برای خانم بیان، برای غزه
رسم اغلب خبرنگاران این است که پیام های مهم و آنی خود را در مواقع حساس، برای انتشار سریع و وسیع در سطح جهانی به صورت توئیت منتشر می کنند...
خانم بیان یک خبرنگار فلسطینی و ساکن غزه است که چند روز پیش در یک توئیت پیام عجیب خود را اینجور به جهان مخابره کرد:
«من بیان هستم، ۲۷سال در شهر زیبای غزه زندگی کردم و امروز شاید آخرین روز حیات من در این جا باشد. من و خانوادهام تصمیم غلط روز نکبت در سال ۱۹۴۸ را تکرار نمیکنیم و خانه خود را به سمت جنوب ترک نخواهیم کرد. همه ما تا آخرین نفس به فلسطینی بودن خود افتخار میکنیم.
من جهان را از شرق تا غرب به خاطر آنچه بر سر ما میآید نمیبخشم و امیدوارم عکسهای ما تا پایان عمر، شما را آزار دهد»
من نمیدانم کاربران دنیا نسبت به این توئیت چه واکنشی داشتند؟ و خبر هم ندارم که این خبرنگار عزیز و مظلوم الآن کجا و در چه وضعیتی است. فقط یادمه وقتی این توئیت را خواندم خیلی غم روی دلم نشست و قلبم شدیداً به درد آمد. اما چون کاری از دستم ساخته نبود. فقط اشک ریختم و خودم را مستحق نفرینش دانستم. بعد هم برای او و مظلومان فلسطینی دعا کردم و این بیت از حضرت حافظ را برای غزه و اهالی مقاوم غزه خواندم:
به صبر کوش برادر که حق رها نکند...
چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی...
نحن قادمون انشاءالله.
چون راه این خبرنگار و آرمان مقدس او قابل ستایش است، این رباعی از مولوی را هم در مورد او و خودم بعنوان مخاطب او بی ربط نمیدانم.
زندان تو از نجات خوشتر باشد
نفرین تو از نبات خوشتر باشد
شمشیر تو از حیات خوشتر باشد
ناسور تو از نوات خوشتر باشد...