https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

بایگانی
آخرین مطالب

۳۴۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گذرگاه فکر و ذکر» ثبت شده است

دیروز بعد از بازگشت از میدان آزادی، کنار غرفه محیط زیست نشستم و ره‌آورد راه‌پیمایی 22 بهمن 1402 را این‌جور در دفتر خاطراتم نوشتم:

*** * ***

امسال جشن پیروزی انقلاب اسلامی در تهران چند ویژگی‌ جدید داشت:

  • ذوق و شوق مردم بدون رتوش روایت می‌شد،
  • حماسۀ وحدت ایرانیان رساتر حکایت می‌شد.
  • شعارهای نسل نو با واژۀ امید قافیه می‌بست.
  • سرود بیداری ملت با نوای دینداری نواخته می‌شد.
  • فرماندهان سپاه و ارتش در آغوش مردم جای داشتند.
  • صندوق‌های کمک به مقاومت غزه و فلسطین بوی سخاوت می‌داد.
  • خون سرخ شهیدان انقلاب، گلگون‌تر از همیشه بر دشت دل‌های بیقرار می‌رویید.
  • عملیات نمایشی چتربازان با پرچـم فلسطین در آسمان میـدان آزادی تماشایی تر بود....

 

۲ نظر ۲۳ بهمن ۰۲ ، ۲۳:۱۸
مرآت

عادت ‌آدم‌های خود حق‌پندار این است که اخلاق و دیانت  مردم را با سلیقه شخصی خودشون می‌سنجند و حق خود می‌دانند که مرتبۀ دینداری من را، شما را و بقیه را با خط‍‌کش سلایق خودشون اندازه بگیرند. این‌ها حتی راستی و ناراستی احکام شرعی را هم با شاقول وهم و فهم شخصی‌شان می‌سنجند. عادت این جماعت این است که خودشون را همیشه با شخصیتی موجه و آداب‌مند به مردم می‌شناسانند و اصرار دارند که همان شخصیت دروغین را به دیگران هم دیکته ‌کنند.

به این ترتیب اگر کسی با آهنگ اون‌ها کوک بشه، اگر کسی با ساز آن‌ها برقصه و اگر کسی تو زمین آن‌ها بازی کند، مقبولیت دارد وگرنه مغضوب است، داغون است، نفرت انگیز و حروم زاده‌ است! و بالاخره تحریم می‌شود. توفیری هم ندارد که آن شخصِ مغضوب، هویت حقیقی داشته باشد یا وبلاگ‌نویس محترمی باشد در گوشه‌ای از فضای متروک بلاگستان؟

من این جور آدم‌ها را برای خودم قابل دوستی و مشورت نمی‌دانم و از نظر من نتیجۀ فکر و عمل این جور آدم‌ها با جریان زن زندگی آزادی یکسان است. چون نتیجه‌اش می‌شود دوستی خاله‌خرسه.

 

+ برای مخاطب خاص...

۶ نظر ۱۶ بهمن ۰۲ ، ۲۲:۲۶
مرآت

نزدیک اذان صبح تماس گرفت و پرسید خوابی؟ گفتم خواب نیستم، ولی می‌خواهم خودمو بزنم به خواب!

پرسید چرا؟

گفتم: برای این‌که نبینم و نشنوم و ندانم!

پرسید: از دیدن و شنیدن و دانستن چه مَظلِمَت دیده‌ای که ‌خواهی کر و کور و لال شوی؟

گفتم: می‌خواهم بدانم از نشنودن چه سودی زاید، از ندیدن چه بویی تراود و از ندانستن چه خورشیدی برآید؟

گفت: پس مراقب خواب خوش‌ات باش!

گفتمش:

خوشبخت مرا که هیچ خوابم نَبرَد

بدبخت تو را که برنیایی از خواب! :)

گفت: من گرفتار خواب بی تعبیرم.

گفتمش: یک بار هم نگران نماز بی تکبیرت باش!

گفت: 

غمنامه حیات مرا نیست پشت و روی

بیداری‌ام به خواب پریشان برابرست

گفتمش:

گر تو از خواب درآیی ور از این باب درآیی

تو بدانی و ببینی به یقین مشعله‌ها را...

                          

                         *** * ***

گفت: مزاحم شدم ببینم برای کار امروز  قرار ما چیه و ... ... ...؟

 

 

پ.ن: خروس بد محل :))

 

۱ نظر ۱۴ بهمن ۰۲ ، ۰۰:۲۰
مرآت

اعتقاد داشت که فیلم‌هایش باید قوی و حرفه‌ای باشد، کارگردانش باید برجسته و ارزشی باشد باید تدوین و تصویربرداری‌اش عالی و موسیقی‌اش در سطح بالا باشد. باید جذاب و خوش تکنیک و ماندگار باشد! و باید فیلمی باشد که از نظر تکنیک و جلوه‌های ویژه و داستان فیلم، نخبه پسند و پر هزینه باشد. خلاصه این که این آقای فیلم‌ساز خوش سلیقه می‌گفت ظلم بزرگ است اگر به خاطر سود بیشتر، فیلم‌های جلف و مبتذل تولید کنیم. به همین دلیل، مقاومت می‌کرد که مبادا استاندارهای حرفه‌اش را فدای پول و درآمد کند.

امروز این آقا را دیدم. ماجرای ساخت چند فیلم مضحک اما پرفروشش را برایم توضیح ‌داد و خوشحال بود که کلی درآمد کسب می‌کند.

