنمودها و آموزه های این دو عزیز آزاده و شجاع و بی بدیل، در معرفی اسلام ناب محمدی و در آماده سازی زمینه های ظهور قائم آل محمد، عجل الله تعالی فرجه الشریف، موفق بوده و راهبری داهیانۀ رهبر فرزانۀ انقلاب، مقرون به عنایت و هدایت حضرت صاحب الزمان علیه آلاف تحیة والثناء خواهد بود... و من به داشتن چنین رهبری به خود می بالم.

۳ نظر ۱۹ آبان ۰۰ ، ۲۱:۲۴
مرآت

دیروز، میراب باغ لاله بودم و امروز، میراث خوار شرم ژاله ام، گاهی نا آرامم، گاهی شرمسارم، گاهی دلواپس خوشه های اقاقی ام که دارند از کوچه های عاشقی کوچ می کنند و شانس سبزینگی باغ ارغوان را برای ما پوچ می کنند!

پ.ن: به یاد امام راحل رحمت الله علیه، شهیدان والامقام، یاران سفرکردۀ امام و خوبان انقلاب که پر کشیدند و رفتند و ما را در حسرت نبودنشان تنها گذاشتند.

۶ نظر ۱۸ آبان ۰۰ ، ۲۱:۲۲
مرآت

 

چند ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم، دو هفتۀ مستمر برای یکی از مؤسسات وابسته به نهادهای فرهنگی، آموزش هایی را تدریس می کردم. آموزش هایی بعنوان مهارت افزایی در تولید کپشن، نوشتن جملات ایهامی، جمله های سئوال برانگیز سیاسی، نقدهای کوتاه، زیرنویس های کوتاه برای فیلم و عکس، ویراستاری، رسا نویسی و طرح سئوال های برانگیزاننده.

این کار با رویکرد تولید محتوا برای فضای مجازی انجام می شد. در اولین روز دوره از فراگیران خواستم به اختیار خود در بارۀ سه موضوع مهم از مسائل روز، آثاری موجز، رسا، متقن، زیبا، روزآمد، اقناعی، بی غلط، جوان پسند، بدون اغراق و عاری از عوام فریبی بنویسند و بسازند و با اسم خود در واتس اپ برایم بفرستند. تا سبک و سیاق نگارشی، دغدغه های فکری، جهت گیری سیاسی و مهارت هنری آن ها را بسنجم و متناسب با ذائقه و توانمندی شان، آموزش های لازم را ارائه دهم. (البته سنجش مهارت هنری آنها به عهدۀ من نبود)

فراگیران عزیز اجازۀ مشورت کردن و آوردن تلفن همراه به کارگاه را نداشتند، اما اینترنت و واتساپ با خط اختصاصی روی لپ تاپ انفرادی را مسئولان دوره برای همۀ افراد فراهم کرده بودند. وقت کارگاه هم در اختیار من بود که تا سه ساعت باز گذاشتم. تا با آسودگی خاطر و آرامش بیشتر به موضوع بیندیشند و بتوانند دقت و توانمندی خود را بر غنی سازی محتوا و زیبا نگاری متمرکز کنند.

کارگاه، 30 نفره بود اما دو نفر غیبت داشتند. در نتیجه کار آموزش با 28 نفر آغاز شد (13 نفر خانم و 15 نفر آقا) از 28 نفر افراد حاضر در کارگاه که ترکیب سنی آنها از 21 تا 29 سال بود، سه نفر خانم در 55 دقیقه، هشت نفر خانم در 75 و 80 دقیقه و آخرین خانم هم در 98 دقیقه تولیدات خود را ارسال کردند. اما بقیه افراد که آقایون بودند، تا آخر وقت کارگاه نشستند. حتی 10 دقیقه هم وقت اضافه به آن ها دادم. که آخرالامر، دوازده نفر مطلب خود را کامل و شش نفر دیگر تکلیف شان را نیمه کاره و ناقص ارسال کردند...

