https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

آخرین مطالب

۲۴۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گذرگاه فکر و ذکر» ثبت شده است

امسال ساعت 21 شامگاه 21 بهمن، از بام خانه‌ام ایران، تکبیر ها را عاشقانه‌تر، شادمانه‌تر و توفنده‌تر سر خواهم داد، با این نیت و با این هدف که تطهیر کند فضای تنفسی کشورم را و شستشو دهد سر و روی وطنم را و معطر سازد جان و تن فرهنگ اسلامی‌ام را.  همون فضایی که اراذل و اوباش، طهارت  و پاکی اش را  لکه دار کرده اند و شیفتگان هرزگی حریم حرمتش را دریده‌اند، و قمه کشان عنود، کوچه و خیابانش را با قاذوراتِ کلامی و رفتاری آلوده و ملوّث کرده‌اند

************************

در جمهوری اسلامی بیشترین خدمت‌ها و پیشرفت‌ها از ناحیۀ شخص رهبری عزیز بوده و بیشترین عظمت‌ها و افتخارات هم به برکت عزم و ارادۀ ایشان برای این کشور رقم خورده است! اما متأسفانه پیکان تهاجم ها و دشمنی ها نیز همیشه متوجه شخص ایشان بوده و متأسفانه کودتاچیان اخیر هم، بیشترین هجمه ها و گستاخی ها را به شخص ایشان نسبت می‌دادند... که من به عنوان یک شهروند، از این فرهنگ احمقانه واقعاً شرمسارم. اما انگار در قاموس مبارزات حق و باطل، این بدعت ناروا نهادینه شده است و انگار این نتیجۀ محتومِ رسالتِ همۀ انبیاء، اولیاء و رهبران الهی از عیسی و موسی و ابراهیم تا محمد (صلی الله علیه وآلۀ و سلم) است که هر کس عادل تر، پاک تر، دلسوزتر، خدوم تر، الهی‌تر و جهانی‌تر باشد، سهم دشنامش بیشتر است و باید بی مهری‌های بیشتری را از قومش ببیند و جور و جفای بیشتری را بپذیرد و صبر و برباری و رأفت بیشتری داشته باشد.

با این نسق، انقلاب اسلامی نیز از این قاعده نمی تواند مستثنی باشد. چرا ؟ چون تفکر ولایت فقیه در  نهضت امام خمینی (ره)  نیز استمرار حرکت انبیاء است و خامنه ای عزیز هم ادامه دهندۀ راه همان مکتب و مرام و وظیفه است که گفته اند: هرکه در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می‌دهند// هرکه بود طالب دیدار دوست، آبِ دمِ نیشترش می‌دهند. اما این نیز می‌گذرد و روسیاهی مثل همیشه به ذغال بدخواهان می‌ماند.

 

پ.ن: وعدۀ ما جمعه شب 21 بهمن بر بام خانه ها و صبح شنبه 22 در خیابان های مسیر راهپیمایی.

 

۰ نظر ۲۱ بهمن ۰۱ ، ۰۷:۱۶
مرآت

من همیشه هوادار انقلاب و طرفدار نظام بودم و به خاطر وفاداری ام به نهضت امام خمینی و ارادتم به شخصیت هوشمند رهبری، همیشه در هر برنامه ای که مربوط به اصل انقلاب و کلیت نظام بوده، متعهدانه شرکت می کردم. (مثل برنامه های دهه فجر، 9 دی، تکبیر شامگاه 21 بهمن، راهپیمایی 22 بهمن، روز قدس، مراسم ارتحال امام خمینی رحمت الله علیه و...)

اما از وقتی که یک سری اراذل و اوباش با تحریک آمریکا و انگلیس و وهابی های متعفن، مقابل نظام ایستادند و پای منافقین بی عاطفه و تروریست های آدمکش را به کشور باز کردند، اعتقادم به انقلاب و شخص رهبری واقعاً دوچندان شد. چرا؟ چون وقتی دیدم تعدادی رئیس جمهور، نخست وزیر و وزیر امورخارجه کشورهای غربی شخصاً علیه ما دست به کار شده و تمام امکانات مالی، تبلیغی، سیاسی و رسانه ای خود را علیه ما به میدان آورده اند! و وقتی دیدم سران دنیای استکبار، هرچه منافق و اپوزیسیونِ چپ و راست و تجزیه طلب و برانداز و سلطنت طلب و وطن فروش و غارتگر را علیه ما اجیر کرده اند، بیشتر به حقانیت نظام پی بردم. مخصوصاً وقتی دیدم به جای استفاده از ادبیات متعارف در اعتراضات سیاسی، فقط از حربۀ دروغ، شایعه، هرزگی، تهمت، هتک حرمت، ناسزاگویی، جنایت، تخریب و آدم کشی استفاده می کنند، یقینم به خیانت شون و به حقانیت و مظلومیت نظام و رهبرم واقعاً چندچندان شد.

