https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

۱۲ مطلب در مهر ۱۴۰۱ ثبت شده است

یک سئوال از علی دایی: حالا که سیر تا پیاز پروندۀ «اسرا پناهی» برای تو مشخص شده و حتی بیشتر از رسانه های محلی جزئیات مرگ ایشان را می دانی؛ چرا، روی حرف دروغ اصرار می ورزی؟ چرا حرفت را برای مردم اصلاح نمی کنی؟ مگه از چیزی می ترسی؟

علی دایی اما در برابر این سئوال سکوت کرده و از پاسخ طفره می رود!

***   ***   ***

در این زمینه با یک جمع نخبگی هفت نفره جدا جدا صحبت کردم. ماحصل این گفت و گو، چند نکته و گمانه بود که به نظرم جالب و تقریباً نزدیک به هم است. بخوانید:

  • اصلاح یک موضع گیری غلط با یه خط عذرخواهی، کار سختی نیست، فقط جگر می خواهد که فکر می کنم علی دایی جگرش رو داره، حالا چرا ایشان حاضر نشده حرفشو پس بگیره؟ باید بگیم که احتمالاً یک جای کار علی دایی لنگ می زنه!
  • من علی دایی رو از نزدیک می شناسم. از شخصیت او شناخت دارم، به نظر من علی دایی در این ماجرا ناشی گری کرده، او اهل این مناقشات کور نبود. به نظرم آخرش بر می گرده
  • معتقدم که علی دایی به دام افتاده و معتقدم که او پل پشت سرش رو خراب کرده و الآن به لحاظ ویژگی قومی، عذرخواهی کردن را دون شخصیت خود می داند.
  • این موضع گیری، اولین تجربۀ علی دایی در بازی های سیاسی است. حالا اگر بخواهد نظرش را اصلاح کنه هزینه اش بالاست و براش گرون تموم میشه...
  • غلط نکنم علی دایی بدجوری سر دوراهی شیطان و وجدان گرفتار شده که تصمیم گیری را برایش دشوار کرده است! ولی او در نهایت به اشتباهش اعتراف خواهد کرد..
  • علی دایی به خاطر اقامت دخترش در لندن و رابطۀ مالی اش در بانک های خارج نگران است! شنیدم پیغام و پسغام از اونور بهش رسیده که اگر از حرفش برگرده، منافع مالی و موقعیت دخترش به خطر می افته.
  • وقتی ایتستاگرام صفحۀ شخصی نیما نکیسا را به خاطر دفاع از میهنش و به خاطر محکوم کردن آشوب های اخیر، حذف می کند، غیر مستقیم یک پیام است از طرف اروپایی ها برای علی دایی که به فکر دخترش و به فکر بلوکه شدن اموالش باشد...

وَالعاقِبةُ لِلمُتّقین...

 

۷ نظر ۲۹ مهر ۰۱ ، ۲۱:۲۰
مرآت

دیشب جایی بودم که یک مسئول کشوری سخنرانی داشت. البته خیلی کم صحبت کرد و بقیۀ وقت را به نقد و پرسش اختصاص داد. چند دقیقه اول به نقد و سئوال شفاهی گذشت، اما چون پرسش گری به صورت چهره به چهره بازدهی نداشت. قرار شد سئوالات و نظرات را مکتوب بنویسیم تا به سئوالات جواب دهد و نظرات را به کارشناسان بسپارد.

