خدا قوت.
شما بزرگوارید و لطف دارید نسبت به بنده.
کامنت شما را خواندم و دوبار هم خوندم. اما چون باید مشغول کاری بشم. اجازه میخوام نوشتن پاسخ را به عصر یا شب در منزل موکول کنم. با عرض پوزش.
سلامی دوباره خدمت شما،
قبل از هرچیز خدمتتون بگم که بعضی الفاظ و القاب و پیشوند و پسوندها را در باره خودم واقعاً نمی پسندم. مثل کلمه استاد، اندیشمند و ... چون معتقدم این تعابیر، شأن و منزلت خاصی دارند که برازندۀ هرکس نیست. لذا تقاضای برادرانه دارم در مواجهه نوشتاری با حقیر، حرمت و اعتبار این واژه ها را خرج آدم پیش پا افتاده ای مثل من نفرمایید... اگر هم استفاده کردید، آماده تحمل گناهش باشید. :)
و اما، بنده هم با شما همراهم و معتقدم که مرام مقبول و پسندیده در حوزۀ اندیشه، کلام و تعلیم و تعلم همان است که شما فرمودید و خلاف این رویه، از شئون حوزه دین و اخلاق به دور است. مگر در حد استثنائات خاص... ضمن این که بنده دقیقاً متوجه منظور شما هستم و منظورتون را کاملاً می فهمم. اما این را هم معتقدم که اخلاق محمود و نرم خویی و انعطاف پذیری و خویشتن داری و مماشات در برابر مسئله بافان و مسئله سازان به اقتضای شرایط زمان و مکان قابل تغییر است و به اقتضای موضوع، گاهی حتی خلاف آن هم می تواند توجیه پذیر و چه بسا ضروری باشد. حالا اسم این رو می شود گذاشت تندخویی و بد خلقی، یا صلابت و مهابت کلام و یا دردمندی و احساس وظیفه و یا هرچیز دیگر،
این که ما بخواهیم شیوۀ رفتاری و کلامی واحدی را برای حوزه یا دانشگاه تجویز کنیم، قطعاً امکان پذیر نیست. کما این که شیوه بیان و کلام در حوزۀ درس و بحث و مجادله با خطابه و سخنرانی بویژه در امور سیاسی و اجتماعی کاملاً می تواند متفاوت باشد. بعلاوه این که ما در تاریخ هم وقتی به سیرۀ ائمۀ اطهار علیهم السلام می نگریم، این قبیل تفاوت ها کاملاً نمایان است. مثل شیوۀ کلامی علی علیه السلام در مواجهه با یارانش که با شیوۀ امام باقر و امام صادق علیهماالسلام در جلسات درس و بحث کاملاً متفاوت می شود.
خطبۀ شقشقیه یکی از نمونه های عینی مسئله است. که وقتی یکی از مستمعین کلام مولا را قطع می کند، دوباره امام از ادامه سخن امتناع می ورزد و در پاسخ به درخواست ابن عباس میفرماید «تِلْکَ شِقْشِقَة، هَدَرَتْ ثمَّ قَرَّتْ» ملاحظه می فرمایید که امیر کلام می فرماید: این سوز درونى بود که زبانه کشید و سپس آرام گرفت و فرو نشست. یا جای دیگری که تعبیر «اشباه الرجال و لارجال» را خطاب به یاران سست پایه اش به کار می برد و حتی تندتر و گزنده تر از این تعابیر، مثل گوسفند، کودک صفت، حجله نشین، کر، کور و گمراه.... در حالی که از لسان امام باقر و امام صادق چنین کلماتی صادر نشده است. چرا، چون شرایط زمان و مکان و موضوع کاملاً متفاوت است.
مگر امام خمینی خطاب به بنی صدر نفرمود: «تو غلط میکنی که قانون را قبول نمی کنی، قانون، تو را قبول ندارد. مگر به حجتیه ای ها نسبت های خاص ندادند و مگر در پیام منشور روحانیت نسبت به روحانی نماهای کذا و کذا روی ترش نشان ندادند، این ها نمونه های بارز است. حالا اگر این ها را بگذاریم کنار آیۀ شریفه لَا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ وَکَانَ اللَّهُ سَمِیعًا عَلِیمًا نتیجه کامل تر می شود.
اما، فارغ از این مسائل، نقد دیگری که بر جناب مصباح وارد است، دفاع و تعابیر خاص ایشان نسبت به احمدی نژاد است. چیزی که غیر قابل انکار است. اما مگر در خصوص احمدی نژاد سایر بزرگان دچار اشتباه نشدند؟ احمدی نژاد فردی بود که بعد از غره شدنش و شیفتگی اش نسبت به مشاعی، یک ملت را فریب داد. اما نکتۀ مهم این جاست که برخی آقایون از جمله آقای مصباح این شهامت و این جگر را داشتند که بعد از احراز کجروی های احمدی نژاد، بلافاصله موضع شان را تغییر دادند و اولین کسی بودند که احمدی نژاد را کنار گذاشتند. کاری که اصلاح طلبان، کارگزاران، مشارکتی ها، مؤتلفه ای ها، اصولگراها، جنتی ها، یزدی ها و حتی خود پایداری ها هیچکدام نسبت به افراد خاطی منتسب به باند و جناحشان نکردند.
