سر و سامانم آرزوست،
خدایا، اگر به من نورِ عبور از خود و توفیق حضور به درگاهت را بدهی، از خیال خال تو و از حصول وصال تـو، کار و بـار و آشفتگی افکارم به سامان می رسد.
خدایا، از ورای پندار و از وادی گفتار روزنه ای به بهشتِ انوار به روی من بگشا و مرا از جادۀ هدایتت به آرامستان سامان برسان...
***** **** *****
ما چرا سر در سرِ اندیشۀ سامان کنیم؟
آن که سر را داده است، آخر دهد سامان ما.
پ.ن:
- ایهام در واژۀ سامان.
- سامان، شهری کوچک و با صفا است در استان چهار محال و بختیاری که دَینی ادا نشده در آن جا دارم. امیدوارم به زودی و به خوبی ادایش کنم و شرمندۀ شاهدانِ شهیدش نمانم...
ان که دندان دهد نان دهد پس چرا ان که سر داده است سامان ندهد
روزنه ای به بهشت انوار از دریچه ی گفتار
آمین آمین