https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

آخرین مطالب

۲۴۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گذرگاه فکر و ذکر» ثبت شده است

شرمتان باد ای هرزه های بیگانه پرست! چه کردید با وطن مظلوم خود ای آشوب گران بی وجدان؟ با تمدن و ادب این سرزمین چه کردید؟ احساسات انسانی شما کجا رفت، ادب و عفتِ کلامتان چه شد، مهر و عاطفۀ ایرانی تان را کجا بردید؟

شما آن قدر حرمت ها را دریدید، آن قدر قمه و قداره کشیدید، آن قدر وقاحت کردید، آن قدر درّندگی از خود نشان دادید، آن قدر طمع بیگانگان را برانگیختید، آن قدر عوعو کردید و آن قدر شب ها زوزۀ کشیدید که مطالبات اقتصادی و معیشتی ملت، زیر زوزه های شما گم شد و مشکلات منطقی مردم زیر آشوب های وحشیانۀ شما از یاد رفت...

 

+ شیراز تسلیت، تهران و البرز تسلیت، مشهد تسلیت، ایذه تسلیت، اصفهان تسلیت...

++ ایران تسلیت.

۳ نظر ۲۷ آبان ۰۱ ، ۲۰:۳۰
مرآت

ما دوست داریم نام زیبای زن را از ورطۀ هرزگی به پردۀ فرزانگی بنشانیم و رتبۀ زندگی را از بازندگی به ارزندگی ارتقاء دهیم؛ ما دوست داریم پرچم آزادی ملت را بر بام برازندگی این مرز و بوم برافراشته تر سازیم!

 

پ.ن: مجری بی حجاب، با حرارت سخن می گفت و نوید می داد که به زودی شعار زن، زندگی، آزادی به پیروزی می رسد و مردم آزاد می شوند، یک جماعت توهم زده هم، با سوت و کف تشویق می کردند و داخل سالن هوار می کشیدند! منم جملۀ بالا را با خط درشت نوشتم و دادم یک دختر خانم برایش برد، خیال کرد باید بخواند، بعد که پشت بلندگو خواند، طفلکی بدجوری مچاله شد. اونوقت برای این که مچاله شدنش رو جبران کند، با عصبانیت فریاد زد: بی شرف، بی شرف! :))

+ خواستم بهش بگم زن، زندگی، آزادی یعنی این!

 

۳ نظر ۲۵ آبان ۰۱ ، ۲۲:۴۸
مرآت

این هایی که به اسم زن زندگی آزادی، قرآن را آتش زدند، آدم سوزاندند، طلبۀ مظلوم را، جوان بسیجی را و مأمور امنیت را کشتند، این هایی که به ناموس مسلمین تعرّض کردند، اموال عمومی را به غارت بردند و امنیت کشور را به نفع بیگانگان به مخاطره انداختند؛ این هایی که دیکتاتور مآبانه بازاری ها را وادار به تعطیلی مغازه شون می کنند؛ این ها به نظر من نه فهم سیاسی دارند، نه حد اخلاقی خود را می شناسند، نه حیای انسانی را می فهمند، نه معیشت مردم را درک می کنند، نه به اخلاق جنسی معتقدند، نه علم و ادب و معرفت دارند و نه از غیرت و حماسه و ایران دوستی چیزی خوانده اند!!  این ها، مزدورِ شرورِ کر و کور  هستند که بارِ عده ای وحوش و وطن فروش را به دوش می کشند...

امروز قبل از ظهر، سمت لاله زار تهران بودم، با چشم خودم دیدم که افرادی نقاب زده، قمه به دست و با پنجه بوکس، مغازه دارها را وادار می کردند کرکره مغازه رو پایین بکشند!!

 

+ همون جا یک شرور رو دیدم که مشروب خورده بود و با حالت مستی داد می زد مرگ بر دیکتاتور :))

++ تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!!