در آخر هم وقتی دیدم بعد از آن همه قتل و غارت و آتش زدن ها و بعد از آن همه خسارت که  به دین و فرهنگ و ادب این مردم وارد کردند، باز هم به این مقدار بسنده نکردند و در یک بی حیایی آشکار، شعور ملت را نادیده گرفتند و به صورت فرمایشی یک زن‌نمای قسی القلبِ جلاد و بدسابقه و بدترکیب را بعنوان رئیس جمهور برای مردم ایران انتخاب کردند، فهمیدم که هرچه ارادت دارم باید پای رهبرم و شهیدان عزیز بریزم و هرچه خشم و نفرت دارم باید به پیشانی دولت های آمریکایی و اروپایی بکوبم! چون این جانیان بالفطره، ملت ایران را بلانسبت آن قدر احمق و بی شعور فرض کردند که این قدر وقیحانه برایش تصمیم سازی و تصمیم گیری می کنند!!

و من به همین دلیل بود که باورم شد دشمنان نظام و مخالفان جمهوری اسلامی نه آدم درست و حسابی در چنته دارند و نه برای ایرانی ها بیش از این ارزش و احترام قائل هستند!

 

+ این بدبخت ها حتی به عقلشان نرسید که حداقل یک مخالف دانش آموخته را برای همراه کردن افکار عمومی پیشنهاد بدهند.. این جا بود که مطمئن شدم دشمن در کینه ورزی و عنادش با جمهوری اسلامی ایران هیچ وقت موفق نخواهد شد. فقط عِرض خود می بَرَد و زحمت ما می دارد :(

۴ نظر ۱۶ بهمن ۰۱ ، ۲۳:۵۰
مرآت

این سرود انقلابی را که با سبک و سیاق دانش آموزی اجرا شده خیلی دوست دارم. ترانه اش بن مایۀ غیرت و سلحشوری دارد و در حال و هوای دفاع مقدس سروده شده. از لابلای آهنگش هنوز بوی اخلاص و صلابت و صیانت می تراود و به نظرم صدای دل نشین بچه هایی که سرود را اجرا کردند، بعد از گذشت قریب 40 سال هنوز شاداب و با طراوت است...

به شنیدنش می ارزد. این جا

 

+ پاسخ شادمانه و خاطره انگیزی بود به کودک درونم در آغاز چهل و چهارمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران...

 

پ.ن: به رغم بدخواهان جمهوری اسلامی، به رغم میل تروریست های صهیونیست، به رغم تلاش آدم کش های داخلی و خلاصه برخلاف تبلیغات رسانه های انگلیسی و سعودی، امسال در برنامه های دهه فجر و در راهپیمایی 22 بهمن، عاشقانه تر و پرانرژی تر از همیشه شرکت می کنم... ان شاءالله.

۲ نظر ۱۳ بهمن ۰۱ ، ۲۱:۴۶
مرآت

 

عید میلاد با سعادت حضرت فاطمۀ اطهر سلام الله علیها و روز مادر، بر مادران طهارت و عفاف و بر زنان پاکی آفرین مبارک باد.

 

****   ****   ****

با قاطعیت می گویم: هرکس دوست دارد، سعادت و عاقبت بخیری را از آنِ خود کند، باید هرچه ادب و احترام دارد به پای فرشتۀ مادر بریزد و هیچ گاه از خدمت به مادر مضایقه نکند...

 

در باره شخصیت وجودی حضرت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها، هرچه  گشتم و هرچه بررسی کردم، در بین عالمان عصر غیبت، ندیدم کسی مانند امام خمینی رحمةالله علیه، مقام حضرتش را توصیف کرده باشد...

پس به عنوان تبریک روز زن و هدیه به خانم های محترم، متن سخنان امام را در ادامۀ مطلب آورده ام و قسمت های مهم آن را برجسته کرده ام تا اگر فرصت خواندن متن کامل را ندارید اذیت نشوید. لینک را هم در پایان مطلب دسترسی دادم برای شما که اگر نیاز داشتید مراجعه بفرمایید. پس بخوانید بخشی از اوصاف و مقام  عصمت کبرا و انسیۀ حورا را و لذت ببرید. 

