https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

۵۳ مطلب با موضوع «تاریخ معاصر» ثبت شده است

شرمتان باد ای هرزه های بیگانه پرست! چه کردید با وطن مظلوم خود ای آشوب گران بی وجدان؟ با تمدن و ادب این سرزمین چه کردید؟ احساسات انسانی شما کجا رفت، ادب و عفتِ کلامتان چه شد، مهر و عاطفۀ ایرانی تان را کجا بردید؟

شما آن قدر حرمت ها را دریدید، آن قدر قمه و قداره کشیدید، آن قدر وقاحت کردید، آن قدر درّندگی از خود نشان دادید، آن قدر طمع بیگانگان را برانگیختید، آن قدر عوعو کردید و آن قدر شب ها زوزۀ کشیدید که مطالبات اقتصادی و معیشتی ملت، زیر زوزه های شما گم شد و مشکلات منطقی مردم زیر آشوب های وحشیانۀ شما از یاد رفت...

 

+ شیراز تسلیت، تهران و البرز تسلیت، مشهد تسلیت، ایذه تسلیت، اصفهان تسلیت...

++ ایران تسلیت.

۳ نظر موافقین ۱۴ ۰ ۲۷ آبان ۰۱ ، ۲۰:۳۰
مرآت

ما دوست داریم نام زیبای زن را از ورطۀ هرزگی به پردۀ فرزانگی بنشانیم و رتبۀ زندگی را از بازندگی به ارزندگی ارتقاء دهیم؛ ما دوست داریم پرچم آزادی ملت را بر بام برازندگی این مرز و بوم برافراشته تر سازیم!

 

پ.ن: مجری بی حجاب، با حرارت سخن می گفت و نوید می داد که به زودی شعار زن، زندگی، آزادی به پیروزی می رسد و مردم آزاد می شوند، یک جماعت توهم زده هم، با سوت و کف تشویق می کردند و داخل سالن هوار می کشیدند! منم جملۀ بالا را با خط درشت نوشتم و دادم یک دختر خانم برایش برد، خیال کرد باید بخواند، بعد که پشت بلندگو خواند، طفلکی بدجوری مچاله شد. اونوقت برای این که مچاله شدنش رو جبران کند، با عصبانیت فریاد زد: بی شرف، بی شرف! :))

+ خواستم بهش بگم زن، زندگی، آزادی یعنی این!

 

۳ نظر موافقین ۱۵ ۰ ۲۵ آبان ۰۱ ، ۲۲:۴۸
مرآت

این هایی که به اسم زن زندگی آزادی، قرآن را آتش زدند، آدم سوزاندند، طلبۀ مظلوم را، جوان بسیجی را و مأمور امنیت را کشتند، این هایی که به ناموس مسلمین تعرّض کردند، اموال عمومی را به غارت بردند و امنیت کشور را به نفع بیگانگان به مخاطره انداختند؛ این هایی که دیکتاتور مآبانه بازاری ها را وادار به تعطیلی مغازه شون می کنند؛ این ها به نظر من نه فهم سیاسی دارند، نه حد اخلاقی خود را می شناسند، نه حیای انسانی را می فهمند، نه معیشت مردم را درک می کنند، نه به اخلاق جنسی معتقدند، نه علم و ادب و معرفت دارند و نه از غیرت و حماسه و ایران دوستی چیزی خوانده اند!!  این ها، مزدورِ شرورِ کر و کور  هستند که بارِ عده ای وحوش و وطن فروش را به دوش می کشند...

امروز قبل از ظهر، سمت لاله زار تهران بودم، با چشم خودم دیدم که افرادی نقاب زده، قمه به دست و با پنجه بوکس، مغازه دارها را وادار می کردند کرکره مغازه رو پایین بکشند!!

 

+ همون جا یک شرور رو دیدم که مشروب خورده بود و با حالت مستی داد می زد مرگ بر دیکتاتور :))

++ تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!!

