https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

۵۱ مطلب با موضوع «خانواده، ازدواج، زندگی» ثبت شده است

روزهایی که دخترکان فامیل و غیر فامیل برایش صف می کشیدند، اجازه میدان داری به خانواده اش نداد و زیر بار خیراندیشی پدر و مادرش نرفت، حالا که زخم جان سوز زمانه، دل و جانش را خراش داده و آهی در بساط ندارد؛ دائم نهیب می زند و ملامت می کند که چرا برای ازدواجش کاری نمی کنند. خدایا، این عاقلِ مکلفِ پا به سن گذاشته را دریاب و بابای دردکشیده اش را شرمنده مکن!!

پ.ن:

  1. بیاییم با تصمیمی عاقلانه به ازدواج های سالم و آسان بیندیشیم و سن ازدواج را بیهوده بالا نبریم...
  2. افزایش سن ازدواج آثار بسیار ناگواری دارد که نه برای دخترخانم های عزیز برازنده است و نه برای آقا پسرهای گل قابل تحمل...

 

۸ نظر موافقین ۲ ۰ ۲۶ شهریور ۰۰ ، ۲۱:۳۴
مرآت

از زمان شیوع ویروس کرونا، بعضی جلوه های پرهزینۀ عروسی ها به محاق رفته است. امیدوارم که زایدات و بدعت های ازدواج برای همیشه به کما برود...

 

پ.ن: کرونا با همۀ تلخی هایش که ان شاءالله هرچه زودتر ریشه کن شود، برخی سنت های ایرانی اسلامی ما را دگرگون کرد، یعنی بعضی رسوم ناروا و پرهزینه را برانداخت و بعضی سنت های نیکو را از ما گرفت. ان شاءالله به خود آییم و خوبی های ناشی از کرونا را حفظ و بدی هایش را جبران کنیم...

 

۵ نظر موافقین ۲ ۰ ۲۴ شهریور ۰۰ ، ۰۰:۰۶
مرآت

یک آقای بزرگ سال هست که وقت و بی وقت با من تماس می گرفت و هر بار کلی درد و دل می کرد. اما چون وقت کافی برای شنیدن حرف هایش نداشتم، فقط روزی یکبار تماسش را پاسخ می دادم. البته این یک بار هم حداقل به اندازۀ یک ساعت حرف می زد و از هرکس و هرچیزی شکوه و شکایت می کرد به حدی که اگر بهش مجال می دادم حاضر بود تا دو ساعت یک ریز با من حرف بزندا.

چندی قبل تصمیم گرفتم به تماس هایش پاسخ ندهم ولی ایشان ول کن بنده نبود و دائم به گوشی همراهم زنگ می زد. اخیراً به فکر افتادم ببینم دلیل این عادتش چیه تا برایش چاره ای بیندیشم. بالاخره به این نتیجه رسیدم که ایشان در خانواده هیچ همدمی ندارد و دارد از تنهایی رنج می برد.

و حالا رفتم با بعضی از بستگان و همسایگانش صحبت کردم و بین آنها قرار مراوده و رفاقت گداشتم. به طوری که گاهی تلفنی با هم صحبت کنند؛ گاهی داخل پارک قرار بگذارند و حداقل روزی یک وعده هم برای نماز جماعت در مسجد همدیگر را ببینند. البته یه جورایی هم به اون آقا گفتم خودش را با کتاب سرگرم کند و در تماس های تلفنی هم کمتر وقت دوستانش را بگیرد. :))

انگار از اثرات عصر رسانه و ارتباطات است که آدم ها را اینگونه منزوی و رابطه های دوستی و خویشاوندی جامعه را به حداقل رسانده است... مطمئنم اگر این رسم نامبارک ادامه داشته باشد، تا چندی دیگر روابط بشری را در ناکجا آباد به زمین خواهیم زد.

۶ نظر موافقین ۱ ۰ ۰۸ شهریور ۰۰ ، ۱۲:۵۰
مرآت

احساس خوشبختی در خانواده بر اساس یک رابطۀ اعتقادی و رفتاریِ متقابل شکل می گیرد. یعنی اینکه اگر زن و شوهر از زندگی مشترک خود، درک صحیحی داشته باشند و در انجام وظایف و امور روزمره تفاهم کنند و هر دو نیز بر این هدف مصمم باشند، میدان مسابقه ای برای آنها گشوده می شود به وسعت یک عمر زندگی که هر کدام سعی می کنند نسبت به دیگری پیشتاز تر عمل کنند و شرایط را برای پیشبرد هدف مشترک تسهیل نمایند.

