https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

بایگانی
آخرین مطالب

۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جبهه مقاومت» ثبت شده است

کار خیر اگر با انگیزۀ الهی و به قصد قربت باشد، حتی اگر علنی و نمایشی هم باشد، ریا نخواهد بود. بلکه خیلی هم آموزنده و اثرگذار است. چون خداوند خودش به هردو گروه انفاق کننده (بانام و گمنام) عنایت دارد و به هردو گروه پاداش می‌دهد.

بعضی از مؤمنان در زمان پیامبر معتقد بودند که نباید به صورت آشکار انفاق کنند. چرا؟ چون معتقد بودند ریا می‌شود. اما خداوند به مؤمنان تأکید فرمود: همانگونه که نماز را گاهی آشکار می‌خوانند و گاهی در خلوت؛ انفاق را هم به هردو صورت (پنهان و آشکار) انجام دهند.

در نتیجه اونهایی که میگن کار خیر نباید علنی باشد، عملاً دارند با بخشی از کلام خدا مخالفت می‌کنند:

«قُلْ لِعِبادِیَ الَّذینَ آمَنُوا یُقیمُوا الصَّلاةَ وَ یُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فیهِ وَ لا خِلالٌ» (ابراهیم، 31)

ترجمه: به بندگان من که ایمان آورده‌‏اند بگو: پیش از آن که روزى برسد که نه معامله‌ای در آن وجود دارد و نه رفیق‌بازی، نماز را به پای دارند و از آن‌چه به آن‌ها آ رزق و روزی داده‌‏ایم، پنهان و آشکار انفاق کنند.

وحتی خداوند تصریح فرموده است که مؤمن واقعی اونهایی هستند که کار خوب را هم پنهانی انجام می‌دهند و هم آشکارا.

«الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (بقره، 274)

ترجمه: کسانى که اموال خود را شب و روز نهان و آشکار انفاق مى‌‏کنند پاداششان نزد خداوند محفوظ است، آن‌ها نه ترسى دارند و نه غمگین مى‏‌شوند.

و حالا با این دو سند قرآنی پیشنهاد می‌کنم اگر خواستید به مردم غره یا به مردم نیازمند خودمون کمک کنید، گاهی کمک‌هاتون را آشکار کنید تا ان‌شاءالله یادآوری و مشوقی باشد برای جذب کمک‌‌های سایر هموطنان عزیزمون.

 

 

+ عهدی که ماه‌های اول طوفان‌الاقصی برای کمک به مردم غزه بسته بودم، هنوز جریان دارد و هنوز در حد بضاعتم کمک‌های ماهاینه را ادامه می‌دهم. حتی اگر حماس توافق آتش‌بس پیشنهادی ترامپ را بپذیرد.

۱ نظر ۱۳ مهر ۰۴ ، ۲۱:۳۱
مرآت

خوشبختی فقط داشتن آسایش و زندگی راحت نیست، فقط برخوردار بودن از رفاه و ثروت نیست.

خوشبختی می‌تواند ملازم با عیش و نوش نباشد و می‌تواند دوشادوش مردی خانه به دوش و همراهی مؤمنانه با رزمنده‌ای پشمینه پوش باشد.

خوشبختی یعنی وظیفه شناسی. یعنی پیشبرد زندگی روی ریل ادب و اخلاق. یعنی تاب آوردن در پیچ و خم بندگی و شاکر بودن در سرد و گرم زندگی.

خوشبختی یعنی استمرار عطوفت و مهربانی بین همسران، فرزندان، نزدیکان و همکیشان.

 

سعی نابرده در این راه به جایی نرسی

مُزد اگر می‌طلبی طاعتِ استاد بِبَر

 

 

تقدیم به روح بلند سید مقاومت، شهید بزرگوار سیدحسن‌نصرالله و شهیدان مقاومت در لبنان، سوریه، عراق، یمن و ایران

 

 

پ.ن: چون به این گزاره‌ها اعتقاد قلبی و عملی دارم، هرجا لازم بوده از دل و جان برایش هزینه کرده‌ام. 

 

۲ نظر ۱۰ مهر ۰۴ ، ۲۳:۰۰
مرآت

 

عصر پنجشنبه، بهشت زهرا.

داشتیم از مزار سرداران شهید به سمت قطعۀ هنرمندان می‌رفتیم. چندنفر دختر و پسر با لباس و پوشش کم‌حجاب و بی‌حجاب ایستاده بودند و از ما آدرس مزار شهید حاجی‌زاه را پرسیدند. هرسه نفرمون جا خوردیم. اصلاً به تیپ و قیافه‌شون نمی‌خورد که اهل این حرف‌ها باشند.

درحالی که داشتم راهنمایی‌شون می‌کردم، ته دلم یک لحظه نگران شدم که نکند این‌ها هدف خاصی دارند! اما ناخودآگاه و بی‌تأمل بهشون گفتم. ما بر می‌گردیم اونجا شما هم پشت سر ما بیایید. اون‌ها هم بدون تعارف قبول کردند.

در حین راه، دوستم گفت این چه کاری بود کردی؟ بهش گفتم هول شدم، یهویی شد، نمی‌دونستم چه‌کار باید می‌کردم. حالا هم چیزی نشده، می‌رویم دوباره خاک سردار را زیارت می‌کنیم و زود برمی‌گردیم. 😊

در نزدیک‌ترین جای ممکن پارک کردیم و با یک حالت احترام، مزار سردار را بهشون نشان دادیم.

اونها هم خیلی عادی و ریلکس و بدون تکلف پیاده شدند و رفتند سمت صندوق عقب ماشین.

بی‌تابی‌ام بیشتر شد و ته دلم داشتم خدا خدا می‌کردم که مبادا اتفاقی بیفتد.

صندوق ماشین‌ها را که باز کردند با صحنه‌ای مواجه شدم که همه معادلاتم بهم ریخت. دوتا دسته گل نسبتاً سنگین، کلمن‌ یخ با کلی بطری آب و لیوان یک‌بارمصرف، چهارتا دیس‌ تزیین‌شدۀ خرما، پنج تا جعبۀ بزرگ کیک یزدی و سه‌تا سبد بزرگ میوۀ تر وتازه‌ (از اون نوع میوه‌های مرغوب که توی خونۀ آدم‌هایی مثل ما یه‌دونه‌ش هم پیدا نمیشه) با کلی کارد و بشقاب پذیرایی آوردند بیرون.

این‌ها رو که دیدم، دیگه همه‌چی از یادم رفت و نگرانی‌ام کلاً برطرف شد. فقط مات و مبهوت بودم که این چه ماجرایی است و داستان از چه قرار است؟

داشتیم داخل ماشین جابجا می‌شدیم که حرکت کنیم و برگردیم قطعه هنرمندان اما یکی از آقایون صدا زد داداش!