۱ نظر ۲۳ دی ۰۱ ، ۱۰:۲۶
مرآت

خیلی اتفاقی بود که آن شب بر خلاف عادت، پیچ های اینستاگرام را پیش از اذان صبح باز کردم... خبر آنقدر برایم سنگین بود که باورش را در حد هرگز می دانستم! ناگزیر به زیرنویس های تلویزیون پناه بردم. به این امید که شایعه بودنش خوشحالم کند. اما دیدم و خواندم آنچه را که اصلاً حاضر به باورش نبودم...

هنوز چند دقیقه ای به اذان صبح باقی بود و ما بهت زده، فقط چشم به فضای سنگین سکوت سپرده بودیم... بعد از نماز، باز نگاهمان به صفحۀ تلویزیون برگشت که جز زیرنویس های یکنواخت، پیامی نداشت. گویا هنوز جناب تدوین گر و عوامل گروه خبر، آمادگی گزارش این حادثۀ دردناک را نداشتند...

۵ نظر ۱۲ دی ۰۱ ، ۲۲:۰۴
مرآت

از وبلاگ هایی که دنبال می کنم. هفت وبلاگ از طرفداران پر و باقرص اعتشاشگران هستند که شمشیرشان را از رو کشیده اند، دوتا از آن ها هم کاملاً نقش مخالف بازی می کنند، اما از خودشان حرفی برای گفتن ندارند. فقط نشخوارکنندۀ جویده های دیگران هستند. حتی دانش لازم برای پاسخ به نظرات کاربران را هم ندارند. دو تای دیگر هم هستند که کاملاً مذبذب و نان به نرخ روز خور هستند. یعنی تا همین هفتۀ پیش، آتش بیار معرکه بودند و برای گروه های معاند فرش قرمز پهن می کردند، اما وقتی دیدند، شورش ها عقیم مانده و تیر خصومت شان به سنگ خورده است، کم کم فتیلۀ آشوبگری را پایین کشیدند و مطالبی کاملاً خنثی می نویسند. جالب است که مطالب این دو وبلاگ یک جورایی با هم همسو و هماهنگ است. انگار که یک نفر هر دو وبلاگ را می نویسد.

۹ نظر ۰۶ دی ۰۱ ، ۲۳:۴۵
مرآت

بر مظلومیت آل رسول غمگنانه باید گریست و آشکارا باید اشک ریخت، مظلومیت آل علی را همیشه باید فریاد زد. فاطمه اطهر سلام الله علیها و امامان مظلوم بقیع، به همان اندازه که در حصار آل یهود و کینۀ آل سَعود گرفتارند؛ به همان اندازه نیز در زندان سفاهت و جهالتِ بعضی پیروان ابلیسی و شیعه نماهای انگلیسی محصورند.

تردید ندارم که بی تشخیصی مسلمانان جاهل و  کج اندیشی پیروان غافل، بیشتر از وهابی های ملعون، بر غربت آل رسول می افزاید و شیعیانِ قطیف و مدینه و حجاز را در عسر و حرجی مضاعف گرفتار می سازد... 

***   ***   ***

ازآن چه در دوجهان هست بیشتر دارد

فقط خدا ست که از کار او خبر دارد

 

 یکی برای علی ماند و آن یکی همه بود

اگر چه لشکر دشمن، چهل نفر دارد

 

عقیق سرخ از آتش نداشت واهمه ای

کسی که کفو علی می شود جگر دارد

 

کمر به یاری تنهایی علی بسته

میان کوچه اگر دست بر کمر دارد

 

سر علی به سلامت، چه باک از این سردرد؟

محبت ولی الله، دردِ سر دارد

 

 کسی که شهر، سر سفرۀ قنوتش بود

چگونه دست به نفرین قوم  بردارد؟!

 

صدا زد: «اشهد ان علی ولی الله»

ولی دریغ که این شهر گوشِ کر دارد. *

 

+ فاطمیه، یک جریان همیشه جاریست تا بیاموزیم که در صحنۀ جهاد و شهادت و خون، دست از دامن مهر علی علیه السلام بر نداریم و از کنار مظلومیت فاطمه اطهر و اولا طاهرینش بی تفاوت نگذریم...

* بخشی از سرودۀ مجید تال.

