https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

در ادبیات عرفانی مرسوم است که برای بیان مفاهیم عاشقانه و حظ معنوی از ظرفیت برخی واژگان، مثل شاهد و می و مطرب و ساقی و مستی و سرخوشی و رقص و نغمه و آواز و وجد و سرور و دست افشانی و امثال این ها استفاده می کنند.و گویا چنین است که برای فهم و درک مطلب، راهی مناسب تر از این در ادبیات گفتاری و نوشتاری ما وجود ندارد.

خیلی از دانش آموختگان حوزه و دانشگاه کم و بیش با اصطلاحات عرفانی آشنایی دارند. اما، آینکه هر حظی با چه واژه ای قابل بیان است، مسئله ایست که نیاز به تخصص ویژه دارد و متأسفانه سواد امثال من به آن قد نمی دهد. من فقط می دانم که هر واژه ای مناسب هر حظی نیست.

مثلاً شور گرفتن و به سر و سینه زدن در قتل مظلومانۀ حجت خدا و حسین حسین گفتن را که متأسفانه بعضی ها آن را رقص معنوی می نامند، برای من قابل قبول نیست و سینه زنی های پرشور را مصداق رقصیدن نمی دانم. چرا؟ چون در چنین حالتی عزادار امام حسین علیه السلام در حال سوز و گداز و ملامت کردن خویش است و ابتهاجی حاصل نمی شود که بخواهد منجر به رقصیدن او شود.

بنا براین، بنده حساب بزم معنوی را از رزم معنوی جدا می دانم و رقصیدن را در همه جا نمی پذیرم همچنان که رزم معنوی را نیز در هر جا و در هر شرایطی نه میسور می دانم و نه ممدوح. در نتیجه معتقدم که کاربرد لفظ رقصیدن، در هر شرایطی برازنده نیست و برای هر کاری شأنیت ندارد.

رقص معنوی، جایی به دل می نشیند که عاشق می خواهد، خوف و خطر را به سخره بگیرد. مثل این بیت از حضرت حافظ:

زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت

کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد

و یا مثلاً در وصفِ حال یاران اباعبدالله در شب عاشورا گفته اند که آن شب همه شاد و شنگول بودند. بخشی از اوقاتشان را به شوخی و مزاح می گذراندند و برای رسیدن به شهادت لحظه شماری می کردند.که معنی و مفهوم آن، عشق به شهادت و نهراسیدن از شمشیر و نیزه و مرگ است.

پ.ن: وقتی امثال آقای الهی قمشه ای در سخنرانی عاشورایی خود، گریستن و زار زدن را تلویحاً مغایر با هدف معنوی امام  حسین می داند و معتقد است که باید به جای گریستن، شادی و سرور نشان دهیم، حالم به هم می خورد و هضم چنین فرمایشی برای من حقیقتاً ناممکن است..

۳ نظر ۳۱ مرداد ۰۰ ، ۲۲:۵۹
مرآت

انسان های آزاده، روحی بزرگ دارند. روح وقتی بزرگ باشد، اجازه نمی دهد انسانیتِ انسان در پیچ و خم مرارت ها و مصیبت ها، پایمال شود. بلکه رنج ها و مرارت ها هرچه بیشتر شوند، دستاویزی می شوند برای صعود روح به قلّۀ کمال و فرصتی می شوند برای درخشش جسم در عرصه های خوف و خطر.

برخوردار بودن از نعمت های زندگی، هیچگاه ماهیت فکری و روحی انسان های بزرگ را تغییر نمی دهد. دارایی و ثروت و مکنت و شهرت و موهبت های دنیایی، فقط افراد ضعیف النفس را می تواند از مسیر تکامل باز دارد و آن ها را از اصالت های انسانی و هدف های الهی دور سازد.

اما انسان های هوس مند، روحی قوی و پرورش یافته ندارند. به همین دلیل، در برابر دشواری ها و در مواجهه با سرد و گرم روزگار، بی درنگ، رنگ می بازند و خیلی زود تسلیم نکبت و خفت می شوند.

روح انسان های ضعیف، زیر سلطۀ نفس قفل می شود و به مرتبه ای می رسد که عقیم و مقیم ِجسم می شود و مجال پرواز پیدا نمی کند.