فکر کردم می‌خواد میوه یا آب تعارفمون کنه. اما گفت می‌شه کمک کنید وسائل رو تا سر خاک ببریم؟ 😊

راستش کمی سختمون بود. چون هم وقت نداشتیم، هم از نظر تیپ و قیافه و شخصیت ظاهری همگون نبودیم. اما شرم کردیم که تنهاشون بگذاریم و اصلاً چاره‌ای هم جز این نداشتیم. گویا باید می‌ماندیم و می‌دیدیم که ورای ظاهر آدم‌ها چه باورهایی نهفته است که صدتا آدم مثل من و همکارانم از درک و فهمش عاجزیم.

بالاخره توی معذوریت شخصی قبول کردیم و رفتیم برای کمک...

سهم ما جعبه‌های کیک و سبدهای میوه و بطری‌های آب و کلمن‌ یخ بود که براشون بردیم و بقیه‌ را هم خودشون برداشتند.

آدم‌هایی مثل ما وقتی سر مزار شهدا می‌رویم اولین کار ما این است که بنشینیم و دست روی سنگ قبر بگذاریم و شروع ‌کنیم به فاتحه خوانی و قرآن و نهایتاً شعری و نوحه‌ای و امثال این‌ها... اما این گروه دختر و پسر که خیلی هم شوخ و شنگ و آزاد و رها بودند و مثل ما سر به‌زیر و اهل ملاحظه و مأخوذ به حیا نبودند، اولین ‌کارشان این بود که دونفرشون بی‌آن‌که حجاب بگذارند و مراقب پوشش و لباسشون باشند، بلافاصله دسته‌گل‌ها رو بردند گذاشتند روی قبر هردو شهید. بعدهم چندتا شمع بزرگ و چاق و چله بالای سر شهیدان عزیز روشن کردند و رفتند با بقیه دخترها و پسرها داخل جمعیت و شروع کردند به خیرات کیک و خرما و میوه... آب و شربت هم گذاشتند تاهرکس خواست خودش بردارد.

... اشاره کردم به دوستام که برگردیم. اما این دفعه اونها بودند که قبول نکردند. گفتند بمانیم ببینیم این دو آقاپسر و دخترهای بی‌حجاب قرار است چه‌کار کنند.

بهشون گفتم، اونچه ما باید می‌دیدیم، دیدیم. بیایید بریم که هضم این قصه با معیارهای من و شما ناشدنی‌ست.

به علامت خداحافظی دستی برای آقاپسرها تکان دادیم و حرکت کردیم سمت ماشین.

چندقدمی که دور شدیم، اون دخترخانم ریزه‌میزه‌شون دوید طرف ما با سه‌تا کیک و چندتا موز و خیار و هلو آورد برامون. ازش تشکر کردم و بهش گفتم:

دمتون گرم. خیلی با مرامید، نذرتون قبول.

*** *** ***

موقع برگشتن تا بیرون از بهشت زهرا وقت هر سه نفرمون به سکوت گذشت. انگار همه‌مون رفته بودیم تو فکر و داشتیم رمزگشایی می‌کردیم رابطه بین شهید حاجی زاده و این‌جور آدم‌ها را که به‌قول خودشون نه گورستانی تا حالا دیده بودند و نه بهشت زهرا را می‌شناختند. آدم‌هایی که از شهید و شهادت و دنیای مردگان و خیرات و فاتحه‌خوانی فقط صحنه‌های نمایشی در فیلم‌ها را دیده بودند. اما در واقعیت زندگی هیچ تجربه‌ای از آئین مربوط به اهل قبور نداشتند.

در بارۀ این ماجرا و وجاهت دینی، یا اصول انسانی و میهنی و حتی چرایی این داستان، قطعاً نظرات متفاوتی وجود داره و هرکس می‌تونه از زاویه عقیدۀ دینی و گرایش فکری‌ و سیاسی خودش در این باره نظرات متفاوتی داشته باشد. طبیعتاً بنده هم درمورد وجاهت این قبیل رفتارها ونحوه مواجهۀ با این قبیل پدیده‌ها حرفی برای گفتن دارم. اما این‌جا فقط یک مقایسه رفتاری دارم و معتقدم که صرفنظر از مبانی فقهی، همهٔ اصول انسانی بر کار این گروه مُهر تأیید می‌زند. چون هم منطبق بر معیارهای فرهنگی جامعه است، هم با مبانی حقوق اجتماعی قابل تحسین است و هم روحیهٔ سلحشوری را در جامعه تقویت می‌کند. حرف من این بود که به دوستانم گفتم:

ما و این‌ها هردو عِرق ملی داریم، وطنمون را دوست داریم، به اقتدار کشورمون اهمیت می‌دهیم. به فرهنگ ایثار و شهادت و دفاع از میهن احترام می‌گذاریم. هردو نسبت به سرداران شهید و حافظان امنیت و مدافعان کشورمون ارادت می‌ورزیم. فقط فرق ما این است که آداب رفتاری ما با هم متفاوت است. مثلاً ما حداکثر دست و دل بازیمون این است که در پاسداشت مقام شهید یک فاتحه می‌خونیم و نهایتاً یک شاخه گل معمولی روی قبر شهید می‌گذاریم. بعدهم انتظار داریم که خدا صد برابر و بلکه بیشتر به ما پاداش بدهد، اما این‌ دخترها و پسرها، شاید فاتحه بلد نباشند، شاید اعتقاد هم نداشته باشند، ولی برای ابراز ارادتشون به سرداران شهید و مدافعان وطن انصافاً مایه گذاشتند. ارزش ریالی خیرات اونها در این وانفسای قیمت‌ها بی‌تردید خیلی‌خیلی بیشتر از کارهایی است که ما برای شهدا انجام می‌دهیم. بی‌آن‌که به پاداش و نتیجه‌اش فکر کنند و بی آن‌که حتی یک عکس یا فیلم از کاری که کردند، بگیرند. حرف من آن‌جا به دوستانم فقط همین بود.

 

 

پ.ن: یک ماجرای واقعی بود بدون پیرایش و آرایش...

 

 

۴ نظر ۰۲ مهر ۰۴ ، ۲۱:۴۴
مرآت

نام استکان برای ما فارسی زبان‌ها خیلی آشناست. همه‌مون یک شناخت یکسان از آن داریم. کاربردش را هم خوب بلدیم و توی خونه و مدرسه و اداره ‌ها حداقل یکی دو مدل از انواعش را داریم که تقریباً هر روز ازش استفاده می‌کنیم. حالا نه فقط توی خونه و محل کار، بلکه توی مسجدها وهیئت‌هامون هم یکی دونمونه‌ش را به صورت حجیم داریم! 😊

<=><><=><><=>    <=><><=><><=>

 

استکان اگرچه برای ما ایرانی‌ها فقط وسیله‌ای برای چای‌خوردن است، اما خوب است بدونیم که این اسم، یک واژۀ قرآنی‌ است و دوبار در قرآن تکرار شده که یک‌جا محبوب است و یک‌جا مذموم است!