۴ نظر ۰۶ دی ۰۱ ، ۰۰:۱۷
مرآت

خدایا، اگر به من نورِ عبور از خود و توفیق حضور به درگاهت را بدهی، از خیال خال تو و از حصول وصال تـو، کار و بـار و آشفتگی افکارم به سامان می رسد.

خدایا، از ورای پندار و از وادی گفتار روزنه ای به بهشتِ انوار به روی من بگشا و مرا از جادۀ هدایتت به آرامستان سامان برسان...

 

*****  ****  *****

ما چرا سر در سرِ اندیشۀ سامان کنیم؟

آن که سر را داده است، آخر دهد سامان ما.

 

پ.ن:

  1. ایهام در واژۀ سامان.
  2. سامان، شهری کوچک و با صفا است در استان چهار محال و بختیاری که دَینی ادا نشده در آن جا دارم. امیدوارم به زودی و به خوبی ادایش کنم و شرمندۀ شاهدانِ شهیدش نمانم...

 

۳ نظر ۳۰ آذر ۰۱ ، ۲۳:۵۶
مرآت

... از یک سو دوست ندارم با شما آشوبگران حرف بزنم. چون می دانم گوش هایتان را بسته اید و جز از کانال لندن و آمریکا و عربستان، هیچ سخنی را نمی شنوید. اما از سوی دیگر، حق شهروندی و خون ایرانی شما را از خود می دانم و دوست دارم ایرانیت شما خرج بدمستی تبار ضد ایرانی نشود و اسلامیت شما در حلقۀ اتصال به معصومیت آل رسول، خورشیدانه تر بدرخشد. از این رو، با این که می دانم شاخک شنیداری شما به سمت بیداری نمی جنبد. اما از باب روایتگری حقایق، بخشی از آن چه را که شما به اسم انقلاب تاراج کرده اید و آن چه را که از ابتهاج، به اعوجاج کشانده اید، فرازی را باز می گویم که هم به عقوبت سکوت مؤاخذه نشوم و هم اگر روزی روزگاری، منصفانه به قیاس نشستید، اهالی بیان را به قصور و کم کاری متهم نسازید.

... تفاوت دیگر انقلاب 57 در این است که یاران خمینی نه تنها رسانه ای در اختیار نداشتند. بلکه رسانه های داخل و رادیوهای پر سر و صدای بی بی سی و میهن پرستان هم نوعاً در مسیر اهداف خودشان فعال بودند. اما شما اغتشاشگران، سوار بر انبوهی از رسانه ها، ناجوانمردانه بر ذهن و فکر و اندیشه و باور این مردم تاختید و از دروغ و تهمت و شایعه و فریب و هیجان سازی های کاذب، چیزی فروگذار نکردید. خروار خروار توئیت ارسال کردید،  به وسیلۀ بات ها و ربات ها میلیون میلیون هشتگ زدید و صدهزار صدهزار استوری های فریبنده گذاشتید، مدام، و بی محابا علیه قانون و آرامش کشور جوسازی کردید. تا مردم را بفریبید و از احساسات مردم برای غارتگران بین المللی پیروزی بسازید.

انقلابی های 57 بیش از آن که به فضاسازی های کاذب دامن بزنند، به انجام وظیفه اخلاقی و به رفتار اندیشمندانه می اندیشیدند، هیچ وقت به خود و به همراهان خود وعدۀ پیروزی دروغ ندادند. شاید به دلیل همین رفتار صادقانه و خالصانه بود که خدا نصرت و پیروزی شان را تسریع کرد که حتی انتظارش را هم نداشتند. اما شما آن قدر مردم بیچاره را در توهّم های خودساخته فرو بردید و آن قدر وعدۀ پیروزی دو روزه به همراهان دادید که دیگر خودتان هم باور کردید و برای پیروزی خیالی تان قرار جشن و پایکوبی گذاشتید... اما وقتی وعده های شما محقق نشد و نوبت به مجازات قاتلان خیابانی رسید، تلاش کردید با هشتگ های تبعض آمیزِ «نه به اعدام» جوّ جامعه را طوفانی و آتش فتنه هایتان را شعله ور نگه دارید که البته این ترفند هم مثل بقیۀ خبرها و شانتاژهای شما بر موجی از دغلبازی و نیرنگ و دروغ رسانه های معاند شکل گرفت...

