https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

بایگانی
آخرین مطالب

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تلخ و گزنده» ثبت شده است

یادی از امام خمینی رحمت‌الله علیه به بهانۀ سالروز تولدش.

راوی: رهبر عزیزتر از جانم.

 

به اتفاق اعضای شورای مرکزی ائمه جمعه خدمت امام رفته بودیم. ایشان، نصایحی فرمودند. ایشان از مرحوم صاحب جواهر یک مثل زدند و فرمودند: اگر قرار بود صاحب جواهر فلان طور (به یک‌زندگی اشاره کردند) زندگی کند، یک صفحه هم نمی‌توانست بنویسد بعد گفتند آیا می‌دانید ایشان، جواهر را در چه شرایطی نوشته است؟

آن وقت‌ها در نجف، سرداب هم معمول نبود. ایشان در اتاقی همسطح زمین نشسته بود و پنجره اتاق را بالا زده بود، تا یک مقدار باد و نور بیاید. آن وقت‌ها پنجره‌ها کشویی بود که گاهی هم پایین می‌افتاد. در چنین شرایطی ایشان پای پنجره نشسته بود و جواهر را می‌نوشت امام می‌فرمودند که نسیم، نسیم خنک نبود؛ بلکه نسیم نجف بود که گرمای زیادی داشت.

من در فصل تابستان، در نجف نبوده‌ام؛ اما تابستان شبیه نجف را که می‌گفتند شبیه نجف است، دیده‌ام. تابستان ایرانشهر را به خاطر دارم که باد آن، مثل گرمایی که از تنور بلند می‌شود، صورت انسان را می‌سوزاند. اصلاً خود آن باد، آزار دهنده بود و انسان می‌گوید، خدا کند که این باد قطع بشود!

مرحوم صاحب جواهر در چنان وضعیتی کنار پنجره نشسته بود، تا از آن نسیم به او بخورد و چنین کتاب با عظمتی را آن‌هم در شش جلد بنویسد.. امام می‌فرمودند، اگر صاحب جواهر، فلان‌طور زندگی می‌کرد، نصف صفحه هم نمی‌توانست بنویسد. (سخنرانی در دیدار اعضای دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)

 

پ.ن: میلاد عصمت‌الله‌الکبری حضرت فاطمۀ زهرا سلام‌الله علیها را به‌عنوان روز زن به همۀ خانم‌های محترم و به‌عنوان روز مادر به همِۀ مادران عزیز بیانی تبریک و شادباش می‌گویم...🌹🥀🌺🌻🌼🌷🪴🌳🌴🌿☘️🍀

+ ببخشید که گل‌های بهتر و قشنگ‌تر از این‌ها نداشتم...

۴ نظر ۲۲ آذر ۰۴ ، ۲۱:۰۶
مرآت

چند روز قبل در جمع بعضی اهالی تحقیق و تبلیغ، پاره‌ای بحث‌های جدی مطرح شد که مدت‌ها جزو معظلات منتسب به بعضی حضرات مسئله‌ساز است. طبیعتاً از باب آسیب‌شناسی، حرف‌هایی به‌میان آمد که اگرچه برای بعضی‌ها تلخ و گزنده بود. اما در مجموع مقبول افتاد و شد سرفصل یک رنج‌نامه برای ارائه.

جان کلام این بود:

  • از وقتی حوزه‌های علمیۀ خلق‌الساعه با مدیریت مستقیم و غیرمستقیم فلان روحانی منصب‌دار دولتی یا با تولیت مستقیم فلان آیت‌الله اخلاقی‌نما و فلان روحانی‌ ناآزموده و ساده‌اندیش یکی پس از دیگری تأسیس شدند؛
  • از وقتی انواع و اقسام مؤسسات تحقیقی، تبلیغی و دین‌پژوهی با عنوان ترویج یا احیاء فلان الگوی دینی-مذهبی با مدیریت فلان عالم و روحانی یکی پس از دیگری متولد شدند و با بودجه‌های دولتی و اختیارات شخصی به‌صورت بی‌ضابطه، صاحب دفتر و دستک و ساختمان‎‌های شیک و مجلل و پرهزینه شدند،
  • از وقتی پای شرکت‌های تجاری و پای مؤسسات سرمایه‌گذاری به این قبیل حوزه‌های بدلی باز شد،
  • از وقتی منافع برخی طرح‌های اقتصادی خرد و کلان و درآمدهای تکلیفی و مساعدت‌های تبصره‌ای را به شهریه طلاب حوزه‌های لاکچری و بالاشهری تزریق کردند،
  • از وقتی که برکت موقوفات و نذورات و وجوهات و کمک‌های مردمی از سفرۀ سیادت و سادگی طلاب جوان و باانگیزه حوزه‌ها رخت بر بست؛