و جالبه که بدونید خدای هستی یک پارادوکس دومنظوره از استکان را در ساحَت وجودی تمام انسان‌ها تعبیه کرده و کاربستِ مناسب آن را به اقتضای شرایط خاص برای تمام مسلمان‌ها الزامی کرده است!

و جالب‌تر این که بدونید خدای متعال با همین استکان‌ها جوهر صداقت و ایمان بندگانش را در دو صحنۀ متفاوتِ زیستِ مؤمنانه محک می‌زند!

یعنی چی؟!

یعنی این که: استکان، غیر از نوع چایخانه‌اش، یک واژۀ قرآنی‌ست که یک‌جا سودمند است و یک‌جا زیان‌آور!

استکان، اون‌جایی که انسان را بالا می‌برد پسندیده است و اون‌جایی که انسان را خوار و حقیر می‌کند، مذموم است!!

عجب پارادوکسی شد!

می‌شه ساده‌تر بگیم؟

بله، ساده‌ترش این است که:

انسان مؤمن باید هر دو نوعش را داشته باشد:

  1. استکان بدون «ما»ی نافیه (تسلیم و تضرع) برای راز و نیاز با خدا و استعانت‌جویی از او در هنگام سختی‌ها و بلاها لازم است و موجب کمال انسان می‌شود.
  2. استکان با «ما»ی نافیه (ضعیف نبودن و تسلیم‌نشدن) برای ایستادگی در جبهۀ حق و تسلیم نشدن در برابر ظلم ظالمان لازم است و موجب آزادگی و عزت انسان می‌شود.

این هم سند قرآنی‌اش:

وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُمْ بِالْعَذَابِ فَمَااسْتَکَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا یَتَضَرَّعُونَ. (76 مؤمنون) «به عذاب گرفتارشان کردیم (تا بیدارشوند) اما آن‌ها در برابر پروردگارشان نه فروتنى کردند و نه تضرع»

وَکَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَااسْتَکَانُوا وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ. (146 آل‌عمران) «چه بسا پیامبرانى که دین‌باوران همراه آن‌ها به جنگ رفتند و در راه خدا هر چه به آن‌ها رسید، سستى نکردند، ناتوان نشدند و سر فرود نیاوردند و خدا استقامت کنندگان را دوست دارد»

 

پ.ن: تقدیم به رزمندگان و شهدای جبهه مقاومت.

 

۲ نظر ۰۶ فروردين ۰۴ ، ۲۳:۵۹
مرآت

از مهم‌ترین حوادث این روزها:

  • حملات شدید اسرائیل به غزه و سوریه
  • بمباران‌ شدید یمن توسط آمریکا و انگلیس
  • قتل عام علویان و مردم عادی سوریه توسط تروریست‌های وابسته به الجولانی..
  • درگیری‌های تحریک‌آمیز تروریست‌های تکفیری سوریه در مرزهای زمینی لبنان.

همۀ این‌ شرارت‌ها اگرچه عادت همیشگی آمریکا و اسرائیله. اما به نظرم دلیل اصلی و همزمانی این وحشیگری‌ها این است که می‌خواهند جمهوری اسلامی را تحت فشار قرار دهند تا به یکی از دوهدف برسند:

  1. یا ایران را وادار به تسلیم کنند و عزت و مقاومت ما را بشکند،
  2. یا ایران را وارد یک جنگ تمام عیار کنند...

 

+ قبلاً در بند چهارم این یادداشت نوشته بودم که احتمالاً امتحان‌های سختی پیش رو خواهیم داشت و...

++ هنوز درحال تمرین هستم برای تحمل حوادث روزهای مبادا.

 

 

پ.ن: بیشتر از هروقت امیدوارم که روند حوادث ناخواسته در منطقه، به نفع کشورمان و جهان اسلام رقم خواهد خورد. فقط خدا کند که سهم ما از این حوادت، شرمندگی و انفعال نباشد.

 

۲ نظر ۲۸ اسفند ۰۳ ، ۲۲:۳۶
مرآت

 

  1. از این که هنوز بر و بچه‌های مقاومت در سهم سفرۀ کوچک خانه ما سهیم هستند بسیار خوشحالم و خدا را شاکرم. ان‌شاءالله اگر خدا توفیق دهد. این روند را همچنان ادامه خواهم داد.
  2. در چندروز گذشته با تعدادی از مردان مقاومت و سیاسیون قدیم و جدید و با دو سه تفر از اونهایی که دغدغه‌ بیشتری در باره سوریه و لبنان و یمن دارند به گپ و گفت نشسته بودم. خیلی چیزها گفتیم و شنیدیم که برایم لازم و مفید بود.
  3. نسبت به آن‌چه که در سوریه اتفاق افتاده ناراحتم اما امیدوارم این تلخ‌کامی بتواند ما را به خود بیاورد، بتواند ما را از بعضی ندانم‌کاری‌ها و خرابکاری‌ها برهاند و منشاء بیداری و هوشیاری و پرکاری مسئولین حاشیه‌ساز و خیال‌پرداز ما شود.
  4. به احتمال زیاد، امتحان‌های سخت‌تری پیش رو خواهیم داشت. دارم به خودم تمرین می‌دهم که خدای ناکرده در حوادث احتمالی آینده، منفعل و واداده و بی خاصیت نباشم.
  5. اگرچه عاشقانه‌های زندگی ما در تقویم ماه و سال نمی‌گنجد، اما دیروز، اولین تقارن جشن تولد من با روز زن تجربه قشنگی برایم بود. هم من به همسربانو تبریک گفتم و با یک بیت عاشقانه هدیه روز زن را تقدیمش کردم. هم ایشون تولدم را تبریک گفت و به من هدیه داد. فقط تفاوتش این بود که من از تاریخ تولد خودم یادم نبود و سورپرایز شدم 😊😊
  6. با کمی تأخیر میلاد صدیقۀ کبرا، ام ابیها حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به خانم‌های محترم و مادران عزیز وبلاگی تبریک می‌گم و برای همه‌شون آرزوی سعادت و سلامتی و سرافرازی دارم.
  7. این روزها به علت مشغلۀ زیاد فرصت وبگردی و وب‌نویسی‌ام متأسفانه خیلی محدود شده. اما خوشحالم که هرجور شده مطالب جدید وبلاگ‌های دنبال شده‌ را می‌خوانم.

