https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

جمعه, ۵ بهمن ۱۴۰۳، ۰۹:۱۶ ب.ظ

حدیث تلخ!  (روایت آسیب‌ها و دردهای پنهان)

با بعضی متخصصان جامعه شناسی و کارشناسان مسائل حوزوی جلساتی داشتیم برای مسئله‌یابی در امور اجتماعی، برای بیان برخی مشکلات و نارسایی‌های دینی و برای بیان دردهای پنهان جامعه...

مباحثی که در این گفتگوها دنبال می‌کردیم عبارت بودند از:

  1. عوامل بروز نارضایتی‌های اجتماعی
  2. چرایی روند کاهش سرمایۀ اجتماعی
  3. روندهای معیوب در مناسک دینی
  4. استفاده ابزارانگارانه از دین
  5. تغییر گروه‌های مرجع
  6. آسیب‌شناسی روحانیون و متولیان امور دینی
  7. بررسی عوامل دین ستیزی یا دین‌گریزی نسل نو
  8. آسیب شناسی نظام قانونگذاری در کشور
  9. مصادیق هزینه‌های غیر ضرور در ساختار اداری کشور

طبق معمول حرف‌ و حدیث در هر مورد بسیار بود. اما من در موضوعات ردیف 3 ، 4 ، 6 ، 7 و 8 بیشتر از بقیه موضوعات حرف برای گفتن داشتم. حرف‌های بسیار جدی، انتقادی و در عین حال جسورانه و بی‌پروا و البته گاهی تلخ و ناراحت‌کننده. جوری که یکی از دوستان حاضر در جلسه ‌گفت: اگر خارج از جلسه این حرف‌ها را بزنی، یقیناً مُهرِ تکفیر و ضدانقلاب بر پیشانی‌ات می‌زنند.

اما این‌که مباحث این جلسه بعد از گردآوری و تدوین کجا می‌رود، چه کسانی می‌بینند و آیا منجر به تصمیم‌گیری می‌شود یا نه، واقعاً اطلاع دقیقی ندارم. فقط می‌دانم کسانی که در این جلسات حضور داشتند، همه بدون تعصب، بدون عناد و همه از سر درد و دلسوزی حرف ‌زدند.

و حالا اگرچه برخی حرف‌ها ونظرات این جمع مخصوصاً نظرات خودم مثل هندوانۀ ابوجهل تلخ و ناگوار است، اما چون از سر درد و صداقت است می‌تواند خاصیت تسکین و درمان هم داشته باشد. به همین دلیل دوست دارم به هر شکل ممکن این حرف‌ها زبان به زبان و گوش به گوش به سمع و نظر تصمیم‌گیران دلسوز جامعه برسد.

البته برابر آن جملۀ حکیمانۀ معروف که «دروغ نباید گفت، اما هر راست را هم نشاید گفت» قصد ندارم به اسم شهامت و صداقت همۀ چیز را در این فضای بی در و پیکر مجازی بر ملا کنم تا خدای ناخواسته مورد سوء استفاده بدخواهان قرار گیرد. اما دوست دارم تا جایی که عقل و انصاف و مصلحت اجازه دهد، بعضی از این مباحث را (احتمالاً بعد از ماه رمضان) در قالب چند پست کوتاه یا بلند بنویسم.

فقط مطمئن نیستم که این کار موجب تنویر ذهن خواننده می‌شود یا موجب تشویش اعتقاداتشان خواهد شد. تا آن روز در این باره فکر خواهم کرد.

 

+ نظرات کاربران عزیز برایم مهم است. لطفاً دلسوزانه و مسئولانه نظر بدهید.

نظرات  (۱۳)

چقدر مشتاقم این مباحث رو دنبال کنیم 

ما هم گاهی با دوستانمون دور هم می شینیم و درباره این مسائل حرف می‌زنیم دقیقا به این نتیجه می‌رسیم که ما اگر در جایگاه برانداز قرار بگیریم خیلی قوی تر می‌تونیم عمل کنیم :) ولی این مسائل جاش هرجایی نیست واقعا

من پیشنهادم اینه اگر قصد انتشار داشتید به صورت رمزدار و با مخاطبین خاص باشه که هم سوء استفاده ای انجام نشه هم دستتون برای بیان مطالب بازتر باشه

پاسخ:
درود بر شما.


ملاحظات شما قابل توجهه. خودمم بیم همین رو دارم.