بهش گفتم شما که معتقد بودی نباید هنر و اعتبار هنری را فدای درآمد کرد؟ چی شد که دنبال پول و درآمد افتادی؟

گفت: چندتا فیلم پر فروش ساخته است تا با منافع آن بتواند فیلم ارزشی مورد نظرش را شروع کند!

بهش گفتم: مشارکت در یک ظلم کوچک، با توهّم کمک به عدالت، یک ظلم بزرگ است و این، یعنی نفهمیدن معنی عدالت!! بعد هم سخن مولای متقیان علی علیه‌لاسلام را برایش خواندم:

«أَتَأْمُرُونِّی أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیْهِ ! وَاللهِ لاَ أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِیرٌ،..»

 

 

پ.ن. خطبه 126 نهج البلاغه

۴ نظر ۰۹ بهمن ۰۲ ، ۲۲:۵۰
مرآت

ای اهل غزه! از همۀ خلق‌ها سرید
از زُبدگان امت اسلام بهترید

آحاد مسلمین به شما غبطه می‌خورند
چون حافظ حریم عروج پیمبرید

هرچند مانده‌اید به باریکه‌ای اسیر
چون رشته‌ای به گردن آفاق، زیورید

ما در ثبات و امن به ساحل نشسته‌ایم
اما شما چو ماهیِ در خون شناورید

محراب شاهد است که بی‌وقفه در نماز
بر جسم پاره پاره‌ی گل‌های پرپرید

هرجا که باغ بود به عالم ز غصه سوخت
از بس که داغدیدۀ سرو و صنوبرید

آه ای زنانِ خونِ جگر خوردۀ صبور
مغرب‌زمین نگفت شما نیز مادرید

ای دختران خفتۀ زیبای مشرقی
مغرب‌زمین نگفت شما نیز دخترید

ای رشک یوسف، ای پسران سیاه‌چشم
مغرب‌زمین نگفت شما هم برادرید

ای مردم اسیر که بی مرهم و طبیب
آماج بمب و موشک و زخم مکررید

مغرب‌ زمین نگفت شما نیز ملت‌اید
یا وارث تمدن و فرهنگ و باورید

آواره‌ کرد یا که در آوار کشت‌تان
هرگز نگفت صاحب تاریخ و کشورید

اما شما به باختر اثبات کرده‌اید
از ریشه محکمید و درختی تناورید

طوفان‌ خشم‌تان نفس خصم را بُرید
حق یارتان که فاتح درهای خیبرید

با پرچم بلند فلسطین در اهتزاز
بر بام عرش، سایه‌فکن همچو اخترید

تنها نه مسلمین به شما فخر می‌کنند
در بندگی زبانزد ادیان دیگرید

شیخ عرب اگر به شما پشت‌ کرده‌ است
محکم به پشتوانۀ الله‌ اکبرید

فردا از آنِ غزه و قدس است بی‌گمان
چون روز، روشن است که خورشید خاورید

 

پ.ن: شعر از جناب آقای افشین علاء که امروز سروده است. 

 

۱ نظر ۰۴ بهمن ۰۲ ، ۲۱:۳۱
مرآت

از روز طوفان الاقصی تا الآن هیچ روزی نبوده که به فکر ماجرای غزه نبوده باشم. واقعه جانسوز کرمان هم که اتفاق افتاد و پرپر شدن کرمانی‌های عزیز را دیدم، دردم دوچندان شد و حالا داغ مردم غزه‌ را بیشتر حس می‌کنم‌‌. هر روز  مرور می‌کنم زخم ‌های حادثه دلخراش کرمان را و داغ بمباران‌های دم به دقیقۀ غزه را!

توی ذهنم ترسیم می‌کنم حادثۀ  کرمان را که به ازای هر شهید و هر مجروح، حداقل ده‌ها نفر امدادگر و کمک‌رسان و تخصص‌های پزشکی و پرستار داشتیم با کلی امکانات دارویی و تجهیزات بیمارستانی. اما مردم بی پناه غزه، نه خانه و سرپناهی دارند نه کسی هست که زخم‌شان را التیام ببخشد، نه غمخواری دارند که دلداری‌شان دهد و نه بازماندۀ فارغ‌البالی دارند که تسلای خاطرشان باشد! و سخت‌تر از همه این که آب و برق و غذا و دارو هم مزید بر رنچ آن‌هاست که باید نداشتنش را تحمل ‌کنند و باید صبورانه در نوبت جراحی معطل بمانند تا شاید انفجار مهیب بمب‌های فسفری جسم مجروح‌شان را از عمل جراحی بی‌نیاز کند و بدن قطعه قطعه‌شان را کنار خانه‌های ویران‌شان به خاک بسپارد.

داغ غزه و فلسطین بعد از 106 روز  هنوز برای من تازه است و هنوز  فکرم را رها نمی‌کند و چون می‌ببینم دست و بالم آن‌قدر بسته است که کاری از دستم ساخته نیست، به شدت احساس نابودگی می‌کنم و داغم بیشتر می‌شود. دارم آن‌قدر این در و آن در می‌زنم تا راهی پیدا کنم که بتوانم حداقل به اندازۀ ذره‌ای نسبت به مظلومان غزه وگروه‌های مقاومت فلسطینی ادای دین کنم... 

*** * ***

حالا اما چندروزی است که بخشی از وقتم را گذاشتم برای روایت‌گری جنگ غزه، برای پاسخ به بعضی شایعه پراکنی‌ها و ابهام‌آفرینی‌های امپراطوری رسانه‌های صهیونیستی و برای رُفت و روبِ به من‌چه‌ها و به ماچه‌های اونهایی که هنوز در مرداب خودتحقیری و بی دردی گرفتارند!