پ.ن -  بیت از جناب حافظ:

زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم

طرّه را تاب مده تا ندهی بر بادم

 

۱۱ نظر ۰۳ دی ۰۳ ، ۲۲:۴۶
مرآت

بدون شرح

 

برای یک دوست لبنانی نوشته بودم:

  • أِتمنى أن أکون معکم و معیّتکم فی المقاومة و أن أُقاتل فی جانبکم.

پاسخ ایشان:

  • لقد کنت هنا لفترة طویلة و نحن ضیوفکم. إن مساعدة الإیرانیین هی نعمة حیاتنا و صحة الإمام الخامنئی هی أمنیتنا..

 

نوشته بودم براش: آرزوم اینه که با شما باشم، همرزمتان باشم و در کنار شما بجنگم.

برام نوشت: خیلی وقت است که شما این‌جایید و ما نمک‌گیرتان هستیم. احسان ایرانی‌ها برکت زندگی ماست و آرزوی ما سلامتی امام خامنه‌ای‌ است!!

 

۲ نظر ۲۸ آذر ۰۳ ، ۲۰:۵۹
مرآت

رسانه‌ها می‌توانند از کاه، کوه بسازند. دروغ را راست جلوه ‌دهند، قدیس را هیولا معرفی کنند و از هیولا برای مردم قدیس بسازند.

رسانه می‌تواند نام آدم‌کش‌های داعش را عوض کند و به جای فرشتۀ نجات بر مردم سوریه حاکم کند.

کار رسانه مخصوصاً از نوع صهیونیستی‌اش این است که حوادث را تحریف کند، آدم‌ها را فریب دهد، ذهن‌های سطحی نگر را به تسلیم وادارد و یک چاقوکش تهی مغز را آرایش کند و یک شبه به حکومت برساند.

محمد الجولانی- تروریستِ تحت تعقیبِ دیروز

و ناجی امروز سوریه

 

به قول یک دوست: رسانه‌ها از سلاح هسته‌ای خطرناک‌ترند.

+ برای فریب نخوردن، داشتن سواد رسانه‌ای از نان شب هم واجب‌تر است. 

 

بعداً نوشت: بخشی از تصویر قبلی اشتباه بود. از عزیزانی که تذکر دادند ممنونم. 

۶ نظر ۲۱ آذر ۰۳ ، ۲۰:۴۸
مرآت

آقای علی معلم دامغانی توی ترانۀ لالۀ عاشق میگه:

  • برید از اونا بپرسین
  • که شنیده‌ها را دیدن

اما من شاید تا مدت‌ها نتونم دیده‌هام را برای کسی بگم.

حتی شاید نتونم بگم کجا بودیم، چه جوری رفتیم و چه کردیم؟

و حتی‌تر در لفافه هم شاید مصلحت نباشد به این ماجرا اشاره کنم.

فقط می‌تونم بگم که بعضی صحنه‌ها اصولاً گفتنی نیستند. ترسیمی و تصویری هم نیستند.

بعضی جاها را فقط باید رفت. بعضی صحنه‌ها را فقط باید دید و بعضی ناملایمات را به هر قیمتی باید چشید! همین.

اما بعد:

  1. در احکام مبطلات روزه فرقی نداره که کسی از اول صبح روزه‌ش را بخوره یا نزدیکای غروب آفتاب روزه‌ش رو باطل کنه. در هر دو صورت او روزه‌ نگرفته و حکم روزه خواری بر او جاری می‌شه...
  2. حافظ اسد (پدر بشار اسد) در جنگ هشت‌ساله با ما خوب رفتار کرد. بشار هم در جبهه مقاومت و مبارزه با صهیونیست‌ها و داعش تا جاهایی خوب آمد. اما در ادامه راه گفت که ارتش او عزمی برای مقابله مستقیم با اسرائیل و گروه‌های تروریستی ندارد و بالاخره توی دقیقۀ 90 همه چی را خراب کرد، او البته به باغ سبز عربستان و امارات و پیغام پسغام‌های آمریکا هم خوش‌بین شده بود و در نتیجه فرجام بدی را برای مقاومت و مردم سوریه رقم زد.
  3. نابسامانی سوریه نتیجه لجبازی یک عده آدم‎‌ تهی مغز و خائن وهابی است که مطمئناً مردم سوریه حالا حالاها روز خوش نخواهند دید اما من برای شیعیان، علویان و مسیحیان سوریه بیشتر دلم می‌سوزد.
  4. براساس یک قاعدۀ کلی، هزینۀ تسلیم و سازش همیشه بیشتر از هزینۀ مقاومت است.
  5. در انجام تکلیف، تلخی‌‌ها هم برای ما شیرین است و ما باور داریم که سرنوشت جهاد و مقاومت به زلف هیچ حاکم و حکومتی گره نخورده است.

 

پ.ن: ممنونم از دوستان و عزیزانی که نگرانم شده بودند... 

۴ نظر ۱۹ آذر ۰۳ ، ۲۱:۱۸
مرآت

دقیقاً بعد از یک سال رسانه‌های صهیونیستی دوباره دست به کار شدند و فضای مجازی عبری زبان و عربی زبان را پر کردند از این دروغ تکراری و شاخدار که:
«نیروهای ارتش اسرائیل یک پرچم نازی، یک تندیس هیتلر و یک کتاب با صلیب شکسته را از خانه‌ای‌ در جنوب لبنان پیدا کردند»

دروغی که سال گذشته همین روزها عیناً به خانۀ یکی از ساکنان غزه نسبت داده بودند و حالا دارند به حزب‌الله لبنان نسبت می‌دهند.

در واقع صهیونیست‌ها با این خبر دروغ دارند القا می‌کنند که «هدف حزب الله در راستای مرام هیتلر است یعنی نابودی یهودیان»

 

البته ما این را قبول داریم که تلاش جبهۀ اسلام بر نابودی رژیم غاصب صهیونیستی تأکید دارد، اما نه با نماد هیتلر و نه با شعار نازیسم؛ بلکه فقط بر اساس آموزه‌های دینی که معتقدیم این فرقۀ ملعون و گردنکش و ولیدۀ شیطان دشمن دین و انسانیت است و باید از بین برود...

+ شیعه در بیان عقیده‌اش هیچ ترسی ندارد و برای جهاد مقدس‌ خود از تمسک به نماد‌های بیگانه بی نیاز است.

 

+ به امید نابودی هرچه سریع‌تر رژیم غاصب صهیونیستی و آمریکای مستکبر...

۲ نظر ۱۳ آبان ۰۳ ، ۲۲:۲۸
مرآت

 لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح

داغِ دل بود به امید دوا بازآمد...