از همان موقع تولیت‌های تعلیم و تربیت درحوزه‌های دینی خلق الساعه، آلوده به آفت شد و رفته رفته اساتید بی مایه و مدیریت‌های بی پایه، در فرایند درس و بحث و اخلاق، دقت را فدای سرعت، متن را قربانی حاشیه و تهذیب را فدای مواجب نوترکیب کردند! بعد هم برملا شدن آثارتخریبی و فسادهای مالی جورواجور و حرف‌های دشمن‌پسند و حضورهای بی‌تأثیر و توجیهات شاذ و بعضی چیزهای بی‌ربط دیگر که بیانش بسی ناگوار و تأسف‌بار است...

و از همان‌وقت بود که پدیدۀ تکبر، تبختر، تجمّل، ظاهربینی، ابزارانگاری دینی و توهّم همه‌چیزدانی دربرخی اساتیدِ خودحق‌پندار رواج یافت و قرابۀ زهدشان شکست و دیوار پارسایی‌شان فرو ریخت و دیگر زیِّ طلبگی برازندۀ شأن و منزلت آن‌ها نبود!

 

خدا نگذرد از آن‌هایی که نمک حمایت مردم و نظام اسلامی را خوردند و نمکدان اعتماد آن‌ها را شکستند...

 

۰ نظر ۱۶ آذر ۰۴ ، ۲۲:۲۱
مرآت

من بیش از تصور بعضی‌ها روحانیون شاغل را می‌شناسم که در دولت و نهادهای دیگر منصب مدیریتی دارند،

طبیعتاً وجود این تعداد روحانی در بدنۀ نظام اسلامی و حاکمیت باید موجب خوشحالی و افتخار باشد. اما متأسفانه به دلایلی برای من مایۀ خوشحالی نیست!

***   ***   ***   ***

***   ***

من ناراحتم از این‌که اکثر روحانیون شاغل، دچار عقب‌افتادگی علمی و تحصیلی شده‌اند.

رنج می‌برم از این که طلاب شاغل، کاربست ابتدایی‎‌ترین آموخته‌های قبلی خود را در محیط کار فراموش کرده‌اند.

افسوس‌ می‌خورم از این‌که می‌بینم اغلب طلاب شاغل، لباس علم برتن دارند اما عشق به‌ دانش‌افزایی و ارشاد دینی در آن‌ها مرده است.

ناراحتم از این‌که طلاب مواجب‌بگیر دولتی، حتی از چنددقیقه بیان احکام و اعتقادات در یک جمع فرهیخته و دانشجویی عاجزند.

و ایضاً:

برای من دردآور است که خیلی از روحانیون شاغل حتی به روان‌خوانی صحیح قرآن هم بدهکارند.

مهم‌تر ازهمه، وقتی می‌بینم این آقایان درمحیط کار با چالش تبعیض و ناکارآمدی مواجه‌اند و موجب بدبینی مردم به اسلام و دین می‌شوند، خجالت می‌کشم و... و...

 

۱ نظر ۱۳ آذر ۰۴ ، ۲۲:۵۲
مرآت

دیگر تلخ و گزنده نمی‌نویسم.

هستۀ شفت‌آلو اگرچه خاصیت دارد، اما مثل هندونه ابوجهل تلخ و زهرمار است. همین‌جوری نمی‌شود داخل دهان ریخت و قورتش داد. این‌کار پدر صاحب بچه را درمی‌آورد.

برآن شدم یک ذره‌اش را داخل محفظۀ ژلاتینی بنام کپسول بریزم تا راحت قورتش بدهم. اما یادم آمد که خودم بیشتر از هردوی این‌ها تلخ و بدمزه و گزنده‌ هستم. پس بهتر دانستم به‌جای حنظل و هستۀ شفت‌آلو خودم را میل کنم و میلم را جرعه جرعه کنم.