من هم چهار فقره یادداشت کوچک نوشتم و با اسم و امضاء به ایشون دادم. یکی از یادداشت ها را به صلاح نمی بینم افشاء کنم. اما سه تای بقیه رو براتون این جا می نویسم:

  1. خیلی از چهره های شاخص نظام، بعد از انقلاب به سرنوشت شخصیت های صدر اسلام دچار شدند. یعنی همان طور که اشرافیگری، جمعی از اصحاب رسول الله را دنیا زده کرد، کارگزاران ما هم در جایگاه مسئولیت خود به سمت رفاه طلبی و اشرافی گری لغزیدند. در نتیجه نه تنها خود و خانواده هایشان، بلکه دیگران را هم به طمع انداختند و آرام آرام جایگاه مسئولیت و خدمتگزاری را تبدیل به پست و مقام کردند تا به رفاهیات بیشتری دست یابند. و امروز، بزرگترین آفت نظام، همین روحیۀ اشرافی گری و رفاه زدگی مقامات است. لذا اگر می خواهید به مردم خدمت کنید، به صورت عملی باید با این پدیدۀ شوم مبارزه کنید و مبارزه را هم ابتدا از خودتون شروع کنید...
  2. دولت باید از تصمیم گیری های شتاب زده پرهیز کند، چون هر تصمیمی که مبتنی بر آینده نگری نباشد و به اثرات امنیتی و اجتماعی آن توجه نشود، حتماً تخریبی  یا آسیب زا خواهد بود...
  3. رئیس جمهور نباید به خودش، به معاونانش و به وزیرانش اجازه دهد که نقش ایدئولوگ را بازی کنند. این کار ماهیتاً نوعی ظلم و تعدی محسوب می شود و با وظیفۀ دولت منافات دارد. ما دولت را بالاترین مقام اجرایی کشور می دانیم و معتقدیم که یک دولت، وقتی موفق است که بتواند فقط مجری خوبی باشد، نه ایدئولوگ. کار دولت تئوری سازی و تئوری پردازی نیست. کار دولت، اجرای قانون است. شناخت نارسایی هایی قانون است، دولت باید راه را برای رونق کسب و کار مردم و برای پیشرفت کشور تسهیل کند. دولت باید با کسانی که در مسیر قانون سنگ می اندازند، برخورد جدی داشته باشد...

 

پ.ن: آخر نامه هم این سه بیت از حافظ را اضافه کردم:

شهر خالیست ز عُشّاق بُوَد کز طَرَفی           مردی از خویش برون آید و کاری بکند

کو کریمی که ز بزمِ طربش غمزده‌ای           جرعه‌ای دَرکشد و دفعِ خُماری بکند

   یا وفا، یا خبرِ وصلِ تو، یا مرگِ رقیب     بُوَد آیا که فلک زین دو سه کاری بکند؟

۱ نظر ۲۷ مهر ۰۱ ، ۲۲:۲۷
مرآت

ریحانه سادات، بعد از این که کلاس دانشگاه تشکیل نشد، به سمت خانه حرکت کرد... در ایستگاه مترو تک و تنها منتظر قطار نشسته و سرش توی گوشی موبایلش بود. اما ناگهان از بین تعدادی یاغی و باغی، یک خانم  فتنه گر بی حجاب به سمت او آمد و مغرورانه ازش پرسید:

دانشجو هستی؟

- بله دانشجویم.

چرا چادر داری!

- خب دوست دارم چادر داشته باشم.

زودباش چادرت را بردار وگرنه اونهایی که اونجا می بینی، خودتو و چادرتو تیکه تیکه می کنن!

- عوضی گرفتی خانم! غلط می کنه کسی بخواد چادر منو از سرم برداره!

همین که گفتم!... این دانشجوها عصبانی ان. بیان این جا، بدجوری حالتو می گیرن!

- بهت گفتم، من چادرم را دوست دارم، به شما هم ربطی نداره... همون طور که شما دوست دارین وِل باشین منم دوست دارم حجاب داشته باشم. غلط می کنه کسی بخواد مزاحم من بشه!

ریحانه سادات نگاهی به اون جمع یاغی انداخت و با شجاعت به سمتشون حرکت کرد. انگار عزمش جزم بود برای دفاع از حرمتِ حجاب و رفع مزاحمتِ مُشتی اوباشِ دانشجو نما. گوشی موبایلش را داخل کیف گذاشت و کیفش را روی صندلی انداخت و تمام قد به سمت شورشی های آشوب طلب رفت. از اون طرف هم چند نفر دختر بی حجابِ جیغ و جلف جلو آمدند...

