از امتیازاتِ بزرگ عاشورا این است که مادران و همسران غیر بنی هاشم در آرمان خواهی و دفاع از حریم قدسیِ اباعبدالله، دوشادوش مردان و بلکه بالاتر از آن ها ایفای نقش کرده اند. به گونه ای که نمونه اش در تاریخ بی نظیر است. مثلاً:
همسر زهیر بن قین، یاری سیدالشهدا علیه السلام را وظیفۀ خود می داند و در کنار شوهرش راهی کربلا می شود. حتی تاریخ نگاران نوشته اند که زهیر بن قین، با تشویق و ترغیب همسرش، به کاروان اباعبدالله علیه السلام پیوسته است!!
داستان مادر بزرگوار جناب وهب را هم شنیده اید که چگونه فرزند تازه دامادش را قدم به قدم تا پای شهادت یاری می کند و تکیه گاه او می شود. بعلاوه، نوعروس یکه و تنهای این خانواده نیز نه تنها خم به ابرو نمی آورد، بلکه از نظر معرفت و شناخت حتی جلوتر از خودِ وهب، قیامت و معاد را می بیند! و شنیدید که این دو بانوی باکرامت، در روز عاشورا مردانه تر از هر مردی پا در رکاب رزم گذاشتند و آن حماسۀ بی نظیر را آفریدند.
بانویی به نام «بحریه» همسر جنابِ جناده نیز، در کربلا حضوری شجاعانه داشت که دقایقی بعد از شهادت شوهرش کاری کرد کارستان. او با دست خود لباس رزم بر اندام فرزند نوجوانش پوشاند و به او دستور داد تا در یاری از امام زمانش لحظه ای درنگ نکند! (به نظر من این نوع شجاعت و ایثارِ مادرانه جز در حماسۀ بی نظیر عاشورا هیچ جای دیگری ثبت نشده است)
نوشته اند که عمرو، فرزند جُناده، به امر مادر نزد امام آمد و اجازۀ میدان خواست، اما امام نپذیرفت و به او فرمود، تو تازه پدرت را از دست داده ای و مادر به حضورت نیاز دارد، جوان عرضه داشت یا اباعبدالله، جانم به فدایت، مادرم خودش لباس رزم بر من پوشانده و خودش امر کرده است که به میدان بروم! ...
این نوجوان 13 تا 16 ساله با اجازۀ امام به میدان رفت و بعد از کشتن تعدادی از حرامیان، خدمت مادر بازگشت و پرسید. آیا از من رضایت داری؟ مادش گفت: رضایت من وقتی خواهد بود که تو را در رکاب مولایت شهید ببینم!! و عمرو، دوباره به میدان تاخت و آن قدر جنگید تا به شهادت رسید.
مقاتل نوشته اند که مادر عمرو بن جُناده، سر فرزندش را به سمت دشمن انداخت. آن گاه شخصاً شمشیر به دست گرفت و به سپاه دشمن حمله کرد. اما، امام (ع) او را از جنگیدن با دشمن باز داشت...
و امروز شاید خیلی از مداحان ما نمی دانند که این شعارِ معروف و ماندگار از رجزهای فرزند همین شیرزن است:
اَمیرِی حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الاْمیرُ، سُرُورُ فُؤادِ الْبَشیرِ النَّذیرِ
عَلِىٌّ وَ فاطِمَةُ والِداهُ، فَهَلْ تَعْلَمُونَ لَهُ مِنْ نَظیر
لَهُ طَلْعَةٌ مِثْلُ شَمْسِ الضُّحى، لَهُ غُرَّةٌ مِثْلُ بَدْر مُنیر
ترجمه: حسین، امیر و فرماندۀ من است و چه نیکو امیری! او موجب نشاط دل پیامبر است که مژدۀ سعادت و بیم از گمراهی می دهد. او فرزند علی و فاطمه است و آیا کسی را همانند او میشناسید؟ حسین، طلعتش مانند خورشید نیمروز و سیمایش همچون ماهِ درخشان است..
برخی نقل ها و گزاره ها در تاریخ و مقاتل عربی، علاوه بر بُعد حماسی و عاشورایی که دارند، سرشار از واژه های شیدایی و شعور و عشق هستند که شنیدن و خواندنش، عاشورازادگان و عاشورا پیشگان را تا کهکشان جنون به اوج می برد و حال و هوایی حسینی به انسان می بخشد. چه زیباست که مداحان محترم و منبری های عزیز ما به جای اشعار ناصواب و روضه خوانی های پر ابهام، بی هیچ پیرایه ای فقط مقتل های معتبر را بخوانند و فقط خلوص و دلدادگی یاران امام حسین علیه السلام را روایت کنند.
مستندات: مامقانی،عبدالله، تنقیح المقال، نجف، ج 2، ص 327 / مقرم، مقتل الحسین علیه السلام، قم، انوارالهدی، 1423 ق / ابو مخنف، وقعة الطف، 1417 ق، ص 238 / ابصارالعین، ص 50 و ... / ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 104