 

۳ نظر موافقین ۱۱ ۰ ۲۴ آبان ۰۱ ، ۲۰:۳۸
مرآت

با نورافکن هزار وات، بالا و پایین شما را ورانداز کردم، دیدم جز رذیلت و خودفروختگی و جز انگاره های لذت جویانه، چیزی در چنته ندارید... آخه شما که ملیّت خودتون رو به رسمیت نمی شناسید، شما که آرمانی جز ویرانی و سرمایه ای جز فرومایگی ندارید، شما که عفت و ناموس تان رو به حراج گذاشته اید؛ از کدام زن، از کدام زندگی و از کدام آزادی حرف می زنید؟!

 

پ.ن: برای لیدرهای اغتشاشگران

 

۱ نظر موافقین ۱۰ ۰ ۲۲ آبان ۰۱ ، ۲۲:۵۰
مرآت

کسانی که مطالعات تاریخی دارند، می دانند که شرایط سیاسی کشور در خرداد ماه سال 1360 بسیار ملتهب، متشنج و حادثه خیز بود، به این صورت که از یک سو کشور در حال جنگ بود، از  سوی دیگر، عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا در 20 خرداد کام منافقین را بسیار تلخ کرده بود. جبهۀ ملی نیز بعنوان حامی سیاسی و رسانه ای بنی صدر با تمام قوا علیه لایحۀ قصاص در مجلس فراخوان داده بود  و قرار بود که ساعت 14 روز 25 خرداد در تهران و چند شهر دیگر تظاهرات بر پا کنند. از همه مهمتر این که طرح عدم کفایت سیاسی رئیس جمهور بنی صدر نیز در دستور کار مجلس قرار داشت و منافقین مطمئن بودند که بنی صدر به زودی از  مقام ریاست جمهوری نیز عزل خواهد شد. به همین دلیل عزمشان را جزم کرده بودند که بعد از تظاهرات جبهه ملی که آشوب و بلوا کشور را فرا می گیرد، حملۀ مسلحانه خود را به مراکز حساس و حیاتی کشور آغاز کنند و حمام خون راه بیندازند. به همین دلیل امام هوشمند انقلاب، ساعاتی قبل از تظاهرات غیر قانونی جبهه ملی، با یک سخنرانی پیشگیرانه تمام توطئه ها را خنثی کرد. امام در سخنرانی اش، دردمندانه با مردم حرف زد و از  مواضع خصمانۀ جبهه ملی و اهانتی که  به قرآن کرده بودند، ابراز تأسف می کرد. حالت ظاهری امام نشان می داد که سینه اش مالامال از درد است و قلبش از بیداد آدم های چندچهره جریحه دار است. امام می دید که منافقین، دفتر رئیس جمهور را به ستاد آشوب تبدیل کرده اند و برای روزهای آینده، جنگ خیابانی را تدارک دیده اند. امام می دید که صدای شیطان بزرگ از حلقوم جبهۀ ملی و دست شیطان بزرگ از آستین منافقین جلاد  بیرون آمده  که آشکارا  قرآن را هدف گرفته اند؛ به همین دلیل آن قدر بیان مطلب برایش سنگین بود که نتوانست جمله اش را به آخر برساند. به ناچار، با قلبی آزرده و با سینه ای لبریز از درد، وسط جمله، ذکر «ولا حول ولا قوة الا بالله» را بر زبان جاری کرد... و جمله را ناتمام گذاشت....

با این ذکر، صدای جماعت حاضر در حسینیۀ جماران به گریه بلند شد و در نتیجه، آن چنان جوش و خروشی در دل مردم ایجاد کرد که ظرف کمتر از دوساعت خیابان های تهران و استان های بزرگ مملو از کفن پوشان انقلاب شد... امام بعد از لحظاتی سکوت، مجدداً در مورد جبهۀ ملی و نهضت آزادی و منافقین، مطالبی را مطرح کرد و سخنانش را با همین مباحث به پایان برد.

اثر ذکر امام در آن روز آنی بود، یعنی بیش از دوساعت نگذشت که حرکت توفندۀ مردم شکل گرفت، یعنی قبل از این که تظاهرات جبهه ملی شروع شود، قبل از آن که سپاه و بسیج حرفی بزنند، قبل از آن که مسئولین نظام تدبیری بیندیشند و قبل از آنکه منافقین سر از لانه هایشان بیرون بیاورند؛ مردم به حول و قوۀ الهی به صحنه آمدند و با تمام وجود در مقابلشان ایستادند و مکرشان را به خودشان برگرداندند. در نتیجه، چند روز بعد، جبهۀ ملی و نهضت آزادی برای همیشه سپر انداختند، بنی صدر خائن و رجوی جلاد به مخفیگاه خزیدند و نیروهای منافقین سر در لانه هایشان فرو بردند تا در فرصتی مناسب به دام نیروهای امنیتی بیفتند و یا از کشور بگریزند و همین هم شد...