هیچ چیزی قابل پیش بینی نبود. عده ای از جماعت حاضر در مترو هم که شاهد شکل گیری ماجرا بودند، تقریباً به دودسته فعال و منفعل تقسیم شدند. منفعل ها را دیدم که قبل از شروع درگیری ایستگاه را ترک کردند و مابقی جماعت هم که تعدادشون تا 15 نفر می رسید، ماندند تا در صورت لزوم نقش خود را بازی کنند...

ریحانه سادات ایستاد تا اگر قرار است درگیری رخ دهد، شروعش از طرف او نباشد. خانم گنده لات که همچنان نعره می کشید و حرف های تحریک آمیز می زد، جلو رفت و آستین چادر ریحانه را کشید و آتش درگیری را روشن کرد. با این کار، تمام دخترهای بی حجاب، که ظاهراً با هدف درگیری اون جا ایستاده بودند، به سمت ریحانه سادات هجوم آوردند و با او گلاویز شدند. یکی با مشت، یکی با لگد، یکی با هورا کشیدن و یکی هم با فحاشی و دریدگی زبان، زهر خودش را می ریخت. ریحانه سادات اما بعد از چند لحظه که مشت و لگد و فحاشی را تحمل کرده بود، ناگهان از لاک دفاعی در آمد و چند تا سیلی ناب حوالۀ دخترک فحاش کرد. جوری که جوّ مترو کاملاً متشنج و نا آرام شد و در همین لحظه، قطار هم وارد ایستگاه شد...

من که از نزدیک شاهد این ماجرا بودم، یهو متوجه شدم که محرّک اصلی و بقیه اراذل و اوباش از صحنه گریخته اند. اما دخترک مهاجم هنوز توی چنگ ریحانه سادات گرفتار بود و طعم جسارتش را می چشید..

لحظه ای بعد، که مسافران درحال سوارشدن به قطار بودند، سه نفر خانم، من و یک آقای دیگر جلو رفتیم و وساطت کردیم تا غائله را پایان دهند. اما ریحانه سادات حریفش را همچنان می چلاند و او را به عذرخواهی وادار می کرد. سرانجام چند نفر از انتظامات مترو که حادثه را از طریق دوربین ها رصد می کردند؛ به محل درگیری آمدند و ریحانه سادات و حریفش را به اتاق پلیس هدایت کردند...

وقتی رفتم کیف ریحانه سادات را تحویلش بدهم دیدم محرک اصلی ماجرا و سه نفر دیگر از خانم های آشوبگر مثل آدم های مضطرب روی صندلی اتاق پلیس نشسته اند و با یک روسری موقتی سرشون رو پوشانده اند.

منم برای این که حق ریحانه سادات ضایع نشه، همان جا مشاهدات و شنیده هایم را نوشتم و تحویل پلیس دادم. بعد از من هم، یک خانم و آقای دیگر آمدند تا به آن چه دیده بودند شهادت دهند...

 

+ این حقیقت بود، داستانش نپندارید...

 

۱۷ نظر ۲۳ مهر ۰۱ ، ۲۰:۴۲
مرآت

غفلت در نگاه قرآنی، با ظاهر بینی انسان رابطه و اثرپذیری مستقیم دارد. گویی که ظاهربینی پایۀ نافهمی و گمراهی است و گویی که ظاهربینی هرگز به ژرف اندیشی و حقیقت جویی منتهی نمی شود.

شاهد مثال: یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ. (سوره روم،آیه 7) آنها فقط ظاهری از زندگی دنیا را می‌دانند، و از فرجام آن غافلند!

بیان چهار ویژگی برای غافلون: 1- بی ادراکی 2- سطحی نگری  3- هدایت ناپذیری 4- گمراهی.