وحالا نه از روی اختیار که از سر ناچاری و اعتذار، میل و سلیقه‌ام را درون واژه‌ها می‌پیچم و جرعه‌جرعه به کام خود فرو می‌ریزم . به قول مولوی:

بر تفاوت این تمازج ها ز میل و نیم میل

وز سر کُره و کراهت وز پی ترس و حیا

جرعه یکم:

پنج شرط - برای تدریس؛

باز هم تکرار می‌کنم که با استخدام طلبه‌ها و روحانیون در سازمان‌ها و نهادهای دولتی حساسیت عجیبی دارم دلیلش را هم قبلاً گفته‌ام و دیگر تکرار نمی‌کنم... بلکه با استخدام رسمی آن‌ها در نهادهایی مثل سازمان اوقاف، حج و زیارت، سازمان تبلیغات اسلامی، کمیتۀ امداد و حتی با اشتغال در غسالخانه و سالن نماز بهشت‌زهرا هم مخالفم. حتی اگر طلاب عزیز ما بعنوان مدیر و معلم در آموزش و پرورش یا مدارس دولتی و غیر انتفاعی هم استخدام شوند، بازهم موافق نیستم. من حتی با اشتغال افراد روحانی در دانشگاه‌ها هم موافق نیستم، مگر با چهار شرط:

  1. سواد حوزوی آن‌‌ها محرز و مبرّز باشد.
  2. رابطۀ حقوقی آن‌ها با دانشگاه به صورت پاره‌وقت یا حق‌التدریسی و به شرط حضورفعال در عرصۀ آموزش باشد.
  3. فقط برای دروس مرتبط با علوم اسلامی باشد.
  4. در بازه‌‌های زمانی مشخص، وزن علمی و توان آموزشی آن‌ها مورد ارزیابی و نتیجه‌سنجی قرار گیرد. یعنی همان‌طور که قانون ارزشیابی و سنجش عملکرد آموزشی در سه حیطه اصلی آموزش، پژوهش و خدمات در خصوص اساتید اجرا می‌شود، درمورد اساتید روحانی هم به صورت جدی اِعمال شود.

جرعه دوم:

لایحۀ منع استخدام

من اگر جای دولت بودم لایحه‌ای به مجلس می‌دادم تا قانونی تصویب شود که طلاب و روحانیون به هیچ عنوان حق استخدام در مشاغل دولتی را نداشته باشند. مگر آن‌که کسوت روحانی را برای همیشه کنار بگذارند و از امتیاز حوزه و ازعناوین مرتبط با حوزه استفاده نکنند. طوری‌که در عرف جامعه به عنوان طلبه یا روحانی شناخته نشوند و کسی توقع بینش و دانش دینی از آن‌ها نداشته باشند...

اما خوش‌حالم که فعلاً در این مملکت کاره‌ای نیستم 😊

 

 

پی‌نوشت برای خودم:

جان‌ها چو از آن شیر، ره صید بدیدند

اکنون چو سگان میل به مُردار که دارد...

 

۴ نظر ۰۹ آذر ۰۴ ، ۲۱:۴۳
مرآت

آفـت بـزرگ:

این‌که طلاب علوم دینی و روحانیون، شغل دولتی داشته باشند و یا به‌هر عنوان دیگری کارمند دولت محسوب شوند، به نظرم یک آفت بزرگ و یک ظلم فاحش است. آفت بزرگی که هم وزانت و وجاهت علمی روحانیت را آسیب پذیر می‌کند و هم عزت نفس و مردمی‌بودن آن‌ها را از بین می‌برد.

 اصولاً اشتغال طلبه در مشاغل دولتی (چه مشاغل اداری و اجرایی باشد چه مشاغل سیاسی و قضایی) با هدف اصلی طلبگی مغایرت دارد. به دو دلیل:

  • سرگرم شدن به کار اداری، رشد علمی آن‌ها را به کندی و انحراف می‌کشاند و توفیق تعلیم و پژوهش و هدایتگری را از آن‌ها سلب می‌کند.
  • وقتی یک طلبه یا روحانی وارد مشاغل دولتی می‌شود، دیگر نه طلبۀ به‌درد بخوری می‌تواند باشد و نه کارمند خوبی خواهد شد. چرا؟ به چند دلیل:
    • اصولاً طلبه‌ها بدون آزمون استخدامی و بدون توجه به مدرک تحصیلی، پذیرش می‌شوند و در غیر رشته تخصصی مشغول کار می‌شوند. از این جهت وقتی یک طلبه با لباس روحانی، کارمند دولت می‌شود، هم یک جایگاه شغلی را بدون صلاحیت تخصصی اشغال می‌کند و هم به دلیل کم‌کاری یا ناکارآمدی‌هایی که دارد، اعتبار و حیثیت لباسش را از بین می‌برد.
    • اکثر قریب به اتفاق طلاب شاغل، در رشته‌های غیرمرتبط اداری مسئولیت دارند. به همین جهت، نه مهارت کافی دارند که مفید واقع شوند و نه شأن لباسشان اجازه می‌دهد که دنبال یادگیری و مهارت‌افزایی باشند. در نتیجه بازدهی کارشان مفید و رضایت‌بخش نیست.
    • چنین کارمندی به دلیل عدم تخصص، کارآیی خوبی در محیط کار ندارد و به‌دلیل فاصله‌گرفتن از تحصیل، خیلی زود دچار افت علمی می‌شود. بعدهم یاد می‌گیرد که حامی و توجیه کنندۀ کجروی‌های دولت باشد. درنتیجه گرفتار بعضی گرایش‌ها و نگرش‌های ناخالص می‌شود و نهایتاً به‌دلیل حق و ناحق‌کردن‌های خودآگاه و ناخودآگاه در محیط کار، مقبولیت و محبوبیت آ‌ن‌ها آسیب می‌بیند و اثرگذاری آن‌ها در جامعه و در بین کارکنان کاهش می‌یابد.
    • مطابق یک سنت دیرینه یا قانون نانوشته و یا به هردلیل دیگر، حضرات روحانیون شاغل در ادارات (اعم از نهادهای دولتی و نیروهای مسلح) همیشه خود را بافته‌ای جداتافته از سایر کارکنان و مدیران می‌دانند. به همین جهت از مراجعین و همکاران خود، انتظار احترام و تبعیت بیشتری دارند. در نتیجه نوعی حس بدبینی و نفرت پنهانی نسبت به آن‌ها در بین کارکنان و مراجعه کنندگان شکل می‌گیرد و رفته‌رفته به خصومت و نارضایتی عمومی مبدل می‌شود.
  • به دلایلی که گفته شد، هرگونه کم‌کاری یا ناکارآمدی یا بدقولی یا سوءرفتار و یا خطایی که خواسته و ناخواسته در محیط کار از ناحیۀ طلبۀ کارمند اتفاق می‌افتد، ارباب رجوع محترم، گناه آن‌را به‌حساب اسلام و روحانیت می‌نویسد...

من کاری با دیگران ندارم و برای کسی تعییین تکلیف هم نمی‌کنم. اما شخصاً پشت سر آخوند دولتی رغبتی به نمازخواندن ندارم. مگر این‌که هویت شغلی آن‌ها را ندانم و یا از چند وچون کار و بارشان بی اطلاع باشم.

 

سه جملۀ کلیدی:

کسی‌که هنر علم‌آموزی داشته باشد اصولاً دنبال کارمندی نمی‌رود.

مناصب اداری رویکردی اصلاح‌گرایانه به روابط جامعه و رشد معنویت مردم ندارد.

روحانی یا طلبه‌ای که کارمند دولت باشد، نمی‌تواند مدافع مردم و منتقد دولت باشد.

وطیفه‌بگیران دولتی، به‌ویژه اگر طلبه و روحانی باشند در قلب و روح مردم نفوذ معنوی ندارند.

... ادامه دارد.

 

۳ نظر ۰۲ آذر ۰۴ ، ۲۱:۴۰
مرآت

از اشتباهاتی که نهاد روحانیت در سه‌چهاردهۀ اخیر مرتکب شده و خود طلاب هم در این اشتباه سهیم هستند، عمامه‌گذاری زودهنگام طلبه‌هاست. این که حوزه‌های علمیه چرا و با چه هدفی دورۀ تحصیل پیش از عمامه گذاری را کوتاه و شرایط ملبس‌شدن را برای طلاب تسهیل کرده‌اند، خود بحث مفصلی را می‌طلبد که فعلاً از آن می‌گذرم، اما به نظر من، این یک خطای بزرگ است که طلبه‌‌های کم سن وسال را که هنوز از پیچ و خم قواعد صرف و نحو عربی عبور نکرده‌ و هنوز از نردبان افعال ثلاثی مزید و رباعی بالا نرفته و وارد باب‌های پرکاربرد مفاعلة و تفعیل و تفعّل و إنفعال و إفتعال و إستفعال نشده‌اند، با عمامه‌گذاری زودهنگام آن‌ها را وارد عرصۀ وعظ و خطابه و تبلیغ می‌کنند و بعضی از برنامه‌های فرهنگی و آموزشی نسل نو را به آن‌ها می‌سپارند.