تمام تاریخ نویسان شیعه و سنی نوشته اند که حضرت زینب کبری سلام الله علیها، در خانۀ همسرش، از زندگی بسیار منزّه، مرفه و پر رونقی برخوردار بوده است، همسرش عبدالله بن جعفر، مردی ثروتمند و دارای خدم و حشم بوده و در عین حال آن قدر بخشنده و سخاوتمند بوده که به گره گشایی از  مستمندان و گرفتاران بلاد، شهرۀ شهر بوده است.

اما زندگی فراخ و بی کم و کاست جناب عبدالله، حضرت زینب سلام الله علیها را هرگز نازپرورده نکرد و میل به تن آسایی، هیچگاه بر روح و جان این بانوی بزرگ مستولی نشد.

در واقعۀ جانگزای عاشورا و حوادث پس از آن، خوانده ایم و شنیده ایم که حضرتش در برابر شکنجه های جسمی و روحی سپاه عبیدالله و یزید ملعون ایستاد و بار تمام مصیبت های شکننده را یکّه و تنها بر دوش کشید. اما در برابر طوفان حوادث و حادثه های طوفان زا هرگز سر تسلیم فرود نیاورد.

روح انسان های تهی از معنویت، همیشه در زندان جسم محبوس است ولی روح انسان های الهی، مثل مرکبی راهوار، جسم را از موج ها و طوفان ها عبور می دهد و به اوج می رساند...

تقدیم به پیشگاه مقدس عقیلۀ بنی هاشم، پیام رسان حماسۀ کربلا، حضرت زینب کبری سلام الله علیها...

پ.ن: سه سال مدام دنبال تاریخ های معتبر می گردم تا بدانم زندگی این بانوی استقامت و ایثار بعد از واقعه کربلا چگونه رقم خورده است. متأسفانه موفق نشدم. هرچه تحقیق کردم، جز مختصری از احوالات این بانوی عظما، آن هم با نقل های متفاوت چیزی دستگیرم نشد. لطفاً اگر کسی کتاب معتبری در این زمینه سراغ دارد، معرفی کند...

۴ نظر ۲۹ مرداد ۰۰ ، ۱۱:۲۳
مرآت

 

این متن اگرچه به ظاهر طولانی است، اما خیلی مختصر و روان نوشته ام و یقین دارم که از خواندنش پشیمان نخواهید شد.

پردۀ اول: پیشینه شناسی طالبان

طالبان در زمان اشغال افغانستان توسط شوروی سابق، بخشی از سپاه مجاهدین افغانستان محسوب می شد که به صورت یک پارچه، جنگ علیه ارتش سرخ شوروی را برعهده داشتند و توانستند بعد از شکست شوروی در ۸ اردیبهشت ۱۳۷۱ وارد کابل  پایتخت افغانستان شوند. لیکن پس از خروج نیروهای شوروی از افغانسان دچار اختلاف و جنگ داخلی شدند که در پایان این جنگ‌، جماعتی از آن‌ها به‌ نام طالبان اعلام موجودیت کردند و قدرت را به دست گرفتند.

بعد از حمله آمریکا به افغانستان طالبانی ها بار دیگر از سال ۲۰۰۶ مجدداً اعلام موجودیت کردند و علیه دولت مستقر در افغانستان که او را دست نشاندۀ آمریکا می دانستند وارد مبارزه مسلحانه شدند و در نتیجه قسمت‌های زیادی از جنوب افغانستان به ویژه قندهار و هلمند را تحت نفوذ خود درآوردند.

مبارزین طالبان، در حین جنگ با دولت مستقر، همزمان با نیروهای آمریکا و ناتو نیز وارد مبارزه شدند و هر از گاهی برای نظامیان آمریکایی و انگلیسی دردسرهایی ایجاد می کردند و با حمله به پایگاه های آمریکا، بر نیروهای نظامی آنها تلفات سنگین وارد می کردند.

