رأی من...
بالاخره روز آخر تبلیغات انتخابات رسید. اما بر خلاف قول و قرارها و برخلاف پیشبینیها و احتمالات، هیچ یک از دو نامزد معروف کنار نرفتند.
البته شخصاً با این وضعیت موافقم و فکر میکنم دلسوزان سیاسی و مذهبی هرکاری لازم بود کردند. ولی خب نتیجه این شد که هیچکس انتظارش را نداشت و کسی باور نمیکرد که یکی از دو نامزد زیر قولش بزند. در نتیجه، هم آقای جلیلی و هم آقای قالیباف هر دو در صحنۀ انتخابات باقی ماندند.
اما در همین روزهای تبلیغات خیلی از حقایق برای من روشن شد، ماهیت خیلی آدمها و چهرههای مذهبی- سیاسی برملا شد، موضع پنهان بعضی آقایان هم بالاخره رو شد.
در این چند روز، موافق و مخالف حرفهایشان را زدند، ستادها رأی سازی کردند، به شیوههای مقبول و نامقبول و معقول و نامعقول متوسل شدند و هرکاری که در شأنشان بود و نبود انجام دادند تا رأی مردم را به سمت خود جذب کنند.
آما، رأی من:
اصلیترین معیار من برای رأی دادن این است که در انتخابم حجت شرعی داشته باشم. چون وقتی با حجت شرعی قضیه را پیگیری کنم، وجدانم راحت است. در این دوره هم با کلی بالا و پایین کردن نامزدها و بررسی اخلاق و رفتار و شخصیت وجودی نامزدها و بررسی برنامه و عملکردشان و پاکی و سلامت زندگیشان به این نتیجه رسیدم که با حفظ احترام به نامزدهای خوب و نازنین، به آقای ؟... به آقای ؟...به آقای ؟ ......... رأی بدهم
به آقایی رأی بدهم که خیلی دقیق میشناسمش و از سلامت خانواده و فرزندانش اطمینان دارم و هنوز نقطه ضعفی ازش ندیدهام. یعنی آقای سعید جلیلی! بقیهش هم میماند بر عهدۀ شخص ایشان که اگر رأی بیاورد بدا به حالش! چون باید شبانه روز بِدَوَد، باید بتواند پاسخگوی مطالبات به حق مردم و پاسخگوی محاسبات خدا باشد، باید مراقب حرف و کار و تصمیماتش باشد. باید مراقب اطرافیانش و مشاورانش باشد، باید افق نگاهش به جهان اسلام و آن سوی مرزها باشد، باید بتواند در پیشگاه خدا و شهیدان انقلاب رو سفید باشد... اما اگر به هر دلیلی رأی نیاورد، باید خدا را شاکر باشد که انجام وظیفه کرده، خودش را در معرض خدمتگزاری قرار داده، ولی چون منتخب اکثریت نشده، از بابت رأی مردم هیچ مسئولیتی برعهدهش نخواهد بود. والسلام.
نگید تو رو خدا سکته میکنم من...