 سئوال: مگر عمامه‌گذاری زودهنگام و ورود به عرصۀ تبلیغ برای طلاب جوان اشکالی دارد؟

به‌نظر من ایرادش این است که طلبه‌ها را خودفریفته می‌کند و آن‌ها را در ادامۀ مسیر طلبگی زمین می‌زند: چگونه؟

حداقل با سه اتفاق به ظاهر موجه:

  1. عده‌ای از اهالی مسجد و محراب، بر اساس عادت و یا برحسب وظیفه و یا به خاطر علاقه‌ای که به طلاب دارند، از طلبه‌های تازه معمم با تحسین و تکریم و تعظیم استقبال می‌کنند. این کار طلبۀ جوان را که هنوز پخته و زبده نشده، ناخودآگاه و ناخواسته در معرض خودباوری کاذب یا خودفریبی علمی و شخصیتی قرار می‌دهد.
  2. بعضی از بر وبچه‌های محل (مخصوصاً در دانشگاهها و مساجد) که خود را معمولاً اهل دانش و آموختن می‌دانند، گاهی برای یادگیری، گاهی به قصد شیطنت و گاهی‌هم برای این که دانسته‌هایشان را به رخ بکشند، در جمع‌های عمومی، طلبۀ جوان را با انواع بحث‌های اعتقادی و سیاسی محک می‌زنند تا او را در گوشه رینگ به بن‌بست بکشانند. در این شرایط، آن‌چه اتفاق می‌افتد این است که هم طلبه‌ جوان ضایع می‌شود و هم نهاد روحانیت آسیب می‌بیند.
  3. حالت دیگری که برای طلبه‌های نارس اتفاق می‌افتد، این است که توسط ستاد اقامه نماز یا سازمان تبلیغات و یا سازمان امور مساجد، امامت جماعت ظهر وعصر فلان اداره یا فلان دانشگاه و باشگاه یا فلان شرکت دولتی را به آن‌ها می‌سپارند تا هم بیلان کار پر و پیمانی ارائه دهند و هم بتوانند پشتوانۀ مالی مناسب برای طلاب تازه معمم شده فراهم کنند. اما این کار اگرچه به‌ظاهر خیرخواهانه و ارزشمند است، ولی عیب بزرگ ماجرا این‌جاست که عموم طلبه‌های جوان، ضربۀ اصلی را که منجر به کم‌سوادی و عقب‌افتادگی تحصیلی و دنیازدگی و کیش شخصیت آن‌ها می‌شود، از همین جا نوش‌جان می‌کنند. می‌دانید چرا؟ چون این‌ آقای طلبه از فردای همان روز، آن‌قدر سرگرم مشغله‌های کاذب می‌شود و آن‌قدر قول وقرارهای دست‌وپاگیر او را احاطه می‌کند که دیگر حتی فرصت مطالعه و مجال فکرکردن هم برای او باقی‌نمی‌ماند.

در نتیجه، این گروه از طلبه‌ها از یک‌سو احساس نیازشان به آموختن و رشد علمی کاهش می‌یابد و روز به روز از حرکت شتابندۀ دانش و معلومات تخصصی عقب می‌مانند. از سوی دیگر، آقایان طلاب نارس با سرگرم شدن به امور فرعی و فریبنده، راه ارتقاء دانش را هرروز برای خود دشوارتر کرده و چه‌بسا مادام‌العمر به‌عنوان یک روحانی کم‌سواد، بی‌خاصیت، سطحی‌نگر و با رویکردی غیرعلمی و نقد ناپذیر در جامعه باقی می‌مانند.

یادمان باشد که اقامه نمازجماعت ظهر وعصر و برگزاری مناسک هفتگی در ادارات و نهادهای دولتی یکی از کم‌بازده‌ترین و پرآسیب‌ترین مراسم عبادی و مذهبی است که از قضا، بهانه‌ای شده برای سوءاستفادۀ بعضی کارکنان و ناراضی‌کردن ارباب رجوع. به همین دلیل بیشترین بدبینی و نارضایتی را بین مردم و مراجعه‌کنندگان ایجاد کرده است و گویا کسی هم جرأت ندارد برای تغییر این وضعیت حرفی بزند و اعتراضی بکند.

من شخصاً با نماز اول وقت بسیار موافقم و نسبت به آن تأکید و اصرار هم دارم. اما با اقامه نماز جماعت در وقت اداری  و درحالی که ارباب رجوع معطل بماند، به شدت مخالفم. مخصوصاً که نمازهای جماعت ادارات متأسفانه به‌خاطر حواشی و پیرایه‌ای که به آن می‌بندند، طولانی‌تر هم می‌شود.