و اما نتیجه،

  1. احساس وظیفه و هوشیاری سیاسی، نقطۀ مشترکی بود که بدون استثناء در تمام تولیدات به انواع مختلف وجود داشت و بر آن تأکید شده بود،
  2. مسئلۀ انتخابات و انتخاب فرد اصلح  دغدغه اصلی اکثریت قریب به اتفاق این افراد را شکل می داد. که می تواند معنادار باشد.
  3.  معدودی از افراد هم، مسئلۀ ازدواج و فرزندآوری را محور کپشن ها و جملات کوتاه و نقدهای خود قرار داده بودند..
  4. غلط املایی و اشتباه تایپی از نکات برجسته و پر حجمی بود که متأسفانه زیاد بود و در اکثر آثار دیده می شد.
  5. خوشبختانه تولیدات تصویری، نوشتاری و مستندات ویدئویی خانم ها در مجموع نسبت به آثار آقایون حرفه ای تر و پسندیده تر بود.
  6. اما از بین همۀ افراد کارگاه (اعم از خانم و آقا) یک آقای 27 ساله به صورت حرفه ای تر و با تعداد زیادتری از بقیه، ویدئو و کارهای تصویری آماده کرده بود. مع الوصف اشتباهات تایپی، در کارهای ایشان هم دیده می شد...

و نتیجۀ پایانی دوره: در پایان دوره، صرفنظر از غلط های املایی و اشتباهات تایپی، به لحاظ زیبا نویسی و معیارهایی که تعیین کرده بودم، 9 نفر از خانم ها  و 4 نفر از آقایون با 85  تا 100 امتیاز جزو برترین ها شدند و بقیه از 50  تا 82  امتیاز نفرات بعدی بودند...

 

۶ نظر ۱۶ آبان ۰۰ ، ۲۱:۱۶
مرآت

 

این وبلاگ، فقط جایی برای نگاشتن و گذاشتن و گذشتن نیست، بلکه محلی است برای مناقشه. و بنده هم عاشق جنگولک بازی هستم و مناقشه!! البته مناقشه می کنیم تا مناقصه ها رو بشناسیم! که اگر مناقصه ها را شناختیم، اونوقت مجازیم از باب مفاعله، وارد فاز مجادله شویم. آنجا نیز خودش دشت و درّه و جنگل و کوهی از پرسمان و گفتمان دارد که سنگلاخ هایش سخت و جاده هایش باریک و تاریک و پر پیچ و خم است. که وادی به وادی اش بسی کِشدار و نیشدار است!! جوری که اگر از حدود و ثغور ملاحظه و ملاطفه اش تعدی کنیم، قطعاً به مرز هشدار می رسیم و پر و بالِ گمان و بیان مان را می سوزاند و سنگ و چوب استدلال مان را دود و خاکستر می کند.

حالا اگر بر فرض محال، که فرض محال هم، محال نیست، توانستیم از درّه های عمیق پرسمان ها و گفتمان هایش عبور کنیم و از ارتفاعات صعب العبور استدلال هایش به سلامت بگذریم، تازه می رسیم به باب مفاهمه که باز دریایی ست بی کرانه که بحر عمیقش باید فوران کند تا زبان و بیان ما را از قاذورات کلامی بشُوید و ما را به جَهازِ ایجاز و اِنجاز و ایقاظ تجهیز نماید، تا غواصانه شنا کنیم و از زیر امواج خروشانش به ساحل نجات برسیم. که آنجا نیز، راهی هست بس باریک و چاهی است بس تاریک، چسبیده به ظلمات گمراهی که عبور و مرورش به تنهایی مقدور و میسور نیست. به قول حضرت حافظ:

طی این مرحله بی همرهی خضر مکن

ظلمات است، بترس از خطر گــمراهی

 

آنجا دیگر، مگر توفیق، رفیق راه شود و همراه با کاروانی که از حّله به سمت قُلّه می رود، ما را هم با چشمانی باز و سینه ای پر از راز به ستیغ مشاهده و مناصفه برساند.

در وادی مشاهده نبز، امکان مرافعه باقیست و تازه آنجاست که مدعیان محاسبه و مشارطه رنگ می بازند و مردان میدان مراقبه لُنگ می اندازند. آنجا دیگر، جای تلافی نیست. بلکه باتلاقی است برای تلاقی! که تلاشی می خواهد طاقت فرسا، و مرکبِ رونده ای می خواهد برق آسا، آن جا، اگر رخصت بیابیم و قلب و جانمان را با عیار اخلاص محک بزنیم؛ و سره را از ناسره جدا سازیم، تازه با کمی اغماض می توانیم به مرز مکاشفه قدم بگذاریم. که جایی است بس دشوار و خونبار. آنجا دیگر نه مرا پای رفتن است و نه نای گفتن...آنجا فقظ، شیر نر می خواهد و مرد کهن...