به قول جناب حافظ:

فلک غلامی حافظ کنون به طوع کند

که التجا به در دولت شما آورد

و به قول جناب صائب:

گر از اوضاع دنیا دَرهمی صائب نظر وا کن

که بیداری بوَد لاحول، این خواب پریشان را

 

پ.ن: منظور من از مفهوم «لا حول ولا قوة الا بالله» در پست قبل، التجای عارفانۀ امام خمینی رحمت الله علیه بود که در این یادداشت به آن اشاره کردم. (اگر فایل صوتی یا فیلم سخنرانی امام را گوش کنید، حس بهتری به شما منتقل خواهد شد.)

 

۲ نظر موافقین ۸ ۰ ۲۰ آبان ۰۱ ، ۲۱:۲۴
مرآت

اونهایی که اعتراضات سال 89 سوریه را از نزدیک دیده اند و اونهایی که فیلم کامل ویرانی های سوریه را تماشا کرده اند؛ می دانند که عمق فاجعۀ سوریه آن قدر وحشتناک و بی رحمانه بود که حتی بی باک ترین آدم های سیاسی و نظامی عرب هم از دیدن آن به وحشت می افتادند!

من آن روزها اوضاع سوریه را دقیقاً رصد می کردم و صحنه های دهشت انگیزش را مو به مو به یاد دارم. اوضاع سوریه آن چنان غیرقابل کنترل بود و آن قدر تحلیل گران سیاسی و نظامی را به وحشت انداخته بود که همه می گفتند سوریه سقوط کرده و دیگر چیزی به نام دمشق و دولت بشار اسد باقی نمانده است. می گفتند جمهوری اسلامی در بارۀ سوریه به مردم اخبار دروغ می دهد. حتی بعضی دولتمردان و حتی اغلب دیپلمات ها، نظامی ها و خبرنگاران داخل کشور هم، اخبار مربوط به مقاومت شهرهای سوریه را غیر واقعی و دروغ می دانستند!

وجود چنین پنداری در بارۀ سوریه به این دلیل بود که گروه های داعشی آن چنان بلایی سر شهرها و روستای سوریه آورده بودند که فقط بازسازی بخش هایی از آن، سال های سال زمان می طلبید! در قتل و جنایت هم آن چنان نسل کشی و کودک کشی به راه انداخته بودند که نمونه اش را هیچکس در تاریخ دنیا سراغ ندارد! در زمینۀ جنایت های ناموسی نیز آن چنان تجاوز جنسی به زنان و دختران سوری روا داشتند که سفاک ترین جنایتکاران تاریخ هم مانند آن را مرتکب نشده اند. به همین دلیل بود که وقتی فیلم جنایت های داعش در رسانه های بین المللی آن روز منتشر می شد، تن هر مرد قوی اندامی را می لرزاند و ارادۀ پولادین هر مرد تنومندی را سست می کرد!

داعش چه با لباس «المصعف الزرقاوی» و چه با هیبت «ابو بکر البغدادی» در مأموریت جنگی خود هیچ حد و مرزی را نمی شناخت و همۀ پیروان وحشی اش در ارتکاب جنایت، اختیار کامل داشتند، آنها برای پیشروی در خاک سوریه و برای ذلیل کردن مردم، خون هر مرد و زن و کودکی  را مباح می دانستند، انصاف و انسانیت برای آن ها موضوعیت نداشت. اصولاً رحم و مروت و دلسوزی در قانون داعش جرم محسوب می شد. حتی تقدس های دینی هم حرمت نداشت و مانع پیش روی داعش نمی شد. به همین دلیل بود که برای ایجاد رعب و وحشت در بین مردم، آدم ها را مقابل چشم خانواده هایشان زنده زنده می سوزاندند، سرها را با تبر جدا می کردند، شکم زن حامله را می دریدند، کودک ها را جلوی چشم مادر سر می بریدند و بدنش را به سیخ می آویختند و کبابش را بعنوان غذا به مادر می دادند!! خلاصه این که داعش در شنیع ترین اقدام خود، حتی به زنان متأهل در حضور همسرانشان هم رحم نمی کرد!!

