- کشتن یک جوان رعنا به دست یک جانیِ شرورِ خودفروخته بلامانع است!
- کشتن یک همسر، کشتن یک پدر خانواده و کشتن یک فرد رهگذر به دست اراذل و اوباش، اصلاً عیب نیست!
- سوراخ سوراخ کردن گلوی یک طلبه بی گناه و بریدن نفس یک بسیجی مظلوم، یک امر خوشایند است و داغ محسوب نمی شود!
- آتش زدن یک حافظ امنیت و زنده زنده سوزاندن او در آتش، یک شوخی دوستانه است و نباید برایش ناراحت باشیم!
- داغ یتیمی و بی سرپرست شدن بازماندگان حادثۀ شاهچراغ هم که اساساً دروغ است و هیچ ربطی به ما ندارد!
چرا؟ شاید دلیلش این است که هیچ کدام از این ها جنایت نیست، جرم نیست، ضد امنیت نیست، خلاف قانون نیست! بلکه این ها فقط یک هیجان جوانی است، یک تفریح سالم و نشاط انگیز است که نباید موجب تکدر خاطر شود. چون اصولاً این ها در شناسنامه هایشان خانواده نداشتند، فرزند نداشتند، پدر و مادر نداشتند! چون توی خونه هیچ چشمی منتظر این ها نبود، هیچ دختربچهای دلتنگی بابایش را نداشت و هیچ طفل معصومی انتظار آغوش محبتشان را نمیکشید!
اما وقتی دستگاه قضایی کشور، یک قاتل، یک جانی، یک قمهکش، یک شرور مسلح، یک زورگیر و یک آدم کش وحشی را به قانون مجازات میسپارد، فوری اشک محبت بعضیها میجوشد، دل سنگشان لبریز از عاطفه میشود! فریاد انسان دوستیشان گل میکند و مثل دایۀ مهربانتر از مادر، هواخواه قاتل میشوند و هایهای برایش میگریند! به نظر شما چرا این گونه است؟!
پ.ن: پیشنهاد میکنم وبلاگنویس های لوچ و احول که به خاطر یک قاتل بیرحم، فاز ترحم میدهند، فقط برای دو روز، وی پی ان را کنار بگذارند، تا دنیایی از حقیقت را ببینند. مطمئنم این جوری خیلی زود از بیماری دوبینی رها میشوند...