https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

آخرین مطالب

۲۴۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گذرگاه فکر و ذکر» ثبت شده است

ریحانه سادات، بعد از این که کلاس دانشگاه تشکیل نشد، به سمت خانه حرکت کرد... در ایستگاه مترو تک و تنها منتظر قطار نشسته و سرش توی گوشی موبایلش بود. اما ناگهان از بین تعدادی یاغی و باغی، یک خانم  فتنه گر بی حجاب به سمت او آمد و مغرورانه ازش پرسید:

دانشجو هستی؟

- بله دانشجویم.

چرا چادر داری!

- خب دوست دارم چادر داشته باشم.

زودباش چادرت را بردار وگرنه اونهایی که اونجا می بینی، خودتو و چادرتو تیکه تیکه می کنن!

- عوضی گرفتی خانم! غلط می کنه کسی بخواد چادر منو از سرم برداره!

همین که گفتم!... این دانشجوها عصبانی ان. بیان این جا، بدجوری حالتو می گیرن!

- بهت گفتم، من چادرم را دوست دارم، به شما هم ربطی نداره... همون طور که شما دوست دارین وِل باشین منم دوست دارم حجاب داشته باشم. غلط می کنه کسی بخواد مزاحم من بشه!

ریحانه سادات نگاهی به اون جمع یاغی انداخت و با شجاعت به سمتشون حرکت کرد. انگار عزمش جزم بود برای دفاع از حرمتِ حجاب و رفع مزاحمتِ مُشتی اوباشِ دانشجو نما. گوشی موبایلش را داخل کیف گذاشت و کیفش را روی صندلی انداخت و تمام قد به سمت شورشی های آشوب طلب رفت. از اون طرف هم چند نفر دختر بی حجابِ جیغ و جلف جلو آمدند...

هیچ چیزی قابل پیش بینی نبود. عده ای از جماعت حاضر در مترو هم که شاهد شکل گیری ماجرا بودند، تقریباً به دودسته فعال و منفعل تقسیم شدند. منفعل ها را دیدم که قبل از شروع درگیری ایستگاه را ترک کردند و مابقی جماعت هم که تعدادشون تا 15 نفر می رسید، ماندند تا در صورت لزوم نقش خود را بازی کنند...

ریحانه سادات ایستاد تا اگر قرار است درگیری رخ دهد، شروعش از طرف او نباشد. خانم گنده لات که همچنان نعره می کشید و حرف های تحریک آمیز می زد، جلو رفت و آستین چادر ریحانه را کشید و آتش درگیری را روشن کرد. با این کار، تمام دخترهای بی حجاب، که ظاهراً با هدف درگیری اون جا ایستاده بودند، به سمت ریحانه سادات هجوم آوردند و با او گلاویز شدند. یکی با مشت، یکی با لگد، یکی با هورا کشیدن و یکی هم با فحاشی و دریدگی زبان، زهر خودش را می ریخت. ریحانه سادات اما بعد از چند لحظه که مشت و لگد و فحاشی را تحمل کرده بود، ناگهان از لاک دفاعی در آمد و چند تا سیلی ناب حوالۀ دخترک فحاش کرد. جوری که جوّ مترو کاملاً متشنج و نا آرام شد و در همین لحظه، قطار هم وارد ایستگاه شد...

من که از نزدیک شاهد این ماجرا بودم، یهو متوجه شدم که محرّک اصلی و بقیه اراذل و اوباش از صحنه گریخته اند. اما دخترک مهاجم هنوز توی چنگ ریحانه سادات گرفتار بود و طعم جسارتش را می چشید..

لحظه ای بعد، که مسافران درحال سوارشدن به قطار بودند، سه نفر خانم، من و یک آقای دیگر جلو رفتیم و وساطت کردیم تا غائله را پایان دهند. اما ریحانه سادات حریفش را همچنان می چلاند و او را به عذرخواهی وادار می کرد. سرانجام چند نفر از انتظامات مترو که حادثه را از طریق دوربین ها رصد می کردند؛ به محل درگیری آمدند و ریحانه سادات و حریفش را به اتاق پلیس هدایت کردند...

وقتی رفتم کیف ریحانه سادات را تحویلش بدهم دیدم محرک اصلی ماجرا و سه نفر دیگر از خانم های آشوبگر مثل آدم های مضطرب روی صندلی اتاق پلیس نشسته اند و با یک روسری موقتی سرشون رو پوشانده اند.

