بعد از یک هفته سفر...
بعد از یک هفته سفر پر مشغله، امروز تصمیم گرفتم به جای استراحت، کارهای معطل ماندۀ شخصی را دنبال کنم... کارها به گونه ای بود که باید به چند نقطۀ شلوغ در غرب، جنوب و مرکز شهر می رفتم. باید وارد محدودۀ طرح ترافیک می شدم و باید تا قبل از پایان وقت اداری به چند مؤسسه هم مراجعه می کردم. پس چاره ای نداشتم جز این که برای سهولت و پیش برد کارهایم با موتور سیکلت تردد کنم...
موتورسواری در تهران فرهنگ خاص خود را دارد. همان طور که مترو و اتوبوس و تاکسی هم مرام ویژۀ خود را دارند و همین طور که انواع خودروی های شخصی و استیجاری هم برای خود آدابی دارند! مثلاً صبح ها به خاطر محدود بودن زمان و هول و ولایی که مردم دارند، آن قدر با عجله می رانند که گویی چیزی به نام قانون رانندگی وجود ندارد و آن قدر بی قاعده و عصبانی و طلبکارانه حرکت می کنند که با کمترین غفلت، دنیایی مصیبت می آفرینند که دعوای لفظی و درگیری و ناسزاگویی و خسارت مالی و جراحت بدنی، کمترین آن است.
در این میان بیشترین تلفات رانندگی در تهران، مربوط به موتورسواران بیچاره است و البته بیشترین مقصر حادثه آفرینی ها هم همین بیچاره های موتور سوار هستند که صد البته باید بگویم که بین موتورسوار بیچاره و بیچارۀ موتورسوار، تفاوت هایی وجود دارد که بیانش بماند برای بعد!! :)
و هزار البته من جزو هیچ یک از این دو گروه نیستم. چون جایی که مناسب ببینم کمی تندتر می رانم، جایی که لازم باشد شدیداً احتیاط می کنم و گاهگاهی هم به اقتضای حال و با رعایت حق تقدم، یواشکی لایی می کشم تا به سهم خودم گرۀ ترافیکی ایجاد نکنم. اما در هیچ شرایطی مرتکب خلاف قانون نمی شوم! :)
اما، از آنجایی که عادت دارم در هر شرایطی فرهنگ و سیاست و اقتصاد و اخلاق جامعه را رصد کنم! و از آنجایی که گفته اند شنیدن کِی بوَد مانند دیدن؟ * امروز خودم شخصاً به عنوان موتورسوار از این زاویه به جامعه نگاه می کردم تا ببینم در حین رانندگی، چه کسانی با چه خودروهایی، بیشتر از بقیه، هوای موتورسوارهای بیچاره را دارند و چه افرادی با چه خودروهایی حتی بیشتر از خود موتورسوارها حق طرف مقابل را نادیده می گیرند؟
در این پژوهش میدانی - دیداری که حداقل با 30 مورد مثبت و حداقل با 20 مورد منفی مواجه شدم، به نتیجۀ جالبی رسیدم و حالا تصمیم گرفتم یافته هایم را برای شما به اشتراک بگذارم تا اگر روزی در این باره چیزی شنیدید، دچار تعجب نشوید.
نتیجه: کمترین مراعات ها به ترتیب مربوط به آقا جوان های پرایدسوار و خانم های پراید سوار است!
اما بیشترین رعایت ها به ترتیب مربوط به راننده های خانم با خودروهای سواری غیر ایرانی و آقایون راننده با خودروهای سواری غیر ایرانی است!!
و من مانده ام که ریشۀ این قانون پذیری و آن قانون گریزی در کجاست؟ در سن و سال راننده است؟ در جنسیت راننده است؟ در شخصیت راننده است؟ در کیفیت و کمیّت وسیلۀ نقلیه است؟ و یا... ؟؟؟؟؟
* به یاد بیتی از آهنگ لاله های عاشق با صدای محمد اصفهانی افتادم که می گوید: برید از اونا بپرسید ـــ که شنیده ها رو دیدن (دیدند)
سلام
خب می گفتین فرق موتور سوار بیچاره با بیچاره ی موتور سوار چیه
اما ریشه رو باید در شخصیت راننده و اون آخریه «یا» دنبالش بگردیم