سئوال: برای این که طلبۀ جوان به این آسیب‌ها گرفتار نشود، راهی وجود دارد؟

پیشنهاد من این است که:

  • برای عمامه گذاری طلاب، شرایط سخت‌تری اعمال شود،
  • طلاب جوان حداقل تا سه‌سال بعد از معمم‌شدن نباید از درس و بحث و آزمون‌های فصلی و دوره‌ای فاصله بگیرند.
  • در همین مدت از سخنرانی و قبول مسئولیت‌های حاشیه‌ساز و سرگرم‌کننده خودداری و به جای آن، کار مطالعاتی و پژوهشی را دنبال کنند.
  • بعد از این مدت، بازهم تحقیق و مطالعه، بازهم تحقیق و مطالعه و بازهم تحقیق و مطالعه تا جایی که بتوانند حداقل در یکی از موضوعات فقهی، کلامی و تفسیری صاحب اتقان شوند و بتوانند بر یکی از متون معتبر نقد و نظر بنویسد.

اگر طلبه‌ای به این حد از پختگی وفرهیختگی برسد، آن‌وقت هم قبای امامت جماعت برازنده او می‌شود و هم جماعت از دانش و کنش و منش او بهره‌مند می‌شوند. ادامه دارد

 

 

۴ نظر ۲۶ آبان ۰۴ ، ۲۰:۲۶
مرآت

قرار بود برخی ناروایی‌های موجود در بین روحانیت و روندهای ناصحیح آن‌ها را بنویسم. اما صلاح دیدم قبل از بیان تلخی‌ها، به این نکته اشاره کنم که خاستگاه هدایتگری جامعه و خاستگاه درس و بحث و تحقیقات علوم عقلی و نقلی و ریاضیات و نجوم در حوزه‌های علمیه، عموماٌ بزرگان دینی ما بودند که با پیشینه‌ای هزارساله و با پشتوانۀ کلام وحی و  گنجینۀ عظیم قال‌الصادق و قال‌الباقر در بستر تفکرات دینی و انگیزه‌های الهی ظهور و بروز یافتند و به برکت تلاش و جهاد علمی‌شان سرگشتگان وادی حیرت و گمراهی را به چشمه‌های زلال حکمت و معرفت هدایت کردند. به حدی که به‌قول حضرت امام خمینی رحمت‌الله علیه مجاهدات علمی و فرهنگی آن‌ها به‌حق، از جهاتی افضل از دماء شهیدان است.

اما حرف در این باره فراوان داریم که به‌نظرم بهترین‌هایش را امام‌خمینی رحمت‌الله علیه در منشور روحانیت بیان فرموده‌اند. بنده هم به‌عنوان تأیید و تأکید و یادآوری فقط به چند نکته خاص اشاره می‌کنم تا هم به سیاه‌نمایی متهم نشوم و هم گزاره‌هایش گوشۀ ذهنمون ذخیره شود و شاخصی باشد برای اصلاح روندها و بهینه‌سازی رفتارها و انگیزۀ آن‌دسته از طلاب عزیز و ائمۀ جماعاتی که دوست دارند واقعاً طلبه باشند و طلبه‌وار زندگی کنند و باقیماندۀ مسیر هدایت‌گری را مطابق جهت‌نمای مفاخر علمی و وارستگان اصیل دینی، ادامه دهند.

***   ***   ***   ***

به نظر من وادی طلبگی، بسی پهناور است، پرآسیب و پر خطر است، زخم‌هایش از نوک پا تا فرق سر است. اما پر از الماس و گوهر است.

وادی طلبگی، جای انسان‌های با زکاوت و با طهارت و جای ارباب مناعت و قناعت است. جای انسان‌های پاک و تمیز و شهرت‌گریز است. پیمودن مسیر طلبگی بسیار دشوار است که آدم‌های کم ظرفیت و ضعیف‌النفس توان پیمایش آن را ندارند. مسیر طلبگی پای پولادین کسانی را می‌طلبد که فهیم و فخیم و تیزهوش و با اراده و حق‌جو و حق‌پو و حق‌گو باشند.