شاهد مثال: وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَ الانْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالانعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ. (سوره اعراف،آیه 179) و قطعاً پایان کار بسیارى از جنیان و آدمیان دوزخ است. چرا؟

  • چون دلهایشان فهم نمی کند (بی ادراکی)
  • چون از چشم هایشان بصیرت زاده نمی شود (سطحی نگری)
  • چون گوش هایشان از شنیدن سخن حق طفره می رود. (هدایت ناپذیری)
  • چون هم سطح چهارپایان هستند (یعنی فاقد درک و شعورند) و بلکه گمراه‏ تر از چهارپایان. چرا؟ چون دچار ظاهربینی و غفلت هستند.

و بدین سان پروندۀ افراد ظاهربین و سطحی نگر، با حکم و قانون الهی به مُهر غفلت ممهور و مختومه اعلام می شود:  

شاهد مثال: أُولَئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصَارِهِمْ وَ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴿نحل ۱۰۸خدا بر دل های آن ها و بر گوش و چشم آن ها مُهر نهاده و آن ها را در زمرۀ غافلان رها خواهد کرد.

و اما نتیجه: نتیجه این که خداوند بعد از مختومه شدن پروندۀ غافلون، بلافاصله حکم را انشاء می فرماید: لاجَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الآخِرَةِ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿نحل ۱۰۹  فرجام کار غافلانِ ظاهربین، بسیار خسارت بار است و روز رستاخیز، آن ها در زمرۀ زیان کاران خواهند بود...

 

 

پ.ن: دعایی از امام سجاد علیه السلام برای نجات از غفلت  --> اللّهم صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ٱجْعَلْنا مِنَ ٱلَّذینَ غَلَقُوا بابَ ٱلشَّهْوَةِ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ ٱسْتَنْقَذُوا مِنَ ٱلْغَفْلَةِ أنْفُسَهُمْ .

۳ نظر ۱۶ مهر ۰۱ ، ۱۹:۵۴
مرآت
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۵ مهر ۰۱ ، ۲۱:۳۴
مرآت

 

منتظران ظهور قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف همان مؤمنان حقیقی اند که در صراط المستقیم حق به انجام «اَفضل الاَعمال» مفتخر هستند. همان هایی که در غیبتِ امام خویش، از پای نمی نشینند و در مسیر مبارزات حق طلبانه، با هیچ حیله و بهانه ای مغلوب استکبار نمی شوند و به دام فتنه ها گرفتار نمی آیند...

 

۱ نظر ۱۵ مهر ۰۱ ، ۱۷:۴۲
مرآت

چند روزی هست که برای خودم زیادی کار تراشیده ام. روزها به کارهای جاری و همیشگی مشغولم و شب ها مثل آشوبگران، با بعضی از دوستان همدل، کف خیابان را گز می کنم. کار ما در شب گردی ها این است که با یک سری آدم ها که ریگی به کفش ندارند، حرف می زنیم و استدلال می کنیم تا شاید یک نفر را از ادامۀ آشوب های بی منطق منصرف کنیم. البته در این میان، بارها مشت و لگد هم نوش جان کردیم. فحش و ناسزا و حرف های رکیک حیوانی هم که متأسفانه مثل نقل و نبات نثارمون کردند.

اصولاً در فرهنگ دینی و ملی ما، شنیدن حرف های رکیک و تحمل آن مرسوم نیست. اما من معتقدم که در مسیر روشنگری آدم ها می شود این شرایط تلخ و غیر انسانی را هم تحمل کرد. به همین دلیل ناسزاها را فعلاً تحمل کردیم تا ان شاءالله به مرور زمان همه را به فراموشی بسپاریم. البته یقین دارم که در مقابل شهیدان عزیز که خون پاک شان را برای حفظ دین و ناموس این سرزمین نثار کردند؛ شنیدن چهارتا ناسزا از یک هموطن، چندان کار دشواری نیست. به همین دلیل اگرچه گفتن و شنیدن این حرف های زشت را برازندۀ شأن هیچ شهروندی نمی دانم، اما تحملش را به خاطر اصلاح رفتار هموطنم، همیشه یک ضرورت عقلانی می دانم و معتقدم که این، حداقل کاری است که می توانم انجام دهم.