حس و حال این روزهایم:

- آه می‌کشم، اندوه دارم، اما نا امید و نگران نیستم.

+ خوشبینم، بیش‌تر از قبل. امیدوارم، بیشتر از همیشه.

 

برکت این روزهای ما این است که از جهاد مردم غزه و لبنان غافل نیستیم. خدا قبول کند ساعاتی از روزهای ما دارد در خدمت مظلومان مقاومت می‌گذرد...

مقیم حلقه ذکر است دل بدان امید

که حلقه‌ای ز سر زلف یار بگشاید

 

پ.ن: بیت‌ها از جناب حافظ.

۱ نظر ۰۳ آبان ۰۳ ، ۲۲:۳۲
مرآت

سخن درست بگویم نمی‌توانم دید 

که مِی خورند حریفان و من نِظاره کنم

معطوف به  این و این هرماه به اندازه بضاعتم مقداری کمک مالی برای مردم مظلوم غزه و فلسطین تقدیم می‌کردم. اما اخیراً به این نتیجه رسیدم که حجم آسیب‌ها زیاد است و این مقدار کمک‌ چندان کارساز نیست. به همین دلیل کلی عذاب وجدان ‌گرفتم.

این که ما چرا در آرامش و سلامت باشیم و اونها هر روز زخم‌های زندگی‌شان بیشتر شود، چرا این قدر قطره‌ چکانی کمک می‌کنیم؟ چرا باید حزب الله و سید حسن نصرالله تمام قد پای کار باشند و من و امثال من نه؟ چرا امثال یحیی سنوار و افراد مقاومت، زیر بمباران‌های وحشتناک بدون غذا و دارو باشند و ما در ناز و نعمت باشیم؟ این‌ها سئوال‌هایی بود که وجدانم را آزار می‌داد و گاهی بدجور عذاب وجدان می‌گرفتم.

با خودم می‌گفتم مگر اسلام اونها با اسلام من فرق دارد؟ مگر خدای اونها با خدای من یکی نیست؟ مگر خون من از خون اونها رنگین‌تره؟ اگر به خاطر بی تفاوتی من و اگر به خاطر کم توجهی من خدای نکرده رژیم غاصب صهیونیستی پیروز بشه، اونوقت چه جور می‌تونم جواب خدا را بدهم؟ آیا می‌تونم در برابر قرآن و عترت پاسخگو باشم؟ آیا دلیل قانع کننده‌ای دارم؟ آیا می‌تونم در حضور پیامبر و ائمۀ معصومین بگم که مردم غزه سنی‌اند ومن شیعه‌ام؟ آیا امام زمان چنین عذری را از من می‌پذیرد؟ آیا واقعاً شیعه بودن من کافیست و می‌تونه منو از عقوبت الهی نجات بده؟ والله که نه!

خلاصه به این نتیجه رسیدم که اگر به اندازۀ یک اپسیلون کوتاهی کنم و کاری که از من و خانواده‌ام برمیاد انجامش ندهم و یا با تأخیر انجام بدهم؛ قطعاَ در قتل عام زنان و کودکان غزه، در گرسنگی‌شان، در زیر آوار موندشان، در جنایت وحشیانۀ صهیونیست‌ها و در بمباران‌های لبنان شریک جُرم خواهم بود.

به همین دلیل، بعد از فتوای رهبری و مراجع تقلید دربارۀ کمک به مردم لبنان و غزه، تصمیم گرفتم از تمام ظرفیت و اعتبارم در این راه استفاده کنم. همون موقع به یک تصمیم جدی رسیدم و اول از خودم و همسرم شروع کردم:

  1. حجم کمک‌های ماهانه‌ام را اضافه کردم. (تقریباً سه برابر قبل)
  2. خدارو شکر، بین بستگان، همکاران، همسایگان، دوستان و بعضی دانشجویان و دانش‌آموزان یه نموره اعتبار و مقبولیت دارم. با خودم گفتم بهتره از این آبرو و اعتبار که خدا عنایت کرده استفاده کنم. دونفری شروع کردیم به پیغام و پسغام و تشویق و ترغیب دوست و آشنا (تلفنی و حضوری) مسیر کمک‌ها را هم به سمت دفتر وجوهات نهاد رهبری سوق دادیم.
  3. همسربانوی محترم هم مقداری طلای قابل توجه هدیه کردند.

 

به این ترتیب، دیروز اولین کمک‌ها به دفتر وجوهات رهبر عزیزمون تحویل و برای صاحبانش رسید صادر شد.

  • سرویس طلا 78.84 گرم// سرویس طلا، 81.32 گرم// نیم ست 31.73 گرم// النگو 10.11 گرم// دستبند 12.09 گرم// زنجیر تک 8.12 گرم// پلاک 3عدد 7.06 گرم (جمعاً حدود 230 گرم اهدایی همسر محترم و همکاران) با ارزش بیش از یک میلیارد تومان
  • پول نقد ریالی 834400000 ریال
  • پول نقد دلاری 350 دلار.

 

+ پویش ما همچنان ادامه دارد، شما هم اگر براتون ممکنه، لطفاً دست به کار بشید و در جمع‌های فامیلی و دوستانه پویش راه بیندازید و منشأء اثر باشید.

++ دفاتر سایر مراجع هم کمک‌های مردمی را قبول می‌کنند. (هم حضوری و هم از طریق حساب بانکی)

+++ بادتون باشه که عنوان کمک‌ها باید تفکیک و مشخص بشه (مردم مظلوم غزه، شیعیان لبنان، حزب الله لبنان، مردم یمن، انصارالله یمن و...)

 

 

۴ نظر ۳۰ مهر ۰۳ ، ۲۱:۴۵
مرآت

از لحظه‌ شهادت یحیی سنوار تا الآن حتی یک لحظه‌ نخوابیدم. با دیدن تصاویر ماندگار صحنۀ شهادتش، هزاربار زیر و رو شدم و کلی اشک ریختم.

همین امروز سه بار آمدم پای لب‌تاپ تا برایش چیزی بنویسم، اما آن‌قدر بغض گلوگیر داشتم که نشد از آن همه عظمتی که داشت یک کلمه بنویسم...

الآن هم آمدم فقط در برابر نبوغ رزمی و اراده و صبر مثال‌زدنی سنوار عزیز و مقاومت همرزمانشان خالصانه تعظیم کنم و بگم که از خودم و بی خاصیت بودنم برای آرمان قدس و فلسطین واقعاً خجالت می‌کشم.

 

خدا کند بیش از این شرمندۀ حماسۀ عزم و رزمشان نشوم و عنقریب راهی برای جبران شرمندگی‌ام گشوده شود.