 

+ و خدارو شکر این روزها احساس بودگی بیشتری دارم.

 

++ حلقه‌های دانش‌آموزی و بعضی مراکز آموزشی ما نیاز بیشتری به روایت‌گری دارند.

 

۷ نظر ۰۱ بهمن ۰۲ ، ۲۲:۳۳
مرآت

تشکر ویژه دارم از دوستان و همراهان عزیز وبلاگی که لطف فرمودند و در نظرسنجی پست قبل شرکت کردند.

خوشبختانه آن‌چه مورد نظر من بود، بدست آمد.

البته دو نفر هم زحمت کشیده بودند و به گزینه‌ها پاسخ مفصل دادند (خانم میخک و آقای پسر آبی) که اگرچه نیاز نبود، اما پاسخشون برام جالب بود و زحمتشون قابل تقدیره.

 

+ از پاسخ دهندگان محترم به ترتیب: خانم میخک، خانم دزیره، خانم جعفری، آقای شنگول العلما، آقای پسر آبی، خانم سین، آقای ایمان، م.مهیار، خانم زینب و آقای سیدمحمد موسوی تشکر می‌کنم...

 

 

بدین شکرانه می‌بوسم لبِ جام

که کرد آگه ز رازِ روزگارم

اگر گفتم دعایِ مِی فروشان

چه باشد؟ حقِّ نعمت می‌گزارم...

۴ نظر ۲۹ دی ۰۲ ، ۲۲:۵۹
مرآت

یک نظر سنجی دارم در مورد پنج سئوال مربوط به غزه.

دعوت می‌کنم حداقل 10 نفر خانم یا آقا در این نظر سنجی شرکت بفرمایید و فقط بنویسید که پاسخ کدام سئوال را می‌دانید و کدام را نمی‌دانید یا نسبت به کدام سئوال ابهام دارید.

سئوال اول: چرا مردم غزه برای بهبود زندگی و نجات جان‌شان به کشورهای دیگر مهاجرت نمی‌کنند؟ مگر هجرت یک توصیۀ قرآنی نیست؟ مگر اسلام به مسلمانان تحت ستم اجازۀ هجرت نداده است؟

سئوال دوم: اگر حماس به اسرائیل حمله نمی‌کرد، اسرائیل هم این‌قدر وحشی نمی‌شد. آیا حمله‌ حماس، ارزش این همه تلفات را داشت؟ کی باید پاسخگوی این خسارت‌ها باشد؟

سئوال سوم: در حالی که مردم غزه هر روز با بمباران وحشیانه صهیونیست‌ها کشته، مجروح و آواره می‌شوند، چه باید کرد؟ تا کی باید به حمایت‌های شعاری و دعا کردن‌ اکتفا کنیم؟

سئوال چهارم: ماجرای خرید زمین‌های فلسطینی‌ها توسط صهیونیست‌ها چیست و چقدر صحت دارد؟

سئوال پنجم: چرا کرانۀ باختری رود اردن در حمایت از مردم مظلوم غزه اقدامی نمی‌کند آیا اختلافی بین آن‌ها وجود دارد؟

 

ممنون میشم اگر نظرات را با نام و آدرس وبلاگتون بنویسید.

با عرض پوزش نظرات این پست نمایش داده نمی‌شود.

۰ نظر ۲۷ دی ۰۲ ، ۲۲:۵۹
مرآت

پردۀ اول: یکی از احادیث عجیب و غریبی که بر نشانه‌های آخرالزمانی و ظهور امام زمان عجل‌الله تعالی فرجه الشریف اشارت دارد، «طلوع خورشید از مغرب است»!!

این حدیث چه در منابع شیعه یا فریقین، کاملاً موثق و مقبول است و به حدی قطعیت دارد که هیچ یک از علمای قدیم و جدید، در قطعیت آن تردید نکرده‌اند. اما در خصوص این که این پدیده عجیب چگونه اتفاق می‌افتد و آیا از نظر علمی چنین واقعه‌ای قابل اثبات است یا خیر و آیا طلوع خورشید از مغرب، جنبه نمادین دارد یا واقعی؟ تا کنون هیچ یک از محدثین و مفسرین دینی در باره‌اش اعلام نظر قطعی نکرده‌اند.

فقط در برخی احادیث معتبر منظور از خورشید را شخص امام زمان و طلوع خورشید را ظهور امام زمان معرفی کرده‌اند. اما، باز هم این سئوال باقی می‌ماند که اگر منظور از خورشید، وجود مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است، طلوع کردنش از مغرب چگونه می‌تواند قابل توجیه باشد؟

پردۀ دوم: شاعر علی معلم دامغانی یک مثنوی طولانی دارد به نام مثنوی «هجرت» با 424 بیت که اهل ادب و حماسه و عرفان، این مثنوی را یکی از مهم‌ترین سروده‌های پر مغز ادبی، تاریخی و معرفتی در معرفی انقلاب اسلامی می‌دانند. علی معلم در این مثنوی بلند، تاریخ عدالتخواهی موحّدانه را از منظر امت‌ها و پیامبران الهی از زمان حضرت آدم تا پیامبر خاتم و از بدر و احد و خیبر تا کربلا و از عاشورا تا 15 خرداد 42 ردیابی کرده و با اشاره به نهضت‌های اصیل شیعه، خط عدالتخواهی را تا انقلاب اسلامی ادامه داده است.

