یک جملۀ کلیشه ای!
در عصر تکثر سلایق و علایق، هر عقیده و مرامی می تواند قابل شنیدن باشد، می تواند معتقدانی و منتقدانی داشته باشد، حتی می تواند شنیدن عقاید گوناگون، قابل تحمل هم باشد، اما، لزوماً قابل احترام نخواهد بود...
به عبارتی دیگر، من حق ندارم به عقیدۀ کسی توهین کنم. حتی اگر عقیده اش از نظر من باطل باشد. من اجازه ندارم فکر و اعتقاد کسی را به سخره بگیرم، حتی اگر افکارش نزد من مردود باشد. من حتی حق ندارم مزاحم عقیده و اندیشۀ کسی باشم. اما... اما وظیفه هم ندارم که به هر عقیده ای احترام بگذارم. وظیفۀ من، فقط این است که کسی را به دلیل افکارش بی احترامی نکنم و او را به خاطر عقایدش آزار ندهم.
بنابراین، این که می گویند «باید به عقاید دیگران احترام بگذاریم» به نظر من حرف درستی نیست. عقیدۀ و نظر هرکس برای خودش محترم است. اما ما وظیفه نداریم به هر فکر و عقیده ای احترام بگذاریم. همان طور که دیگران هم مجبور نیستند به عقاید ما احترام بگذارند. فقط در این باره وظیفه داریم که اعتقادات همدیگر را صبورانه بشنویم و به نظرات و افکار دیگران بی احترامی نکنیم.
البته این موضوع فقط در حوزۀ اندیشه و تفکرات نظری قابل تعمیم است. اما در بُعد اجرا و رویکرد عملی، هر اقدامی طبیعتاً تابع قوانین مدنی و قوانین حقوقی هر جامعه ای است. و صد البته، حد و حدود آزادی رفتار و الزامات عملی هر فکر و اندیشه ای را قوانین همان کشوری مشخص می کند که در آن زندگی می کنیم... بر این اساس، انسان ها نیز تا جایی احترام دارند که خود مرتکب حرمت شکنی نشوند و به حقوق دیگران تعدّی نکنند.
با این صغرا و کبرا می شود گفت:
هر انسانی، با هر عقیده ای می تواند قابل احترام باشد. اما هر عقیده ای بدون توجه به شخصیت انسان قابل احترام نیست...
پ.ن: امروز کلی حرف زدم تا به مدیر محترم یک دبیرستان غیر انتفاعی بفهمانم که این جملۀ کلیشه ای، یک حربۀ سکولاریزه شده است که در قالب آموزه های لیبرالیسم سیاسی برای ایرانی ها دیکته کرده اند تا مردم را نسبت به اعتلای فرهنگ خود منفعل کنند. در حالی که حکومت های لیبرال دموکراسی غرب، خود به آن چه برای ما دیکته کرده اند، پایبند نیستند.
عه
قالب وبلاگ ما مثل همه
باعث افتخاره و به فال نیک می گیرم