در مورد سایر مواضع سیاسی و فکری آقای مصباح، مثل جایگاه رأی مردم، دموکراسی، جمهوریت، لزوم اطاعت مردم از حاکمیت جمهوری اسلامی، انواع آزادی ها و... و... و... بنده معتقدم که این ها اندیشه های علمی ایشان است که در حوزۀ نظریه پردازی ارائه شده است و هر عالم و اندیشمندی این قدر حق دارد که نظراتش را بیان کند و ایشان هم از این قاعده مستثنی نبودند، ایشان که عقیده اش را به کسی تحمیل نکردند و در جایگاهی هم نبود که بخواهد اندیشه اش را تحمیل کند. اما دیدیم که عده ای به جای این که دیدگاه های ایشان را به ورطۀ نقد علمی بسپرند، شروع کردند به توهین و ناسزا و فحاشی علیه ایشان و راست و دروغ را به هم بافتند و در رسانه های مکتوب و مجازی به خورد مردم دادند،
کاریکاتور اشک تمساح را که یادتان هست؟ این کاریکاتور موقعی علیه آقای مصباح منتشر شد که خوش خوشان اصلاحاتی ها و کارگزارانی ها بود و هنوز موجودی به نام احمدی، پا به عرصۀ سیاست نگذاشته بود.
البته، من شخصاً حساب جناب مصباح را از کارها و اقدامات جبهۀ پایداری جدا می دانم و یقین دارم که آدم بزرگ های این جبهه، اگرچه بعضاً شاگرد و همنشین آقای مصباح بودند و تظاهر به مشورت با ایشان می کنند، اما در عمل خلاف هایی داشتند و دارند که یا مقبول آقای مصباح نبوده و یا در جای خود واکنش شخص ایشان را در پی داشته است.
با این همه، بنده حقیر، هم روش مرحوم مشکینی عزیز را می پسندم. هم شیوه حضرت جوادی آملی را، هم مرام علامه طباطبایی و مصباح را و هم ابهت و صلابت شهید بهشتی و سایر بزرگان و مدرسین و امثالهم را. فقط یک استثناء دارم و آن افرادی هستند که راهشان را برای همیشه از انقلاب جدا کردند و یا عامل سوء استفادۀ بیگانگان قرار گرفتند و یا از برکت مناصب دولتی برای خود و بستگانشان کیسه ای دوختند و حقی آشکار از مردم و نظام را ضایع کرده باشند.
علی ایحال، آنچه الآن از مرحوم مصباح باقی مانده، مشتی فایل صوتی و تصویری و کلاس های درس است و مقداری هم نوشته و آثار مکتوب که هرکس می تواند به اقتضای سلیقه و نیازش از آن بهره بگیرد یا نگیرد. اما شخصاً نه تنها با اندیشه و کلام ایشان مشکلی نداشتم، بلکه بسیاری از مباحث و سلوک ایشان را در حوزه های اعتقادی، اخلاقی و مشی زندگی می پسندیدم و هنوز هم معتقدم که ایشان نسبت به بسیاری از مدعیان دین ورزی و دینمداری، باسوادتر، پرکارتر، روزآمدتر و مقبول تر بودند. والسلام.
فکر نمی کردم اینقدر طولانی شود.
آنچه هم از خوبی ها و توصیفات اغراق آمیز نسبت به برادر کوچک تان ابراز فرمودید، بیش از بنده، خود حضرتعالی برازندۀ آن هستید.
دوست صدیق نادیده جناب مرآت سلام علیکم
باید عرض کنم صفات کمال و قرب در مورد شهید حاج قاسم تماماً صدق میکند، اما در مورد مرحوم مصباح بهآسانی نمیتوان این نتیجهی قطعی شما را پذیرفت. چون در جاهایی میتوانست کارهایی کند که نکرد، یا کارهایی نکند که کرد. از جمله ترک مبارزه در نهضت امام خمینی یا لیّنبودن در مقام نظریهپرداز دین و عالم فیلسوف که کمتر در اخلاقش دیده شد. ازینرو من مقایسهی این شخصیت و شباهتسازی رفتار، گفتار، و مواضع آن دو را نادرست میدانم و جایگاه حاج قاسم رفیعتر از آن است که کسی را در ردیفش قرار دهند. با تشکر از مطالب مفیدتان دوست اندیشمند و دانا. روح هر دوی آنان غریق رحمت خداوند.