خمیرمایه معرفتی علی معلم در این مثنوی، عمدتاً ظلم‌ستیزی و عدالتجویی موحدانه در ادیان الهی است که برمحور آموزه‌های دینی و متکی بر فلسفۀ وحی و رسالت و ولایت و با نگاه بر احادیث متقن تاریخی سروده شده که البته بسیاری از ابیات این شعر، از نظر ادبی و عرفانی بسیار ثقیل و دشوار است و خواننده باید با تاریخ انبیاء و با واژه‌های ادبی و اصطلاحات عرفانی و ادیان آشنایی داشته باشد تا از مضامین آن بهره‌مند شود. (دشوار بودن، از ویژگی‌های ذاتی شعرهای علی معلم است)

من با توجه به علاقه‌ام به ادبیات، این شعر را ، به دلایل خاص حداقل 10 بار خوانده‌ام که هربار یک یا چند بیت از آن در حافظه‌ام نشسته و هر از گاهی به صورت تکیه کلام زمزمه‌اش می‌کنم.

پردۀ سوم: یکی از مفاهیم پرتکرار این مثنوی که انگار نمی‌خواهد از حافظه‌ام پاک شود، مضمون همین حدیث معروف آخرالزمانی است. که شاعر با برداشتی ظریف و متفاوت، هجرت امام خمینی به پاریس (غرب) و طلوع خورشید انقلاب اسلامی از آنجا را از مصادیق این حدیث یاد کرده و در بیت‌های پایانی شعر، با استناد به این حدیث، غرب را محلی برای دریافت نور امامت و محل برآمدن خورشید انقلاب آخرالزمانی یاد کرده است. چند بیت پایانی این شعر را که از قضا ساده و روان سروده شده بخوانید:

رایت به قمع فتنه بیرون از نجف زد

بر امّت اسلام، بانگ لاتخف زد

چون مصطفى راهى شد از جور عنودان

آتش فکند از قهر، در جان حسودان

با شور ابراهیمیان عرض و لا... کرد

گوئى حسین از کعبه قصد کربلا کرد

 

از عمق جان، اسلامیان خواندند او را

از کفر، سیلى‏‌خوردگان راندند او را

با آنکه میلش سوى اهل خویشتن بود،

پیر پدر مشتاق ابناى وطن بود

در غربت از پوینده خالى شد رکابش

یعنى فرود آمد به مغرب آفتابش

 

چشم جهان، حیران کافرسوزى‏‌اش شد

تا قابلیت از رشادت روزى‏‌اش شد

وز آن قبولى آن امام رفته ما

مشتاق شد، مشتاق جمع تفتۀ ما

در آسمان بر ابرها پُر شد رکابش

از مغرب عالم برآمد آفتابش

مژده‏‌ است گویى در خبر آخر زمان را

خورشید از مغرب فروزد آسمان را

گیتى به کام خلقِ بازیگر نمانَد

و ز توبه کس را بهره ‏اى دیگر نمانَد

آنک ز مغرب مطلع شمس امامت

اینک به مشرق تیغ و میزان و غرامت...

پردۀ چهارم: برای آقای علی معلم آرزوی سلامتی و موفقیت دارم و دوست دارم از ایشان بخواهم با توجه به مطالبات جدید مردمان اروپا و آمریکا و بیداری و خیزشی که این روزها به حمایت از مردم غزه و فلسطین و علیه دولت های حامی اسرائیل غاصب در کشورهای غربی آغاز شده، بیتی دیگر به انتهای شعر 424 بیتی‌اش بیفزاید :))

۲ نظر ۲۳ دی ۰۲ ، ۲۲:۵۱
مرآت

 

  • کشتن با کشتن چه فرقی داره.
  • هردو دارن اشتباه می‌کنند، فلسطینی باشن یا اسراییلی.
  • چرا باید داغدارشون باشیم.
  • چرا باید دفاع کنیم ازشون؟
  • اصلاً کشتن یا نکشتن اونا چه ربطی به ما داره؟
  • ما هیچ‌کدوم رو نمی‌شناسیم.
  • نمی‌دونیم حق با کیه، نمی‌دونیم ظالم کدومه مظلوم کدومه! پس نه حمایت می‌کنیم، نه محکوم...
  • این‌ حمایت‌های خیابانی، این شور وحال رسانه‌ای برای حمایت از فلسطینی‌ها، کار چارتا آدم جوگیر و احساسی و بیسواده که دارن ملت بیچاره رو تحریک می‌کنن.

 

 

+ این حرف‌ها، تراوش فکری مقدس نما‌های انجمن حجتیه و پیروان اخباری‌گری است که این روزها کم و بیش در حال نشر است.

 

پ. ن:

  1. به نظرم این‌ مقدس نماهای بی‌درد، از پیروان عبدالله بن عمر، سعدبن عمر و حارث‌بن حوط هستند که حتی با حضور امام حاضر هم، حق را نشناختند و برای دفاع از حق بهانه جویی ‌کردند. در نتیجه به بهانۀ نشناختن حق، با ظلم معاویه کنار آمدند و از علی علیه‌السلام حمایت نکردند: حکمت 262 نهج البلاغه
  2. اونهایی که این روزها، چشم‌شون رو به روی حقایق می‌بندند و نسبت به حوادث غزه و فلسطین بی تفاوت می‌گذرند، یا ترسو و ذلت ‌پذیرند یا جاهل و بی غیرت که دارند تلاش می‌کنند ماهیت‌شون را پشت جریان مرموز مذهبی نماهای زاهد پیشه پنهان ‌کنند.
  3. حجتیه‌ای ها و پیروان اخباری‌گری بدانند که نتیجۀ بی تفاوتی آن‌ها در ماجرای غزه و فلسطین، بی هیچ تردیدی کمک به صهیونیست‌های ظالم خواهد بود.
  4. افرادی که غیبت امام معصوم را بهانه‌ای برای سکوت خود می‌دانند؛ مطمئن باشند که در روز حادثه، حتی با حضور امام معصوم هم بهانه‌ تراشی خواهند کرد.