۵ نظر ۲۷ مهر ۰۳ ، ۲۲:۱۶
مرآت

می‌گفت: چرا در باره اقدام متهورانۀ کاپیتان چیزی نمیگی؟

گفتم دستش درد نکنه، ان‌شاءالله خدا ازش قبول کنه و ذخیرۀ قیامتش باشه.

گفت: معلومه غرور ملی‌ات نجنبیده و نمیخوای مثل بقیه کارش رو تحسین کنی!

گفتم: راستش را بخوای منم دوست دارم کار ایشون رو تحسین کنم و برایش به‌به و چه‌چه بنویسم. اما هنوز نتونستم از دیروز و دیروزترهایش فاصله بگیرم! :(

گفت: حالا با دیروز و دیروزترهایش چیکار داری. کار امروزش را بچسب که خیلی کارستان بود.

گفتم من حصّۀ کرامات امروزش را از قصۀ ترّهات دیروزش جدا نمی‌بینم. به همین دلیل از شیرینی گفتار کاذبانه به تلخی رفتار صادقانه پناه می‌برم و نمی‌خواهم با قهرمان‌سازی از ایشان داستان یک عمر شهامت و شهادت مردان مقاومت را حتی برای لحظه‌ای به محاق برانم...!

باید صبر کنم ببینم از این اعجاز فضایی چه خیرات و برکاتی بر ما نازل و چه درکاتی از ما زایل می‌شود. اونوقت فراخور بلوغ و نبوغش مجیزگویی خواهم کرد.

 

۲ نظر ۲۲ مهر ۰۳ ، ۲۲:۲۲
مرآت

امروز از دندان پزشکی بر می‌گشتم. جمعی از مردم در حوالی سفارت لبنان تجمع داشتند. یک آقا و خانم خبرنگار هم داشتند مصاحبه می‌گرفتند. خواستم صوتی نصویری چیزی بگم. اما دهانم بسته بود و نشد. رفتم جلوی میز دفتر یادبود که اونجا بود و یکی دوجمله به یادگار نوشتم:

بسم الله قاصم الجبارین.

با آغاز نصرالله،

عشق، خونین به میدان آمد

آمد تا اقامۀ نماز عصر را در «جمعۀ نصر» معنا کند.

آمد تا روایت کند وَ عَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا را

و بشارت دهد إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا را...

- ایستادن در برابر درنده‌خوهای جهان، جگر می‌خواهد و سید حسن نصرالله اسطورۀ راستین این میدان بود.

- با شهادت سید حسن نصرالله، میدان جهاد و مقاومت ما وسیع‌تر و صف اتحاد و ایمان‌ ما مستحکم‌تر خواهد شد.

- ای مجاهد کبیر، ای مرد خدا؛ ارزانی‌ات باد شهادت فی سبیل الله.

 

۰ نظر ۱۵ مهر ۰۳ ، ۲۱:۱۱
مرآت

جناب آقای پزشکیان!

آن چه امروز در لبنان می‌گذرد، بخواهی یا نخواهی، نتیجه سخنان خنثای شما در نیویورک است. نتیجه نشان دادن چراغ سبز شما به آمریکا و وحشی‌های صهیون است.

آقای پزشکیان!

انفجار پی درپی بمب‌های هزارکیلویی در جنوب لبنان به خاطر آلوده بودن حرف‌های شما به ویروس سازش و تسلیم است!

آقای رئیس جمهور!

از خودتون بپرسید به استناد خطبۀ شقشقیه، ریاست اگر منجر به دفاع از مظلوم و دشمنی با ظالم نشود، چقدر می‌ارزد؟

 آقای پزشکیان!

با ضرس قاطع می‌گویم که شما و مشاوران وادادۀ شما در جنایت این روزهای صهیونیست‌ها سهیم هستید! باشد تا صبح دولتتان بدمد.

 

پ.ن:

داغ سنگین وقایع لبنان تحملش برایم بسیار سخت است و از این که نمی‌توانم کاری انجام دهم، بیشتر جگرم می‌سوزد. از ظهر تا الآن هرکار کردم که خودم را آرام کنم نشد که نشد. گفتم چند خطی بنویسم شاید آرام بگیرم.

خدایا، صبر ما را افزون و نصرت خود را بر رزمندگان مقاومت ارزانی بفرما.

۸ نظر ۰۶ مهر ۰۳ ، ۲۲:۳۲
مرآت

حوادث تاریخ‌ساز دنیا، چه‌قدر تندتند می‌آیند و می‌روند! و تاریخ جهان چه با سرعت کتاب می‌شود که ما حتی مجال ورق زدنش را هم نداریم.

به نظر من نامه رهبر عزیز انقلاب به دانشجویان حامی فلسطین در آمریکا، شروع یک قیام جدید نیست. فقط توصیه به آزاداندیشی نیست. تهییج آزادیخواهان جهان هم نیست. بلکه تأیید استکبارستیزی جنبش دانشجویی مغرب زمین و تصدیق جهت‌گیری دانشجویان آمریکایی در محکومیت هیئت حاکمۀ ایالات متحده و رژیم غاصب صهیونیستی است، نامه حضرت آقا، بیان حقایق دین و دعوت جهان به آموختن قرآن است...

این نامه برای ملت‌ها بسیار جدی و نویدبخش است. مطمئنم که بازی دنیا دارد به نفع اسلام و حکومت جهانی مهدی موعود عج الله تعالی فرجه الشریف تغییر می‌کند. اما، تأسف دارم که ما چه‌قدر عادت کرده‌ایم دیر باور باشیم!

و چه قدر« نا بارور» بودند بعضی نظریه پردازان ما، و بعضی سیاست‌بازان ما و بعضی فرهنگ‌سازان ما! که نمی‌پذیرفتند اندیشۀ امام روح‌الله را بعد از پذیرش قطعنامه 598 و نمی‌شنیدند پیام جهانی آن پیر را که آن روز  با اطمینان می‌گفت: ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نمودیم:

... هر روز ما در جنگ برکتی داشته‌ایم که در همه صحنه‌ها از آن بهره جسته‌ایم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموده‌ایم، ما مظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموده‌ایم، ما در جنگ، پرده از چهره تزویر جهانخواران کنار زدیم، ما در جنگ، دوستان و دشمنانمان را شناخته‌ایم، ما در جنگ به این نتیجه رسیده‌ایم که باید روی پای خودمان بایستیم، ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستیم، ما در جنگ ریشه‌های انقلاب پر بار اسلامی‌مان را محکم کردیم، ما در جنگ حس برادری و وطن دوستی را در نهاد یکایک مردمان بارور کردیم، ما در جنگ به مردم جهان و خصوصاً مردم منطقه نشان دادیم که علیه تمامی قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها سالیان سال می‌توان مبارزه کرد، جنگ ما کمک به افغانستان را به دنبال داشت، جنگ ما فتح فلسطین را به دنبال خواهد داشت، جنگ ما موجب شد که تمامی سردمداران نظام‌های فاسد در مقابل اسلام احساس ذلت کنند، جنگ ما بیداری پاکستان و هندوستان را به دنبال داشت و... و... و... صحیفۀ امام  جلد 21 صفحۀ 283

و من در حرکت شتابان تاریخ، بیم آن دارم که ملت‌های غیر مسلمان، جلودار حرکت‌های اسلامی شوند؛ اما مسلمان‌ نماهای ایرانی ما همچنان در ام‌القرای جهان اسلام، جاده‌صاف کن حرکت ظالمان و ستمگران باقی بمانند.