اما، همین داعشی های وحشی و خون آشام حتی به خواب هم نمی دیدند که عده ای مدافعان حرم با سلاح اراده و ایمان، جانشان را می ستانند و در خاک سیاه زمینگیرشان می کنند!  و ما دیدیم که سردار دل ها، این کار را کرد و حرامیان داعش، آرزوی حکمرانی بر شام و عراق را به گور بردند!

و حالا یک سئوال: اونهایی که طومار داعشی های مسلح و بی رحم را در بیرون از مرزها بهم پیچیدند، آیا نمی توانند یک مشت اراذل و اوباش هرزه و فحاش و بی اراده و بی فرهنگ را از کف خیابان جمع کنند؟!

جواب: جارو کردن اراذل و اوباش، نیاز به گردان و تیپ و لشگر ندارد. فقط کافیست از شمیم «و لاحول ولا قوة الا بالله» نسیمی به مداوا برخیزد...

 

 

پ.ن: هر عزیزی که معنی و مفهوم یا در حقیقت رمز این لاحول ولا قوۀ الا بالله را توضیح دهد با قید قرعه به سه نفر جایزه نقدی تقدیم می شود. برای راهنمایی بیشتر کامنت اول این پست را بخوانید.

۱۷ نظر موافقین ۸ ۰ ۱۵ آبان ۰۱ ، ۲۲:۴۸
مرآت

اعتراضات سیاسی سوریه در سال 89 یک موج سازمان یافته ای بود که نه جنبۀ اقتصادی داشت، نه اصالت فرهنگی داشت و نه ماهیت هنری و ورزشی! بلکه معترضان سوری از همان ابتدا، به اسم آزادی، تغییر حکومت را نشانه رفتند. بی آنکه بدانند به کجا می روند و بی آن که بفهمند عاقبت کارشان چه خواهد شد.

در اعتراضات سیاسی سوریه هر روز جماعت زیادی به معترضان اضافه می شد، شاید آخرین گروهی که به جمع معترضان سوری پیوستند، دانشجویان و دانش آموزان بودند که با شک و تردید تصمیم خود را گرفتند و حلقۀ مردمی آشوب ها را تکمیل کردند. اما هنوز چندروزی از تکمیل حلقۀ معترضان نگذشته بود که ناگهان دیدند 15 گروه تروریستی داعش زیر پایشان سبز شده است. آن هم با شبکۀ مدرن رسانه ای، با سیستم ترابری لجستیک نظامی و با تسلیحات پیشرفتۀ جنگی که تا آن موقع مشابه اش را هیچکس ندیده بود. به این ترتیب، معترضان سوری تا خواستند به خود بجنبند و همدیگر را پیدا کنند؛ دیدند که کار از کار گذشته و جنایتکاران داعش تا عمق اتاق خواب خانواده های سوری یورش برده اند و حتی جان و مال و ناموس آن ها را هم برای خود حلال کرده اند.

آری، پیش نیاز حضور داعش در سوریه، اعتراضات کورکورانه ای بود که با هدایت بیگانگان و بر پایه هیجانات سخیف مردم طراحی شده بود. بی آن که خود بدانند و بفهمند و درک کنند.

اما دستاورد اعتراضات سوریه:

اعتراضات نابخردانه سوریه حدود ۷ سال داعش را بر این کشور مسلط کرد و این اشغال 650 هزار نفر قربانی داشت. (یعنی بیش از دوبرابر شهدای ترور و جنگ تحمیلی ایران) حدود 7 میلیون و 600 هزار نفر بی خانمان و آواره شدند که از این تعداد 1700000 نفر به ترکیه، 1200000 نفر به لبنان، 625 هزار نفر به اردن و 245 هزار نفر به عراق پناهنده شدند! علاوه بر تلفات جانی و انسانی، خسارت های مالی و اقتصادی جنگ سوریه نیز بسیار مهم است که می شود گفت: مناطق تحت سلطۀ داعش به کلی ویران شده و از ذخایر نفتی سوریه نیز آنچه قابل استفاده بود بردند و آن چه را که باقی مانده بود، منهدم کردند.