 

۳ نظر ۲۱ دی ۰۲ ، ۲۲:۰۱
مرآت

چهارشنبه‌ای که گذشت، تا مرگ سرخ فاصله‌ای نبود.

اما انگار تقدیر مقدر نبود.

و انگار سلسۀ قیادت هنوز به زلف قافلۀ شهادت گره نخورده بود.

 

+ خدایا قدم‌های قیادتم را بر قبلۀ قبیلۀ عصمت و سیادت مستحکم فرما و مُهر هدایت‌شان را بر پیشانی ارادتم بنشان و مرا بر آستان محبت‌شان بمیران.

*** * ***

ای سفیر نسترن در قرن خاک
ای صدای لاله در عصر مغاک
 
ای زمان محکوم محرومیتت 
ای زمین تاوان مظلومیتت
 
خاک آدم تا ابد گلگون توست 
از خدا تا خاک رد خون توست
 
زخم دیدی تا زمین غلغل کند 
تیغ خوردی تا شقایق گل کند...

 

شهادت زائران مکتب مقاومت، در کربلای کرمان تسلیت باد.

پ.ن:

  1. به نظرم آن‌چه در کرمان اتفاق افتاد، مرگ قطعی جریان ننگین زن زندگی آزادی بود و مرگ زودرس جلادان صهیونیست.
  2. شعر از احمد عزیزی.
۴ نظر ۱۵ دی ۰۲ ، ۲۱:۵۰
مرآت

این روزها هنوز دغدغۀ اصلی‌ام مسئلۀ غزه و فلسطین است. اما روند تحولات و خبرهای این طوفان را که مرور می‌کنم می‌بینم رژیم غاصب صهیونیستی غیر از ویرانگری و کشتن زنان و مردان و کودکان بی‌گناه هیچ دستاوردی در این نبرد نداشته است، اما جبهه مقاومت حداقل به اندازه 70 سال، آسیب و خسارت و تلفات نظامی و سیاسی و روانی و دنیایی از وحشت و بی آبرویی و استیصال را بر رژیم کودک کش اسرائیل تحمیل کرده است.

داغ عزیزان غزه برای ما همچنان ناگوار است. اما مقاومت‌ بی نظیرشان مایۀ غرور و افتخار است. خداوند بر صبوری و عیرت و مقاومت‌شان بیفزاید.

۳ نظر ۱۱ دی ۰۲ ، ۲۲:۵۳
مرآت

«... در حیرتم از نوآموزان گریزپای مدرسۀ دیانت و سیاست که مشق شب را غلط می‌نویسند، اما در جاده لغزندۀ سلب و ایجاب، رد پای خدا را می‌کاوند!!»

 

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند

نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست؟

 

*** * ***

 

+ هر کو نَکُنَد فهمی زین کِلکِ خیال‌انگیز

  نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد.

 

پ.ن:

  1. سیاست بازان مذبذب.
  2. بیت‌ها از غزل حافظ
  3. امروز مجادله‌ای داشتم با یکی از اصلاح‌طلبان خائن. بخشی از مجادله را دیشب خواب دیده بودم از جمله نیمۀ اول همین یادداشت را!!

 

۴ نظر ۱۰ دی ۰۲ ، ۲۱:۵۷
مرآت

21 روز سفر با یک گروه 5نفره به شهرهای مشهد، چابهار، زاهدان، زابل، بوشهر، کیش و شهرها و روستاهای مسیرِ راه با هدف تحقیقات فرهنگی برای من بسی آموزنده و مفید و اثرگذار بود. سفری که علاوه بر تجربه و دانش، با زیارت، سیاحت و بوم‌گردی نیز همراه بود.

در چنین سفرهایی طبیعتاً خاطرات خوش و ناخوش و جلوه‌های زیبا و نازیبا زیاد اتفاق می‌افتد که با نمادهایی از راحت و مشقت و مرارت و جوانمردی و پایداری و عشق و حسرت و حیرت و امید و زیبایی‌ قابل توصیف است. به قول جناب صائب:

راحت و محنت عالم به هم آمیخته است

گوهر تجربه در خاک سفر ریخته است

هر کجا خار و گلی دست به گریبان بینی

حُسن و عشق است که با یکدگر آمیخته است

 

 

پ.ن: در این مدت فقط فرصت داشتم ستاره‌های روشن وبلاگ‌های دوستان را بخوانم. اما امیدوارم بتوانم بعد از زدودن گرد و غبار سفر، برخی از موارد عمومی و قابل انتشار این سفر را به رسم یادگار برای دوستان بنویسم...

۵ نظر ۲۹ آذر ۰۲ ، ۲۲:۱۲
مرآت

شانزده سال وبلاگنویسی با مشغلۀ دانشجویی،... کاری که تا اواخر دورۀ دکتری‌اش بی وقفه برقرار بود و هنوز هم ادامه دارد.