طالبان در سال های اولیه قدرت خود، غیرنظامیان وابسته به دولت و ارتش افغانستان را بارها و بارها قتل عام کردند، زنان را از فعالیت های سیاسی و اجتماعی به شدت منع و برخی میراث فرهنگی و  آثار باستانی را تخریب و دختران دانش آموز را به جرم درس خواندن به قتل رساندند. شیعیان را نیز به بهانه های مختلف اعدام و شهید می کردند. اما متقابلاً خود نیز در گیر و دار مبارزه و برای رسیدن به قدرت، آسیب ها، آوارگی ها، دربدری ها، کشته ها و زخمی های فراوانی را تحمل و نیرنگ و دسیسه های زیادی را از طرف آمریکایی ها تجربه و خسارت های سنگینی را در این راه متحمل شده اند.

طالبان از سال 1996 تا ماه های اخیر بر سه چهارم افغانستان مسلط بوده و در این مدت، سه کشور عربستان، پاکستان و امارات متحده عربی، او را به رسمیت می شناختند و به آنها کمک مالی می کردند.

 

پردۀ دوم: تفکر و اندیشۀ طالبان

طالبانی ها از آن جهت که افغانستان را موطن، زادگاه و سرزمین خود می دانند، حق دارند که سلطۀ بیگانگان را برنتابند و با آن ها بجنگند. فرقی هم ندارد که سلطه گران بیگانه، روسیه (شوروی سابق) باشد یا آمریکا یا انگلیس و یا هرکشوری که با آنها تعارض مذهبی و دینی دارد. 

اندیشۀ طالبان در اصل، مبتنی بر شریعت اسلامی با تفکر مذهب اهل سنت است که در مواردی گونۀ عربستانی و وهابییت آن بر گونۀ سایر فرقه های اهل سنت، غلبه دارد. اما وجه غالب تفکر طالبانی طی سال های اخیر، تغییر یافته و از خشونت و تعصب خشک مذهبی و اعتقادی آنها به ویژه علیه گروه های شیعی و سایر نحله های قومی و مذهبی کاسته شده است.

طالبان بعد از سال ها مبارزه و خشونت و ویرانگری و تغییر رهبران متعدد، به این نتیجه رسیده اند که برای ایجاد حاکمیت و بقای حکومت و مقبولیت در منطقه، باید تعصب خشک مذهبی و اِعمال خشونت علیه قومیت ها را کنار بگذارند. در غیر این صورت وجاهت و مشروعیت سیاسی خود را به زودی از دست خواهند داد.

نشست قطر بین آمریکا و طالبان، نشانگر این است که طالبان به تعدیل رفتار خود در عرصۀ سیاسی رضایت داده و برای اثبات حقانیت خود به آن ملتزم و متعهد شده است. چون این واقعیت را درک کرده است که برای پیشبرد اهداف و اثبات موقعیت خود در صحنه سیاسی افغانستان، بیش از هرچیز باید کشورش را به ثبات و امنیت اجتماعی برساند.

رجال سیاسی طالبان به این درک از روابط اجتماعی رسیده اند که سرعت ارتباطات و انتقال اطلاعات در جوامع بشری هر نوع اقدام منفی و خشونت بار طالبان را به بازتابی علیه خودش تبدیل خواهد کرد. به همین دلیل، ناگزیراست در تحکیم پایه های حکومت خود، نسبت به مردم، نهادها، قومیت ها و گروه های شیعی در افغانستان رفتار منطقی و محتاطانه تری داشته باشد.

 

پردۀ سوم: سیاست متقابل طالبان و ایران

طالبان با بیست سال تجربه، یقیناً از قدرت نظامی و نفوذ جهادی ایران در منطقه و در خود افغانستان اطلاع دارند و حتی رویارویی نظامی ایران علیه آمریکا را هم به خوبی دیده اند. لذا، هوس رویارویی و شیطنت در مرزهای شرقی ما را نخواهند داشت و در رفتارشان با شیعیان افغانستان در هزاره، به ویژه در درۀ پنجشیر مجبورند از مرز مدارا و انصاف خارج نشوند.