 

۳ نظر ۲۴ آبان ۰۱ ، ۲۰:۳۸
مرآت

با نورافکن هزار وات، بالا و پایین شما را ورانداز کردم، دیدم جز رذیلت و خودفروختگی و جز انگاره های لذت جویانه، چیزی در چنته ندارید... آخه شما که ملیّت خودتون رو به رسمیت نمی شناسید، شما که آرمانی جز ویرانی و سرمایه ای جز فرومایگی ندارید، شما که عفت و ناموس تان رو به حراج گذاشته اید؛ از کدام زن، از کدام زندگی و از کدام آزادی حرف می زنید؟!

 

پ.ن: برای لیدرهای اغتشاشگران

 

۱ نظر ۲۲ آبان ۰۱ ، ۲۲:۵۰
مرآت

اعتراضات سیاسی سوریه در سال 89 یک موج سازمان یافته ای بود که نه جنبۀ اقتصادی داشت، نه اصالت فرهنگی داشت و نه ماهیت هنری و ورزشی! بلکه معترضان سوری از همان ابتدا، به اسم آزادی، تغییر حکومت را نشانه رفتند. بی آنکه بدانند به کجا می روند و بی آن که بفهمند عاقبت کارشان چه خواهد شد.

در اعتراضات سیاسی سوریه هر روز جماعت زیادی به معترضان اضافه می شد، شاید آخرین گروهی که به جمع معترضان سوری پیوستند، دانشجویان و دانش آموزان بودند که با شک و تردید تصمیم خود را گرفتند و حلقۀ مردمی آشوب ها را تکمیل کردند. اما هنوز چندروزی از تکمیل حلقۀ معترضان نگذشته بود که ناگهان دیدند 15 گروه تروریستی داعش زیر پایشان سبز شده است. آن هم با شبکۀ مدرن رسانه ای، با سیستم ترابری لجستیک نظامی و با تسلیحات پیشرفتۀ جنگی که تا آن موقع مشابه اش را هیچکس ندیده بود. به این ترتیب، معترضان سوری تا خواستند به خود بجنبند و همدیگر را پیدا کنند؛ دیدند که کار از کار گذشته و جنایتکاران داعش تا عمق اتاق خواب خانواده های سوری یورش برده اند و حتی جان و مال و ناموس آن ها را هم برای خود حلال کرده اند.

آری، پیش نیاز حضور داعش در سوریه، اعتراضات کورکورانه ای بود که با هدایت بیگانگان و بر پایه هیجانات سخیف مردم طراحی شده بود. بی آن که خود بدانند و بفهمند و درک کنند.

اما دستاورد اعتراضات سوریه:

اعتراضات نابخردانه سوریه حدود ۷ سال داعش را بر این کشور مسلط کرد و این اشغال 650 هزار نفر قربانی داشت. (یعنی بیش از دوبرابر شهدای ترور و جنگ تحمیلی ایران) حدود 7 میلیون و 600 هزار نفر بی خانمان و آواره شدند که از این تعداد 1700000 نفر به ترکیه، 1200000 نفر به لبنان، 625 هزار نفر به اردن و 245 هزار نفر به عراق پناهنده شدند! علاوه بر تلفات جانی و انسانی، خسارت های مالی و اقتصادی جنگ سوریه نیز بسیار مهم است که می شود گفت: مناطق تحت سلطۀ داعش به کلی ویران شده و از ذخایر نفتی سوریه نیز آنچه قابل استفاده بود بردند و آن چه را که باقی مانده بود، منهدم کردند.

 

پ.ن: با تمام این جنایت ها و با وجود حمایت های تمام عیار آمریکا، اسرائیل، عربستان، ترکیه، اردن و کشورهای اروپایی! و با وجود شخم زدن خاک سوریه و تاراج منافع نفتی آن کشور، نه سوریه فرو ریخت، نه بشار اسد از قدرت افتاد و نه جریان مقاومت از بین رفت. فقط روسیاهی به چهرۀ معترضان بی مغز باقی ماند و خون های به ناحق ریخته اش بر صفحۀ تاریخ ماندگار شد تا ان شاءالله درس عبرتی باشد برای آن ها که به بهانه آزادی، غیرتشان را و ناموسشان را و آغوششان را برای منفعت داعشی های جنایتکار به حراج می گذارند.

