https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

۲۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سبک زندگی» ثبت شده است

مای برون:

با بد و نیک جهان از بس‌که همدوشیم ما

سرمه را چشمیم و حرف سخت را گوشیم ما

 

 

 

مای درون:

فتنه صد انجمن آشوب صد هنگامه‌ایم

گر به ظاهر چون شراب کهنه خاموشیم ما

 

 

 

پ.ن: صائب تبریزی، سیدای نسفی

 

۲ نظر ۰۵ خرداد ۰۴ ، ۲۱:۴۰
مرآت

 

پیامک اول:

سلام بر همسر نازنین

و سلام بر سجاده نشین آئین اعتکاف.

امیدوارم سالم و قبراق و تندرست باشی و در راز و نیازت با خدا گوشه چشمی هم به من بینوا بیندازی.

لطفاً در قنوت نمازت دعا کن

برای ظهور امام زمان. برای آمادگی منتظران ظهور، برای بهبود اوضاع دین و دولت و برای نابودی ظلم و بی‌عدالتی ...
به امید دیدار...

 

پیامک دوم:

سلام و تحیت و نور خدمت سرکار علّیه، بندۀ خوب خدا و معتکف آستان حضرت حق.

دعا می‌کنم حال همسربانوی مهربانم خوب و خوش و خرم باشد...

ان‌شاءالله از جام معنوی اعتکاف جرعه‌جرعه اجابت بنوشی و سرمست از بادۀ الست باشی. 
با ارادت و مهر

 

پ.ن: خوشا آن‌ها که توفیق اعتکاف یافتند

و خوشاتر آن‌ها که از خود رستند و به خدا پیوستند.

۳ نظر ۲۶ دی ۰۳ ، ۲۳:۱۳
مرآت

وقتی به نورا خانوم چهارساله میگن آماده شو بریم خونۀ مامانی، کمتر از یک دقیقه لباس پوشیده و نپوشیده با کیف و کوله و عروسکش می‌پره داخل آسانسور :))

اما وقتی بهش میگن دیر شده، پاشو آماده شو بریم خونه، خیلی زود بجنبه و حرف گوش کن باشه و بهونه نیاره، یک ساعت و بیست دقیقه معطلی داره!

امان از این دخترک!

 

مامانش میگه هنوز نفهمیدم خونۀ مامانی چی داره که ما نداریم؟

 

پ.ن: عجب محبتی دارند مادر بزرگای نازنین. اگر نوه‌هاشون بهونۀ زیردریایی اتمی هم بگیرند، سه سوته از توی کابیت در میارن میدن بهشون..

۶ نظر ۲۶ شهریور ۰۲ ، ۲۲:۴۸
مرآت

آقا‌پسر گل، دختر مورد علاقه‌اش را در دانشگاه یافته بود. بعد از مدتی، آدرس و تلفن منزل دختر را به خانواده داد و از آن‌ها خواست در باره‌اش پرس و جوی بیشتری کنند و قرار خواستگاری را مشخص بفرمایند.

همه‌چی بر وفق مراد پیش رفت و قرار خواستگاری مشخص شد. القصه، آقاپسر همراه پدر، مادر و خواهر به رسم خواستگاری به خانه دخترخانم رفتند و قریب سه ساعت گفتند و شنیدند آن‌چه را که لازم می‌دانستند.

پروسۀ تحقیق نیز قریب یک ماه به طول انجامید و خانواده‌ها از بد و خوب یکدیگر شناخت کافی پیدا کردند. اما، در این میان یک مسئلۀ  ساده که دانستن آن بر سایر معلومات می‌چربید برای دو طرف ناشناخته بود! گویی که این مجهول می‌خواست در لحظه‌ای حساس و در مراسم زیبای بله‌برون رخ‌نمایی کند تا عرق شرم را بر پیشانی بزرگ‌ترهای هر‌دو خانواده بنشاند...

عصر بله برون فرا رسید. بزرگان خانوادۀ دختر منتظر بودند تا ماه داماد و همراهان محترم را زیارت کنند...

