https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

چهارشنبه, ۲۶ مرداد ۱۴۰۱، ۱۲:۱۶ ق.ظ

شیر زنان عاشورایی!

از امتیازاتِ بزرگ عاشورا این است که مادران و همسران غیر بنی هاشم در آرمان خواهی و دفاع از حریم قدسیِ اباعبدالله، دوشادوش مردان و بلکه بالاتر از آن ها ایفای نقش کرده اند. به گونه ای که نمونه اش در تاریخ بی نظیر است. مثلاً:  

همسر زهیر بن قین، یاری سیدالشهدا علیه السلام را وظیفۀ خود می داند و در کنار شوهرش راهی کربلا می شود. حتی تاریخ نگاران نوشته اند که زهیر بن قین، با تشویق و ترغیب همسرش، به کاروان اباعبدالله علیه السلام پیوسته است!!

داستان مادر بزرگوار جناب وهب را هم شنیده اید که چگونه فرزند تازه دامادش را قدم به قدم تا پای شهادت یاری می کند و تکیه گاه او می شود. بعلاوه، نوعروس یکه و تنهای این خانواده نیز نه تنها خم به ابرو نمی آورد، بلکه از نظر معرفت و شناخت حتی جلوتر از خودِ وهب، قیامت و معاد را می بیند! و شنیدید که این دو بانوی باکرامت، در روز عاشورا مردانه تر از هر مردی پا در رکاب رزم گذاشتند و آن حماسۀ بی نظیر را آفریدند.

بانویی به نام «بحریه» همسر جنابِ جناده نیز، در کربلا حضوری شجاعانه داشت که دقایقی بعد از شهادت شوهرش کاری کرد کارستان. او با دست خود لباس رزم بر اندام فرزند نوجوانش پوشاند و به او دستور داد تا در یاری از امام زمانش لحظه ای درنگ نکند! (به نظر من این نوع شجاعت و ایثارِ مادرانه جز در حماسۀ بی نظیر عاشورا هیچ جای دیگری ثبت نشده است)

نوشته اند که عمرو، فرزند جُناده، به امر مادر نزد امام آمد و اجازۀ میدان خواست، اما امام نپذیرفت و به او فرمود، تو تازه پدرت را از دست داده ای و مادر به حضورت نیاز دارد، جوان عرضه داشت یا اباعبدالله، جانم به فدایت، مادرم خودش لباس رزم بر من پوشانده و خودش امر کرده است که به میدان بروم! ...

این نوجوان 13 تا 16 ساله با اجازۀ امام به میدان رفت و بعد از کشتن تعدادی از حرامیان، خدمت مادر بازگشت و پرسید. آیا از من رضایت داری؟ مادش گفت: رضایت من وقتی خواهد بود که تو را در رکاب مولایت شهید ببینم!! و عمرو، دوباره به میدان تاخت و آن قدر جنگید تا به شهادت رسید.

مقاتل نوشته اند که مادر عمرو بن جُناده، سر فرزندش را به سمت دشمن انداخت. آن گاه شخصاً شمشیر به دست گرفت و به سپاه دشمن حمله کرد. اما، امام (ع) او را از جنگیدن با دشمن باز داشت...

و امروز شاید خیلی از مداحان ما نمی دانند که این شعارِ معروف و ماندگار از رجزهای فرزند همین شیرزن است:

اَمیرِی حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الاْمیرُ، سُرُورُ فُؤادِ الْبَشیرِ النَّذیرِ

عَلِىٌّ وَ فاطِمَةُ والِداهُ، فَهَلْ تَعْلَمُونَ لَهُ مِنْ نَظیر

لَهُ طَلْعَةٌ مِثْلُ شَمْسِ الضُّحى، لَهُ غُرَّةٌ مِثْلُ بَدْر مُنیر

ترجمه: حسین، امیر و فرماندۀ من است و چه نیکو امیری! او موجب نشاط دل پیامبر است که مژدۀ سعادت و بیم از گمراهی می دهد. او فرزند علی و فاطمه است و آیا کسی را همانند او می‌شناسید؟ حسین، طلعتش مانند خورشید نیمروز و سیمایش همچون ماهِ درخشان است..

برخی نقل ها و گزاره ها در تاریخ و مقاتل عربی، علاوه بر بُعد حماسی و عاشورایی که دارند، سرشار از واژه های شیدایی و شعور و عشق هستند که شنیدن و خواندنش، عاشورازادگان و عاشورا پیشگان را تا کهکشان جنون به اوج می برد و حال و هوایی حسینی به انسان می بخشد. چه زیباست که مداحان محترم و منبری های عزیز ما به جای اشعار ناصواب و روضه خوانی های پر ابهام، بی هیچ پیرایه ای فقط مقتل های معتبر را بخوانند و فقط خلوص و دلدادگی یاران امام حسین علیه السلام را روایت کنند.

