خیلی اتفاقی بود که آن شب بر خلاف عادت، پیچ های اینستاگرام را پیش از اذان صبح باز کردم... خبر آنقدر برایم سنگین بود که باورش را در حد هرگز می دانستم! ناگزیر به زیرنویس های تلویزیون پناه بردم. به این امید که شایعه بودنش خوشحالم کند. اما دیدم و خواندم آنچه را که اصلاً حاضر به باورش نبودم...
هنوز چند دقیقه ای به اذان صبح باقی بود و ما بهت زده، فقط چشم به فضای سنگین سکوت سپرده بودیم... بعد از نماز، باز نگاهمان به صفحۀ تلویزیون برگشت که جز زیرنویس های یکنواخت، پیامی نداشت. گویا هنوز جناب تدوین گر و عوامل گروه خبر، آمادگی گزارش این حادثۀ دردناک را نداشتند...