بالاخره صدای زنگ خانه به صدا درآمد و لحظه‌ای بعد، آقا پسر، همراه پدر و مادر، پدر بزرگ، عمو، زن عمو، عمه، شوهرعمه، دایی، زن‌دایی، خاله‌ها، شوهرخاله‌ها، برادرها و خواهر داماد وارد شدند... اما، به محض ورود، هر دو خانواده در حیرتی عجیب و عمیق فرو رفتند و چندلحظه‌ای به سکوت پناه بردند! جوری که تا چنددقیقه نمی‌دانستند چگونه باب گفت وگو را باز کنند و چگونه رسم احوالپرسی را به جای آورند!! شاید هم داشتند از خجالت یکدیگر آب می‌شدند!

بحمدالله این مراسم به شادی پایان یافت و ما شام و شیرینی عقد و عروسی آن ها را خوردیم... اما به نظر شما دلیل بُهت‌زدگی و شرمندگی این دوخانواده چه بود؟

 

+ داستان نبود. یک ماجرای واقعی بود :((

۱۶ نظر ۲۴ خرداد ۰۲ ، ۲۲:۴۶
مرآت

ازدواج هم مثل خیلی از کارها قِلِق دارد. مهندسی دارد و مهارت لازم دارد. اگر دختر خانم‌های گل و آقا پسرهای نازنین، قلق ازدواج را بلد نباشند، انتخابشان ناهمگون، مسیر زندگی‌شان ناهموار و ادامۀ راهشان تلخ و نا آرام خواهد بود. اونهایی که می‌خواهند فرجام زندگی شان به ناکامی نینجامد. لازم است فراتر از احساسات میان‌تهی و به دور از عشق‌های کاذبانه، به ازدواج سالم بیندیشند. باید پیش‌نیازهای درس ازدواج را پاس کنند و مبانی زوجیت را خوب بشناسند و آنگاه به سراغ ازدواج بروند...

 

***   ***   ***

آقای مهدی عباسی، طلبۀ خوش‌کیش و نیک‌اندیش قم، کتابی نوشته است به نام «نبض ازدواج را بگیرید» این کتاب در 94  صفحه با قطع جیبی چاپ شده و تقریباً بدون پیرایه و به دور از بعضی آموزه های ناچسبِ روانشناسی های نوظهور، فرایند یک ازدواج موفق را به تحریر کشیده است. خواندن این کتاب قبل از ازدواج، سیستم خِرَد ورزی و تعقل و عشقبازیِ جوان ها را در برابر هجوم بدافزارها و ترس افزارها و باج افزارهای ناشناخته ایمن می سازد :))

 

+ تا حالا سی و چند نسخه اش را به جوان های خوب هدیه داده ام. بحمدالله همه راضی بودند.

++ نسخۀ کاغذی این کتاب در تهران و شهرستان ها کمیاب شده. اما در قم دست‌ یافتنی‌تر است.

 

پ.ن: بیاییم ازدواج های شرعی و آسان را دریابیم، قبل از آنکه سرطان بدخیم ازدواج های سفید، شهرنشین‌های جامعه را درنوردد و به نقطه‌های دورتر برسد.

۳ نظر ۰۷ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۲:۳۲
مرآت

میان خواب و بیداری شبی دیدم خیال او

از آن شب واله و حیران، نه در خوابم نه بیدارم

*

*

دو رنگی در میان ما به یک بار آن چنان گُم شد

که غیر از نقش یک‌رنگی نه او دارد، نه من دارم :)

*

*

تقدیم به همسر مؤمن و محبوب زندگی‌ام که فرصت‌های معنوی سحرهای رمضان را مرهون مصاحبت و همصدایی خالصانه‌اش می‌دانم. حظ عرفانی‌اش وافر و عطر معنوی سحرگاهان گوارایش باد...

 

عید سعید فطر، روز جشن بندگی و عرفان را به بیانی‌های عزیز و همراهان وبلاگی ام صمیمانه تبریک میگم...

 

+ قصد سفر داشتیم. اما گذاشتیم برای بعد از نماز عید فطر در مصلای تهران به امامت مقتدا و مولایمان خامنه‌ای عزیز، به نیابت از حضرت مهدی موعود عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف... 