این ها را گفتم تا خیال شما دوست عزیز را راحت کنم و دیگران نیز بدانند که عقل ناقصِ من به قامت بلند نظریه های مرفوعۀ عرفان و ایقان قد نمی دهد و ادراکش از دایرۀ فهم و درک من بیرون است. پس سخن را همین جا رهایش می کنم تا دوستانی همچون شما که در مدرسه علوم معقول و منقول کسب معرفت کرده اند، برخیزند و عَلَم علم و عرفان را بر افرازند و در این مسیر صعب العبور حقیر سراپا تقصیر را نیز به مرقومه های پر از وجد و سرور خویش مسرور فرمایند....

 

پ.ن: دیروز، دوست عزیزی در کامنت خصوصی برایم نوشته بود که بعضی پست های این وبلاگ بوی عرفان می دهد. اگر ممکن است، گاهی مطالب عرفانی هم بنویسم. متن بالا را با لطایفی از مزاح و واقعیت در پاسخ به فرمایش ایشان نوشتم... مطمئنم که بسی خوش به حالش می شود. اما امیدوارم شما از خواندنش پشیمان نشوید. :))

 

۴ نظر ۱۵ آبان ۰۰ ، ۱۹:۰۸
مرآت

 

 

در تاریکی روزهای بی فریاد، برای قبیلۀ فرهاد

تو خورشیدی، تو نوری، تو تجلّیِ ترنّم طوری

من نیز بسان آن غریب دور از دیار، دلتنگم، دردمندم، پریشانم.

من از هزار توی شب های قیراندود گریزانم.

من از نسل قبیلۀ دردم که در بیابان بلا می گردم

من، در آیات متشابه شب های بی شبگیر تو را می جویم.

و با واژه های شریف و لطیف

و با کلام حنیف و حفیف

هر صبح،

آیه های انتظار را با نوای اضطرار می خوانم

من تو را می خواهم

و در آرزوی آمدنت می مانم.

 

۵ نظر ۱۴ آبان ۰۰ ، ۱۵:۱۶
مرآت

 

در چهل سالی که از تاریخ انقلاب اسلامی ایران می گذرد، نظام نوپای جمهوری اسلامی، انواع توطئه ها، دسیسه ها، ترورها، خرابکاری ها، درگیری های مسلحانه، جنگ، کودتا، شورش های خیابانی، خیانت انواع نفوذی های ریز و درشت، تحریم های اقتصادی، جنگ میکروبی، شانتاژهای رسانه ای، شایعه سازی های مخرب، اقدامات براندازی و بسیاری عملیات های روانی پیدا و پنهان را برخود دیده است که هر یک از آن ها به تنهایی می توانست یک حکومت مستحکم را از بیخ و بن براندازد.

اما هیچ یک از این دسیسه های عظیم خارجی و داخلی، موجب فروپاشی نظام جمهوری اسلامی نشده است. این ناکامی ها قطعاً نشانۀ حقانیت درونی نظام و نشانۀ استحکام رکن اصلی این نظام است که می تواند نشان صلابت و غیرت ذاتی حامیان انقلاب نیز باشد...

 

+ امروز در مراسم سیزدۀ آبان، روز ملی مبارزه با آمریکا، تاریخ معاصر را مرور می کردم که نشان می داد آمریکا برای نابودی و تغییر حکومت ها هیچگاه از کسی اجازه نمی گرفت و هیچ گاه با مانع جدی مواجه نمی شد. فقط کافی بود اراده کند. اما چرا در برابر ملت ایران همچنان ناکام مانده است؟! به نظر من لطف خدا، هوشمندی امام و رهبری و بصیرت و حضور مخلصانۀ حامیان انقلاب عامل اصلی این ناکامی هاست. مبارکمون باشد این اقتدار و عزت بی نظیر.