منم برای این که حق ریحانه سادات ضایع نشه، همان جا مشاهدات و شنیده هایم را نوشتم و تحویل پلیس دادم. بعد از من هم، یک خانم و آقای دیگر آمدند تا به آن چه دیده بودند شهادت دهند...

 

+ این حقیقت بود، داستانش نپندارید...

 

۱۷ نظر ۲۳ مهر ۰۱ ، ۲۰:۴۲
مرآت

غفلت در نگاه قرآنی، با ظاهر بینی انسان رابطه و اثرپذیری مستقیم دارد. گویی که ظاهربینی پایۀ نافهمی و گمراهی است و گویی که ظاهربینی هرگز به ژرف اندیشی و حقیقت جویی منتهی نمی شود.

شاهد مثال: یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ. (سوره روم،آیه 7) آنها فقط ظاهری از زندگی دنیا را می‌دانند، و از فرجام آن غافلند!

بیان چهار ویژگی برای غافلون: 1- بی ادراکی 2- سطحی نگری  3- هدایت ناپذیری 4- گمراهی.

شاهد مثال: وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَ الانْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالانعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ. (سوره اعراف،آیه 179) و قطعاً پایان کار بسیارى از جنیان و آدمیان دوزخ است. چرا؟

  • چون دلهایشان فهم نمی کند (بی ادراکی)
  • چون از چشم هایشان بصیرت زاده نمی شود (سطحی نگری)
  • چون گوش هایشان از شنیدن سخن حق طفره می رود. (هدایت ناپذیری)
  • چون هم سطح چهارپایان هستند (یعنی فاقد درک و شعورند) و بلکه گمراه‏ تر از چهارپایان. چرا؟ چون دچار ظاهربینی و غفلت هستند.

و بدین سان پروندۀ افراد ظاهربین و سطحی نگر، با حکم و قانون الهی به مُهر غفلت ممهور و مختومه اعلام می شود:  

شاهد مثال: أُولَئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصَارِهِمْ وَ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴿نحل ۱۰۸خدا بر دل های آن ها و بر گوش و چشم آن ها مُهر نهاده و آن ها را در زمرۀ غافلان رها خواهد کرد.

و اما نتیجه: نتیجه این که خداوند بعد از مختومه شدن پروندۀ غافلون، بلافاصله حکم را انشاء می فرماید: لاجَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الآخِرَةِ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿نحل ۱۰۹  فرجام کار غافلانِ ظاهربین، بسیار خسارت بار است و روز رستاخیز، آن ها در زمرۀ زیان کاران خواهند بود...

 

 

پ.ن: دعایی از امام سجاد علیه السلام برای نجات از غفلت  --> اللّهم صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ٱجْعَلْنا مِنَ ٱلَّذینَ غَلَقُوا بابَ ٱلشَّهْوَةِ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ ٱسْتَنْقَذُوا مِنَ ٱلْغَفْلَةِ أنْفُسَهُمْ .

۳ نظر ۱۶ مهر ۰۱ ، ۱۹:۵۴
مرآت

 

منتظران ظهور قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف همان مؤمنان حقیقی اند که در صراط المستقیم حق به انجام «اَفضل الاَعمال» مفتخر هستند. همان هایی که در غیبتِ امام خویش، از پای نمی نشینند و در مسیر مبارزات حق طلبانه، با هیچ حیله و بهانه ای مغلوب استکبار نمی شوند و به دام فتنه ها گرفتار نمی آیند...

 

۱ نظر ۱۵ مهر ۰۱ ، ۱۷:۴۲
مرآت

چند روزی هست که برای خودم زیادی کار تراشیده ام. روزها به کارهای جاری و همیشگی مشغولم و شب ها مثل آشوبگران، با بعضی از دوستان همدل، کف خیابان را گز می کنم. کار ما در شب گردی ها این است که با یک سری آدم ها که ریگی به کفش ندارند، حرف می زنیم و استدلال می کنیم تا شاید یک نفر را از ادامۀ آشوب های بی منطق منصرف کنیم. البته در این میان، بارها مشت و لگد هم نوش جان کردیم. فحش و ناسزا و حرف های رکیک حیوانی هم که متأسفانه مثل نقل و نبات نثارمون کردند.

