نورا خانوم و خونۀ مامانی!
وقتی به نورا خانوم چهارساله میگن آماده شو بریم خونۀ مامانی، کمتر از یک دقیقه لباس پوشیده و نپوشیده با کیف و کوله و عروسکش میپره داخل آسانسور :))
اما وقتی بهش میگن دیر شده، پاشو آماده شو بریم خونه، خیلی زود بجنبه و حرف گوش کن باشه و بهونه نیاره، یک ساعت و بیست دقیقه معطلی داره!
امان از این دخترک!
مامانش میگه هنوز نفهمیدم خونۀ مامانی چی داره که ما نداریم؟
پ.ن: عجب محبتی دارند مادر بزرگای نازنین. اگر نوههاشون بهونۀ زیردریایی اتمی هم بگیرند، سه سوته از توی کابیت در میارن میدن بهشون..
خونۀ مادربزرگه هزار تا قصه داره :)