دردهایی که گاهی باید گفت.
یش ترها؛ در فصل رویش آرزوها، از چهار سوی بهارستان، صدای تهیدستان می آمد. اما حالا؛ از چهارگوشۀ این سامان، گاهی صدای کودکستان، گاهی طعم تلخ فریبستان و گاهی نیز بوی غم انگیز غریبستان می آید... و شاید صدای بی صدای هزاردستانی دیگر از نهان خانۀ شیطان!! خدا به خیر گرداند.
وقتی اشک های غلتیده بر گونۀ آفتاب در نگاه معصومیت زمان جاریست! یعنی فرصتی هنوز باقیست برای آه سرد من، برای نالۀ زرد تو و برای قصۀ درد ما...
جناب مرآت سلام
وقتی رأیها در فرایند عوامگرایی دموکراسی و بازار فریب خرید و فروش آرا، نه در طبق اخلاص که در طبقهی اِفساد ریخته شود، چنین فرضهایی که به سجع و وجه ادبی، برشمردید لاجرَم به وجود خواهد آمد. اگر مفاد مطلب شما گرفته باشم.