 

پ.ن: شعر از جناب اوحدی مراغه‌ای.

۹ نظر ۰۱ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۳:۱۸
مرآت

 

  1. گاهی لازم است با واقعیت‌های زندگی بسازیم تا بتوانیم زندگی واقعی را بسازیم.
  2. گاهی برای این که زندگی واقعی را نبازیم، ناگزیریم با واقعبت‌های زندگی بسازیم.
  3. گاهی برای این که زندگی واقعی را نبازیم، ناگزیریم به واقعبت های زندگی ببازیم.
  4. گاهی باید با واقعیت‌های زندگی بسازیم، تا زندگی واقعی را نبازیم.
  5. هیچکدام.

به نظرشما کدام گزینه مقبول‌تر است و چرا؟

۱۵ نظر ۱۱ اسفند ۰۱ ، ۲۲:۲۴
مرآت

موج موج غزل می‌سرایم برایت،

از صلیب صداقت صدایت

و از حدیث حادثۀ چشم‌هایت..

                تقدیم به عاشقانه ترین شعر زندگی‌ام،  همسرم

   

+ ولنتابن، دل‌خوشی بچه قرتی هاست. عاشقانه‌های ما در تقویم ماه و سال نمی‌گنجد!

پ.ن:

  1. به همین سادگی می‌شود زندگی را ساخت.
  2. گاهی یک پیامک عاشقانه، یک لبخند صمیمانه و یا اهدای یک شاخۀ گل به همسرتون می‌تواند افق زندگی شما را زیبا تر و لحظه‌های با هم بودنتان را شاداب‌تر کند. شما را به خدا محبت‌تان را از همدیگر دریغ نکنید... 
۶ نظر ۲۵ بهمن ۰۱ ، ۲۱:۰۳
مرآت

هرچند این روزها کام ما از وحشی گری اراذل و اوباش و جنایت گرگ های منافق و تجزیه طلب، زهرآلود است؛ هرچند داغ شهیدان مظلوم این دیار، دل های ما را محزون و پرخون کرده است، اما این روزها بعضی آیین های عقد و عروسی هم کم و بیش در حوالی خانۀ خوبان جریان دارد که اگرچه بی آرایش و بی آلایش هستند و به خاطر همدلی با بازماندگان شهدای شاهچراغ، مشهد، اصفهان و ایذه و تهران، هیجانات همیشگی را ندارند؛ اما خدایا، شادی هایش را برای عروس خانم ها و آقاداماد های نازنین خوشگوار کن و برکاتش را برای خانواده های بزرگوارشون ماندگار و یادگار نگهدار...

 

+ بسیجی خستگی را خسته کرده :)

++ انتقام از منافقین و آشوب طلبان ادامه دارد.

۲ نظر ۰۱ آذر ۰۱ ، ۲۳:۱۴
مرآت

ما دوست داریم نام زیبای زن را از ورطۀ هرزگی به پردۀ فرزانگی بنشانیم و رتبۀ زندگی را از بازندگی به ارزندگی ارتقاء دهیم؛ ما دوست داریم پرچم آزادی ملت را بر بام برازندگی این مرز و بوم برافراشته تر سازیم!

 

پ.ن: مجری بی حجاب، با حرارت سخن می گفت و نوید می داد که به زودی شعار زن، زندگی، آزادی به پیروزی می رسد و مردم آزاد می شوند، یک جماعت توهم زده هم، با سوت و کف تشویق می کردند و داخل سالن هوار می کشیدند! منم جملۀ بالا را با خط درشت نوشتم و دادم یک دختر خانم برایش برد، خیال کرد باید بخواند، بعد که پشت بلندگو خواند، طفلکی بدجوری مچاله شد. اونوقت برای این که مچاله شدنش رو جبران کند، با عصبانیت فریاد زد: بی شرف، بی شرف! :))

+ خواستم بهش بگم زن، زندگی، آزادی یعنی این!