افغانستان با چهل سال جنگ و کشتار و ویرانی و درگیری های قومی و قبیله ای، تشنۀ آرامش و زندگی و سارندگی و رونق اقتصادی است که جز در سایۀ امنیت و ثبات سیاسی حاصل نخواهد شد. از این رو طالبان که بیش از همه خود را مدعی و دلسوز و در عین حال در اکثریت می دانند، التزام داده اند که این مؤلفه ها را در نظر بگیرند و صداقت و حسن نیت خود را به مخالفان و مردم افغانستان ثابت نمایند.

در نشست قطر نیز طالبان و آمریکا برای به اصطلاح بازگرداندن صلح به افغانستان توافقی را با یکدیگر امضا کرده اند. البته این قبیل توافق نامه ها از سوی آمریکایی ها با مخالفان خود در کشور اشغال شده، ناشی از خوی استکباری آنها و برای حفظ پرستیژ است که میخواهند وانمود کنند خروجشان از افغانستان نه نشانۀ شکست، بلکه به خاطر تضمین امنیت و صلح است. اما با توجه به شناختی که از خوی استکباری آمریکا و اروپایی ها سراغ داریم، هیچ بعید نیست که در آینده ای نه چندان دور، با نفوذ در ارکان سیاسی، فرهنگی و اقتصادی افغانستان، بخواهند طالبان تعدیل شده را به نفع خود مدیریت و سیاست های استعماری شان را به دست آنها و به شیوه ای نرم علیه جمهوری اسلامی اِعمال نمایند.

 

پردۀ چهارم: سئوال اساسی مردم

با این توصیف، سئوال اصلی اکثر مردم ما این است که تحولات افغانستان بر جمهوری اسلامی ایران چه تأثیری دارد و موضع ایران در این باره چیست و چگونه باید باشد، پاسخ این سئوال ها را با توجه به یافته های خودم اشاره میکنم:

طالبان، از اولین گروه های مسلحی هستند که رسماً علیه آمریکا ایستادند و مبارزه کردند. در حال حاضر نیز از بزرگ ترین گروه های مبارز مسلح و به رسمیت شناخته شده در افغانستان محسوب می شوند که از مقبولیت مردمی نیز برخوردارند. مجاهدین افغان نیز از گروههای مبارز و خوش سابقه محسوب میشوند که دارای وجاهت و مقبولیت مردمی هستند، اما با توجه به فراگیر بودن جماعت اهل سنت در افغانستان، مجاهدین افغان از اکثریت لازم برخوردار نیستند. لذا بازیگر اصلی در صحنۀ سیاسی افغانستان، طالبان هستند.

طالبان در طول مبارزات خود علیه اشغالگران آمریکایی، حسن نیت و خیرخواهی جمهوری اسلامی ایران را دیده و عمیقاً نسبت به مشی سیاسی و نظامی ایران به باور رسیده است.

جمهوری اسلامی ایران نیز اگرچه می داند که وهابی های افراطی و داعشی ها هنوز در بدنۀ نظامی طالبان وجود دارند،  اما با توجه به تغییر رویکرد فکری، عملی و اعتقادی طالبان، قدرت سیاسی آنها را بر آمریکایی ها ترجیح می دهد و اداره کشور توسط طالبان را به مراتب سازنده تر و مطمئن تر از حضور آمریکایی ها می داند. طالبان نیز متقابلاً قول داده اند که نه تنها برای شیعیان و مجاهدین افغان مزاحمت ایجاد نکنند، بلکه آن ها را در بخش هایی از حکومت مشارکت دهند.

به هر تقدیر، جمهوری اسلامی ایران بر اساس استراتژی و مشی سیاسی خود، معتقد است که خروج آمریکا از افغانستان اولویت اول است و اداره امور افغانستان نیز باید بر اساس رأی و ارادۀ خود افغان ها صورت پذیرد. لذا با توجه به شرایط حاضر، گریزی از این وضعیت نخواهیم داشت. ضمن اینکه  وقتی آمریکا خودش برای خروج از افغانستان ناگزیر است و دولت افغانستان هم قادر به ادارۀ حکومت نبوده، چرا باید از خروج آمریکایی ها خوشحال نباشیم؟ البته این احتمال و نگرانی نیز وجود دارد که توافقات پشت پرده ای بین آمریکا و طالبان رقم خورده باشد که فعلاً نمی شود در بارۀ آن به قطعیت سخن گفت. فقط در قبال تصور هرگونه احتمالات پنهانی، به هوشیاری و هوشمندی دیپلماسی و آمادگی نیروهای مسلح نیاز داریم که شواهد نشان می دهد بحمدالله همۀ تمهیدات سیاسی و دفاعی برای وقوع حوادث احتمالی فراهم است...