خیلی از بیانی‌ها می‌شناسندش، از نظر من جزو پاک نویس‌ها، روان‌نویس‌ها و خوش‌نویس‌هاست. مطالبش را همیشه می‌خوانم. اما به صورت خاموش!

وقایع نگاری، خاطره ‌نگاری و روزانه‌نویسی‌ را خیلی رسا، مثبت اندیشانه، بدون تکلف و بدون پیرایه می‌نویسد. از اونهایی است که در کسوت دانشجویی تا آخر دورۀ تحصیلات، تابع هرج و مرج سیاسی و کجروی‌های فرهنگی نشد. با وجودی که نگاهی روزآمد و رفتاری رابطه‌مند و نوگرایانه دارد، اما ضابطه‌های اخلاقی و خانوادگی، همچنان برایش با اهمیت است و از بیان پایبندی به اعتقاداتش هم ابایی ندارد.

*********

وقتی خبر رسید که در آزمون استخدامی آموزش و پرورش قبول شده. یکی از کارکنان محل کارش گفت: وبسایت فلانی از امروز به بعد بسته می‌شود! گفتمش چرا؟ گفت با تعهد و انگیزه‌ای که دارد، غرق در یاددهی دانش‌آموزان می‌شود و دیگر فرصتی برای نوشتن پیدا نمی‌کند. بهش گفتم نوشتن برای او مثل آبِ خوردن است و انگیزۀ نویسندگی او کمتر از کار معلمی‌اش نیست، او اگر خواب و خسته و بیمار هم باشد باز کلماتش را به راحتی می‌نگارد...

آخرین پست وبلاگش را هفتۀ پیش با آغازی جدید نوشته است. خدا رو شکر همچنان قبراق و سرحال و با انگیزه می‌درخشد. ان‌شاءالله همیشه موفق و پر انرژی باشد و همچنان بنویسد.

 

چیستی‌اش را من نوشتم، کیستی‌اش خودتان پیدا کنید...

 

 

۷ نظر ۱۵ آذر ۰۲ ، ۲۱:۵۰
مرآت

خوب است به تاریخ، نگاه موزه‌وار نداشته باشیم. نگاه آموزه‌وار داشته باشیم.

***

می‌گفت: منافقین اهل آدم‌کشی و جنگ نبودند. اهل ترور نبودند. ولی بدرفتاری سپاه و وزارت اطلاعات موجب شد که به این سمت و سو کشیده شدند!

و می‌گفت: از اول انقلاب، امام خمینی و بعضی علما با رجوی مخالف بودند و آنها را طرد کردند. همین طردکردن‌ها باعث شد که آن‌ها به فاز نظامی و درگیری مسلحانه وارد شدند، اگر با آنها مدارا می‌شد و اگر آن‌ها را در حکومت سهیم می‌کردند؛ سازمان وارد فاز نظامی نمی‌شد!

بهش گفتم: اولاً پروندۀ وجودی سازمان منافقین هنوز باز است، هنوز نشریات، روزنامه‌ها، کتاب‌ها و مصاحبه‌های آن‌ها در آرشیوها موجود است. هنوز افکار و ایدئولوژی آن‌ها و هنوز بعضی چهره‌های شاخص آن‌ها در دسترس‌اند و می‌توانند گواهی دهند که آنها چه جانورانی بودند. لذا، خیلی راحت می شود به چیستی و ماهیت وجودی آنها پی برد. فقط کافیه یه ذره به خودتون زحمت بدهید و اسناد و مدارک آنها را بخوانید و حرف‌ها و مصاحبه‌هایشان را گوش دهید تا مخوف بودن و جهنمی بودن و فاشیست بودن آنها را باور کنید. اما من برای روشن شدن ذهن شما فقط به چندتا کد اشاره می‌کنم:

اول این‌که شالودۀ سازمان جهنمی منافقین در سال‌های قبل از انقلاب بر مبنای جنگ مسلحانه پایه ریزی شده بود و مشی مبارزاتی‌اش را آموزش چریکی و ترور مأموران شاه اعلام کرده بود. پس، قیام مسلحانه از دهۀ پنجاه به نام سازمان ثبت شده است.

دوم این‌که منافقین ترورهاشون را از سال 51 شروع کرده بودند. نمونه‌هایش را این‌جا بخوانید.

سوم این‌که در روزهای اوج انقلاب وقتی مردم در خیابان‌ها علیه رژیم پهلوی شعار می‌دادند و زیر گلوله مأموران حکومت نظامی شاه شهید می‌شدند؛ منافقین که تازه از زندان آزاد شده بودند، فقط کارشان این بود که اسلحه‌ و مهمات پادگان ها را به سرقت می‌بردند و در خانه‌های تیمی مخفی می‌کردند..

چهارم این‌که غائلۀ گنبد، آتش زدن خرمن‌های گندم، عضوگیری از دانش‌آموزان، تشکیل خانه‌های تیمی، تشکیل هسته‌های میلیشیا، درگیری‌های خیابانی، آموزش دوره‌های چریکی، آموزش‌ شکنجه و آموزش‌های مخفی‌کاری، همه از اولویت‌های اصلی سازمان منافقین بود که از روزهای اول پیروزی انقلاب آشکار بود. با این وجود، آیا امام و علما با منافقین بدرفتاری کردند یا منافقین بودند که مقابل نظام و مسئولین ایستادند؟