 زندان های شاه در انقلاب 57 ، محل شکنجه بود. شکنجه هایی که راحت ترینش ناخن کشیدن بود که صدای زندانی را به عرش می برد. اما سوزاندن موی صورت با آتش سیگار، شکنجه محسوب نمی شد، اسمش نوازش بازجو بود. با این وصف، اگر از شکنجه های فنی ساواک و نحوۀ استنطاق زندانی های ساواک چیزی نگویم بهتر است. چون آن قدر دژخیمانه و ترس آور است که می ترسم خواندنش موجب اضطراب شما شود. اما توصیه می کنم تا زنده هستید و تا فرصت دارید، سری به موزۀ عبرت بزنید و ابزارهای شکنجه ساواک را ببینید. فقط یادتان باشد که دیدن آن ابزارها و شنیدن توضیحات کارشناس موزه، دل و جرأت بسیار قوی نیاز دارد. چون خودم دیدم که بعضی از بازدید کننده های محترم، موقع شنیدن توضیحات کارشناس موزه، از هوش رفتند. به همین دلیل بود که زندانی های قبل از انقلاب بعد از پایان حبس، تازه می بایست فرایند درمان جسمی و روحی را با هزینه های شخصی خود دنبال می کردند.

در عین حال، زندان ساواک برای انقلابی های سال 57 نه امتیاز داشت، نه سازمان حمایت از زندانیان بود که خانواده هایشان را تحت پوشش قرار دهد و نه در قبال سابقۀ محکومیت و سابقۀ سیاسی، به کسی پناهندگی یا اقامت می دادند. اما زندان جمهوری اسلامی محل استراحت و محل تعلیم و تعلم است. بعلاوه این که هر متهم از اولین ساعت بازداشت تا آخرین روز، اجازه دارد با پدر، مادر، همسر، فرزند، نامزد و حتی خانوادۀ نامزدش تماس تلفنی داشته باشد. آنهم نه فقط یک بار، بلکه هر تعداد بار که بخواهد!!

در جمهوری اسلامی خانوادۀ زندانیان هر روز تا غروب آفتاب می توانند با افراد بازداشتی خود ملاقات کنند و برای زندانیانی که حکمشان صادر شده باشد، حتی مرخصی های نوبه ای هم در نظر گرفته اند. در بازداشتگاه های جمهوری اسلامی نه تنها شکنجه برای متهم وجود ندارد؛ بلکه شکنجه فقط سهم بازجوی پرونده و زندان بان بیچاره است که دروغ های متهمین را می شنوند، اما  نمی توانند حرفی کمتر از گل به آن ها بگویند.

در بازداشتگاه های ساواک، نماز خواندن عقوبت داشت، روزه گرفتن مخفیانه بود. تماس تلفنی تا قبل از پایان بازجویی به هیچ وجه امکان پذیر نبود، متهمانی که تعیین تکلیف نشده بودند، به هیچ وجه امکان ملاقات نداشتند. اصولاً اگر متهم در خیابان یا دانشگاه یا در محل کار توسط ساواک دستگیر می شد؛ خانواده اش تا ماه ها از سرنوشت او بی اطلاع بودند...

رژیم پهلوی،  انقلابی های سال 57 را در میدان 17 شهریور تهران (ژالۀ سابق) از زمین و هوا به رگبار بست. از زمین با تیربار ام. ژ.ث و تیربار تانک. از هوا هم با تیربار هلی کوپتر، در حالی که مردم هیچ وسیله ای برای دفاع از خود نداشتند. چون اصولاً برای درگیری نرفته بودند. اما شما رفتارتان در اغتشاشات برعکس بود، شما در مقابلتان پلیس و بسیجی بی سلاح داشتید که با قمه و چاقو و سنگ آن ها را می زدید، می کشتید و حتی آتش می زدید.

انقلابی های سال 57 به دلیل پلیسی بودن اوضاع و استقرار تانک های ارتش در میادین و خیابان ها و به دلیل حکومت نظامی که تردد های شبانه ممنوع بود، با ابتکار خودشان شب ها بر پشت بام ها  رفتند و ذکر الله اکبر و شعارهای ارزشی سردادند، اما شما علی رغم آزادی هایی که داشتید و دارید، با شبیه سازی روش های انقلاب 57  فقط با این هدف که شناخته نشوید به پشت بام رفتید و با سر و روی پوشیده و بعضاً در حال نشسته شعارهای مزخرف را هوار کشیدید. اما دیدید که اکثریت قریب به اتفاق مردم، شما را همراهی نکردند.