اما و اما، تنها مسئله ای که همجنان لاینحل مانده و شک برانگیز است، نوع حکومت آیندۀ افغانستان است. آیا قرار است نظامی مبتنی بر انتخابات و قانون اساسی در افغانستان شکل بگیرد، آیا نظام بین الملل، حاکمان طالبانی را بعنوان دولت قانونی به رسمیت خواهند شناخت؟ آیا جامعۀ جهانی، طالبان را به چشم دولت کودتا نگاه خواهد کرد؟ آیا عنوان مجعول، ناشناخته و پر چالش «امارت اسلامی» با قوانین نامعلوم، حکومت آیندۀ این کشور را اداره خواهد کرد؟ این ها از مواردی هستند که حقیقت آن هنوز برای کسی روشن نشده است..

در تاسوعا و عاشورای حسینی عزاداری هایتان قبول و التماس دعا

 

۹ نظر ۲۷ مرداد ۰۰ ، ۱۴:۴۱
مرآت

پیشاپیش از طولانی بودن مطلب عذرخواهی می کنم.

امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری در وصف مجلس و شئون نمایندگان مجلس تعابیر بسیار جامع و زیبایی دارند که بنده به دو نمونۀ معروف آن از بیانات امام خمینی اشاره می کنم:

  1. مجلس عصارۀ فضائل ملت است.
  2. مجلس در رأس همۀ امور است.

حالا سئوال این است که آیا مجلس یازدهم و حتی مجالس گذشته مصداق چنین توصیفی بوده و هستند یا خیر؟ اگر بودند و هستند، نمونه هایش کجاست و اگر نیستند، دلیلش چیست؟

بنده مدت هاست با بعضی نمایندگان دوره های قبل و بعضی نمایندگان فعلی در این باره حرف زدم، چالش کردم، پرسشگری کردم. جواب شنیدم، اما حقیقتاً به نتیجه ای در اثبات فرمایش امام نرسیدم. الاّ این که بگوییم توصیف حضرت امام در بارۀ مجلس و نمایندگان، فقط از باب ایجابی و بایستگی موضوع است. نه اینکه هر مجلس و هر نماینده ای چنین هویت و خصوصیتی را دارد. در واقع معنی فرمایش امام (ره) این است که مجلس باید عصارۀ فضایل ملت باشد و باید در رأس امور کشور قرار گیرد. یعنی نمایندگان باید آن قدر قوی، پخته، منطقی، آگاه، پاکدست، دلسوز، مخلص، متعهد، صادق، هوشمند، پرتلاش و باسواد باشند تا بتوانند با رفتار و گفتار و عملکرد خود برای مجلس اعتبار و افتخار و شأنیت بیافرینند و مجلسی بسازند که جز به منافع کشور و ملت فکر نکند.

اما متأسفانه برخی از معضلات مجلس در گذر زمان نهادینه شده که تغییر آن با تذکرات ارشادی اصلاً امکان پذیر نیست. به حدی که حتی بعضی حرکت های به اصطلاح انقلابی مجلس یازدهم نیز به همین دلیل، اثربخشی لازم را نمی تواند داشته باشد.

از جمله مشکلات نهادینه شده در مجلس این است که برابر ضوابط مجلس، نمایندۀ ناظر، باید نظرات مجلس را به شوراها یا نهادهایی که در آن عضویت دارد، منعکس کند تا در تصمیمات آنها اِعمال شود. در حالیکه معمولاً این رویه منسوخ شده و کسی به آن عمل نمی کند

نمونه ای دیگر از ناکارآمدی مجلس، نطق ها و تذکرات نمایندگان است که دچار بخشی نگری یا شخصی نگری شده و معمولاً بدون نتیجه رها شده و یا در بعضی موارد موجب سوء استفاده شخصی و آسیب به بیت المال میشود.