اصولاً در فرهنگ دینی و ملی ما، شنیدن حرف های رکیک و تحمل آن مرسوم نیست. اما من معتقدم که در مسیر روشنگری آدم ها می شود این شرایط تلخ و غیر انسانی را هم تحمل کرد. به همین دلیل ناسزاها را فعلاً تحمل کردیم تا ان شاءالله به مرور زمان همه را به فراموشی بسپاریم. البته یقین دارم که در مقابل شهیدان عزیز که خون پاک شان را برای حفظ دین و ناموس این سرزمین نثار کردند؛ شنیدن چهارتا ناسزا از یک هموطن، چندان کار دشواری نیست. به همین دلیل اگرچه گفتن و شنیدن این حرف های زشت را برازندۀ شأن هیچ شهروندی نمی دانم، اما تحملش را به خاطر اصلاح رفتار هموطنم، همیشه یک ضرورت عقلانی می دانم و معتقدم که این، حداقل کاری است که می توانم انجام دهم.

اما پریشب بر حسب تصادف با یک خانم و آقای زیادی روشنفکر مواجه شدم که متأسفانه جز حرف زشت زدن و توهین به مقدسات ملت، چیز دیگری بلد نبودند. جملۀ کلیدی شان این بود که می گفتند «این حرکت مردم، یک انقلاب فرهنگی تمام عیار است و ما تا آخر پای حرف مان می ایستیم» بعد هم برای این که با من مقابله کنند؛ عریان ترین واژه های رکیک را حواله ام کردند که محترمانه ترینش گاو و گوساله و گوسفند و لاشخور بود! اما من به احترام ایرانی بودن این خانم و آقا، پاسخم فقط چند سئوال بود که لابلای پرخاش های آن ها مطرح می کردم و البته جواب مناسبی هم نشنیدم. سئوال های من این ها بود:

این چه فرهنگی است که قرآن را به آتش می کشد؟ این کدام فرهنگ است که اجازه می دهد مسجد را به آتش بکشند؟ این چه فرهنگی است که پیروانش حجاب از سر زن مسلمان بر می دارند و او را به باد کتک می گیرند؟ کدام فرهنگ می گوید آدم بی گناه را زنده زنده بسوزانید، کدام فرهنگ است که استدلال و منطقش فقط فحش و لگد و توهین است. کدام فرهنگ می پسندد که روی زن حامله دست بلند کنند و باعث قتل او و فرزندش شوند. آیا بدن نمایی و تن فروشی زنان فرهنگ است؟ آیا سوزاندن درختان خیابان و غارت اموال عمومی فرهنگ است، آیا هم آغوش شدن دختر و پسر و رقص زن و مرد به صورت دسته جمعی در کوچه و خیابان، فرهنگ است؟ آیا عریان شدن زن ها در ملأء عام و نمایش فیلم آن در رسانه ها، نشان فرهنگ است؟!

و در آخر بهشون گفتم اگر این ها فرهنگ محسوب می شود، بهتر است هرچه مدال افتخار داریم به گردن گرگ و الاغ و خوک بیاویزیم و ریاست دانشگاه هایمان را به آن ها بسپاریم...

 

+ به تلافی این گستاخی و بی شرمی، داستان متفاوت دیگری دارم که مربوط به دیشب است! اگر فرصت شد حتماً می نویسم.

۹ نظر ۱۲ مهر ۰۱ ، ۱۵:۲۹
مرآت

کاری که آشوب گران و آدم کش ها در این چند شب گذشته انجام دادند، نتیجه اش برای ملت ما این ها بود:

  1. ویرانی و غارت اموال و سرمایه های ملت در چندین شهر کشور .
  2. کشته شدن تعدادی پلیس، تعدادی مأمور امنیتی و تعدادی آدم های بی گناه که خانواده هایشان داغدار و عزادار شدند.
  3. مجروح شدن عده ای آدم باگناه و بی گناه.
  4. آتش زدن قرآن به عنوان بی سابقه ترین حرمت شکنی در کشور.
  5. توهین به مقدسات و آتش زدن پرچم جمهوری اسلامی.
  6. هیاهو و جنجال عده ای هوس باز بیگانه پرست.
  7.  صحنه گردانی معدودی سلبریتی های شکم سیر.
  8. خوشحالی شاهزاده های سعودی و شادمانی صهیونیست ها و خندیدن به ریش ایرانی ها.
  9. توقف تلاش های تیم مذاکره کننده ایرانی برای احیای برجام و رفع تحریم ها.
  10. به حاشیه رفتن اثرات عضویت ایران در نشست سران کشورهای عضو سازمان همکاری شانگهای
  11. تضعیف حکومت و تنها گذاشتن رئیس جمهور در مجمع عمومی سازمان ملل (درست در زمانی که رئیس جمهور در مجمع عمومی سازمان ملل در حال سخنرانی و ملاقات با سران حکومت ها بود و نیاز به اقتدار و حمایت مردم داشت)

اما چیزی که در حوادث این روزها مغفول و مفقود بود و اصلاً دیده نشد، یک چیز بود:

  • مطالبات حقیقی مردم که در طوفان آشوب ها و شرارت ها ناپدید شد!