ممنون از پیشنهادتون.

در مورد چی باید نظر بدیم؟

 

پخش و برملا کردن حقایقی که گفتید؟

 

ببینید آقای مرآت

می خوام یه نکته رو با صراحت بگم؛ لطفا از صراحت بیان من نرنجید.

 

دغدغه مندی شما و امثال شما خوبه و بحق هست و بایدم باشه.

ولی...

 

متاسفانه اینجور جلسات و پیگیریها و صرفاً حرف و بیان، اصلن کارساز نیست.

 

این دوره زمونه انقد همه چی عیان هست به برکت فضای مجازی، و انقد مسائل ملموس شده که اصن نیازی به بیان و برملا کردن نیس.

 

یمقدار کار از کار گذشته. متاسفانه جامعه دینی مملکت ما بشدت آسیب دیده.

 

اونطور که خودتون گفتین با مسوولین حوزه جلسه داشتید.

 

ببخشید اینو میگم.

حوزه دیگه حوزه نیس و حوزویان هم الآن دیگه خیلی دیره به فکر افتادن.

نمی خوام ناامیدی ایجاد کنم. نه اصلن.

 

متاسفانه حقیقتها خیلی تلختر از اونی هس که فکر کنید.

 

انقد خلأ توی حوزه و امور دینی ایجاد شده که حد نداره. به این سادگیها نمیشه این خلأها رو جبران کرد.

 

در هر حال باز اگه کمکی از ما بر میاد بگید.

پاسخ:
درود بر شما.

بله منظورم اینه که انتشار این قبیل مسائل در فضای نت مفیده یا نه؟


به نظرم برای بیان دردها هیچ وقت دیر نیست. به قول اون آقا: «حرف را باید زد، درد را باید گفت و کار را باید کرد.»

اما مهم چگونگی بیان موضوع است. چیزی که این روزها در فضای مجازی راجع به حوزه و امثال این‌ها میگن، بعضاً مغرضانه و آمیخته‌ای از شایعه و واقعیت است.

با این وجود، در این باره بیشتر فکر می‌کنم.

۰۵ بهمن ۰۳ ، ۲۱:۴۴ نـــرگــــس ⠀

سلام.

من که میگم بگید.‌.‌ چون در تک تک مواردی که ذکر کردید و شمردید، اوضاع از پهلوی اول و دوم بدتر که نیست! خیلی بهتر هم هست، یقینا بهتر هم خواهد شد :)

اتفاقا گفتگو کار رو جلو می‌بره. نه مسکوت موندن این موضوعات.

پاسخ:

سلام بر شما.


ان‌شاءالله میگم.

فقط در باب مسائل حوزه باید مراقب واکنش آقامصطفی باشم :)

به امید خدا.

۰۵ بهمن ۰۳ ، ۲۲:۲۳ نـــرگــــس ⠀

آقامصطفی رو اینجوری شناختید یعنی؟ :))

پاسخ:

نه ولّاع...

فقط می‌خوام خدای نکرده خاطر مبارک ایشون مکدر نشه :)


از نظر من ایشون موجّه و به روز هستند.

سلام و رحمت:)

به نظز من بگید. شما وقتی بگید احتمالا بیشتر به ریشه بحث رسیدید و سطحی نگاه نمی‌کنید و نوع نگاه و فهمتون ارزشمنده و ضمن اینکه ممکنه باب گفت‌وگوهایی باز بشه و جرقه‌ای باشه برای مسیری... 

 

پاسخ:
سلام و نور،

نظر لطف شماست. خدا کند همین جور باشد که می‌فرمایید :)

یکم صبر کنین بهمن بیاد و بره.

لیالی قدر هم بگذره، تقدیرها رقم بخوره و تکلیفها معلوم شه.

اونوقت دست بکار بشین

پاسخ:
چه جالب! به قول حافظ:

            قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست

           قومی دگر حواله به تقدیر می کنند


خودمم توی متن نوشته‌ام بعد از ماه رمضان...

سلام

حرف زدن خوب است، نقد کردن بهتر، نقد دلسوزانه هم خوبتر، اما چگونه و کجا و به چه سبک باید کمی تامل کرد

ما مشکل ندانستن این روزها کمتر داریم 

مشکل عمل بیشتر

پاسخ:

سلام برادر،

سپاسگزارم از نظر خوب شما.