تعارض در قوانین، فراوانی طرح های موازی یا معارض، کثرت اصلاح قوانین، تفسیر پذیری قوانین، از دیگر معضلات نهادینه شده در مجلس است که هیچکس در صدد اصلاح آن بر نمی آید.

بسیاری از نامزدهای انتخاباتی، قبل از ورود به مجلس تصور می کنند که می توانند عهده دار وظیفه خطیر نمایندگی باشند. اما بعد از ورود به مجلس می فهمند که نمی توانند. به همین دلیل هیچ توفیقی در دورۀ نمایندگی خود به دست نمی آورند و مجبور می شوند برای رأی آوردن در دورۀ بعد، باقیماندۀ سنوات نمایندگی خود را با نگاه بخشی و شخصی ادامه دهند.

در یک بیان کلی می شود گفت که علی رغم برخی حرکت های موفقیت آمیز مقطعی، نه اهرم قانونگذاری مجلس توانسته است چرخ مملکت را خوب به حرکت در آورد و نه اهرم نظارتی نمایندگان توانسته است مانع بروز برخی مفاسد باشد. به عنوان مثال، سبک و سیاق سئوال از وزیر، تا به حال هیچگاه منجر به توانمندسازی هیچ وزارتخانه ای نشده و هیچ بازدارندگی برای شخص وزیر ایجاد نکرده است. در نتیجه، سئوال نمایندگان از وزیر، بیش از آنکه موجب توانمندسازی دستگاه سئوال شونده شود، موجب بهره مندی شخص نماینده می شود. با این توضیح اگر مجلس با سئوال کردن و نظارت خود نتواند وزارتخانه ای را توانمند کند و اگر قانونگذاری اش موجب اصلاح امور نشود؛ جز هزینه تراشی برای کشور نتیجۀ دیگری نخواهد داشت!

در بارۀ مجلس و رویه های نهادینه شده در مجلس و وضع فعلی نمایندگان حرف بسیار است. اما، چون بنا بر اختصار است، بیش از این ادامه نمی دهم. فقط به این نکته اشاره می کنم که:

ادعای صداقت و یکرنگی مجلس یازدهم را در چانه زنی و سهم خواهی از دولت جدید آزمودیم و کارشکنی هایشان را هم دیدیم. اما ادعای انقلابی گری، عقلانیت، اصولگرایی یا بخشی نگری و شخصی نگری نمایندگان را نیز در روزهای رأی اعتماد به کابینۀ آقای رئیسی خواهیم دید.

۳ نظر ۲۴ مرداد ۰۰ ، ۱۱:۵۲
مرآت

بِاَبی اَنتَ و اُمّی یا حسین

۵ نظر ۲۲ مرداد ۰۰ ، ۱۵:۱۲
مرآت

قلم، این جا هیچ گاه به رنگ نیرنگ نمی رقصد و واژه های سلام، هرگز در قاب کلام نمی گنجد.

این جا، جای فسون و فسانه نیست،

و مجالِ بهانه های ابلهانه نیست،

اینجا عرصۀ شعر و شعور و ترانه است.

اینجا میدان گاه شمشیر و خون و خنجر

و بارانگاه ارادتِ عاشقانه است،

اینجا تنور آتش و جام عطش و انتخاب آگاهانه است.

اینجا، از تن ها بلا می خیزد.

و از چشم واژه های شهلا، دانه دانه کربلا می ریزد!

 

همه ذرات دنیا اگر چشم شوند باز هم قادر به دیدن چشمه های عشق در کربلا نخواهند بود.

۶ نظر ۲۱ مرداد ۰۰ ، ۲۳:۵۵
مرآت

در قرائت زیارت عاشورا، هجده مقام را از خدا طلب می کنیم که هیچ کدام از آن ها مادی و دنیوی نیستند.

بعضی از دعاهای زیارت عاشورا، به ‌قدری بالاست که اگر در متن این زیارت نبود، شاید نمی شد باور کنیم که کسی جرأت درخواست آنها را از خدا داشته باشد.

با قرائت زیارت عاشورا درجاتی از سلوک را می آموزیم که سیر آن از مرتبۀ پایین تا مراتب بالا را در بر می گیرد.