 

۲ نظر ۱۲ آبان ۰۱ ، ۱۴:۳۸
مرآت

 

پردۀ اول: چند وبلاگ رو می شناسم که مثل شورشی ها و دوشادوش آشوبگران، آتش بیار معرکه هستند و با خشونت کلامی، با دروغ های شاخدار، با توهین های رکیک، با شایعات تحریک آمیز، با مغلطه های ترحم برانگیز و حتی با داستان سرایی های صنفی و شغلی، رفتار آشوبگران خیابانی را موجّه جلوه می دهند و بالاخره ریشۀ هرچه اخلاق و امنیت و آرامش جامعه را می زنند. حالا یکی با الفاظ رقیق تر و یکی با نفرتی غلیظ تر!

پردۀ دوم: یکی از این ها خانم معلم است و مخالف حجاب. یکی خانم دکتر است و مروج بی دینی، یکی فروشندۀ کیف و کفش است، یکی هم کتابدار است در یکی از کتابخانه ها، دو نفر هم هستند که شناختی از وضع شغلی و صنفی آن ها ندارم.

پردۀ سوم: دوستی دارم که در حوزۀ فنی رسانه فعال است و به اقتضای شغلش با پلیس فتا همکاری دارد، سه شنبۀ قبل، در نشستی که با او داشتم می گفت آدرس وبلاگ ها را به فتا اعلام کنیم. بهش گفتم عجله نکن، به تدریج خودشون شرایط را می فهمند و حقیقت براشون روشن میشه.

پردۀ چهارم: امروز عصر رفتم سراغ یکی از همون وب ها که پست جدیدش را بخوانم. دیدم با لحن کاملاً معمولی فقط در باره سفر خانوادگی اش به ترکیه و هزینه هایش مطلب نوشته و هیچ اشاره ای به مسائل روز نکرده!! اما چیزی که برایم عجیب تر بود، این بود که دیدم همۀ پست های اعتراضی و تحریک آمیز روزهای گذشته رو از وبلاگش حذف کرده!!

+ دلیل حذف این پست ها رو نمی دونم، حدس خوش بینانه هم فعلاً  زود است در باره اش داشته باشم. اما یه حس خوبی به من دست داد! و حالا دارم فکر می کنم شاید حملۀ تروریستی چهارشنبه شب به حرم شاهچراغ شیراز، او را به بازنگری حوادث و بازسازی افکارش واداشته است. ان شاءالله چنین باشد.

پ.ن:  داغ شهدای شاهچراغ هنوز قلبم را می سوزاند، اما غصۀ آرتین 5 ساله بیشتر از بقیه قلبم را به درد می آورد...

 

۴ نظر ۰۶ آبان ۰۱ ، ۲۱:۲۳
مرآت

زن، زندگی، آزادی؛ یعنی زن، زندگی ساز است. یعنی زن آن قدر هنر دارد که می تواند به جامعۀ انسانی، هویت و حیات ببخشد، نه این که به خاطر راحتی خود، زندگی را از دیگران سلب کند و امنیت و آزادی جامعه را بر باد دهد!

زن، زندگی، آزادی؛ یعنی فقط زن می تواند جامعه را از بند لودگی و آلودگی برهاند و فقط زن است که می تواند از دامن پاک خود مرد را به معراج برساند....

اما چه قدر متفاوت است ماهیت این شعار، با کودتای شرارت و هرزگی و بوق، و چه قدر فرق می کند دین فروشی و وطن فروشی و حلقه به گوشی اشرار خیابانی با مفهوم عمیقِ زن، زندگی، آزادی!!