 

پ.ن: با تمام این جنایت ها و با وجود حمایت های تمام عیار آمریکا، اسرائیل، عربستان، ترکیه، اردن و کشورهای اروپایی! و با وجود شخم زدن خاک سوریه و تاراج منافع نفتی آن کشور، نه سوریه فرو ریخت، نه بشار اسد از قدرت افتاد و نه جریان مقاومت از بین رفت. فقط روسیاهی به چهرۀ معترضان بی مغز باقی ماند و خون های به ناحق ریخته اش بر صفحۀ تاریخ ماندگار شد تا ان شاءالله درس عبرتی باشد برای آن ها که به بهانه آزادی، غیرتشان را و ناموسشان را و آغوششان را برای منفعت داعشی های جنایتکار به حراج می گذارند.

 

۲ نظر موافقین ۱۴ ۰ ۱۲ آبان ۰۱ ، ۱۴:۳۸
مرآت

از افتخارات بانیان انقلاب اسلامی این است که در تظاهرات خیابانی علیه دیکتاتوری شاه، نه سنگی پرتاب کردند، نه شیشه شکستند، نه مغازه ای را آتش زدند، نه آمبولانس را جزغاله کردند، نه پلیس را کشتند، نه به روی مأمور نظامی تیغ کشیدند و نه حتی به یک ساواکی شکنجه گر، ناسزا گفتند! بلکه روی لولۀ تفنگ مأموران حکومت نظامی شاه خائن، گل های محبت نشاندند...

دأب بچه مسلمان های پیرو امام خمینی در دوران مبارزات این بود که در کنار تلاش های روزمرۀ شخصی، مطالعه کنند، سخن حق بشنوند، فهم اجتماعی خود را بالا ببرند، خودسازی کنند و به درجه ای از رشد معنوی و سیاسی برسند تا در مسیر انقلاب اسلامی خط خدا را از خطوه های شیطان تشخیص دهند و به بهانۀ غلبه بر استبداد شاهنشاهی، هر خَبط و خُدعه ای را روا ندانند.

پیروان خمینی، انقلاب را از درون خود آغاز کردند، به حرمت ها و سنت های الهی احترام گذاشتند، مسئولیت پذیری را آموختند. وقتی هم که قدم به میدان قیام گذاشتند، طول خیابان انقلاب تا میدان آزادی را جوانمرادانه و با غیرت پیمودند. آن ها در دسته های فشردۀ زن و مرد و کودک به خیابان آمدند، شعار دادند، اعلام موضع کردند، زندان کشیدند، زیر شکنجه رفتند، شهید شدند، زخم زبان شنیدند، اما شجاعانه ایستادند و بر عهد و پییمانشان استوار ماندند و افتخارشان این بود که نه دل بستۀ کمونیزم شرق بودند و نه دل باختۀ کاپیتالیزم غرب شدند. نه راه دریوزگی پیمودند، نه در چاه هرزگی افتادند و نه طهارت جامعه را به قاذورۀ هیزگی آلودند.

از افتخارات انقلاب اسلامی این است که در طول مبارزات قبل از انقلاب، حتی یک مورد هم نداریم که امام انقلاب تجویز خشونت کرده باشد یا برای آتش زدن اموال دولتی و غارت اموال مردم مجوز داده باشد...

سئوال: پس مسجد جامع کرمان چگونه آتش گرفت؟ آتش سوزی بانک ها، فروشگاه ها و سینماها کار چه کسانی بود؟

چواب: اکثر سینماها را عوامل ساواک به آتش کشیدند تا به جامعه القاء کنند که انقلابیون مسلمان با هنر مخالفند. مسجد جامع کرمان را هم عوامل ساواک آتش زدند تا شایعه کنند که انقلابی ها مارکسیست هستند و با این ترفند بین امام خمینی و سایر مراجع تقلید تفرقه بیندازند (همانطور که لقب مارکسیست های اسلامی را شاه برای انقلابیون مسلمان به کار برد) آتش زدن بانک ها، فروشگاه های بزرگ و اتوبوس های واحد هم به صورت واضح و روشن کار منافقین و چریک های فدایی خلق و یک سری اراذل و اوباشی بود که مجری دسیسه های ساواک بودند... جاسوسی به نفع شوروی سابق و برخی خرابکاری های درون ارتش هم کار نفوذی های حزب توده بود.