مقاماتی که در زیارت عاشورا از خدا طلب می کنیم عبارتند از:

  1. مقام خونخواهی امام حسین علیه‌السلام «ان یرزقنی طلب ثارک» که مرتبه ای بس بزرگ است. از این جهت که خونخواهِ اصلی ابا‌عبدالله الحسین علیه السلام شخص امام زمان است.
  2. مقام وجاهت عندالله (آبرومندی نزد خدا) با این عبارت: «اللهم اجعلنی عندک وجیهاً بالحسین»
  3. مقام معِیَّت (همراهی با امام معصوم) «ان یجعلنی معکم فی الدنیا و الآخرة» که این درخواست، بسیار ویژه است، یعنی درخواستی است که تمام  انبیا و اولیا آرزویش را داشته‌اند.
  4. مقام شباهت زندگی با پیامبر اسلام و ائمۀ معصومین علیهم السلام از گهواره تا گور. «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد»
  5. مقام شباهت درشهادت 14 معصوم «و مماتی ممات محمد و آل محمد» چون شیعه به حسب روایات معتبر معتقد است که پیامبراسلام تا امام حسن عسکری علیهم‌السلام، همه با شهادت از دنیا رفته اند.
  6. رسیدن به مقام محمود «ان یُبِلِّغنی المقام المحمود» با اشاره به آیۀ 79 سورۀ اسراء که خداوند به پیامبر امر می کند: نماز شب بخواند تا به مقام محمود برسد. (مقام محمود از نگاه اکثر مفسران، یعنی مقام شفاعت) خود شفاعت شدن، مقامی است که به هر کس نمی‌رسد (لا یملکون الشفاعة...) تا چه رسد به مقام شفاعت کردن..
  7. مقام مشارکت در مصیبت امام معصوم علیه السلام. «لقد عظمت الرّزِیّة... بک علینا» «و اسئل الله بحقکم... ان یعطینی بمصابی بکم... » (یعنی مصیبت شما را، مصیبت خودم می‌دانم) «الحمد لله علی عظیم رزِیّتی» که مقامی بس عظیم است و بسیار جای بحث دارد. در واقع این فراز از زیارت عاشورا، داستانِ یکی‌شدن با اهل‌بیت است که درخواست می کنیم از این طریق، به شجره طیبۀ حیات معصومین علیهم السلام متصل شویم.
  8. مقام برائت «و بالبرائة من اعدائکم» (بیزاری ‌جستن از دشمنان خدا و رسول و ائمه اطهار علیهم السلام)
  9. مقام لعن و نفرین بر ظالمان. «اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد» این مقام در زیارت عاشورا مقدم بر سلام است. یعنی اول صد بار بر ظالمین به حقوق پیامبر و آل او لعنت می فرستیم و بعد صد بار به محضر اباعبدالله علــیه السلام درود و ســلام هدیه می کنیم. (اول بروب خانه، سپس مهمان طلب) نکته مهم: چهره اصلی برائت و لعن، بعد از واقعۀ ظهور دیده می‌شود، چون تا قبل از ظهور نمی توانیم درک کنیم کسانی که باعث ماجرای کربلا بوده‌اند، ما را از چه نعمت بزرگی محروم کرده‌اند. به عبارت دیگر، ما الآن ادراک درستی از دنیای بعد از ظهور نداریم. از این رو اصل برائت در آن زمان قابل درک خواهد بود.
  10. مقام سِلم «انی سلم لمن سالمکم» «و ولیّ لمن والاکم» این مقام، مقام دوستی با دوستان اهل‌بیت، برای تشکیل یک شبکه متحد در راه تحقق کامل دین خداست.
  11. مقام تحارب. «حرب لمن حاربکم» این مقام، یعنی جنگیدن با دشمنان اهل‌بیت، برای پالایش آن شبکه متحد و همچنین مبارزه با موانع رشد بشر. که وصول به این مقام، برازندۀ هرکس نیست.
  12. مقام ایثار و جانفشانی: «بابی انت و امی»
  13. مقام قرب الی الله. « انی اتقرب الی الله»  «اللهم انی اتقرب الیک» مقام قرب مقامی است که فقط با عنایت ولیّ‌ خدا امکان پذیر خواهد بود.
  14. مقام دوستی و نزدیکی به اهل‌بیت «انی اتقرب الی الله و الی رسوله و الی امیرالمومنین و...» این مقام، مقدمۀ وصول به مقام قرب الهی است.
  15. مقام معرفت اهل‌بیت.«فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِی أَکْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِکُمْ وَ مَعْرِفَةِ أَوْلِیائِکُمْ وَ رَزَقَنِی الْبَرَاءَةَ مِنْ أَعْدَائِکُمْ»
  16. مقام ثبات قدم و متزلل نبودن «ان یثبّت لی عندکم قدم صدق»  «وثبّت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین»
  17. مقام رجعت. «و ان یرزقنی طلب ثاری مع امام منصور» که جز با توفیق الهی کسی به مقام رجعت نمی رسد.
  18. رسیدن به مقام تحیت خدا. «اللهم اجعلنی فی مقامی هذا ممن تناله منک صلوات و رحمة و مغفرة...»