 

مستندات: مامقانی،عبدالله، تنقیح المقال، نجف، ج 2، ص 327 / مقرم، مقتل الحسین علیه السلام، قم، انوارالهدی، 1423 ق /  ابو مخنف، وقعة الطف، 1417 ق، ص 238 /  ابصارالعین، ص 50 و ... / ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 104

 

نظرات  (۴)

۲۶ مرداد ۰۱ ، ۱۰:۵۸ لیلا خدایار

سلام 

داستان عمرو رو نشنیده بودم برام جالب بود. یه نوجوون و این رجز!!

یه نکته ای هم فرموده بودین که تو تاریخ مثل کار این مادر ثبت نشده ولی بین مادران شهدای انفلاب هم نمونه اش رو داشتیم. مثلا همون مادر شهیدی که منافقین پسرش رو جلوی چشمش قطعه قطعه می کنن و تا صبح کنار بدن مطهر فرزندش می مونه و...

پاسخ:
سلام بر شما.
خدا رو شکر که جالب بود.

نمی دونم منظورتون شهید داورپناه است یا شهید گرانقدر دیگری، البته که همه شهدای ما عزیز و بزرگوارند و مادران و پدران شهدا هم قطعاً اجر فراوان دارند و مادر شهید داورپناه هم که واقعاً در تاریخ انقلاب ما یک نمونه استثنایی است. در عین حال معتقدم که قیاس کردن مقام شهدا و قیاس کردن مادران آنها کار بسیار سختی است و برای آدمی مثل من به مراتب سخت تر و بلکه نشدنی. اما خواسته یا ناخواسته یک تفاوت اساسی بین این مادر شهید و ماجرای بحریه وجود دارد و آن این که مادر شهید داورپناه در مقابل یک کار ناگهانی و انجام شده مقاومت می کند و شهامت به خرج می دهد و در عین حال که خم به ابرو نمی آورد اما تلاش می کند که به هر قیمتی حتی با دادن طلاهایش فرزندش را از چنگ ضد انقلاب آزاد کند. ولی آن مادر، با وجودی که ساعتی قبل شوهرش شهید شده و داغدار اوست، مع الوصف پسرش را شخصاً تجهیز می کند و در آن میدان رعب آور به مصاف می فرستد و بی مهابا می ایستد و صحنۀ رزم فرزندش را نظاره می کند و حتی به او می گوید تا شهید نشوی ازت راضی نمی شوم! من از این نظر ماجرا را بی بدیل می دانم.

البته در تکمیل حرفم این نکته را هم بگم که در خصوص ماجرای مادر بزرگوار شهید داور پناه به این صورت هم نقل شده است که بعد از قطعه قطعه کردن شهید، مادر و پدرش را خواستن تا جنازه را تحویل بگیرند که پدر محترم شهید از شنیدن این خبر در دم از دنیا می رود اما مادرش به مقر ضد انقلاب می رود و صحنه را می بیند و بقیه ماجرا...
۲۶ مرداد ۰۱ ، ۱۹:۲۸ لیلا خدایار

بله مادر شهید یوسف داورپناه که لقب مظلومترین مادر شهید انقلاب رو به خودش اختصاص داده. 

به نظرم خانم بحریه امام معصوم رو می بینه و این کار کم نظیر رو انجام میده. ما تو دوران نائب امامیم و این خیلی اعتقاد بالایی می خواد که آدم کم نیاره. البته این نظر شخصی منه.  

پاسخ:
پس درست فهمیدم.

کار این مادر عزیز، استثناییه! هیچ شکی هم در آن نیست. اما یادمون باشه که الگوی قریب به اتفاق شهدا و مادران و پدران شهدای انقلاب ما، امام حسین علیه السلام و یاران با وفای او بودند و افتخار همشون و حتی افتخار تمام بزرگان ما این بوده که به مرام و منش و اخلاص آنها تأسی داشته باشند! چون اونها بودند که پایه گذار رشادت و شهامت و ولایتمداری بودند و در اوج بیکسی و غربت زیر عَلَم مبارزه با ظلم ایستادند و بعد از شهادت مردانشان هم، رنج اسارت را پذیرفتند!
با این وجود، معتقدم که مقایسه بین آنها کار من مفلوک و بی مقدار نیست. پس اجازه دهید بیش از این وارد خطوط قرمز و خطرناک نشوم :)
۲۷ مرداد ۰۱ ، ۱۱:۲۱ لیلا خدایار

شکسته نفسی می فرمایید. 

ماجور باشید.

پاسخ:
نه والله. 
ان شاءالله در معیّت امام منصور.

یاحسین ع

پاسخ:
لبیک یا حسین.

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">