حتی آتش زدن مشروب فروشی ها هم، خوراک دائمی منافقین بود که در هسته های مذهبی نفوذ کرده بودند و قصدشان این بود که بچه مذهبی های نوجوان را وارد فاز خشونت کنند و از ظرفیت آن ها برای خود عامل نفوذی بسازند! که با این تزویر، البته به بخشی از اهداف خود رسیدند، اما بالاخره نقشۀ آن ها بر ملا شد و در ماه های آخر مبارزه کوس رسوایی شان به صدا درآمد...

بله، خشونت، هرزگی، ناپاکی، قتل، غارت، شرارت، سرقت، ناسزاگویی و بی عفتی، وصلۀ ناجوری است که به رفتار انقلابیون مسلمان نمی چسبد و سابقۀ ننگینش در فرهنگ اسلامی ما جایی ندارد. این وحشی گری ها، شیوۀ ابرار نیست،. فرهنگ اشرار است و کار وحشی های نابکار....این غارت گری ها منطق دیکتاتوری و چماق است وکار وارثان نفاق و شقاق است

 

مستندات متن: قریب هشتاد شماره از آرشیو روزنامه های قبل از انقلاب، دورۀ ده جلدی تاریخ انقلاب اسلامی و کتاب الف لام خمینی...

 

۲ نظر موافقین ۹ ۰ ۰۲ آبان ۰۱ ، ۲۳:۲۴
مرآت

از وقتی راحت طلبان دنیاپرست و کج اندیشان فرومانده در بن بست، به جرگه مخالفان راه امام و رهبری انقلاب پیوستند؛ درجۀ ارادتم به حضراتشان افزون تر و دریای اطمینانم به درستی راهشان عمیق تر شد.

و حالا، میزان الحرارۀ اعتماد و اطاعتم آن قدر بالاست که می توانم با استضائۀ از نور هدایت امامین انقلاب، مسیر انقیاد و جانفشانی را تا قلّه در نوردم و به تیغ فرمانشان گردن گذارم...

پ.ن: تقدیم به مبارزان سلحشور دوران ستم شاهی که در شکنجه گاههای مخوف ساواک به شهادت و جانبازی رسیده اند.

 

۱ نظر موافقین ۵ ۱ ۱۵ بهمن ۰۰ ، ۲۱:۴۹
مرآت

اول چند گزاره از شخصیت های برجستۀ تاریخ تشیّع، بعد هم نتیجه را بخوانید:

  1. حبیب بن مظاهر یکی از یاران پرو پاقرص اباعبدالله الحسین علیه السلام و از چهره های معروف قیام عاشوراست. حبیب بن مظاهر به گواهی تاریخ، روزی که در نبرد کربلا رجز می خواند و می جنگید، حداقل 75 سال سن داشت!
  2. عمار یاسر، چهرۀ وثیق و یار همیشگی علی علیه السلام در جنگ صفین با سن 92 یا 93 سالگی فرماندهی بخشی از لشگر مولایش را بر عهده داشت که بعد از رشادت های مثال زدنی به شهادت رسید.. بله، در سن 92 یا 93 سالگی فرمانده بود.
  3. جابر بن عبدالله انصاری، راوی و محدث قابل وثوق جهان تشیّع، از یاران علی علیه السلام  بود که تا زمان امام باقر علیه السلام در قید حیات می زیست. اما با وجود نابینا بودن، تا سن 90 سالگی همچنان فعالیت داشت و در جامعۀ خفقان زدۀ آن روز،  برای شیعیان زمان خود، الگو و منشأء اثر بود.
  4. مسلم بن عوسجه که از اصحاب پیامبر بود و در جنگ های صفین و نهروان و جمل در رکاب علی علیه السلام حضور بی نظیر داشت، با 81 سال سن در صحنۀ عاشورا بسیار خوش درخشید و سرانجام در رکاب مولایش اباعبدالله الحسین علیه السلام به شهادت رسید.
  5. شهید گرانمایه دفاع مقدس، حاج قربان نوروزی از روستای عشرت آباد نیشابور، در سن 105 سالگی از نیروهای واحد تخریب بود. (واحد تخریب، از کارهای سخت و خطرناک جبهه های جنگ بود)
  6. شهید بین المللی ما، سردار دل ها، که پیشتاز تر و شجاع تر از همه دل به دریای خطر می زد و دشمن مقابلش از مخوف ترین، خون آشام ترین و سنگدل ترین چهره های تاریخ بودند؛ در سن 63 سالگی ترس و خستگی را به سخره گرفته بود و رجزهایش آن چنان لرزه بر اندام آمریکا و اسرائیل و داعش انداخته بود که نمونه اش را در تاریخ  بعد از عاشورا کسی ثبت نکرده است.
  7. بسیاری از علما و محققین برجستۀ تاریخ تشیع تا آخرین روز حیات با سن کهولت، خود را خانه نشین نکردند و کار و تلاش علمی را انجام وظیفه می دانستند. به عنوان مثال: علامه حلی، شیخ مفید، علامۀ مجلسی هرکدام به ترتیب تا سن 78 ، 75 و 73 سالگی منشأء اثر بودند و به تعلیم و تعلم اشتغال داشتند.
  8. اما در عصر حاضر، حضرت امام خمینی رحمت الله علیه تا دو هفتۀ قبل از ارتحالش، در سن 87 سالگی، رتق وفتق امور انقلاب را بر عهده داشت و کشور جنگ زدۀ ایران را (با دنیایی از توطئه ها و دسیسه ها) به شایستگی و هوشمندانه مدیریت می کرد و حتی یک لحظه هم خم به ابرو نیاورد.
  9. آیت الله بهجت وآیت الله مصباح یزدی که در 93 و  86 سالگی زندگی را بدورد گفتند، تا دوسه هفته قبل از ارتحالشان، برنامه های علمی، سیاسی و قرارهای مشورتی و معرفتی شان همچنان برقرار بود. به گونه ای که آثار بیماری را غیر از نزدیکان کسی در چهرۀ آن ها نمی دید.
  10. مقام معظم رهبری که عمرش به بلندای آفتاب دراز باد، به عنوان بارزترین نمونه در عصر حاضر است که در سن 82 سالگی همچنان درخشنده است و به جبهۀ انقلاب و مردان مقاومت حرارت و نور می بخشد.

مثال در این زمینه بسیار است. اما من فقط نمونه هایی از اسامی مشاهیر را نوشتم.

و اما این ها را نوشتم تا بگویم که: ما در آموزه های دینی و فرهنگی خود، مقبولیتی به نام بازنشستگی سراغ نداریم و انسان تا زمانی که توان دارد و نفس می کشد، باید اثر وجودی داشته باشد، باید کار کند و در تعیین سرنوشت مادی و معنوی خود و جامعه تأثیر گذار باشد..

بازنشستگی قانونی، برای هیچ کس نمی تواند پایان فعالیت و آغاز خانه نشینی باشد. بازنشستگی دریچه ای است به دنیای جدید، با هدفی تازه و با شرایطی متفاوت که اگر افراد هدف، قدرش را بدانند؛ حتی نیکوتر و با تجربه ای بیشتر از گذشته می توانند برای خود، خانواده و اطرافیانشان مفید و ثمربخش باشند...

آهای 60 ساله های عزیز، فرض کنید هنوز 33 سال برای شما فرصت باقیست که ورزش کنید، تجربه بیاموزید، دانش بیندوزید، مطالعه کنید، جهان را ببینید، روح را صیقل بدهید، خود را بسازید، انرژی ببخشید، دست نیازمندان را بگیرید، حقی را بستانید و خلاصه فرصت دارید تا آماده شوید برای روزی که اگر ندای مصلح بزرگ آخرالزمان را شنیدید، بی درنگ بشتابید و خود را در رکابش جای دهید. ان شاءالله.

۱۳ نظر موافقین ۶ ۰ ۱۹ دی ۰۰ ، ۲۲:۱۵
مرآت