بیم آن دارم که دانشجویان آمریکایی برای حق حیات مردم فلسطین و مسلمانان جهان قیام کنند، اما، مسلمان‌نماهای ما هنوز بهانهٔ زیست حیوانی خود را داشته باشند. اللَّهَ اللَّهَ فِی الْقُرْآنِ لَا یَسْبِقُکُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیْرُکُمْ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِی الصَّلَاهِ فَإِنَّهَا عَمُودُ دِینِکُمْ...

 

پ.ن: نگاه کنیم ببینیم کجای تاریخ هستیم و در کدام طرف تاریخ ایستاده‌ایم.

 

یادداشت مرتبط: این جا

 

 

۷ نظر ۱۱ خرداد ۰۳ ، ۰۳:۲۶
مرآت

 

  • دو جبهه حق و باطل، موضوع همیشگی دنیای انسان‌هاست و تقابل این دو جریان، لازمۀ رشد و ترقی حیات انسان‌ است.
  • زندگی بشر هیچ‌گاه خالی از مبارزه نبوده، همچنان که در بعد مقامات معنوی نیز انسان‌ها همیشه با دشمنی به نام جهل و نفس مواجه هستند.
  • حقیقت وجودی انسان‌ها همیشه در مواجهه با جریان غیرحق محک می‌خورد تا عیار وجودی انسان‌ها آشکار ‌شود.
  • انسان‌ها یا باید در جبهۀ حق بدرخشند یا ناگزیر در جبهۀ غیر حق و در خدمت شیطان خواهند بود (بر اساس آموزه‌های دینی، انسان‌ها در این سیر تاریخی، گزینۀ سوم یا حد میانه‌ای برای انتخاب ندارند)
  • یک سوی این جدال، پیامبران الهی و پیشوایان حق هستند که صبغۀ الهی دارند و سوی دیگر این جدال، قدرت طلبان ضد حق هستند که اهداف نفسانی و شیطانی دارند.
  • جهادِ انسان‌های حق‌گرا، همیشه بر پایۀ انگیزه‌های وحیانی و با هدف دفاع از آرمان‌های الهی بوده و خواهد بود که نشانۀ بارز آن مظلومیت، صداقت، عدالت، انسانیت، محبت، اخوت و استقامت است.
  • تاریخ اسلام و تاریخ معاصر، لبریز است از مجاهدت انسان‌های خداباور که در مسیر مبارزات حق‌طلبانۀ خود هماره رنج‌‌ کشیدند، داغ‌‌ دیدند، طعنه و تهمت شنیدند، مصیبت‌ چشیدند، مال باختند، آواره و بی‌خانمان و تیکه تیکه شدند و حتی زنده زنده در آتش سوختند، اما خود را نباختند و تا پای جان استقامت کردند.
  • برای مجاهدان راه خدا، فتح و پیروزی هدف اصلی نیست، آن‌چه برای مجاهدان مسلمان، اصالت و موضوعیت دارد، مبارزه و استقامت در این راه است، نه هیچ چیز دیگر.
  • خداوند در آیات متعدد قرآن، مجاهدان و مؤمنان را به پایداری و مقاومت تشویق می‌کند. اما چه در باب جهاد، چه در آیات مربوط به تبلیغ دین، چه در آیات مربوط به شرایط محاصره و تحریم و حتی در آیات مربوط به چالش‌های سیاسی و اجتماعی، هیچگاه روی فتح و پیروزی مجاهدان تأکید نمی‌فرماید!
  • شاهد مثال قرآن است که مؤمنان و مجاهدان را به پایداری و استقامت در راه حق ترغیب می‌کند، از بهشت برای‌ مؤمنان می‌گوید، به آن‌ها بشارت نصرت و همراهی می‌دهد، حتی فرمول غلبه بر دشمن را برای مبارزان جبهه حق ترسیم می‌کند. اما وعدۀ پیروزی نمی‌دهد. چرا؟
  • چون، آن‌چه در آموزه‌های دینی اصالت دارد، دفاع از حق و مقابله با جریان غیر حق است. انسان مسلمان هیچگاه برای پیروزی نمی‌جنگد. از منظر قرآن آن‌چه پیروز است و پیروزی‌اش باید گسترده‌تر شود، احکام خدا و شریعت اسلام است! اما پیروزی مبارزان و مجاهدان راه حق در این است که: 
    • حق را خوب بشناسند و در کنار حق بایستند.
    • موقعیت خود را بفهمند و از نیرنگ‌ دشمنان غافل نشوند.
    • متناسب شرایط دنیا صف‌آرایی خود را تقویت کنند.
    • توان دفاعی و رزمی خود را با سلاح و تکنیک و تاکتیک روز ارتقاء دهند.
    • در انجام وظیفه بکوشند و پای مشکلات و مصیبت‌های دوران مبارزه بایستند.

با این باور، انگیزه و تلاش اصلی‌ یاوران حق، باید اعتلای دین، ترویج ارزش‌های دینی و نهایتاً حاکمیت دین باشد و... تا ان‌شاءالله هنگامۀ فتح و پیروزی آخرالزمان و حکومت جهانی امام عصر عج‌الله‌تعالی فرجه‌الشریف برسد و مستضعفان وارث زمین شوند.

بر این اساس است‌که  خداوند حتی یک بار هم نفرموده که فاتحان یا پیروز شوندگان را دوست دارد. اما مکرر فرموده است که صابران (استقامت کنندگان) را دوست دارد و به آنها وعدۀ کمک و همراهی و بهشت نیز داده است... البته گاهی وقت‌ها یاری خداوند طعم و مزۀ پیروزی دارد. اما، مؤمنان هوشمند می‌فهمند که مظاهر پیروزی، پیروزی نیست، بلکه نوعی سنگ نشان است برای اهل هدایت که راه را گم نکنند و گاهی هم به منزلۀ سنگ محک است که عیان و نهانِ مدعیانِ نوکیسه برملا شود!