اما پریشب بر حسب تصادف با یک خانم و آقای زیادی روشنفکر مواجه شدم که متأسفانه جز حرف زشت زدن و توهین به مقدسات ملت، چیز دیگری بلد نبودند. جملۀ کلیدی شان این بود که می گفتند «این حرکت مردم، یک انقلاب فرهنگی تمام عیار است و ما تا آخر پای حرف مان می ایستیم» بعد هم برای این که با من مقابله کنند؛ عریان ترین واژه های رکیک را حواله ام کردند که محترمانه ترینش گاو و گوساله و گوسفند و لاشخور بود! اما من به احترام ایرانی بودن این خانم و آقا، پاسخم فقط چند سئوال بود که لابلای پرخاش های آن ها مطرح می کردم و البته جواب مناسبی هم نشنیدم. سئوال های من این ها بود:

این چه فرهنگی است که قرآن را به آتش می کشد؟ این کدام فرهنگ است که اجازه می دهد مسجد را به آتش بکشند؟ این چه فرهنگی است که پیروانش حجاب از سر زن مسلمان بر می دارند و او را به باد کتک می گیرند؟ کدام فرهنگ می گوید آدم بی گناه را زنده زنده بسوزانید، کدام فرهنگ است که استدلال و منطقش فقط فحش و لگد و توهین است. کدام فرهنگ می پسندد که روی زن حامله دست بلند کنند و باعث قتل او و فرزندش شوند. آیا بدن نمایی و تن فروشی زنان فرهنگ است؟ آیا سوزاندن درختان خیابان و غارت اموال عمومی فرهنگ است، آیا هم آغوش شدن دختر و پسر و رقص زن و مرد به صورت دسته جمعی در کوچه و خیابان، فرهنگ است؟ آیا عریان شدن زن ها در ملأء عام و نمایش فیلم آن در رسانه ها، نشان فرهنگ است؟!

و در آخر بهشون گفتم اگر این ها فرهنگ محسوب می شود، بهتر است هرچه مدال افتخار داریم به گردن گرگ و الاغ و خوک بیاویزیم و ریاست دانشگاه هایمان را به آن ها بسپاریم...

 

+ به تلافی این گستاخی و بی شرمی، داستان متفاوت دیگری دارم که مربوط به دیشب است! اگر فرصت شد حتماً می نویسم.

۹ نظر ۱۲ مهر ۰۱ ، ۱۵:۲۹
مرآت

انتخاب و گرایش های رفتاری انسان، اگر مبتنی بر معیارهای الهی باشد، حتماً ارزشمند و سازنده است و می تواند مستوجب تحسین و تبریک باشد. اما انتخاب های مغایر با ارزش های الهی، حتی اگر نتیجۀ مطالعه و کاوش های عقلی هم باشد، از نظر من تعالی بخش و ارزشمند نیست و نمی تواند قابل تمجید و ستایش باشد...

 

 

+ انسان ها همه حق انتخاب دارند. اما هرکس باید نتیجۀ انتخابش را بپذیرد و پاسخگوی انتخابش باشد...