 

۳ نظر ۲۵ آبان ۰۱ ، ۲۲:۴۸
مرآت

 

به نظر من تعدّد نهادهای فرهنگی در کشور نه تنها ضروری نیست، بلکه یک مصیبت بزرگ، یک درد جانکاه، یک ساختار پرهزینه و یک بلاتکلیفی آسیب زا برای سبک زندگی ایرانی- اسلامی است.

کار فرهنگی، به دانش عمیق، برنامه ریزی دقیق، اندیشه ای رحیق، انگیزه ای وثیق و تلاشی بدون تعویق نیاز دارد و ما بر اساس یک مطالعه علمی و پژوهش میدانی به این نتیجه رسیده ایم که برای اصلاح فرهنگ عمومی، برای تبلیغ فرهنگ اصیل اسلامی و برای سر و سامان دادن به تولیدات فرهنگی متضاد و متناقض و موازی، علاوه بر آموزش همگانی، باید این رسالت مهم را با دو وظیفۀ مستقل و تفکیک شده، فقط بر عهدۀ دو نهاد مشخص محول کنیم و ما ترجیحاً دو نهاد زیر را پیشنهاد داده ایم:

  1. نهاد حوزۀ علمیه (یا سازمان تبلیغات اسلامی) بعنوان محور و متولی استخراج مفاهیم ارزشی دین مدارانه و بازسازی الگوهای اخلاقی توسط نیروهای مجرب، خوش سلیقه، کارآزموده و روزآمد با نمونه های نوین و مدل های قابل تعمبم.
  2. رسانۀ ملی یعنی صدا و سیما بعنوان محور توزیع و پخش فراورده های حوزۀ دین و اخلاق، با پشتوانۀ فضای سایبر و تجهیزات مدرن، با شیوه های جذاب و با تکنیک های اثرگذار و قابل تفهیم.

نکته:

  • در بودجۀ سال جاری، علاوه بر حقوق و اضافه کار و علاوه بر هزینه های جاری در دستگاههای فرهنگی مثل هزینۀ آب، برق، گاز، تلفن، ترابری، جلسات و تشریفات، مبلغ 10 هزار میلیارد ریال نیز فقط و فقط برای تولید محصولات فرهنگی تخصیص داده شده است. اما می بینیم که نه تنها از محصولات سازنده و خوش تکنیک فرهنگی خبری نیست، بلکه جلوه های اسفبار فرهنگی موجود، هم فریاد نهادهای متولی فرهنگ را بلند کرده و هم حساسیت افراد دغدغه مند را بر انگیخته است....
  • بودجه سازمان صدا و سیما در سال 1400 غیر از بودجه ای است که در بند قبلی به آن اشاره شد ه است.

 

+ این پست، ماحصل یک کار پژوهشی علمی و مستند 48 صفحه ای است که به صورت قصار و با مصداق قلّ و دلّ نوشته ام.

 

 

۴ نظر ۲۳ آذر ۰۰ ، ۲۱:۵۸
مرآت
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۱ آذر ۰۰ ، ۲۱:۴۷
مرآت

 

فردا شب یک پست رمزدار میذارم با موضوع خانواده و یک سئوال خیلی ساده در آن مطرح می کنم، هرکس مایله می تونه رمز رو درخواست کنه و به اون سئوال پاسخ بده. به هفت نفر از کسانی که به اون سئوال پاسخ صحیح بدهند با شرایط خیلی مناسب جایزه نقدی تعلق می گیره که حداقلش صدهزار تومانه (شرایط مسابقه و چگونگی جوایز رو داخل همون پست توضیح خواهم داد) فقط مهلت مسابقه سه روز بیشتر نیست و متأسفانه تمدید هم نمی شود. دیگر خود دانید.

 

پ.ن: سئوالی هم داشته باشید می تونید از همین الآن تا فردا شب بپرسید.