سند قرآنی:

آیات مختوم به: وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ - إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِین -  وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ  -  إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ –

برای مطالعه بیشتر در این 5 آیه نیز تأمل بفرمایید:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ (سوره محمد. 7)

وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ  وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ   (انفال. 46)

وَکَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَکَانُوا وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ (آل‌عمران. 146)

إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُمْ بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (سوره توبه. 111)

فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَمَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ  فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ  قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُواللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ  وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ (بقره. 249)

۴ نظر ۲۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۲:۱۸
مرآت

امروز 187 روز از ماجرای غزه می‌گذرد. در این 187روز، ماجراهای زیادی علیه مردم غزه اتفاق افتاد. ماجراهای بسیار تلخ و غیر انسانی که دل هر انسان آزاده‌ای را واقعاً به درد می‌آورد. اما در همین مدت آدم‌ها و حکومت‌هایی بودند که خیلی ساده و بی تفاوت از کنار ماجرا گذشتند و حتی خم هم به ابرو نیاوردند. بدتر از این، افراد و حکومت‌هایی بودند که نه تنها برای مظلومیت زن‌ها و کودکان آواره و گرسنۀ غزه و فلسطین اشکی نریختند، بلکه از جنایت‌های صهیونیست‌ها حمایت‌های مالی، سیاسی، رسانه‌ای و نظامی هم کردند...

در بلاگستان خودمون هم، متأسفانه بلاگرهایی داشتیم و داریم که با قلمشون و نظر‌شون در تضعیف روحیه مقاومت و تقویت صهیونیست‌ها چیزی کم نگذاشتند و تا تونستند به صورت مستقیم یا با نیش و کنایه، به سمت مردم مظلوم غزه  توهین و تحقیر حواله  کردند و حتی یک بار هم حاضر نشدند ویرانگری و کودک کشی صهیونیست‌ها را محکوم کنند...

اما در شرایطی که امکان حضور در کنار مردم غزه برای ما فراهم نیست و هیچ‌جوره نمی‌تونیم در کنارشون باشیم، در شب ولادت کریم اهل بیت به فکر افتادم که بخش بیشتری از وقت و کار روزانه‌ام را برای کمک مالی به مردم غزه مصرف کنم. با همین انگیزه همراه با جمعی از آشنایان کاری را شروع کردیم که بحمدالله خیلی خوب استقبال شد و تقریباً به یک پویش ملی تبدیل شد که امیدوارم همچنان ادامه دار باقی بماند.

اما، ما برای استارت کار، اول از خودمون شروع کردیم. به این صورت که هرنفر مبلغ قابل توجهی را به حساب مخصوص واریز کردیم و قرار است ان‌شاءالله تا پایان وضعیت اضطرار، این کمک‌ها ادامه دهیم. من هم با توجه به استطاعت خودم تا پایان جنگ غزه برای هر روز، یک وعده غذای ساده را قبول کردم که با احتساب کمترین قیمت به 50 هزار تومان رسیدم. با همین حساب، برای 180 روز مقاومت مردم غزه 9 میلیون را یک‌جا واریز کردم و از حالا به بعد هم قرار است روزانه 50 تا 60 هزار تومان به حساب واریز کنم.

نکتۀ مهم:

استدلال من در این پویش این بود که بالاخره جنگ غزه هم مثل خیلی دیگر از حوادث عالم یک روزی تمام می‌شود. اما ما می‌مانیم و فرصت‌های از دست رفته که دوست ندارم فردای جنگ که یقیناٌ به نفع جبهه مقاومت رقم می‌خورد؛ پیش خدا و وجدان انسانی‌ام شرمنده شهیدان و زنان و کودکان بی گناه غزه باشم. به خودم گفتم: درسته که این کمک‌ها چندان قابل توجه نیست، اما این حداقل کاری است که من مسلمان در شرایط حاضر می‌توانم انجام دهم. پس سزاوار نیست که فرصت را از دست بدهم و نقشی در این ماجرا نداشته باشم.

پست مشابه و مرتبط: این جا

پ.ن:

  1. شما هم اگر بخواهید می‌توانید بانی خیر باشید و در محدودۀ فامیل یا همکاران و آشنایان خود، چنین پویشی را دنبال کنید.
  2. ماجرای حمله به کنسولگری ایران در سوریه را آغاز یک تحول جدید به نفع جبهه مقاومت می‌دانم که پاسخ مدبرانه و هوشمندانه را می‌طلبد نه واکنش‌های شتابزده و احساساتی را!

 

۷ نظر ۱۴ فروردين ۰۳ ، ۲۲:۲۸
مرآت

ای اهل غزه! از همۀ خلق‌ها سرید
از زُبدگان امت اسلام بهترید

آحاد مسلمین به شما غبطه می‌خورند
چون حافظ حریم عروج پیمبرید

هرچند مانده‌اید به باریکه‌ای اسیر
چون رشته‌ای به گردن آفاق، زیورید

ما در ثبات و امن به ساحل نشسته‌ایم
اما شما چو ماهیِ در خون شناورید

محراب شاهد است که بی‌وقفه در نماز
بر جسم پاره پاره‌ی گل‌های پرپرید

هرجا که باغ بود به عالم ز غصه سوخت
از بس که داغدیدۀ سرو و صنوبرید

آه ای زنانِ خونِ جگر خوردۀ صبور
مغرب‌زمین نگفت شما نیز مادرید

ای دختران خفتۀ زیبای مشرقی
مغرب‌زمین نگفت شما نیز دخترید

ای رشک یوسف، ای پسران سیاه‌چشم
مغرب‌زمین نگفت شما هم برادرید

ای مردم اسیر که بی مرهم و طبیب
آماج بمب و موشک و زخم مکررید

مغرب‌ زمین نگفت شما نیز ملت‌اید
یا وارث تمدن و فرهنگ و باورید

آواره‌ کرد یا که در آوار کشت‌تان
هرگز نگفت صاحب تاریخ و کشورید

اما شما به باختر اثبات کرده‌اید
از ریشه محکمید و درختی تناورید

طوفان‌ خشم‌تان نفس خصم را بُرید
حق یارتان که فاتح درهای خیبرید

با پرچم بلند فلسطین در اهتزاز
بر بام عرش، سایه‌فکن همچو اخترید

تنها نه مسلمین به شما فخر می‌کنند
در بندگی زبانزد ادیان دیگرید

شیخ عرب اگر به شما پشت‌ کرده‌ است
محکم به پشتوانۀ الله‌ اکبرید

فردا از آنِ غزه و قدس است بی‌گمان
چون روز، روشن است که خورشید خاورید

 

پ.ن: شعر از جناب آقای افشین علاء که امروز سروده است. 

 

۱ نظر ۰۴ بهمن ۰۲ ، ۲۱:۳۱
مرآت