 

و حالا ننگتان باد ای آدم کش های متمدن! یقین بدانید که همین عربده کشی ها و سوت زدن و کف زدن و بوق زدن های شماست که تیغ جنایت داعش را بر حلقوم ما تیزتر می کند.... باشد که دست انتقام حق، به زودی گریبانتان را بگیرد.

 

راستی مهساییان غیرتمند، به کدامین گناه کشتید زائران مظلوم حرم حضرت شاهچراغ را؟؟!!

 

۴ نظر ۰۵ آبان ۰۱ ، ۱۴:۴۸
مرآت

از افتخارات بانیان انقلاب اسلامی این است که در تظاهرات خیابانی علیه دیکتاتوری شاه، نه سنگی پرتاب کردند، نه شیشه شکستند، نه مغازه ای را آتش زدند، نه آمبولانس را جزغاله کردند، نه پلیس را کشتند، نه به روی مأمور نظامی تیغ کشیدند و نه حتی به یک ساواکی شکنجه گر، ناسزا گفتند! بلکه روی لولۀ تفنگ مأموران حکومت نظامی شاه خائن، گل های محبت نشاندند...

دأب بچه مسلمان های پیرو امام خمینی در دوران مبارزات این بود که در کنار تلاش های روزمرۀ شخصی، مطالعه کنند، سخن حق بشنوند، فهم اجتماعی خود را بالا ببرند، خودسازی کنند و به درجه ای از رشد معنوی و سیاسی برسند تا در مسیر انقلاب اسلامی خط خدا را از خطوه های شیطان تشخیص دهند و به بهانۀ غلبه بر استبداد شاهنشاهی، هر خَبط و خُدعه ای را روا ندانند.

پیروان خمینی، انقلاب را از درون خود آغاز کردند، به حرمت ها و سنت های الهی احترام گذاشتند، مسئولیت پذیری را آموختند. وقتی هم که قدم به میدان قیام گذاشتند، طول خیابان انقلاب تا میدان آزادی را جوانمرادانه و با غیرت پیمودند. آن ها در دسته های فشردۀ زن و مرد و کودک به خیابان آمدند، شعار دادند، اعلام موضع کردند، زندان کشیدند، زیر شکنجه رفتند، شهید شدند، زخم زبان شنیدند، اما شجاعانه ایستادند و بر عهد و پییمانشان استوار ماندند و افتخارشان این بود که نه دل بستۀ کمونیزم شرق بودند و نه دل باختۀ کاپیتالیزم غرب شدند. نه راه دریوزگی پیمودند، نه در چاه هرزگی افتادند و نه طهارت جامعه را به قاذورۀ هیزگی آلودند.

از افتخارات انقلاب اسلامی این است که در طول مبارزات قبل از انقلاب، حتی یک مورد هم نداریم که امام انقلاب تجویز خشونت کرده باشد یا برای آتش زدن اموال دولتی و غارت اموال مردم مجوز داده باشد...

سئوال: پس مسجد جامع کرمان چگونه آتش گرفت؟ آتش سوزی بانک ها، فروشگاه ها و سینماها کار چه کسانی بود؟

چواب: اکثر سینماها را عوامل ساواک به آتش کشیدند تا به جامعه القاء کنند که انقلابیون مسلمان با هنر مخالفند. مسجد جامع کرمان را هم عوامل ساواک آتش زدند تا شایعه کنند که انقلابی ها مارکسیست هستند و با این ترفند بین امام خمینی و سایر مراجع تقلید تفرقه بیندازند (همانطور که لقب مارکسیست های اسلامی را شاه برای انقلابیون مسلمان به کار برد) آتش زدن بانک ها، فروشگاه های بزرگ و اتوبوس های واحد هم به صورت واضح و روشن کار منافقین و چریک های فدایی خلق و یک سری اراذل و اوباشی بود که مجری دسیسه های ساواک بودند... جاسوسی به نفع شوروی سابق و برخی خرابکاری های درون ارتش هم کار نفوذی های حزب توده بود.