۲ نظر ۲۰ آذر ۰۰ ، ۲۳:۱۹
مرآت

 

اگر به من بود، با مردان جامعه ایران شبیه کرۀ شمالی رفتار می کردم. یعنی قانونی را وضع می کردم که ریشۀ نخوت و رخوت برای همیشه در کشورمون بخشکد. مثلاً فعالیتِ روزانۀ آقایون را این جور برنامه ریزی می کردم:

  • هشت ساعت کار مفید در هریک از مشاغل. 
  • چهار ساعت با خانواده بودن،
  • دو ساعت مطالعۀ هدفمند،
  • سه ساعت فعالیت اجتماعی عام المنفعه
  • یک ساعت ورزش،
  • یک ساعت وبگردی
  • پنج ساعت بقیه هم خواب و استراحت.

وقت فرایض دینی هم در دل هرکدام از فعالیت ها جای خود را داشته باشد...

 

پ.ن:

  1. یادم هست که مرحوم پدر می گفت: اگر شده برو برای کسی مجانی کار کن، اما بی کار نباش...
  2. حیف که توی این مملکت کاره ای نیستم... :(  البته همون بهتر که هیچ کاره ام :)) 

 

۱۰ نظر ۱۲ آذر ۰۰ ، ۲۲:۳۶
مرآت

حل و فصل اختلاف زن و شوهر و رفع کدورت های خانوادگی همسران جوان، فقط با عزم و انصاف و انعطاف و فهمِ جامع الاطراف خودشان امکان پذیر است. نظر مشاوران بی ریشه و وساطت فامیل و آشنا و حتی دخالت والدین، نه تنها به حل مسئله کمک نمی کند، بلکه گاهی عمق تنش ها را بیشتر و بهانۀ اختلاف آنها را گسترده تر می کند... اگر قبول ندارید، نگاهی دقیق و منصفانه به اطرافتون بیندازید و نمونه هایش را ببینید

پ.ن:

  1. تجربه و نمونه های پژوهشی نشان داده است که دخالت والدین در اختلاف عروس و داماد یا داماد و عروس، اگر نگوییم 100 درصد، یقیناً 99 درصد آن جانبدارانه و غیر منصفانه است. به همین دلیل در هنگام مداخله یا مصالحه، حرف هایی بین آنها رد و بدل می شود که هم حریم حرمت ها را می شکند و هم، راه  برگشت بر مدار یک رنگی و همدلی را می بندد...
  2. منکر تدبیر خیرخواهانه والدین برای آشتی و رفع اختلاف زوج های جوان نیستم. اما متأسفانه شنیده اید که گفته اند: گشتیم نبود، نگرد نیست.

 

۷ نظر ۰۶ آذر ۰۰ ، ۲۰:۰۴
مرآت

 

برای ما روزهای تعطیل با بقیه روزهای هفته از نظر زمان خواب و بیداری هیچ فرقی نداره، یعنی در نیمۀ اول و نیمۀ دوم سال، با یک قاعدۀ ثابت سر ساعت معیّن وقت صبحانه خوردن ماست. آماده کردن بساط صبحانه هم بعضی روزها به عهده من است. بعد از دم کردن چای، از  نانوایی سنگکی و گاهی هم بربری، نان داغ می خرم و درحالیکه هنوز گرم و تازه است، صبحانه رو می خوریم و به موقع هم رخت و لباس و شال و کلاه کرده با یک خداحافظی شاداب به سمت محل کار...

اما تفاوت روزهای تعطیل ما فقط در این است که بعد از خوردن صبحانه در همان ساعت، به جای رفتن به محل کار، به امور خانه و زندگی مشغول می شویم. مثل انجام کارهای ضروری، کارهای عقب افتاده، خرید تره بار، خرید مواد غذایی، زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی، زیارت امامزاده صالح، نماز جمعه، مرقد شهدا، آماده سازی بعضی پروژه های شغلی و امثال این ها... و البته گاهی هم وقتمون را به دید و بازدیدهای خانوادگی و مهمانی های فامیلی اختصاص می دهیم.

 

پ.ن: بیاییم قدر بیداری و تلاش را بدانیم و از خمودگی و بیکاری و بی حالی بپرهیزیم...