۵ نظر ۱۳ آبان ۰۰ ، ۲۱:۵۵
مرآت

قدیما یک جمله ای خیلی خیلی ورد زبون ها بود و زیاد شنیده می شد. مخصوصاً حاجی بازاری ها و داش مشدی ها و هیئتی ها بیشتر این جمله را تکرار می کردند. اون جمله این بود: «عاقبت خاک گِل کوزه گران خواهی شد»

راستش برای منم این جمله خیلی معنی و مفهوم داشت و مثلاً آموزنده و هشدار دهنده بود. اما بعد ها که بزرگتر شدم. دیدم این جمله چندان با اعتقادات ما جور در نمیاد و حداقل یک جای کار این جمله می لنگد. در واقع به این فکر می کردم که این جمله با آیۀ استرجاع یعنی با «انا لله و انا الیه راجعون» همسانی ندارد. ساده تر بگم اینکه ما معتقدیم بعد از مردن فقط خاک نمی شویم، بلکه به سوی خدا باز می گردیم. پس چرا این جمله با مفهومی ناقص این قدر ورد زبون آدما شده است؟

دغدغه ام در این مورد همچنان باقی بود تا این که بعدترها این جمله را به صورت صحیح اش در بیتی از جناب حافظ خواندم که ذهنیتم را کاملاً اصلاح کرد و نتیجه اش همان چیزی شد که به فکر خودم رسیده بود.

بیت جناب حافظ این است:

آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد

حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی

 

و حالا می فهمم که این بیت دقیقاً بر لزوم عاقبت اندیشی و اعتقاد به معاد و قیامت اشارت دارد.

 

۴ نظر ۱۲ آبان ۰۰ ، ۲۱:۰۷
مرآت

به ما گفته بودند که در عصر تکثر سلایق و علایق، فهم حقایق دشوار نیست و طی طریق و رهسپاری مسیر، بسیار سهل و یسیر است! گفته بودند که به تدبیر و امیدشان، ساحل نجات نزدیک است و آشتی خدا با کدخدا به برکت لبخندهای ملیحانه دیپلماتیک، بی تشکیک،

حالا با این اوضاع و احوال مأیوس کننده ای که شما دولت مردانِ نامردمی در هشت سال نیرنگ های ابلهانه برای این ملت فراهم ساخته اید و ما هم بیشتر از بیش با درد و زخم آن ساخته ایم؛ بگویید ما را که نور امید از کدام روزنه باید به خانۀ فقرِ فراگیرمان بتابد و آبروی فروخته و فرو ریخته ما از کدام جوی باید به سوی ما باز گردد؟

شما عالیجنابان می دانید که در روزگار پر از چاه و آه، یأس و ناامیدی برای ما سمّ مهلک است. چون، از یک سو جوان هستیم و جویای نام و از دیگر سو، عجول و شتاب زده هستیم و در معرض انهدام، آن هم با غصه های ناتمام...

پ.ن: یادداشتی فی البداهه بود. کاستی ها و پیچیدگی هایش را به بزرگواری خودتون بر من ببخشایید.

 

۲ نظر ۱۱ آبان ۰۰ ، ۲۱:۲۵
مرآت

 

عهدِ معهود ما این است که ساز همسرانه را در گاه و بی گاهِ زندگیمون بنوازیم و خوشه های شیرینِ سلام و کلام را بر چلچراغ  زندگیمون بیاویزیم.

به لطف خدای مهربان، خوشحالیم و خوشنودیم که سکوت و بی صدایی و بی مهری، راهی به جَلوَت و خلوتِ خانۀ ما ندارد.

 

پ.ن: بیاییم به صمیمیت و مهرورزی و اخلاق کریمانه در زندگی های مؤمنانۀ خود بنازیم و از آن برای دنیا و آخرتمون شادمانی و لذت بسازیم...

 

۳ نظر ۱۰ آبان ۰۰ ، ۲۳:۳۱
مرآت

 

از تجربه های مکرر زندگی این است که هر خانم محجّبه ای باید به ازای هر ساعت حجاب گذاشتن و بیرون از خانه بودن، در بازگشت به خانه حداقل سه چهار دقیقه برای آراستگی سر و موی خود وقت بگذارد. وگرنه کم کم هنر سلیقه داشتن را فراموش می کند و به احتمال زیاد از چشم همسرش می افتد... 

 

+ می دانم که این ها برای خانم های فرهیخته ای که این جا را می خوانند، توضیح واضحات است. اما مطمئنم که گفتن و دوباره شنیدنش خالی از لطف نیست.

 

+ منظور از آراستگی، لزوماً آرایش کردن نیست. منظورم در حد شستن، شانه زدن و مرتب سازی موی سر است.

 

پ.ن: تجربه های زندگی را بر اساس مشاهدات عینی و با اتکاء به نمونه ها و مستندات شغلی خودم می نویسم که متأسفانه ارزان به دست نیامده است...

۷ نظر ۰۹ آبان ۰۰ ، ۲۲:۳۷
مرآت