حتی آتش زدن مشروب فروشی ها هم، خوراک دائمی منافقین بود که در هسته های مذهبی نفوذ کرده بودند و قصدشان این بود که بچه مذهبی های نوجوان را وارد فاز خشونت کنند و از ظرفیت آن ها برای خود عامل نفوذی بسازند! که با این تزویر، البته به بخشی از اهداف خود رسیدند، اما بالاخره نقشۀ آن ها بر ملا شد و در ماه های آخر مبارزه کوس رسوایی شان به صدا درآمد...

بله، خشونت، هرزگی، ناپاکی، قتل، غارت، شرارت، سرقت، ناسزاگویی و بی عفتی، وصلۀ ناجوری است که به رفتار انقلابیون مسلمان نمی چسبد و سابقۀ ننگینش در فرهنگ اسلامی ما جایی ندارد. این وحشی گری ها، شیوۀ ابرار نیست،. فرهنگ اشرار است و کار وحشی های نابکار....این غارت گری ها منطق دیکتاتوری و چماق است وکار وارثان نفاق و شقاق است

 

مستندات متن: قریب هشتاد شماره از آرشیو روزنامه های قبل از انقلاب، دورۀ ده جلدی تاریخ انقلاب اسلامی و کتاب الف لام خمینی...

 

۲ نظر ۰۲ آبان ۰۱ ، ۲۳:۲۴
مرآت

یک سئوال از علی دایی: حالا که سیر تا پیاز پروندۀ «اسرا پناهی» برای تو مشخص شده و حتی بیشتر از رسانه های محلی جزئیات مرگ ایشان را می دانی؛ چرا، روی حرف دروغ اصرار می ورزی؟ چرا حرفت را برای مردم اصلاح نمی کنی؟ مگه از چیزی می ترسی؟

علی دایی اما در برابر این سئوال سکوت کرده و از پاسخ طفره می رود!

***   ***   ***

در این زمینه با یک جمع نخبگی هفت نفره جدا جدا صحبت کردم. ماحصل این گفت و گو، چند نکته و گمانه بود که به نظرم جالب و تقریباً نزدیک به هم است. بخوانید:

  • اصلاح یک موضع گیری غلط با یه خط عذرخواهی، کار سختی نیست، فقط جگر می خواهد که فکر می کنم علی دایی جگرش رو داره، حالا چرا ایشان حاضر نشده حرفشو پس بگیره؟ باید بگیم که احتمالاً یک جای کار علی دایی لنگ می زنه!
  • من علی دایی رو از نزدیک می شناسم. از شخصیت او شناخت دارم، به نظر من علی دایی در این ماجرا ناشی گری کرده، او اهل این مناقشات کور نبود. به نظرم آخرش بر می گرده
  • معتقدم که علی دایی به دام افتاده و معتقدم که او پل پشت سرش رو خراب کرده و الآن به لحاظ ویژگی قومی، عذرخواهی کردن را دون شخصیت خود می داند.
  • این موضع گیری، اولین تجربۀ علی دایی در بازی های سیاسی است. حالا اگر بخواهد نظرش را اصلاح کنه هزینه اش بالاست و براش گرون تموم میشه...
  • غلط نکنم علی دایی بدجوری سر دوراهی شیطان و وجدان گرفتار شده که تصمیم گیری را برایش دشوار کرده است! ولی او در نهایت به اشتباهش اعتراف خواهد کرد..
  • علی دایی به خاطر اقامت دخترش در لندن و رابطۀ مالی اش در بانک های خارج نگران است! شنیدم پیغام و پسغام از اونور بهش رسیده که اگر از حرفش برگرده، منافع مالی و موقعیت دخترش به خطر می افته.
  • وقتی ایتستاگرام صفحۀ شخصی نیما نکیسا را به خاطر دفاع از میهنش و به خاطر محکوم کردن آشوب های اخیر، حذف می کند، غیر مستقیم یک پیام است از طرف اروپایی ها برای علی دایی که به فکر دخترش و به فکر بلوکه شدن اموالش باشد...