۵ نظر ۰۵ آذر ۰۰ ، ۲۱:۱۴
مرآت

 

ویژگی همسران خوشبخت این است که ساز زندگی را با نوای بندگی می نوازند و به ایمان و وظیفه شناسی خود می نازند. آنگاه در مسیر حیات مؤمنانه، از حادثه های خوش و ناخوش زندگی خود، برای آیندگان قصه های  شیرین می سازند...

 

 

+ خوب است، با همت و همدلی و امید، کمی با سختی ها بسازیم و زندگی نوساختۀ خود را در ناشکیبایی های غیر مؤمنانه نبازیم

۳ نظر ۲۸ آبان ۰۰ ، ۲۱:۴۳
مرآت

 

این یادداشت را همین جوری و فی البداهه نوشتم به همین دلیل در هم و برهم است و تقدم و تأخر در آن رعایت نشده. کمی هم طولانیه ولی چون بخشی از من واقعی ام را نوشته ام، تصمیم گرفتم اینجا منتشر کنم. به نظرم بعد از چند پست کوتاه لازم بود یک پست طولانی بنویسم. بد نیست بخوانیدش. اگر نمرۀ منفی هم بدهید ناراحت نمی شم. فقط ناشناس نظر ندهید.

  1. از بدقولی به شدت بدم میاد، این عادت را از نوجوانی به یادگار دارم. اهل مسامحه و ولنگاری نیستم، اما در موضوعات روزمره و خانوادگی اهل سماجت و یک دندگی هم نیستم. شیک پوشی را فقط در بعضی مواقع و مناسبت ها رعایت می کنم اما در شرایط عادی فقط تمیزی و مرتب بودن لباسم را کافی می دانم... در تردد هـای روزانـه ترجیح می دهم حتی المقدور از وسیلۀ نقلیۀ عمومی مترو، تاکسی و یا اتوبوس استفاده کنم و راههای نزدیک را هم ترجیحاً پیاده می روم. برای علاف نشدن در ترافیک های کلافه کنندۀ تهران و برای بعضی کارهای سبک و راه های کمی دورتر از موتور سیکلت اما برای رفت و آمدهای خانوادگی و مسیرهای دوردست لزوماً از ماشین استفاده میکنم.
  2. در شرایط عادی حداقل روزی سه ساعت مطالعه آزاد دارم. بر اساس یک عادت دیرین از خانۀ پدری، صبح خیز و پر تحرک هستم و از خواب آلودگی و بیکاری گریزانم. می توانم بگویم غیر از مسافرت ها و تفریح های مفید، هیچ ساعتی را بیکار نیستم. در مسافرت های خانوادگی، بیشتر کارهای مسیر راه و کارهای محل اسکان را شخصاً انجام می دهم تا امکان استراحت بیشتری برای همسر محترم فراهم شود.
  3. در بارۀ نماز و دعا و زیارت نامه و خواندن قرآن و این جور مسائل دوست ندارم چیزی بنویسم. اما دوست دارم بگم که تلاش خودمو میکنم تا رنگ و بوی بچه مسلمون بودن را در حد بضاعتم لکه دار نکنم.
  4. در کارهای خانه به اندازۀ خودم و بلکه بیشتر کمک می کنم. اگر به انتخاب خودم باشد، ظرف شستن را به هر کار دیگری در خانه ترجیح می دهم. در ظرف شستن خیلی با سلیقه ام و در عین حال به صرفه جویی در مصرف آب بسیار پایبندم. از ماشین ظرفشویی خوشم نمیاد و اگر به اختیار من باشد هیچ وقت از ماشین ظرفشویی استفاده نمی کنم.
  5. مرتب کردن خانه را هم دوست دارم. البته جارو برقی کشیدن از اون کارهایی است که حوصله شو ندارم. فقط اگر ضروری باشد، خیلی خوب و با دقت انجامش می دهم. کار کردن با ماشین لباس شویی را اصلاَ بلد نیستم و دوست هم ندارم که یاد بگیرم. فقط اگر موقع لباس شستش در خانه باشم، برای پهن کردن لباس روی بند پشت بام و جمع کردن آن پیش قدم هستم و ترجیحاً نمی پسندم که همسرم این کار را انجام دهد..
  6. شخصاً آدم خودکفا، کم مصرف و قلیل المؤنه ام. یعنی زمانی که همسر محترم بیرون از خانه یا در سفر باشد، در پخت و پز و خورد و خوراک هیچگاه در مضیقه نخواهم بود و با اندک چیزی از نوع خوراکی، خودم رو سیر میکنم. غیر از سوسیس و کالباس که تا الآن لب نزده ام، هرنوع غذایی را دوست دارم و البته غذاهای سنتی را بیشتر. با غذاهای شب مانده و هفته مانده در یخچال هم اگر نیم خورده نباشد، هیچ مشکلی ندارم. به همین دلیل هیچ گاه مقید به غذای خاصی نیستم و خودم را برای رفع گرسنگی در تنگنا قرار نمی دهم. حتی از خوردن نان خالی هم ابایی ندارم. اکثر غذاهای محلی شهرها و روستا های مختلف را خورده ام و طعم و مزه اش را دوست دارم..
