طالبان و افغانستان در چهار پرده (2)
این متن اگرچه به ظاهر طولانی است، اما خیلی مختصر و روان نوشته ام و یقین دارم که از خواندنش پشیمان نخواهید شد.
پردۀ اول: پیشینه شناسی طالبان
طالبان در زمان اشغال افغانستان توسط شوروی سابق، بخشی از سپاه مجاهدین افغانستان محسوب می شد که به صورت یک پارچه، جنگ علیه ارتش سرخ شوروی را برعهده داشتند و توانستند بعد از شکست شوروی در ۸ اردیبهشت ۱۳۷۱ وارد کابل پایتخت افغانستان شوند. لیکن پس از خروج نیروهای شوروی از افغانسان دچار اختلاف و جنگ داخلی شدند که در پایان این جنگ، جماعتی از آنها به نام طالبان اعلام موجودیت کردند و قدرت را به دست گرفتند.
بعد از حمله آمریکا به افغانستان طالبانی ها بار دیگر از سال ۲۰۰۶ مجدداً اعلام موجودیت کردند و علیه دولت مستقر در افغانستان که او را دست نشاندۀ آمریکا می دانستند وارد مبارزه مسلحانه شدند و در نتیجه قسمتهای زیادی از جنوب افغانستان به ویژه قندهار و هلمند را تحت نفوذ خود درآوردند.
مبارزین طالبان، در حین جنگ با دولت مستقر، همزمان با نیروهای آمریکا و ناتو نیز وارد مبارزه شدند و هر از گاهی برای نظامیان آمریکایی و انگلیسی دردسرهایی ایجاد می کردند و با حمله به پایگاه های آمریکا، بر نیروهای نظامی آنها تلفات سنگین وارد می کردند.
طالبان در سال های اولیه قدرت خود، غیرنظامیان وابسته به دولت و ارتش افغانستان را بارها و بارها قتل عام کردند، زنان را از فعالیت های سیاسی و اجتماعی به شدت منع و برخی میراث فرهنگی و آثار باستانی را تخریب و دختران دانش آموز را به جرم درس خواندن به قتل رساندند. شیعیان را نیز به بهانه های مختلف اعدام و شهید می کردند. اما متقابلاً خود نیز در گیر و دار مبارزه و برای رسیدن به قدرت، آسیب ها، آوارگی ها، دربدری ها، کشته ها و زخمی های فراوانی را تحمل و نیرنگ و دسیسه های زیادی را از طرف آمریکایی ها تجربه و خسارت های سنگینی را در این راه متحمل شده اند.
طالبان از سال 1996 تا ماه های اخیر بر سه چهارم افغانستان مسلط بوده و در این مدت، سه کشور عربستان، پاکستان و امارات متحده عربی، او را به رسمیت می شناختند و به آنها کمک مالی می کردند.
پردۀ دوم: تفکر و اندیشۀ طالبان
طالبانی ها از آن جهت که افغانستان را موطن، زادگاه و سرزمین خود می دانند، حق دارند که سلطۀ بیگانگان را برنتابند و با آن ها بجنگند. فرقی هم ندارد که سلطه گران بیگانه، روسیه (شوروی سابق) باشد یا آمریکا یا انگلیس و یا هرکشوری که با آنها تعارض مذهبی و دینی دارد.
اندیشۀ طالبان در اصل، مبتنی بر شریعت اسلامی با تفکر مذهب اهل سنت است که در مواردی گونۀ عربستانی و وهابییت آن بر گونۀ سایر فرقه های اهل سنت، غلبه دارد. اما وجه غالب تفکر طالبانی طی سال های اخیر، تغییر یافته و از خشونت و تعصب خشک مذهبی و اعتقادی آنها به ویژه علیه گروه های شیعی و سایر نحله های قومی و مذهبی کاسته شده است.
طالبان بعد از سال ها مبارزه و خشونت و ویرانگری و تغییر رهبران متعدد، به این نتیجه رسیده اند که برای ایجاد حاکمیت و بقای حکومت و مقبولیت در منطقه، باید تعصب خشک مذهبی و اِعمال خشونت علیه قومیت ها را کنار بگذارند. در غیر این صورت وجاهت و مشروعیت سیاسی خود را به زودی از دست خواهند داد.
نشست قطر بین آمریکا و طالبان، نشانگر این است که طالبان به تعدیل رفتار خود در عرصۀ سیاسی رضایت داده و برای اثبات حقانیت خود به آن ملتزم و متعهد شده است. چون این واقعیت را درک کرده است که برای پیشبرد اهداف و اثبات موقعیت خود در صحنه سیاسی افغانستان، بیش از هرچیز باید کشورش را به ثبات و امنیت اجتماعی برساند.
رجال سیاسی طالبان به این درک از روابط اجتماعی رسیده اند که سرعت ارتباطات و انتقال اطلاعات در جوامع بشری هر نوع اقدام منفی و خشونت بار طالبان را به بازتابی علیه خودش تبدیل خواهد کرد. به همین دلیل، ناگزیراست در تحکیم پایه های حکومت خود، نسبت به مردم، نهادها، قومیت ها و گروه های شیعی در افغانستان رفتار منطقی و محتاطانه تری داشته باشد.
پردۀ سوم: سیاست متقابل طالبان و ایران
طالبان با بیست سال تجربه، یقیناً از قدرت نظامی و نفوذ جهادی ایران در منطقه و در خود افغانستان اطلاع دارند و حتی رویارویی نظامی ایران علیه آمریکا را هم به خوبی دیده اند. لذا، هوس رویارویی و شیطنت در مرزهای شرقی ما را نخواهند داشت و در رفتارشان با شیعیان افغانستان در هزاره، به ویژه در درۀ پنجشیر مجبورند از مرز مدارا و انصاف خارج نشوند.