۰۶ بهمن ۰۳ ، ۲۱:۴۰ شنگول العلما

سلام 

من پیشنهاد می دم همیشه در کنار منفی مثبت گفته بشه یا منفی بین دو مثبت گفته بشه.

خوف و رجا کنار هم

توصیه به حق و توصیه به صبر در سوره والعصر کنار هم

درد و درمان کنار هم.

بعضی از جریان ها و اشخاص هستند به بهانه عدالت فقط ضعف ها رو می گن این تولید ناامیدی می کنه و بد هست. ⁦^⁠_⁠^⁩

پاسخ:

سلام بر جناب شنگول العلماء

پیشنهادتون مقبول و مستحسن است.

البته از منفی در منفی هم مثبت در میاد :)

اما به چشم، ان‌شاءالله بر مثبت‌ها و محسّنات تأکید خواهد شد.


وفقک‌الله.

برادر حالا که درین وادی هستین این مطلب آقای اشتری رو از دست ندین دلسوزه گرچه بابت دلسوزیش زندان رفته

درباره تجدید نظر در مجازات زندان و همینطور اعدام

 

 

 

اینجا نقلش میکنم ببخشید که طولانیه: 

‍💠‏چند خط برای روح و روان تتلو

 

بخش اول

 

تتلو در زندان تهران بزرگ، دقیقا در همان تیپی است که من بودم(تیپ ۵) و دقیقا در همان اندرزگاه(۴) و در همان سالن(۲) و در همان اتاق(۱) و دقیقا روی تختی می‌خوابد که من می‌خوابیدم.

یکی دو روز بعد آزاد شدن من، از اوین به اینجا (تهران بزرگ) منتقل شد.

 

تقریبا روز نیست که بچه‌های زندان زنگ‌ بزنند و جویای حال و احوالش نشوم.

دیروز با بچه‌های اتاق حرف می‌زدم گفتند این چند روز خیلی اوضاعش خراب است.

امیدوارم کارش به خود زنی، خودکشی یا هرگونه آسیب زدن به خودش نرسد.

 

زندانی خیلی شبیه مرده‌هاست.

حضرت یوسف تعبیرش در مورد زندان «گور زندگان» بود.

آدم زنده قشنگ مثل مرده‌ها دستش از دنیا کوتاه می‌شود.

فرقش اینست با هر خبری که این بیرون از تمدید زندان یا لغو مرخصی یا… پخش می‌شود زندانی آن داخل دوباره می‌میرد‌ و زنده می‌شود.

 

حالا این بنده خدا که یکهو ۵سال حبس‌اش شد اعدام! خدا بداند الآن چه حال و روزی دارد!

در زندان یک پیرمرد صاحب دلی مسئول اتاق‌ ما بود.

الآن هم مسئول همین اتاق تتلو است.

اتاق ۱ سالن ۲ اندرزگاه ۴

۲۵ سال بود در زندان بود.

سخنران هیات‌ما در زندان بود.

سرهنگ‌ ناجا بود.

 

بخاطر یک تصمیم غلط اینجا گرفتار شده بود.

حالا از قصه خودش بگذریم!

پسرش هم در همین اتاق بود.

وکیل بند ما بود.

پسر گل و با معرفتی بود.

زندانی‌ها عاشقش بودند.

مداح و قاری قرآن و میان‌دار هیات بود.

پسرش هم ۱۵ سال بود در زندان بود.

یک پدر و پسر دیگر هم در همین اتاق ما بودند.

 

الآن هم اتاقی تتلو هستند.

چند تا پدر و پسر و چند تا برادر دیگر هم در همین بند داشتیم.

مثل یوسف که مدافع حرم بود و با برادرش هم اتاقی بودند و قصه‌اش را [اینجا] نوشتم. الآن هم پیگیر آزادی‌شان هستم.

 

یک‌بار با این پدر و پسرها سر سفره درد و دل می‌کردیم. یکی‌شان گفت آقا وحید زندان مثل گور است.

آمدی داخل دفن‌ات که کردند ۴۰ روز نشده آن بیرونی‌ها و دوستان و اقوام سرد می‌شوند و به زندگی عادی‌ برمی‌گردند.

دیگر تو می‌مانی و خودت.

و الآن ما اینجا در حال تجربه پس از مرگیم.

 

همه سالهاست به نبودن‌مان عادت کرده‌اند انگار که از اول نبودیم.