  7. دوست ندارم از لفظ متأسفانه استفاده کنم، ، اما باید بگم متأسفانه کمی بد دل هستم، مثلاً غذای نیم خوردۀ هرکسی را حاضر نیستم بخورم. از لیوانی که دیگری استفاده کرده باشد، نمی توانم آب بخورم و ...
  8.  از پرخوری بچه ها و جوون ها لذت می برم. اما از بدخوری و شلختگی آدم ها در نوع خوردنشون چندشم میاد.
  9. بدون همراهی خانواده اهل کافه و رستوران و سینما و این چیزها نیستم و تک خوری را کلاً نمی پسندم. هرچند که همسر محترم هم هیچگاه غذا خوردن در رستوران را دوست ندارد. اهل سفارش غذای بیرونی هم نیستیم. یعنی خانم اجازه نمی دهد. مگر برای مهمان هایی که ناگهانی و دیرهنگام بر ما وارد می شوند. چون طبخ غذای خودمون به مراتب از غذای بیرون بهتر، خوشمزه تر و کم هزینه تر است.
  10. به وقتش اهل مدارا و خیلی دل رحم هستم، با صبوری رفاقتی دیرینه دارم. اما بنا به اقتضای شرایط، راه جسوری و بی باکی را هم خوب بلدم. در اعتقاداتم با هیچکس تعارف ندارم و سازش و تسامح در این زمینه را برنمی تابم. برای دانستن و یادگیری هیچ محدودیتی برای خود قائل نیستم و برایم فرقی ندارد که از عالم بزرگ چیزی را  بپرسم یا از بچۀ دبستانی چیزی را بیاموزم.
  11. غیر از مباحث سیاسی که معتقدم هیچگاه نمی شود مواضع افراد حزبی و جناحی را تغییر داد، با بقیۀ آدم ها اگر اهل مباحثه باشند، حاضرم ساعت ها به گفت و گو بنشینم. با این وجود با انبوهی از چهره های سیاسی موافق و مخالف رسانه ای رو در رو نشستم و در مورد وقایع و مواضع آن ها گفتگو داشته ام با کلی از خاطرات و مخاطراتش. هنوز هم با بعضی از افراد هر دو جناح، حشر و نشر نزدیک دارم.
  12.  تا الآن به یاد ندارم که در قول و قرارهای دوستانه یا شغلی و خانوادگی دقیقه ای تأخیر کرده باشم. حتی اگر در ساعت های نیمه شب با کسی قرار بگذارم، ترجیحاً چند دقیقه قبل از موعد در محل قرار حاضر می شوم. نظم پذیری را خیلی دوست دارم و برای عادت به نظم، هزینه هایی هم متحمل شده ام. ایضاً مرتب بودن هم جزو سلیقه و علاقۀ لاینفک خانه و محل کارم محسوب می شود.
  13. بیشتر وقت ها خودکار و کاغذ یادداشت به همراه دارم تا اگر نکته ای یا موضوعی نظرم را جلب کرد بلافاصله ثبت کنم. اگر هم کاغذ و قلم نبود در گوشی همراه یادداشت میکنم.
  14. برای وقایع نگاری و نوشتن خاطرات و روزنگاشته ها و موضوعات اجتماعی، سیاسی، تحلیلی و... خیلی راحت کلمات را به استخدام می گیرم و در تنگنای فعل و فاعل و واژه ها گرفتار نمی شوم. اما برای نوشتن متون ادبی با موضوعات خاص، تابع شرایط روحی و جوشش های ذوقی هستم که در بعضی مواقع پیش می آید. کلاً برای نوشتن نیاز چندانی به ویراستاری و بازنویسی و این چیزها ندارم. مگر برای ویرایش اشتباهات تایپی.
  15. برای نگاشتن پست های وبلاگی و یادداشت های آموزشی قابل نشر، از کاغذ و قلم استفاده نمی کنم. اما برخی خاطرات خوب زندگی و دلنوشته های غیر قابل نشر را همچنان در دفتر خاطرات با خط خوش به یادگار می نگارم.
  16. فقط سریال های طنز و سریال های تاریخی معتبر و مستند های علمی و موضوعی را دوست دارم، در تماشای ورزش و بازی های ورزشی اگر هیچ کاری برای انجامش نداشته باشم، فقط فوتبال تیم های مطرح غیر ایرانی را نگاه می کنم بی آنکه طرفدارشان باشم . اما ورزش مورد علاقه ام فقط ژیمناستیک و اسکی است که می توانم بگویم از تماشایش خیلی لذت می برم. قدیم ترها هفته ای یک بار برنامۀ کوهنوردی غیر حرفه ای داشتم. اما الآن به پیاده روی های روزانه اکتفا می کنم.
  17. اکثر دوستان، آشنایان و هم کیشانم در کسوت حوزوی، رسانه ای، نویسندگی، سیاسی، آموزشی و شاعر پیشه هستند. چندتایی هم دوست هنری (فیلم و موسیقی) دارم که هر از گاهی با آن ها دیدار می کنم. 
  18. نمی دونم باز هم چیزی هست که باید بنویسم یا نه؟