وادی طلبگی، گنج بسیاردارد، اما مشقت و مضیقت و رنج هم بسیار دارد. وادی طلبگی، صدوق و طبرسی و شهرآشوب و شهید ا‌ول و ثانی و مقدس اردبیلی و شیخ مفید و مجلسی‌های سه‌گانه و صدرا و علامه حلی و صاحب جواهر و صاحب المیزان و پیر جماران فراوان دارد. اما روزهای پر مرارت و شب‌های پر حرمان و جیب خالی و سفرۀ بدون ‌نان هم فراوان دارد.

فراگیری علوم اسلامی، آن‌قدر سخت و پیچیده است و قوانینش آن‌قدر حفره و نگاره و گزاره و انگاره و تبصره دارد که حتی فرزانگان تیزهوش و با استعداد هم گاهی از درک سریع قواعد درهم تنیده آن و از فهم مفاهیم بلندِ بعضی متون و بطون آن به عجز و لابه می‌افتند تا جایی که گاهی پای عزم و ارادۀ‌ آن‌ها می‌لنگد و گاهی قبل از پایان مقدمات، عذر تقصیر می‌آورند و از ادامۀ مسیر انصراف می‌دهند.

اما دروس مقدماتی حوزه، به مثابۀ یک ابزار دقیق اندازه‌گیری و معیار اعتبارسنجی است برای تعمیق بیشتر در معانی نغز و پرمغز واژه‌های کلیدی، برای کشف معانی تک‌وجهی یا چندوجهی از لابلای متون قدیمی و از صفحات رازگونه کتاب‌های خطی و چاپ‌های سنگی، تا بکاوند و بجویند و خود را به حقایق کلام وحی و به نایافته‌های احادیث گرانبها نزدیک و نزدیک‌تر کنند.

دأب طلبه‌های اصیل این است که با تعمیق در آثار علمای سلف، ژرف‌ترین نتیجه و منطقی‌ترین نظریه (اعم از فقهی، کلامی و تفسیری) را که به حقیقت نزدیک‌تر است، کشف کنند و به جامعه انسانی ارائۀ دهند. درعین حال، دأب طلبه‌های اصیل این است که در فهم اخیر خود و یافته‌های دیگران توقف نکنند و به کشف یافته‌های نوتر، برتر و دقیق‌تر همت گمارند تا از نردبان یافته‌های موجود به کشف رابطۀ‌های عقلی محبوب‌تر و مستندات نقلی مرغوب‌تر دست یابند و باب جدیدی از معرفت دینی و معنویت الهی را به روی جوامع انسانی بگشایند.

و این، روند علمی و آموزشی طلاب اصیل‌ است که در حوزه‌های علمیه جریان دارد و وصول به آن تنها برای داوطلبان صاحب عزم و اراده و ذکاوت که از اندکی مهارت وجودی و طهارت سجودی برخوردار باشند، امکان‌پذیر خواهد بود...

سئوال: آیا روند فعلی حوزه‌ها و جهت‌گیری طلاب و روحانیون امروز ما همین‌گونه است؟

قطعاً خیر! ☹

چرا؟

به چند دلیل:

  1. داوطلبان ورود به حوزه‌های علمیه همه انگیزه و هدف یکسان ندارند و از بضاعت فکری و هوشمندی مساوی برخوردار نیستند.
  2. حوزه‌های علمیه در شهرها و استان‌های مختلف، از نظر علمی و پویایی و امکانات کمک‌آموزشی برابر نیستند.
  3. مراکز حوزوی، به لحاظ شیوه‌های آموزشی متفاوت‌اند.
  4. سهم‌خواهی سلایق سیاسی و گرایش‌های اعتقادی متضاد که در دهه‌های اخیر بر نظام آموزشی حوزه‌ها سایه انداخته است‌‌، مزید بر علت شده و رویکرد آموزشی حوزه‌ها را تحت تأثیر ناهمسانی و ناهمگونی قرار داده است.

در نتیجه، ماحصل تلاش و مقاومت طلاب در سال‌های آموزشی کم ثمر و کم‌بازده شده و در نتیجه با این واقعیت مواجه هستیم که می‌بینیم خروجی حوزه‌های علمیه، با آن‌چه امروز مورد نیاز جامعه است، فاصلۀ معناداری پیدا کرده است... ... ... ادامه دارد.

 

 

+ توصیه جناب حافظ این بود که گفت:

عیبِ مِی جمله چو گفتی، هنرش نیز بگو

نفیِ حکمت مکن از بهرِ دلِ عامی چند.

 

ولی ما، برای این‌که نفی حکمت نکرده باشیم، اول هنرهای می را باز گفتیم...

 

++ اگر چالشی صورت بگیرد، بعضی نکته‌ها را در پاسخ به کامنت‌ها راحت‌تر می‌شود گفت.