فقط فرق مال ما با تو اینست که ما در حال تجربه یک مرگ خانوادگی هستیم.

مثل موشک خوردن وسط یک خانه یا یک زلزله که در یک لحظه یکهو یک خانواده را نیست و نابود می‌کند.

آن بیرونی‌ها که سرپرست‌شان گرفته شده یک‌جور…

این داخل زندانی ها هم یک‌جور دیگر….

من ولی فکر می‌کنم این برای همه زندانی‌هاست.

فقط مختص به این پدر و پسرها و برادرها نیست.

زندان برای همه فقط کیفر یک زندانی نیست.

زندان تبعات عجیب و غریب اجتماعی و خانوادگی دارد و یک خانواده را همزمان شکنجه می‌کند.

 

به فرض که پدر و پسر و یا دو برادر اصلا داخل زندان نباشند تمام یک خانواده و بستگان درجه یک شکنجه می‌شوند.

زندان به قول علمای حقوق ناقض اصل شخصی بودن مجازات است.

همین الآن اوضاعی که مادر و خواهر تتلو دارند کم از روزگاری که زندانی دارد تجربه می‌کند نیست.

 

کما اینکه روزگاری که همسر من و دختر ۷ ساله و پسر ۲ ساله‌ام این بیرون طی کردند هم خیلی سخت‌تر از شرایط من در زندان بود.

اصل فردی بودن مسئولیت کیفری یا شخصی بودن مجازات به این معناست که هیچ کس را نباید برای فعلی که دیگری مرتکب شده است کیفر کرد و مسئول دانست.

 

بخاطر همین در همه دنیا تولید ادبیات در مورد بازنگری در مورد کیفر زندان و زندان زدایی خیلی جدی شده است ولی ما در ایران طبق معمول خیلی عقبیم.

چه از جهت ادبیات حقوقی و قانونی و جایگزین ساختن برای زندان چه از جهت فناوری و تکنولوژی‌هایی که بشود با آنها با زندان خداحافظی کرد.

 

من در زندان فکر می‌کردم یکی از مشکلات عمده در ایران ما اینست که سیاستگذار و قانون گذار و مجری و قاضی، اصلا زندان ندیده‌اند.

اصلا نمی‌دانند زندان چیست.

بخاطر همین مثل نقل و نبات زندان تجویز می‌کنند.

حتی در صدور احکامی که اصلا نیاز به زندان نیست و هزار راه جایگزین دارد.

 

طبق آمار تعداد زندانیان اول انقلاب در سال ۵۸ حدود ۱۰ هزار نفر بوده است.

حالا جمعیت کشور حدودا دو و نیم برابر شده است.

ولی جمعیت زندانیان با یک انفجار ۳۰ برابر شده است.

الآن قریب ۳۰۰ هزار نفر زندانی داریم.

با این دست‌فرمان تهش هم معلوم نیست.

 

نمی‌دانم اینهمه شهوت زندان کردن آدم‌ها از کجا می‌آید.

در خیلی از زندان‌ها مثل تهران بزرگ دیگر جانیست و کف خواب اتاق و حسینیه خواب و کریدورخواب و امثالهم هم داریم.

یعنی مثل ایام اعتکاف حتی در راهروهای رفت و آمد هم شبها یک عده جا می‌اندازند و می‌خوابند چون ظرفیت تکمیل است.

 

✍وحید اشتری

 

@Kolbe_Andishe_Farhang

پاسخ:

 خسته نباشید.

توقع داشتم نظر مسئولانه خودتون را می‌نوشتید.

چون نشخوار کردن جویده دیگران چندان برازنده من و شما نیست.

ضمن این که آقای اشتری به اندازه کافی جا و مکان و دنباله‌رو برای نشر یافته‌ها و بافته‌هایش دارد و نیاز ندارد از وبلاگ دیگران برای بازنشر راست و دروغ‌هایش سوء استفاده شود!

 

بله، من قرار است نقد داشته باشم. قرار است در بعضی حوزه‌ها  که شناخت وثیق دارم ورود کنم. اما قرار نیست دنباله رو جعلیات دیگران باشم.

این یادداشت طولانی که شما زحمت بازنشرش را کشیدید، از نظر من هیچ وجاهتی ندارد، 80 درصدش داستان‌سازیست، الباقی‌اش هم در جوسازی و مظلوم نمایی و ماجراجویی خلاصه می‌شود. من حتی اگر وحید اشتری را از نزدیک نمی‌شناختم، بازهم این قبیل داستان‌سازی‌ها را از او باور نمی‌کردم...