 

پ.ن: من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش // هوای مغبچگانم در این و آن انداخت...

۵ نظر ۲۵ آبان ۰۰ ، ۲۱:۴۲
مرآت

روزهایی که دخترکان فامیل و غیر فامیل برایش صف می کشیدند، اجازه میدان داری به خانواده اش نداد و زیر بار خیراندیشی پدر و مادرش نرفت، حالا که زخم جان سوز زمانه، دل و جانش را خراش داده و آهی در بساط ندارد؛ دائم نهیب می زند و ملامت می کند که چرا برای ازدواجش کاری نمی کنند. خدایا، این عاقلِ مکلفِ پا به سن گذاشته را دریاب و بابای دردکشیده اش را شرمنده مکن!!

پ.ن:

  1. بیاییم با تصمیمی عاقلانه به ازدواج های سالم و آسان بیندیشیم و سن ازدواج را بیهوده بالا نبریم...
  2. افزایش سن ازدواج آثار بسیار ناگواری دارد که نه برای دخترخانم های عزیز برازنده است و نه برای آقا پسرهای گل قابل تحمل...

 

۸ نظر ۲۶ شهریور ۰۰ ، ۲۱:۳۴
مرآت

از زمان شیوع ویروس کرونا، بعضی جلوه های پرهزینۀ عروسی ها به محاق رفته است. امیدوارم که زایدات و بدعت های ازدواج برای همیشه به کما برود...

 

پ.ن: کرونا با همۀ تلخی هایش که ان شاءالله هرچه زودتر ریشه کن شود، برخی سنت های ایرانی اسلامی ما را دگرگون کرد، یعنی بعضی رسوم ناروا و پرهزینه را برانداخت و بعضی سنت های نیکو را از ما گرفت. ان شاءالله به خود آییم و خوبی های ناشی از کرونا را حفظ و بدی هایش را جبران کنیم...

 

۵ نظر ۲۴ شهریور ۰۰ ، ۰۰:۰۶
مرآت