پنجم این که، اوایل انقلاب، سرکردۀ منافقین از طریق رسانه‌ها درخواست کردند که با امام خمینی ملاقات کنند، اما امام فرموده بودند باید اسلحه‌ها را زمین بگذارند، اگر یک در هزار هم در این‌ها صداقت باشد من خودم به نزد آنها می روم  و این یعنی که منافقین نه فقط یک حزب سیاسی، بلکه یک سازمان تروریستی و جنگ‌افروز بودند که داشتن اسلحه و مهمات را جزو ساختار تشکیلانی و از بدیهیات خود می‌دانستند! دو سند:

  •  صحیفه امام، جلد 14، سخنرانی امام، اردیبهشت ۱۳۶۰ در دیدار با روحانیون آذربایجان شرقی و غربی
  • دوم: این‌جا 

ششم این که منافقین، کلاً قانون اساسی را قبول نداشتند و حتی اعلام کردند که به قانون اساسی جمهوری اسلامی رأی نمی‌دهند، خب چطور می‌توانستند رئیس جمهور کشوری شوند که قانون اساسی‌اش را قبول نداشتند؟ پس، این هم مشکل خودشان بود نه ممانعت مسئولان سپاه و اطلاعات.

هفتم این که غیر از شهید مطهری که به دست گروه کثیف فرقان به شهادت رسید، شهیدان عزیز حاج مهدی عراقی، شهیدان مدنی، دستغیب، صدوقی و اشرفی اصفهانی (شهدای محراب) شهید بهشتی و 72 تن، خود رهبری، شهیدان رجایی، با هنر و شهیدان لاجوردی و صیاد شیرازی و بالاخره 17 هزار مردم بیگناه (شهدای ترور) همه به دست منافقین بی رحم اتفاق افتاده است.

و آخر این‌که، مگر منافقین سهمی هم داشتند؟ کدوم سهم؟ کدوم حق؟ از کجا این سهم را آوردند؟! مگر نظام خان‌سالاری داشتیم که سهم‌خواهی کنند. سهم منافقین اگر آدمکشی بود که به اندازه کافی مردم بی‌گناه را کشتند. اگرهم منظورشون خدمت است که مردم آن‌ها را باید بپذیرند. وقتی مردم آنها را نخواستند و اونها هم به دلیل جنایت‌هاشون به خارج از کشور گریختند، دیگر چه حقی برای آن‌ها باقی می‌ماند؟

یادداشت قبلی‌ام در همین موضوع: چیستی یک گروهک تروریستی

 

۲ نظر ۰۸ آذر ۰۲ ، ۲۲:۲۰
مرآت

مشهدالرضا برای من همیشه فرصت‌ساز بوده است. فرصتی برای تأمل، تفکر، یادگیری و گفت و گو با اهل کلام و حدیث و قرآن که بسی مفید و لازم است.

معتقدم که زیارت امام رئوف اگر با آموزش و یادگیری و گفت وگو همراه باشد و اگر با معرفت‌افزایی عجین شود، مزه‌اش و آثار و برکاتش چندچندان می‌شود.

پرسش‌گری از بعضی مجهولات روایی، تاریخی و تفسیری از حاج آقا سیدمهدی میرباقری، دکتر محمد علی انصاری و استفاده از کتابخانۀ آستان قدس رضوی، حرم‌گردی و کمی هم گفت‌وگو با آقای میثم مطیعی از توفیقات خواسته و ناخواستۀ من در این زیارت بود...

 

+ در صبح‌های حرم مطهر رضوی نایب‌الزیاره و دعاگوی وبلاگی‌های عزیز بودم. ان‌شاءالله به  زودی رزق و روزی شما باشد.

 

۵ نظر ۰۶ آذر ۰۲ ، ۲۳:۰۵
مرآت

پردۀ اول- این شعار، یک روزی در خیابان‌های تهران توسط عده‌ای غرب‌گرا سر داده شد و کم‌کم رواج بیشتری پیدا کرد. بعد هم به یک شعار رسمی براندازانه تبدیل شد. این شعار، در اصل زائیدۀ تفکر آمریکا و انگلیس است که توسط عوامل برانداز داخلی فریاد زده شد. اما از عجایب این شعار این است که غیر از ایران در هیچ کجای دنیا و توسط هیچ گروهی تکرار نشد

پردۀ دوم- این شعار، ظاهری وطن‌دوستانه دارد اما شیوع آن بهانه‌ای بود برای وطن فروشی که البته خودفروشی، شیطان صفتی و مظلوم‌کُشی نیز در آن موج می‌زند.

پرده سوم- شعار نه غزه، نه لبنان عقیدۀ کسانی است که نه تنها هیچ وقت جان خود را فدای ایران نمی‌کنند، بلکه در سال 88 کشور را تا لبه پرتگاه سقوط پیش بردند و سال 1401 هم، پرچم کشور را رسماً به آتش کشیدند، حتی جان عزیز تعدادی طلبه و بسیجی و مأمور انتظامی و مردم بیگناه را نیز جلوی پای آمریکا و اسرائیل سلاخی کردند.

پردۀ چهارم- سال 88 یک عده وطن فروش، این شعار اسرائیل‌پسند را سر دادند و خواستند که جبهۀ مقاومت را از حمایت جمهوری اسلامی محروم کنند، اما وجدان‌های بیدار جهان، این تفکر خودخواهانه و غیر انسانی را پس زدند و امروز موج موج از مردم دنیا به حمایت از فلسطین برخاسته‌اند و در دفاع از مظلومان غزه یکصدا شده‌اند.