در مجموع خدمتتون بگم که اگر بنده نقدی در باره مسائل نظام بنویسم، حتماً به شیوۀ خودم خواهم نوشت. یعنی چیزهایی را می‌نویسم که مبتنی بر قول سدید باشد و خودم در باره‌ واقعیت‌هایش به اطمینان رسیده باشم. چون بحث یک نظام است و باید برای کلمه کلمه‌اش نزد خدا حساب پس بدهم.

این را هم عرض کنم خدمتتون که جنس عدالتخواهی من با امثال وحید اشتری فرق می‌کند. درسته که من نسبت به خیلی از رفتارها و عملکردهای مسئولین و روحانیون انتقاد دارم، اما حاضر نیستم، به اسم عدالت یا به بهانۀ عدالتحواهی، خودم را تطهیر و نظام را بدون دلیل به بی‌عدالتی متهم کنم.

بابت صراحت کلام عذرخواهی می‌کنم.

وفقک‌الله

شاید کار درستی نبود این نقل قول 

ولی یه روز همه مون گاردمون باز میشه و اعدام کردنها و زندان انداختنها تعدیل میشن 

بی زحمت این نقل قول رو حذف کنین . هم طولانیه و هم حق باشماست که جاش اینجا نیست‌ .

کاری به وحید اشتری ندارم

من باب یستمعون القول و یتبعون احسنه 

انتقادش به مجازاتها رو ، قابل تامل دیدم

پاسخ:
همین که قبول کردید. قابل تحسینه.


بذارید بمونه.
آخه یاد نگرفتم چیزی که در راه خدا می‌دم  پس بگیرم :))

به عنوان کسی که یک روزی خودم رو حامی نظام و شخص اول میدیدم و الان هزارکیلومتر فاصله دارم ازش، مشتاقم بخونم اون مطالبی که قراره منتشر کنید

پاسخ:
ای ملوچک!

آخه شما را با این همه فاصله چه حاجت به نقد؟

مطمئنم نقدهای سانسور شدۀ من چیزی به دانسته‌های شما اضافه نمی‌کنه :))

حالا خوندنشون از دید شما خالی از لطف نیست قطعاً 😁

پاسخ:

یا رب این قافله را لطف ازل بدرقه باد...


بنظرم اصلی ترین ویژگی جامعه اسلامی قسط هست. چیزی که اوضاع ما توش واقعا افتضاحه. فلذا کلا باید دست فرمون و مسیر عوض بشه. جوامع غربی، از ما خیلی جلوترند تو این زمینه و ما الکی دلخوشیم به اسم جمهوری اسلامی. چون دقیقا در جهت خلاف قسط داریم جلو می‌رویم!

پاسخ:
درود بر جناب حمیدآقا.
 یاد اون سال‌ها بخیر که مستأجر بلاگفا بودم :)
نظر شما بنده را یاد اولین و دومین وبلاگم انداخت،.
ممنون از حضورتون

من مدعی نیستم که عدالت در جامعه ما وضع کاملاً مطلوبی داره. هیچ‌کس هم چنین ادعایی نمی‌تونه داشته باشه. اما حکم کلی صادر کردن بر بی‌عدالتی نظام بدون ارائۀ مصداق هم خودش خلاف عدل و انصافه و به نوعی مصداق قضاوت ناعادلانه است.
راستش من جوامع غربی را از نزدیک دیدم. مثل آلمان، آرژانتین و یک دوه کوتاه هم در فرانسه. اونجا مواردی را در امور اقتصادی، مسکن، تألیف کناب، تصدی بعضی مشاغل خاص و حتی در مالکیت خصوصی دیدم که با معیارهای عدالت در تفکر ما کاملاً مغایر است. اما چیزی که در اونجا کاملاً مشهوده و نظر خیلی از مردم ما را به خودش جلب کرده، اجرای نظم و انضباط اجتماعی است که ما معمولاً این نظم و مدیریت اجتماعی را گاهی با عدالت اشتباه می‍گیریم.
با این وجود، منکر یافته‌های شما نیستم. اگر لطف بفرمایید چند نمونه از بی‌عدالتی رایج در جمهوری اسلامی را مشخصاً مطرح بفرمایید، ازتون ممنون خواهم شد.

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.