 

+ کاش مصلحت سنجی را خوب بلد بودیم. کاش موقع شناس بودیم. کاش اهل تشخیص بودیم و خیرخواه و بدخواه خودمون را بهتر می شناختیم. کاش در عصر رسانه های رنگارنگ و در روزگار فتنه و نیرنگ، راه صحیح اعتراض کردن را بلد می شدیم، کاش راه صحیح مطالبه گری را می آموختیم و فریب بی بی سی فارسی و سعودی و منافقین و کومله های خون آشام را نمی خوردیم...کاش اجازه نمی دادیم، خواسته های به حق مان دستاویز مطامع دشمنان شود...

خدایا ما را ببخش که باز هم زمستان تمام شد و روسیاهی به ذغال رفتار ما ماند!

 

۷ نظر ۰۳ مهر ۰۱ ، ۲۲:۲۶
مرآت

 

  • هرچند امنیت و آرامش کشورم برام خیلی خیلی مهمه!
  • هرچند به ثبات سیاسی کشورم بسیار بسیار علاقه مندم و شدیداً بهش مدیونم!
  • هرچند که اگر پاش بیفته تا قطرۀ آخر خونم را فدای امنیت کشور و انقلاب می کنم!
  • هرچند که معتقدم آمریکا و انگلیس و ائتلاف عبری عربی، آرزوی فروپاشی نظام ما را برای همیشه به گور خواهند برد!

اما، گاهی وقت ها ته دلم صدای وسوسه ای را می شنوم که می گوید: بگذاریم چند روزی هم این کوملۀ تجزیه طلب، این منافقین آدم کش، این سلطنت طلبان عیاش و این تکفیری های خون آشام بیایند و چند صباحی بر سرنوشت ما مسلط شوند؛ تا شاید یک سری آدم های ساده لوح و نمک نشناس، قدر آزادی و امنیت را بدانند و یاد بگیرند که روی دیوار هر ولگرد بیگانه پرستی یادگاری ننویسند و به دسیسۀ هر سلبریتی خودفروخته ای، امنیت و آرامش خودشون را به تاراج ندهند..... اما من می دانم و شما هم خوب می دانید که عِرق ملی و غیرت دینی ما چنین تجربه ای را نه می پسندد و نه اجازه می دهد!

خوب است دو نکتۀ کاربردی را از قرآن بیاموزیم که هر خبری را بدون سند از هر فاسق دریوزه ای نپذیریم و حرف هایی را بر زبان برانیم که به راستی و درستی آن یقین داشته باشیم:

  • یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ
  • یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا.

تإسف دارم برای کسانی که هر خبری را بدون تحقیق می پذیرند و کورکورانه به آن واکنش نشان می دهند،

تإسف دارم برای کسانی که ندانسته و نشناخته وارد گودی می شوند که صفر تا صد منافعش نصیب بیگانگان می شود.

در حیرتم از جماعتی که دم از هوشمندی و ذکاوت می زنند، اما، در میدان مسابقه، پرچم کشورشان را به نفع بیگانگان به آتش می کشند.

 

پ.ن:

  1. شامۀ سیاسی ات که سالم باشد، بوی توطئه را از فرسنگ ها آن طرف تر حس می کنی. در مسیر پیاده روی اربعین، از لابلای شایعات و پچ پچ های فضای مجازی، صدای تجزیه طلبان ورشکسته را می شنیدم. فقط اشتباه من این بود که به دوستم گفتم: ایرانی جماعت هرقدر هم بی مایه باشد، زیر پرچم فرومایه هایی مثل کومله و دموکرات سینه نمی زند! اما انگار بعضی ها اشتباهی ایرانی‌اند‍‍!!
  2. اربعین امسال برای من متفاوت از سال های قبل بود. ان شاءالله یادداشت هایش بماند برای سه هفته قبل از اربعین سال بعد.
  3. در تمام روزهای این سفر به یاد همراهان وبلاگی بودم...