 

پ.ن: بداهه نویسی :)

۵ نظر ۰۸ مهر ۰۱ ، ۲۳:۳۹
مرآت

با عرض پوزش از خانم های محترم! چندتایی بلاگر خانم را می شناسم که به دلیل ناکامی و شکست در همسریابی و به دلیل تنگناهای زندگی مجردی، تصمیم گرفتند به صف معترضین قلم به دست فضای مجازی بپیوندند و با نوشتن یادداشت های معترضانه، عقده هایشان را سر حکومت خالی کنند. یکی از این خانم ها می گفت معلم و اهل قلم است و در همین چندروز گذشته از طریق یک ویدئوی آموزشی آموخته است که چگونه راست و دروغ را به هم ببافند و چند کلامی از بی عداتی و ناکارآمدی علیه حکومت بنویسد تا به قول استادش بتوانند این همه جنایت و غارت های وحشیانه را به نفع دشمنان این مرز و بوم لاپوشانی کنند. جالب این جاست که این خانم محترم حاضر نبود به هیچ قیمتی بپذیرد که راه عقده گشایی و جبران ناکامی های زندگی اش این نیست که آشوب ها، غارت ها، جنایت ها و خون های ریخته شده را وجاهت ببخشند! اما وقتی فهمید دو نفر از دوستانش از ادامۀ کار جا زده اند و فلان لیدر شورشی هم از ایران گریخته، بی درنگ نوشته هایش را حذف کرد و حالا به قول خودش در کنج خانۀ بابا روزۀ سکوت گرفته است.

و جالب تر این که تا قبل از این ماجرا هیچ کس نمی توانست به این نویسندۀ محترم فمنیست و دوستانش بفهماند که دلیل مجرد ماندنشون، زیاده خواهی خودشون و خانواده هایشون بوده، نه حکومت! اما حالا، به جای جوسازی و شرارت، شخصاً تصمیم به جبران گرفته و می خواهد تفکرات گذشته اش را اصلاح و ناکامی هایش را به شادکامی تبدیل کند.

 

+ به نظرم، این روحیۀ بازیابی و خودیابی در اکثر افراد ایرانی وجود دارد که وقتی می فهمند دچار لغزش شده اند و کسانی دارند از وجود آن ها به نفع جریان های ناسالم سیاسی سوء استفاده می کنند، فوراً برائت می جویند و به مسیر صحیح بر می گردند...

 

پ.ن: بنده به سهم خودم بیداری و شجاعت این خانم محترم را تحسین می کنم و برای دوخانم دیگر آرزوی موفقیت دارم. امیدوارم باز هم شاهد چنین رویکردی در آتش بیاران معرکه آشوب ها و شرارت ها باشیم.

۲ نظر ۰۶ مهر ۰۱ ، ۲۱:۱۸
مرآت

بگو مگو ها و آشوب های اخیر نشان از این دارد که جامعه دچار دوقطبی موافق و مخالف شده و خانواده ها و فامیل و همسایه به جان هم افتاده اند. پسر در مقابل پدر، برادر در مقابل برادر، دوست در مقابل دوست و همسایه در مقابل همسایه قرار گرفته و در سطحی بالاتر جامعه به شکاف سیاسی و اعتقادی گرفتار شده است...

و کیست که نداند نتیجۀ این انشقاق سیاسی و اعتقادی، علیه امنیت ملی کشور و به نفع اهداف سیاسی و افتصادی بیگانگان خواهد بود...

 

+ خدا کند آنهایی که تحریک به مبارزه می شوند، حداقل یک واحد الفبای مبارزه را خوانده باشند و بدانند که نباید دین و اخلاق و شرافت و انسجام ملی خود را و آرامش و امنیت وطن مادری شان را ناشیانه به نفع بیگانگان مصادره کنند...

۵ نظر ۰۵ مهر ۰۱ ، ۲۳:۲۳
مرآت

کاری که آشوب گران و آدم کش ها در این چند شب گذشته انجام دادند، نتیجه اش برای ملت ما این ها بود:

  1. ویرانی و غارت اموال و سرمایه های ملت در چندین شهر کشور .
  2. کشته شدن تعدادی پلیس، تعدادی مأمور امنیتی و تعدادی آدم های بی گناه که خانواده هایشان داغدار و عزادار شدند.
  3. مجروح شدن عده ای آدم باگناه و بی گناه.
  4. آتش زدن قرآن به عنوان بی سابقه ترین حرمت شکنی در کشور.
  5. توهین به مقدسات و آتش زدن پرچم جمهوری اسلامی.
  6. هیاهو و جنجال عده ای هوس باز بیگانه پرست.
  7.  صحنه گردانی معدودی سلبریتی های شکم سیر.
  8. خوشحالی شاهزاده های سعودی و شادمانی صهیونیست ها و خندیدن به ریش ایرانی ها.
  9. توقف تلاش های تیم مذاکره کننده ایرانی برای احیای برجام و رفع تحریم ها.
  10. به حاشیه رفتن اثرات عضویت ایران در نشست سران کشورهای عضو سازمان همکاری شانگهای
  11. تضعیف حکومت و تنها گذاشتن رئیس جمهور در مجمع عمومی سازمان ملل (درست در زمانی که رئیس جمهور در مجمع عمومی سازمان ملل در حال سخنرانی و ملاقات با سران حکومت ها بود و نیاز به اقتدار و حمایت مردم داشت)

اما چیزی که در حوادث این روزها مغفول و مفقود بود و اصلاً دیده نشد، یک چیز بود:

  • مطالبات حقیقی مردم که در طوفان آشوب ها و شرارت ها ناپدید شد!

 

+ کاش مصلحت سنجی را خوب بلد بودیم. کاش موقع شناس بودیم. کاش اهل تشخیص بودیم و خیرخواه و بدخواه خودمون را بهتر می شناختیم. کاش در عصر رسانه های رنگارنگ و در روزگار فتنه و نیرنگ، راه صحیح اعتراض کردن را بلد می شدیم، کاش راه صحیح مطالبه گری را می آموختیم و فریب بی بی سی فارسی و سعودی و منافقین و کومله های خون آشام را نمی خوردیم...کاش اجازه نمی دادیم، خواسته های به حق مان دستاویز مطامع دشمنان شود...

خدایا ما را ببخش که باز هم زمستان تمام شد و روسیاهی به ذغال رفتار ما ماند!

 

۷ نظر ۰۳ مهر ۰۱ ، ۲۲:۲۶
مرآت

گاهی وقت ها، رفتار اشتباه یک عنصر سیاسی و اجرایی در درون حاکمیت، می تواند سبب رنجش و مآلاً موجب بی اعتمادی بخشی از جامعه به حکومت شود. در چنین مواردی معمولاً تنها راه کاهش آلام دردهای مردم و جلب اعتماد دو باره آن ها این است که به تناسب موضوع، یکی از مسئولان سیاسی یا اجرایی رسماً از فرد یا خانوادۀ رنج دیده و یا از شهروندان مورد نظر دل جویی کند. در واقع، دل جویی کردن در عالم سیاست، یا برای کاهش رنجی است که از ناحیۀ مسئولان متوجه شخص و جامعه شده، یا برای جلب اعتماد عمومی و اطمینان شهروندان به دستگاه سیاسی و حاکمیتی است.

اما این نوع دل جویی کردن یا عذرخواهی سیاسی حاکمان از مردم، تا سه دهۀ پیش، به استناد بعضی فیلم ها، سریال ها و برخی روایت ها فقط در حکومت هایی مرسوم بود که پیرواعتقادات بودا یا شینتو بودند (مثل چین، کره و ژاپن) یعنی در سایر حکومت های جهان مرسوم نبود که مسئولان حکومتی به خاطر ضعف یا اشتباه عملکرد خود از شهروندان شان عذرخواهی کنند.

بر این اساس، در تاریخ حکومت های دنیا نمونه ای نداریم که پادشاه یا رئیس جمهور کشوری بابت اشتباه عوامل حکومتی، از کسی یا از خانواده ای عذرخواهی کرده باشد.  فقط در دهه های اخیر است که به شیوه دیپلماتیک، معدودی دولت ها به طور تلویحی و حساب شده، از دولت دیگر عذرخواهی کرده اند. اما، مصداق عذرخواهی از شهروندان را یا کلاً نداریم و یا آن قدر نادر و کمرنگ است که اصلاً به حساب نمی آید.