با این نگاه، زن و شوهر هردو می کوشند برای رسیدن به هدف و تلاش می کنند برای اینکه هر مانعی را از سر راه بردارند تا به نقطۀ مطلوب برسند. مسلماً در چنین شرایطی، دیگر من و منیّت ها مفهومی ندارد و غم هرکدام غم دیگری و شادی هرکدام شادی آن یکی محسوب می شود. کما اینکه حقوق زن و شوهر نیز در چنین وضعیتی حکم واحد را پیدا می کند. یعنی حقوقی فراتر از آنچه در فقه و قانون برای زن و مرد تعریف شده است...

۲ نظر موافقین ۵ ۱ ۰۴ شهریور ۰۰ ، ۱۹:۵۳
مرآت

به نظر من خوشبختی این است که هر کس در هر شرایطی وظیفه اش را بشناسد و بر اساس تکلیف شرعی و اخلاقی و انسانی عمل کند. خوشبختی یعنی اینکه انسان در ارتباط با خود و در ارتباط با انسان ها و در ارتباط با خدا، از مرز عقل و اخلاق و اخلاص عدول نکند. خوشبختی یعنی این که گفتار و رفتار و اندیشه و نگاه آدم ها سازنده باشد و سوزنده نباشد. خوشبختی یعنی آنچه را خیر است برای دیگران هم بخواهیم و به حقوق دیگران احترام بگذاریم...

آدم های خوشبخت همیشه می گردند دنبال فرصتی برای نیکی کردن و تلاش می کنند تا به هر بهانه ای واسطۀ خیر شوند. می گردند دنبال بهانه ای که غمی را از دل غمزده ای بزدایند و گره ای از کار فرو بسته ای بگشایند... آدم های خوشبخت، خودخواهی را موجب مکافات و خیرخواهی دیگران را مایۀ مباهات می دانند ...

ان شاءالله مسیر خوشبختی هامون همیشه هموار و بهونۀ خوبی هامون همیشه برقرار باشد...

۵ نظر موافقین ۹ ۱ ۰۲ شهریور ۰۰ ، ۲۲:۵۱
مرآت

بعضی ها فکر می کنند اول باید دلباخته و عاشق کسی بشوند، بعد تصمیم به ازدواج بگیرند...

من می گم اول اصل ازدواج را بپذیر، بعد به جستجوی دختر یا پسر مورد علاقه ات اقدام کن...

پ.ن: صرفاً جهت اطلاع دخترخانم های گل و آقا پسرهای عزیز...

 

۳ نظر موافقین ۵ ۱ ۰۲ شهریور ۰۰ ، ۰۰:۰۶
مرآت

مشی همسران موفق این است که سختی ها و مشکلات را جزء لاینفک زندگی می دانند. به همین دلیل در برابر ناملایمات می ایستند و خوش اخلاقی را در تمام لحظه های زندگی حفظ می کنند. همسران موفق یقین دارند که جزع و فزع کردن مشکلی رو حل نمی کند و لجبازی و بهانه جویی، مسیر زندگی رو دشوارتر می کند. به همین دلیل قرار و مدارشان بر این است که به جای کج خُلقی و بدرفتاری و به جای عصبانیت و پرخاشگری و قهرکردن، آستانۀ تحملمشون را بالا ببرند و از مشکلات ریز و درشت، نردبانی بسازند برای تکامل و رسیدن به بام زندگی.

آهای آقا دامادها و عروس خانم های محترم، بیاییم بعنوان همسران مسلمان و رشد یافته در فرهنگ بالندۀ دینی، به خودمون قول بدهیم با حفظ روحیۀ شادابی، همدیگر را در زندگی حمایت کنیم و از مشکلات روزمرّه، برای خودمون تجربه و فرصت بسازیم تا الگوی موفقی باشیم برای نسل هایی که بعد از ما یادگار ما خواهند بود.

پ.ن: به سهم خودم روز خانواده را به همۀ خانواده های عزیز و صبور و غیرتمند، مبارک باد می گویم.

سیاسی نوشت: خوشحالم از اینکه دیگر در برنامه های خبری صدا و سیما، اسم و صدا و قیافۀ شیخ حسن را نمی شنوم و نمی بینم...

۵ نظر موافقین ۶ ۰ ۱۴ مرداد ۰۰ ، ۱۸:۵۰
مرآت

 

روز عید غدیر، در مراسم عقد یکی از همکاران جوان دعوت بودیم. قرار بود به خاطر شرایط کرونا، مراسم خیلی سریع انجام شود و مهمانان هرچه زودتر سالن را ترک کنند. بعد از اجرای خطبۀ عقد و بعد از تبریک و شادباش و تقدیم هدایا، در حال خروج از سالن بودیم که آقا داماد عزیز، تعدادی ورق های ابر و باد به من و بعضی از مهمان ها داد و خواهش کرد تا جدی ترین توصیه ها و تجربه های زندگی رو براشون بنویسیم. من هم با اصرار مادر داماد پذیرفتم و این متن را براشون نوشتم:

آقـا داماد عزیز! به خـدا قسم ما هـم مثل خیلی از مـردم مشکلات داریم، بیـماری داریم، رنج کشیـده ایم، دوری از خانواده داشتیم، درغربت زندگی کردیم، اجاره نشین بودیم، طعم گرسنگی را چشیده ایم، به سختی درس خواندیم، سالهای دانشجویی استراحت و خواب راحت نداشتیم، چوب لج بازی استاد لائیک را خورده ایم، بسیاری از جمعه ها و روزهای تعطیل در حال کار و تلاش بودیم، از چشم و هم چشمی، چشم پوشیدیم، خیلی از روزهای زمستان زیر برف و باران بچه به بغل کنار خیابان منتظر تاکسی ایستادیم و خلاصه خیلی زجرها را تحمل کردیم، اما به عنوان یک بچه مسلمان با خدایمان عهد بستیم که شاد باشیم و رفتارغیرمؤدبانه نداشته باشیم، تصمیم گرفتیم در زندگی خودمون صمیمی باشیم، پشتیبان هم باشیم، صبور و مقاوم باشیم، بی تابی نکنیم و زندگیمونو آبرومندانه پیش ببریم تا به ساحل آرامش برسیم...

عروس خانم محترم، اگر به جای حسرت به زندگی این و آن، به شایستگی های خودت و همسرت بیاندیشی می توانی در سایۀ بندگی خدا به زندگی ات آرامش ببخشی. ما به این باور رسیده ایم که سرمایۀ آرامش، در سایۀ آسایش یافت نمی شود... سعادت و سلامتی و شادابی شما آرزوی ماست. زندگی تان به نور عشق تابان باد...

۵ نظر موافقین ۱۱ ۰ ۱۲ مرداد ۰۰ ، ۲۲:۲۴
مرآت

این روزها،

باروی باورم، بوی مادرم گرفته است.

لطفاً مرا با چراغ دلجویی بجویید!

آسمان چشم هایم بارانی ست

دلم بهانۀ مادر گرفته است...

 

پ.ن:

اگر مادرهای نازنینتان در قید حیات هستند، در حقشون اکرام کنید، دستشون رو با تواضع ببوسید و قدرشان را بدانید و اگر مثل من از نعمت وجودشون بی بهره اید، همیشه و هر روز به یادشون باشید و به نامشون خیرات و فاتحه و صلوات اهداء بفرمایید...

۳ نظر موافقین ۶ ۰ ۰۷ مرداد ۰۰ ، ۱۹:۴۱
مرآت

سال های قبل که گاهی از صمیمیت زندگیمون، از خوش رفتاری و گشاده رویی خودمون و از صبوری و همدلی و همراهی همسرم چیزهایی می نوشتم، بعضی ها خوشحال می شدند، بعضی ها تحسین می کردند، عده ای هم از روی خیرخواهی توصیه می کردند که این جور چیزها را ننویسم، چون ممکنه بعضی ها چشم بزنن و حسودی کنند...

اما افرادی هم بودند که به اسم ناشناس یا با اسم غیـر واقعی در کامنت های خصـوصی، همش تــوهـین و ناسزا و زهــرمار نثارمون می کردند و کلی نیش و کنایه تحویلمون می دادند. ماحصل حرفشون هم این بود که می گفتند: نوشته هاتون فخرفروشیه / میخواهید دل بقیه رو بسوزونید / می خواهید خود نمایی کنید / دارید خالی می بندید / می خواهید القاء کنید که دیگران این جوری باشند / می خواهید جلوی بقیه کم نیارید / دارید وانمود می کنید که رفتار بچه مسلمونا اخلاقیه و زندگیاشون بی کدورته و...و... و...!

مثلاً یه آقای متأهل که اطلاعی از مشکلات درس و معیشت و زندگی ما نداشت و تصورش این بود که اخلاق و صمیمیت و تفاهم فقط برای نوشتن توی قصه هاست؛ با عصبانیت برام نوشته بود: یا داری دروغ میگی یا خیلی خرپول هستین که خیالتون راحته...! و دیگری نوشته بود: حداقل با خودتون روراست باشین!!!

و چندتایی هم این جور نوشته بودند:

  • خب که چی؟ توقع داری باورکنیم؟
  • یادتون دادن که اینجوری بگید؟
  • منم اگه بابای مایه دار داشتم غمی نداشتم. و...

حالا فکر کنید توی اون شرایط، من چه پاسخی باید می دادم؟ و چه تصمیمی باید می گرفتم؟

فقط بگم که سخت ترین کار برای من این بود که بخواهم غصه های زندگی ام را برای شان قصه کنم.

۵ نظر موافقین ۵ ۰ ۰۵ مرداد ۰۰ ، ۰۰:۳۴
مرآت