 

۹ نظر ۲۹ شهریور ۰۱ ، ۱۷:۳۵
مرآت

 

  1.  چند وقتی هست آن قدر مشغله های حجیم احاطه ام کرده اند که به معنای واقعی وقت سرخاراندن را ندارم. یعنی در شبانه روز فقط 4 ساعت سهم خواب من است آن هم با خورد و خوراک های نامنظم و ناجور.
  2. تا پایان ماه صفر فقط 20 یا 21 روز، وقت باقیست. در حالی که من هنوز چند یادداشت محرّمی و اربعینی دارم به اضافه یک یادداشت خوب در بارۀ ماه صفر که برای انتشارشون در وبلاگ فقط مختصری ویرایش و خلاصه سازی نیاز دارند. اما چون فرصت ندارم، لابلای یادداشت ها راکد و معطل مانده اند! و بعید هم می دانم که در این روزهای پر مشغله مجال انتشارش را پیدا کنم.
  3. هیچ وقت از حجم زیاد و تلمبار شدن کارها احساس نگرانی نمی کردم. اما انگار این روزها دارم یه جورایی نگرانی پیدا می کنم. نمی دانم چرا! اما فکر می کنم نگرانی و دلشوره ام به خاطر این است که می ترسم زیارت اربعین را از دست بدهم. با این وجود ته دلم  هنوز امیدوارم و یک حسی دارد بهم نوید می دهد که ان شاءالله زائر اربعین خواهم بود. اما چگونگی اش هنوز برایم معلوم نیست.
  4. در این حیص و بیص، بعضی خانم های خانواده و همسایه و فامیل هم انگار رزق و روزی اربعین شان گره خورده به سرنوشت نامشخص من که امیدوارم شرمنده شون نشوم.

+ ان شاءالله اگر زائر اربعین شدم، نایب الزیاره و دعاگوی دوستان و همراهان وبلاگی خواهم بود.

 

پ.ن: برای اوضاع عراق هم دعا کنید. امیدوارم شرایطش هرچه زودتر بهبود پیدا کند و ملت عراق روزهای خوشی را تجربه کنند...

 

۴ نظر ۱۵ شهریور ۰۱ ، ۲۳:۲۲
مرآت

در سفر اربعین باید شیفته و شیدا باشی تا خرس خستگی به سراغت نیاید. باید اشتیاق داشته باشی تا هیولای ترس و پریشان حالی بر سر راهت سبز نشود. در پیاده روی اربعین باید از خود رها باشی و آمادۀ بلا باشی تا شمیم زیارت، مشام جانت را بنوازد و عطش اشتیاقت را فزون تر کند...

****

خدایا، در اربعین دلدادگی و عطش، قدم های ارادتم را به یاد زنان و کودکانی بر می دارم که سفر عشق را با پاهای پر از تاول تا خط پایان دویدند و پایان خط را به قدم های قیادت ما سپردند...

 

خدایا، در جادۀ جدّ و جهد، مددی کن که راه را گم نکنم...

۱ نظر ۱۰ شهریور ۰۱ ، ۲۳:۴۸
مرآت

در انحراف و گمراهی مقتدا صدر تردیدی نداشتم. اما با حرکت آشوبگرانه امروز او در بغداد و برهم زدن امنیت عراق در روزهای منتهی به اربعین، یقین کردم که او نه شعور سیاسی دارد، نه دلسوز مردم است، نه مرجعیت دینی عراق را می فهمد و نه شهامت حضور در میدان مبارزه را دارد. بلکه او خرمهره شهرت طلبی است که تحت اراده و نفوذ انگلیس، عربستان و رژیم صهیونیستی، مأموریت نا امنی و تاراج کشورش را بر عهده داشته است.

به نظرم اعلام کناره گیری او از سیاست نیز، بهانه ای برای ادامۀ ناامنی ها و برای فرار از مسئولیت آشوب هاست...

۳ نظر ۰۷ شهریور ۰۱ ، ۲۲:۳۵
مرآت

از آموزه های پیاده روی اربعین این است که در مسیر حرکت عاشقانۀ زائران، پاک ترین رفتارها در روابط انسانی ظهور و بروز می یابد و ناب ترین جلوه های زندگی مؤمنانه به نمایش گذاشته می شود.

این ویژگی، در شرایطی که سبک زندگی غربی، فرهنگ ها را احاطه کرده، نشان از این دارد که امکان خروج از هژمونی حاکم بر جهان برای مسلمانان فراهم است و ملت های اسلامی می توانند بر ضد بردگی فرهنگی و استحمار نوین بشورند و خود را از قید و بند مدرنیسم بی روح رها کنند و مآلاً زمینه ساز تمدن بزرگ اسلامی باشند...

۰ نظر ۰۶ شهریور ۰۱ ، ۱۹:۳۴
مرآت