پردۀ پنجم- دیروز در تجمع حمایت از غزه ذهنم درگیر این سئوال بود که: چرا ننگ این شعار به نام مردم ایران ثبت شد؟ چرا این شعار از مرزهای ایران فراتر نرفت؟ و چی شد که بر خلاف جماعت اندکی که آن روز شعار «نه غزه نه لبنان» سر دادند، امروز حمایت از مردم غزه و فلسطین به یک مطالبۀ بزرگ جهانی تبدیل شده است؟! واقعاً چرا؟؟ و ما کجای قصه‌ایم؟ ...فتأمّل 

 

پ.ن: 

  1. فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیْکُمْ وَیَسْتَخْلِفُ رَبِّی قَوْمًا غَیْرَکُمْ وَلَا تَضُرُّونَهُ شَیْئًا إِنَّ رَبِّی عَلَى کُلِّ شَیْءٍ حَفِیظٌ (سوره هود آیه 57)  «اگر روی بگردانید، من رسالتی را که مأمور بودم به شما رساندم؛ و پروردگارم گروه دیگری را جانشین شما می‌کند؛ و شما کمترین ضرری به او نمی‌رسایند؛ پروردگارم حافظ و نگاهبان هر چیز است!»
  2.  وَإِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ (بخشی از آیه 28 سوره محمد) «و اگر روى بگردانید، خداوند قومى غیر شما را جایگزین شما مى‌کند که آنان مثل شما (سست ایمان و بخیل) نیستند»

 

۴ نظر ۲۸ آبان ۰۲ ، ۲۰:۲۰
مرآت

گفت پیغامبر عداوت از خرَد

بهتر از مهری که از جاهل رسد

*** * ***

این روزها اظهار نظر کردن در مورد مسائل غزه و فلسطین خیلی داغ است. هرکس به خودش اجازه می‌دهد در بارۀ پیدا و پنهان عملیات طوفان الاقصی، در بارۀ آیندۀ غزه، در بارۀ تاکتیک نظامی و دفاعی حزب‌الله و در بارۀ توان دفاعی مقاومت حرف بزند و مطلب بنویسد. حتی بعضی‌ها به خودشان اجازه می دهند در بارۀ استراتژی و افت و خیزهای احتمالی مقاومت هم اظهار نظر کنند و حتی عمق فکر و ذهن رهبری و سیدحسن نصرالله را هم می‌خوانند و از زبان این دو رهبر بی نظیر و کم نظیر حرف می‌زنند!!

واقعاً این آقایون، کی و از کجا این همه دانایی و شناخت و دانش نظامی‌ و اطلاعات سری و محرمانه را به دست آورده‌اند که حتی فرماندهان ارشد نظامی و دفاعی ما هم از آن بی اطلاع هستند؟!

مخاطب این یادداشت آقایان همه چیزدانی هستند که با ضرس قاطع در بارۀ همه‌چی نظر می‌دهند!! به‌خدا قسم اگر در باره مسائل کلان غزه حرف نزنید کسی به شما خرده نمی‌گیرد، ولی وقتی ناآگاهانه حرف می‌زنید، ناخودآگاه گزک دست این و آن می‌دهید. پس لطفاً دخالت بیجا نکنید، لطفاً حرف ناصواب نزنید، لطفاً از خودتون نظرسازی نکنید، در باره چیزی که به شما مربوط نیست حرف نزنید و با این حرف‌های بی‌اساس، آب به آسیاب دشمن نریزید.

من منکر تحلیل مسائل نظامی نیستم، مخالف اظهار نظر در مورد مسائل دفاعی نیستم، با ورود به مباحث امنیت ملی هم  مخالف نیستم. اما معتقدم که اگر به صورت غیر کارشناسی و نسنجیده در مورد استراتژی دفاعی و نظامی حزب‌الله لبنان، غزه و فلسطین و ارتباط آن با ایران اظهار نظر بکنید، به صلاح مُلک و ملت نیست. پس لطفاً یا سکوت کنید و یا حداقل جوری حرف بزنید که خودتون، خودتون را محکوم نکنید.

۲ نظر ۲۳ آبان ۰۲ ، ۲۲:۰۹
مرآت

... یک استاد تقریباً معروف علوم سیاسی دانشگاه که ظاهراً تحت تأثیر جو رسانه‌ای، دلش برای مردم غزه به درد آمده و مثلاً افکار و گفتارش را به سمت مظلومان غزه اصلاح کرده بود. امروز دوباره تفکرات عجز‌آمیزش گل کرد و در بارۀ جنگ با صهیونیست‌ها این‌جور گفت:

اگر هدف فلسطینی‌ها پیروزی بر اسرائیل باشد من یقین دارم که هرچه بجنگند بازهم نمی‌توانند به آن‌چه می‌خواهند برسند.

منم که از اسارت فکری‌ این استاد واقعاً رنج می‌کشیدم بهش گفتم.

شاید فلسطینی‌ها نتوانند به آن‌چه می‌خواهند برسند، اما می‌توانند کاری کنند که اسرائیل هم به آن‌چه می‌خواهد نرسد!! و این یعنی ناکامی صهیونیست‌ها :)

فنجان چای را رها کرد و گفت چرا هرچی من میگم، شما مسیر جدیدی باز می‌کنی.

بهش گفتم آخه من بر مبنای امید حرف می‌زنم و برای مقاومتِ فلسطین اصالت قائلم. ولی شما از روی ترس و یأس فرمایش می‌کنی و با فرهنگ مقاومت بیگانه‌ای...

 

 

۵ نظر ۲۲ آبان ۰۲ ، ۲۳:۱۷
مرآت