 

۳ نظر ۲۱ آبان ۰۴ ، ۱۹:۵۹
مرآت

در بارۀ یادداشت قبل:

جهت اطلاع آن چند عزیزی که با کامنت‌های خصوصی نسبت به یادداشت قبلی عصبانیت ابراز فرمودند و واکنش منفی نشان دادند و عزیزان دیگری که نظر خصوصی و ناآشنا فرستادند و حرف‌های ناپسند زدند، چند نکته را خدمتتون عرض می‌کنم:

  1. با افتخار می‌گویم و می‌نویسم که تعدادی از بستگان دور و نزدیک خودم طلبه و معمم هستند. تعدادی دوست و آشنای روحانی هم دارم  که نشست‌های مشترک موضوعی با آن‌ها دارم. پس با این صنف بیگانه نیستم و از روی عدم آگاهی و عناد مطلبی را نمی‌نویسم.
  2. به دلیل شناختی که از این صنف دارم و به دلیل علاقه‌ای که به بزرگان فقاهت و علوم دینی دارم، مطمئن باشید اگر بیشتر از شما نسبت به این صنف دلسوز نباشم. کمتر از شما هم نخواهم بود.
  3. به دلیل قرابت نسبی و حشر و نشری که با برخی مراکز حوزوی دارم، خودم را مجاز می‌دانم که از باب خیرخواهی و فارغ از حب و بغض شخصی و سیاسی در این عرصه ورود کنم و مواردی را که لازم می‌دانم بنویسم.
  4.  وظیفه دارم برای صیانت از حریم چهره‌های اصیل، اندیشمند و پژوهشگر صنف روحانی، و به‌عنوان یک شهروند عادی، بعضی خمودگی‌ها و ایستایی‌های این صنف را برنتابم و معایب نهادینه شده و عادت‌های ناروای فکری و رفتاری این صنف را نقد کنم... چون یقین دارم که خیلی از مردم و مسئولین به دلیل تحفظ، یا شرم حضور یا ترس و یا به‌خاطر رودربایستی‌هایی که دارند، وارد این عرصه نمی‌شوند. در نتیجه معایب روحانیت همچنان بزرگ و بزرگ‌تر شده و این نهاد دینی را از هدف اصلی خود باز می‌دارد.

 

پس علی‌رغم میل بعضی‌ عزیزانی که این جا را می‌خوانند و من شخصاً به آن‌ها ارادت ویژه دارم، «تلخ و گزنده» را تا دو سه یادداشت ادامه می‌دهم و به شما هم توصیه می‌کنم به جای عصبانیت و کامنت خصوصی و به جای قطع‌دنبال کردن این وبلاگ، نظراتتون را مستدل، بدون تعصب و عمومی بنویسید تا به روشنگری بحث کمک کند.... ادامه دارد.

 

۳ نظر ۱۲ آبان ۰۴ ، ۲۱:۰۵
مرآت

هرجا پای نقد رجال سیاسی یا عملکرد مسئولان و یا سیاست‌های دولت و مقامات اجرایی و فرهنگی به میان می‌آید و هرجا شرایط برای بیان واقعیت‌های تلخ مناسب باشد، تیزترین و گزنده‌ترین حرف‌ها را برای گفتن دارم. به حدی که اگر کسی شناخت قبلی از من نداشته باشد، تصور ضدانقلاب‌ترین آدم را در بارۀ من خواهد داشت.

حالا اگر این نقد و آسیب‌شناسی راجع به افراد حوزوی و مناصب روحانی و یا علمای دین باشد، حرف‌ها و اعتراضاتم به مراتب تلخ‌تر، گزنده‌تر و بیرحمانه‌تر خواهد بود.

 

 

پ.ن:

  1. پیشاپیش عرض پوزش دارم از حضرات علمای اصیل، روحانیون فرهیخته و طلاب پرتلاش به خاطر این تلخ‌نگاشته وبلاگی.
  2. من همان‌قدر که حامی نظام و کشته‌مرده روحانیت اصیل هستم، به همان اندازه از ضعف عملکرد و تخلفات بعضی روحانیون دنیازده و کم‌سواد و امام‌جماعت‌های بی‌خاصیت بیزار و متنفرم و متأسفانه هفته‌ای نیست که با یکی دوتا از آن‌ها چالش جدی نداشته باشم...

 

 

۵ نظر ۰۴ آبان ۰۴ ، ۲۲:۴۹
مرآت