اما در جمهوری اسلامی شاهد دو رویکرد متضاد و نا همگن در این زمینه هستیم که یکی کریمانه و مبتنی بر اخلاق است و دیگری موذیانه و مبتنی بر نفاق...

مورد اول، موقعی بود که امام خمینی رحمة الله علیه بعد ازاهمال کاری ها، کج روی ها و بوروکراسی های دولت خائن بنی صدر و تردید افکنی های او و هم کیشانش نسبت به دفاع مقدس، از خانوادۀ عزیز شهدا عذرخواهی کردند...

مورد دوم، اهمال کاری ها، کجروی ها، اختلاس ها، سوءاستفاده ها، سوءمدیریت ها، تبعیض ها، خیانت ها، اختلاف افکنی ها و وادادگی بعضی دولتمردان، روحانیون و منتخبان ملت در سال های 70 تا 99 بود که نه تنها هیچ مقام سیاسی و هیچ مسئول اجرایی از بابت آن عذر خواهی نکرد، بلکه در پاسخ به مطالبات مردم، فرافکنی فرمودند و دهان کجی به مردم دادند...

مورد سوم، واقعۀ مشکوک همین روزهای اخیر بود که اگرچه اصل موضوع هنوز در هاله ای از ابهام است، اما، مقامات اصلی کشور، بالاتر از حد لالیگا :) نسبت به آن واکنش نشان دادند و دو قبضه وچند قبضه از خانوادۀ مورد نظر دل جویی کردند. مثلاً رئیس قوۀ مجریه شخصاً با خانوادۀ متوفی تماس می گیرد و با آن ها ابراز همدردی می کند و همزمان به وزیر کشور دستور پیگیری موضوع را می دهد، محسنی اژیه رئیس قوۀ قضاییه هم ضمن ابراز همدردی با خانواده امینی، به پزشک قانونی و به واحدهای قضایی تحت امر خود دستور پیگیری تا حصول نتیجه را می دهد و رئیس مجلس هم به نوبۀ خود در صحن علنی مجلس رسماً پیام دلجویی و همدردی را قرائت می کند و کمیته حقیقت یاب را برای بررسی موضوع تشکیل می دهد...

اما من این ها را نگفتم که بخواهم کسی را ستایش یا کسی را تبرئه کنم. فقط از این باب مطرح کردم که بگویم: در همۀ کشور ها وقتی یک مقام مسئول درجۀ دوم یا سوم دولتی بابت یک حادثه عمد یا غیر عمد از شهروندان عذرخواهی می کند، ماجرا خاتمه می یابد. اما در حادثۀ اخیر با این که این موضوع ربط وثیقی با شخص رؤسای سه قوه ندارد، اما می بینم که تمام ارکان سیاسی، قضایی و اجرایی نظام در بالاترین سطح ممکن که در تاریخ حکومت های دنیا بی سابقه است، وارد ماجرا شده و رسماٌ به نفع خانوادۀ متوفی اعلام موضع می کنند، اما انگار شرایط اینجا با همۀ عالم فرق می کند. انگار هنوز عده ای دایۀ مهربان تر از مادر و کاسۀ داغ تر از آش هستند که بی مهابا و بی هیچ منطق حقوقی همچنان بر طبل خشونت ها، غارت ها، کشتارها و خسارت ها می کوبند! و این چیزی نیست الا این که ثابت می کند این افراد و آشوبگران خیابانی، داغدار مهسا امینی نیستند، بلکه فقط از او بهانه ای ساخته اند برای منافع سیاسی بیگانگان و برای حذف قرآن و آموزه های اسلام از این کشور...

۶ نظر ۰۱ مهر ۰۱ ، ۲۱:۱۱
مرآت