افغانستان با چهل سال جنگ و کشتار و ویرانی و درگیری های قومی و قبیله ای، تشنۀ آرامش و زندگی و سارندگی و رونق اقتصادی است که جز در سایۀ امنیت و ثبات سیاسی حاصل نخواهد شد. از این رو طالبان که بیش از همه خود را مدعی و دلسوز و در عین حال در اکثریت می دانند، التزام داده اند که این مؤلفه ها را در نظر بگیرند و صداقت و حسن نیت خود را به مخالفان و مردم افغانستان ثابت نمایند.
در نشست قطر نیز طالبان و آمریکا برای به اصطلاح بازگرداندن صلح به افغانستان توافقی را با یکدیگر امضا کرده اند. البته این قبیل توافق نامه ها از سوی آمریکایی ها با مخالفان خود در کشور اشغال شده، ناشی از خوی استکباری آنها و برای حفظ پرستیژ است که میخواهند وانمود کنند خروجشان از افغانستان نه نشانۀ شکست، بلکه به خاطر تضمین امنیت و صلح است. اما با توجه به شناختی که از خوی استکباری آمریکا و اروپایی ها سراغ داریم، هیچ بعید نیست که در آینده ای نه چندان دور، با نفوذ در ارکان سیاسی، فرهنگی و اقتصادی افغانستان، بخواهند طالبان تعدیل شده را به نفع خود مدیریت و سیاست های استعماری شان را به دست آنها و به شیوه ای نرم علیه جمهوری اسلامی اِعمال نمایند.
پردۀ چهارم: سئوال اساسی مردم
با این توصیف، سئوال اصلی اکثر مردم ما این است که تحولات افغانستان بر جمهوری اسلامی ایران چه تأثیری دارد و موضع ایران در این باره چیست و چگونه باید باشد، پاسخ این سئوال ها را با توجه به یافته های خودم اشاره میکنم:
طالبان، از اولین گروه های مسلحی هستند که رسماً علیه آمریکا ایستادند و مبارزه کردند. در حال حاضر نیز از بزرگ ترین گروه های مبارز مسلح و به رسمیت شناخته شده در افغانستان محسوب می شوند که از مقبولیت مردمی نیز برخوردارند. مجاهدین افغان نیز از گروههای مبارز و خوش سابقه محسوب میشوند که دارای وجاهت و مقبولیت مردمی هستند، اما با توجه به فراگیر بودن جماعت اهل سنت در افغانستان، مجاهدین افغان از اکثریت لازم برخوردار نیستند. لذا بازیگر اصلی در صحنۀ سیاسی افغانستان، طالبان هستند.
طالبان در طول مبارزات خود علیه اشغالگران آمریکایی، حسن نیت و خیرخواهی جمهوری اسلامی ایران را دیده و عمیقاً نسبت به مشی سیاسی و نظامی ایران به باور رسیده است.
جمهوری اسلامی ایران نیز اگرچه می داند که وهابی های افراطی و داعشی ها هنوز در بدنۀ نظامی طالبان وجود دارند، اما با توجه به تغییر رویکرد فکری، عملی و اعتقادی طالبان، قدرت سیاسی آنها را بر آمریکایی ها ترجیح می دهد و اداره کشور توسط طالبان را به مراتب سازنده تر و مطمئن تر از حضور آمریکایی ها می داند. طالبان نیز متقابلاً قول داده اند که نه تنها برای شیعیان و مجاهدین افغان مزاحمت ایجاد نکنند، بلکه آن ها را در بخش هایی از حکومت مشارکت دهند.
به هر تقدیر، جمهوری اسلامی ایران بر اساس استراتژی و مشی سیاسی خود، معتقد است که خروج آمریکا از افغانستان اولویت اول است و اداره امور افغانستان نیز باید بر اساس رأی و ارادۀ خود افغان ها صورت پذیرد. لذا با توجه به شرایط حاضر، گریزی از این وضعیت نخواهیم داشت. ضمن اینکه وقتی آمریکا خودش برای خروج از افغانستان ناگزیر است و دولت افغانستان هم قادر به ادارۀ حکومت نبوده، چرا باید از خروج آمریکایی ها خوشحال نباشیم؟ البته این احتمال و نگرانی نیز وجود دارد که توافقات پشت پرده ای بین آمریکا و طالبان رقم خورده باشد که فعلاً نمی شود در بارۀ آن به قطعیت سخن گفت. فقط در قبال تصور هرگونه احتمالات پنهانی، به هوشیاری و هوشمندی دیپلماسی و آمادگی نیروهای مسلح نیاز داریم که شواهد نشان می دهد بحمدالله همۀ تمهیدات سیاسی و دفاعی برای وقوع حوادث احتمالی فراهم است...
اما و اما، تنها مسئله ای که همجنان لاینحل مانده و شک برانگیز است، نوع حکومت آیندۀ افغانستان است. آیا قرار است نظامی مبتنی بر انتخابات و قانون اساسی در افغانستان شکل بگیرد، آیا نظام بین الملل، حاکمان طالبانی را بعنوان دولت قانونی به رسمیت خواهند شناخت؟ آیا جامعۀ جهانی، طالبان را به چشم دولت کودتا نگاه خواهد کرد؟ آیا عنوان مجعول، ناشناخته و پر چالش «امارت اسلامی» با قوانین نامعلوم، حکومت آیندۀ این کشور را اداره خواهد کرد؟ این ها از مواردی هستند که حقیقت آن هنوز برای کسی روشن نشده است..
در تاسوعا و عاشورای حسینی عزاداری هایتان قبول و التماس دعا
مسئلهی واقعا پیچیده و مرموزیه...
ممنون از متنتون :)