انقلاب 57 تاریخ را تحریف نکرد، تاریخ را به نفع خود تعریف نکرد تاریخ را تصحیف هم نکرد. انقلاب 57  از هیچ انقلابی برای خود شبیه سازی نکرد بلکه از تمام انقلاب های دنیا عبور کرد، انقلاب 57 حرف های بسیار نو برای گفتن داشت و تنها انقلابی بود که قلب ملت ها را تسخیر و انسان ها را متحول کرد. انقلاب 57  دنیایی پر از امید را به روی محرومان و مظلومان جهان گشود. اما، انقلاب جعلی شما، آغازش تحریف تاریخ، چاشنی اش دروغ- شایعه- تهمت و ادامه اش هرزگی و فحشاء و ترور  بود و  نتیجه اش هم کشتارهای ناجوانمردانه ای بود که در تهران، اصفهان، شیراز، مشهد، البرز، خوزستان، زاهدان و خاش رقم خورد...

در مجموع، انقلاب اسلامی 57 از شروع تا پایان، یک پدیدۀ نادر و استثنایی بود که بر پایۀ آموزه های قرآنی، خشم و شدت را فقط علیه ظالمان، ستمگران و جنگ طلبان تجویز می کرد. به همین دلیل بود که بنیانگذار عزیز انقلاب، فرمود هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بزنید! اما در بین خودتان وحدت کلمه داشته باشید! و باز به همین دلیل بود که پیروان امام خمینی، رحمت الله علیه هیچ گاه در برابر بیگانه دچار خود تحقیری نشدند، به بیگانه سواری ندادند، با شعارهای عزتمدارانه پیش رفتند و جوانمردی و اخلاق را برای شکم و زیر شکم قربانی نکردند. اما شما آن چه از عزت و غیرت و ثمرۀ خون شهیدان به یادگار داشتیم، همه را یک جا برای خوشایند غرب غارتگر و سلبریتی های خودشیفته، به باد دادید...

این ها را نوشتم که شاید از جوزدگی دست بردارید و خود را باز شناسید و بیش از این در کجراهه دست و پا نزنید و عاقبت تان را خرج شیطان و فاحشه های هرجایی نکنید... باشد که رستگار شویم.

و تکرار بیت حضرت حافظ برای یادآوری خودم:

تو پنداری که بدگو رفت و جان برد؟

حسابش با کرام الکاتبین است.

۱۰ نظر ۲۸ آذر ۰۱ ، ۲۳:۴۷
مرآت

اگر با هر دانشجوی سال اولی یا سال آخری دانشگاه شریف از یک ساعت تا دوساعت و تا چندساعت حرف می زدی و چالش می کردی یا به او تیکه می انداختی، متلک می گفتی و یا مجادله می کردی، محال بود که یک حرف تند یا صدای بلند یا پرخاش و یا یک حرف ناصواب از او بشنوی.

اما نمی دانم در این چندماه چه اتفاقی افتاده و چگونه این افول ادبی و اخلاقی رخ داده که برای اولین بار در طول تاریخ، عده ای از دانشجویان این دانشگاه، رکورد فحاشی و بی ادبی دنیا را شکستند و الفاظی بسیار رکیک و شرم آور از نوع مکشوف و نمایشی آن را هوار کشیدند!؟؟؟

***   *****   ***

+ معمولاً هر ازگاهی گذارم به شریف می افتد. گاهی به بهانۀ دیدار، گاهی برای رایزنی، گاهی هم به صورت طفیلی. اما امروز وقتی وارد محوطه دانشگاه شدم، جوری غم و حرمان، سینه ام را فشرد که از حرکت ایستادم. چند لحظه به دانشجویانی که در حال تردد بودند، نگاه کردم، غصه ام دوچندان شد. با صدای اشک آلود گفتم، خدا لعنتتان کند ای آمریکای بی رحم، ای انگلیس مکار و ای گاو شیر ده ترامپ که آوازۀ نخبگان ما را به محاق بردید و دست و دل و زبانشان را به ابتذال آلوده کردید!

پ.ن:

  1. بد و خوبش را نمی دانم. حسن و قبح عقلی اش هم به کنار، اما برای من، حضور در دانشگاه شریف هنوز هم یک موهبت است. ولو در حد یک آب خوردن باشد. ولو اینکه خاطرۀ آزار دهنده اش هنوز گلویم را بفشارد و اشکم را فرو بریزد!
  2. تصمیم داشتم ادامه پست «تو پنداری که بدگو رفت و جان برد؟» را امشب منتشر کنم. اما رفتنم به شریف، موضوع را تحت الشعاع قرار داد.

 

۸ نظر ۲۷ آذر ۰۱ ، ۲۲:۲۶
مرآت