پ.ن: 

  1. برای رعایت اختصار، خیلی خلاصه و فهرست وار نوشتم.
  2. عزاداری هاتون قبول و التماس دعا...

 

۷ نظر ۱۹ مرداد ۰۰ ، ۲۳:۲۱
مرآت

آغاز به کار جناب آقای سید ابراهیم رئیسی، رئیس جمهور انقلابی و فساد ستیز و پرتلاش کشورمون را به فال نیک می گیرم و برای ایشان و کابینه اش آرزوی توفیق و خدمت و سرافرازی دارم.

دعا می کنم که ایشان در سال های پیش رو و در مدیریت قوۀ مجریه، توکلش به خدا و اهتمامش خدمت به مردم باشد، با مقام معظم رهبری صادقانه و هماهنگ رفتار کند، و در مسند قدرت به تکبر اکبر هاشمی و ولنگاری سید محمد خاتمی و دگماتیسم احمدی نژاد و بی شرمی و فساد و خیانت شیخ حسن فریدون مبتلا نشود...

۳ نظر ۱۸ مرداد ۰۰ ، ۱۲:۳۶
مرآت

یک هفته قبل از مراسم تحلیف آقای رئیسی، یکی از مدیران بهینه سازی صنعت برق داشت در جمع عده ای مردم معترض و درحضور خبرنگاران، با حرارت تمام از طرح ها و سازه های آینده سخن می گفت و از آمایش های خوش رنگ و لعاب در دست اقدام خبر می داد. درحین سخنرانی یادداشتی نوشتم و توسط مجری برایش رساندم. با این مضمون:

جنابعالی حق نداری راجع به فردای ما حرف بزنی
وقتی از حال دیروز و امروز ما بی خبری!

عمر سیاست بازی شما تمام شده، داریم اعلامیه تکفین و تدفین شما را می نویسیم،

شما واقعاً از این همه وعدۀ سر خرمن که به مردم دادید خسته نشدید؟

محض رضای خدا حیا کنید و به جای این حرف های توخالی کمی خجالت بکشید و از مردم عذر تقصیر بخواهید.

۱ نظر ۱۶ مرداد ۰۰ ، ۲۳:۰۲
مرآت

پیام های بازرگانی صدا و سیما یعنی سپردن دروازه های فرهنگی کشور به اغواگران بیگانه و بوالهوسان دیوانه. یعنی مسلوب الاختیار کردن نهادهای دینی کشور، یعنی تقویت حس طمع ورزی و به انزوا کشاندن سنّت های مولّد، یعنی به مخاطره انداختن رابطه های امنیت ساز مصرف، یعنی ترویج اباحه گری و استفادۀ ابزاری و جنسیتی از زنان به نفع زرسالاران صهیونیست، یعنی انحراف تدریجی زنان از جادۀ عفاف. پیام های بازرگانی، پدیدۀ شومی است که جز «آنتن فروشی» صلاحیت نام دیگری ندارد.

۴ نظر ۱۵ مرداد ۰۰ ، ۱۳:۵۰
مرآت