در توفان قضا و قدر
سه سال قبل، بابای دوستم در بیمارستان شیراز بستری بود. حال بسیار ناخوشی داشت و نفس های آخر را می کشید. اما این دوست عزیز که تک پسر خانواده و عاشق باباش بود به خاطر ایام امتحانات دانشگاه امکان رسیدگی به پدر را نداشت. برایم پیامک زد و مشورت خواست که بر سر دوراهی پدر و دانشگاه چه کند؟ برایش نوشتم:
یقیناً، دقت ناقص من به قامت بلند مشق عشق شما قد نمی دهد! و گوشِ هوشِ من صدای سکوت نفس های جا مانده در سینۀ پدر را نمی شنود! اما می دانم که کشتیِ مُرادِ مردانِ روزگار، در توفانِ قضا و قدر، جز بر ساحل رضایت پدر پهلو نمی گیرد! سعادتمند باشی و سرافراز و از نگاه رضایت او بهره مند...
جناب مرآت سلام
استعارات و تشبیهات دلکشی دیده میشود در اندرزتان به دوستتان. قامت ... قد نمیدهد / گوشِ هوش... نمیشنود. / کِشتی مراد.... پهلو نمیگیرد، همگی کشش دارد. درود. بیفزایم در اواخر دههی چهل یا اوائل دههی پنجاه چشم ابوی آقای خامنهای -که در قم بودند- نابینا شد و لذا بیدرنگ حوزهی قم را به قصد رسیدگی پدر به سمت مشهد ترک گفتند و مدتها خود را وقف درمان پدر ساختند و گویا چند سال قبل رهبری در جایی فرمودند آن خدمت به پدر، ثمرات عجیبی برای ایشان داشت. بلی درست توصیه کردهبودند به دوست شیرازی خودتان. خدمت به مادر و پدر چنان مهم است که در قرآن پس از توحید، احسان به والدین در کنار توحید آمده است.