وَالعاقِبةُ لِلمُتّقین...

 

۷ نظر ۲۹ مهر ۰۱ ، ۲۱:۲۰
مرآت

دیشب جایی بودم که یک مسئول کشوری سخنرانی داشت. البته خیلی کم صحبت کرد و بقیۀ وقت را به نقد و پرسش اختصاص داد. چند دقیقه اول به نقد و سئوال شفاهی گذشت، اما چون پرسش گری به صورت چهره به چهره بازدهی نداشت. قرار شد سئوالات و نظرات را مکتوب بنویسیم تا به سئوالات جواب دهد و نظرات را به کارشناسان بسپارد.

من هم چهار فقره یادداشت کوچک نوشتم و با اسم و امضاء به ایشون دادم. یکی از یادداشت ها را به صلاح نمی بینم افشاء کنم. اما سه تای بقیه رو براتون این جا می نویسم:

  1. خیلی از چهره های شاخص نظام، بعد از انقلاب به سرنوشت شخصیت های صدر اسلام دچار شدند. یعنی همان طور که اشرافیگری، جمعی از اصحاب رسول الله را دنیا زده کرد، کارگزاران ما هم در جایگاه مسئولیت خود به سمت رفاه طلبی و اشرافی گری لغزیدند. در نتیجه نه تنها خود و خانواده هایشان، بلکه دیگران را هم به طمع انداختند و آرام آرام جایگاه مسئولیت و خدمتگزاری را تبدیل به پست و مقام کردند تا به رفاهیات بیشتری دست یابند. و امروز، بزرگترین آفت نظام، همین روحیۀ اشرافی گری و رفاه زدگی مقامات است. لذا اگر می خواهید به مردم خدمت کنید، به صورت عملی باید با این پدیدۀ شوم مبارزه کنید و مبارزه را هم ابتدا از خودتون شروع کنید...
  2. دولت باید از تصمیم گیری های شتاب زده پرهیز کند، چون هر تصمیمی که مبتنی بر آینده نگری نباشد و به اثرات امنیتی و اجتماعی آن توجه نشود، حتماً تخریبی  یا آسیب زا خواهد بود...
  3. رئیس جمهور نباید به خودش، به معاونانش و به وزیرانش اجازه دهد که نقش ایدئولوگ را بازی کنند. این کار ماهیتاً نوعی ظلم و تعدی محسوب می شود و با وظیفۀ دولت منافات دارد. ما دولت را بالاترین مقام اجرایی کشور می دانیم و معتقدیم که یک دولت، وقتی موفق است که بتواند فقط مجری خوبی باشد، نه ایدئولوگ. کار دولت تئوری سازی و تئوری پردازی نیست. کار دولت، اجرای قانون است. شناخت نارسایی هایی قانون است، دولت باید راه را برای رونق کسب و کار مردم و برای پیشرفت کشور تسهیل کند. دولت باید با کسانی که در مسیر قانون سنگ می اندازند، برخورد جدی داشته باشد...

 

پ.ن: آخر نامه هم این سه بیت از حافظ را اضافه کردم:

شهر خالیست ز عُشّاق بُوَد کز طَرَفی           مردی از خویش برون آید و کاری بکند

کو کریمی که ز بزمِ طربش غمزده‌ای           جرعه‌ای دَرکشد و دفعِ خُماری بکند

   یا وفا، یا خبرِ وصلِ تو، یا مرگِ رقیب     بُوَد آیا که فلک زین دو سه کاری بکند؟

۱ نظر ۲۷ مهر ۰۱ ، ۲۲:۲۷
مرآت