در روزهای که گذشت، مردم ایران اجرای سه برنامه بزرگ را در کارنامۀ افتخار خود ثبت کردند:
- ایام عزای فاطمۀ زهرا سلام الله علیها را به سوگ نشستند،
- یاد و نام قهرمان ملت و امت را گرامی داشتند،
- به تشییع جنازه شهدای تازه تفحص شده و به تجلیل از شهدای گمنام قدم برداشتند.
و چه خوب این سه آئین با هم رقم خوردند و بار دیگر مسیر زندگی و هدایت ما را روشنایی بخشیدند و...
این روزها و این مناسبت ها آمدند و رفتند. اما از رهگذر این فضای آکنده از نور و هور و عطر شهیده و شهید و شهادت، بخش عظیمی از ملت مؤمن و دوست داشتنی ما حسابی عشق ورزیدند، رخت و لباس و تسبیح و دستمال و چفیه و جانمازشان را تبرک کردند، دست توسل زدند، تولی و تبری جستند، به تجدید خاطره نشستد و به حال امروز خود اشک ریختند، دوباره انرژی گرفتند، به مظلومیت شهدا گریستند، شعار دادند، ضجه زدند و علیه استکبار فریاد کشیدند. با شهدای روزهای خون و خطر عهد و میثاقی دوباره بستند، دلگویه ها گفتند، دلواژه ها نگاشتند و دلدادگی ها را از خود به یادگار گذاشتند و...
این روزها و این مناسبت ها و بزرگداشت ها آمدند و رفتند. اما ما ماندیم و روزگاری که باید در آن نفس بکشیم. زندگی کنیم، به بلوغ برسیم، قد بکشیم تا به وقت پدیده های خوش و ناخوش، امتحان پس بدهیم و ببینیم که در طوفان حوادث و ابتلائاتی که همچنان می آیند و می روند و جزو لاینفک «زنده» گی انسان هاهستند؛ ما چه کاره ایم، کجای قصه ایم، و در کدام ضلع حادثه می ایستیم، به کدام سو می نگریم، آیا فقط نظاره گریم، آیا دنبال بهانه می گردیم، آیا شبیه منور الفکرهای آسوده طلب، با ادبیات ذائقه پسند ان قلت های نرم و لطیف بهم می بافیم و یا در مسیر حق بینی و حق جویی و کمال، قدم می گذاریم؟
آری حوادث جامعۀ بشری و مناسبت های تاریخی، گاهی بی آن که تکراری شوند، برای ما تکرار می شوند و هرروز نو به نو می آیند و می روند تا ما را بیازمایند و هوش و حواس مان را محک بزنند. تا آزموده شویم و ببینیم آیا ما هم می توانیم برای خود و دیگران خاطرات خوب بسازیم؟ یا فقط خاطره خوان خوبی های این و آن باقی می مانیم و خاطره نگار خون های دیگران می شویم! واقعاً ما کدامیم؟
این روزها، خیلی ها خوب نقش زدند، بزرگداشت ها را خوب پاس داشتند، از وقت خود، از زندگی خود، از مال خود، از قدم و قلم و ذوق و قریحه و سلیقۀ خود، در فضای رسانه های دیداری، شنیداری و نوشتاری از نوع حقیقی و مجازی اش انصافاً مایه گذاشتند،
این روزها، کسانی پا به عرصۀ بزرگداشت شهیدان گذاشتند که نه حوادث دوران دفاع مقدس را دیده بودند و نه با شهدای عزیزی که فقط مشتی استخوان و پلاک از آن ها برجای مانده بود، قرابت خونی و خانوادگی داشتند؛ اما جوری در تشیع جنازه شهدا و در گرامیداشت یاد قهرمان ملی و دینی خود اشک ریختند و گریستند و آن قدر خوش درخشیدند و نقش حضور زدند که گویی به اندازۀ یک تاریخ، با آنها پیوند روحی و عاطفی دارند و انگار برادر و پدر و دوستِ عزیزتر از جان خود را بدرقه می کنند.
اما در این میان عده ای شُهره و صاحب نام و معدودی قلم به دست هم بودند که مثل همیشه از کنار زیبایی های این روزها با سکوت و غفلت و بی خبری گذشتند. عده ای هم منصف مآبانه، خودی نشان دادند و به گونه ای قلم زدند که اگرچه شهید و شهادت و ایثار را کتمان نکردند. اما زیرکانه از کیسه به خلیفه بخشیدند و بر قداست روح و راه شهیدان عزیز خاکواژۀ تردید پاشیدند! بعضی نو نویسان نواندیش هم رندانه با اما و اگرهای بنی اسرائیلی، معبر بهانه تراشی را گشودند و با ژست روشنفکرانه، آرمان الهی شهیدان را به مسلخ بردند.
عده ای دیگر نیز، با ایما و اشاره و کنایه، به مردم خندیدند، آن ها را بیکارمانده و فرصت طلب پنداشتند و حرف ها، مصاحبه ها، گزارش ها، اظهار نطرها و تجمعات مردمی را تصنعی و کانالیزه شده معرفی کردند.
مناسبت های هفتۀ پیش آمدند و رفتند و به ما گفتند که دنیای دیروز، امروز و فردای انسان ها همیشه لبریز از فرصت ها و رخصت هاست. آن ها به ما یاد آوری فرمودند که: هرنوع خوشی و ناخوشی می تواند برای ما پله ای باشد به سمت جاودانگی و کمال و می تواند بهانه ای باشد برای هبوط و سقوط به درۀ فراموشی و اضمحلال. تا ما کدام را بخواهیم و کدام را برگزینیم.
شعله های مهر و محبت بانوی دوعالم، حضرت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها در دل های ما پرفروغ، یاد شهدای گمنام و سرداران شهید سپاه و ارتش گرامی، راهشان مستدام و نورانیت وجودشان روشنگر راه ما باشد. ان شاءالله...