خسوف 30 ساعته بیان
bloog.ir
پایان یافت
(0!0)
امروز پنج نفر خانم بیحجاب آستین کوتاه، با دوتا سگ، ایستاده بودند توی پارک و داشتند در بارۀ انگیزۀ قاتل شهید آیت الله سلیمانی اظهار نظر کارشناسی میکردند! یکیشون با ضرس قاطع میگفت که ایشون رفته بوده بانک سه ملیارد از شش میلیارد پس اندازش را بگیره، بعد نگهبان بانک براش سئوال میشه که چرا این آخوند باید شش میلیارد تومان سپرده داشته باشه و او هیچی نداشته باشه! به همین دلیل نگهبان بانک عصبانی میشه و میزنه ایشون رو میکشه!... بعد هم ادامۀ تحلیلها و اظهار نظرهای سیاسی
بگذریم که روی آستین دو نفر از این خانمها هردو طرفش پرچم آمریکا و روی تیشرت یکی دیگهشون پرچم انگلیس نقش بسته بود!
بگذریم که طبق گفتۀ خودشون، هر سگ حداقل 40 میلیون تومان براشون آب خورده و نگهداری هر سگ هم روزانه 80 تا 100 هزار تومان براشون هزینه داره!
*** *** ***
+ یک استاد جامعه شناسی دانشگاه آزاد میگفت بیحجابی معلول مشکلات اقتصادیه! میگفت بیحجابی معلول گرانیه و میگفت بی حجابها درد زندگی دارند!
- بهش گفتم، اینها همه از برکت یک چیز است: اینستاگرام و سواد رسانهای بالا!
- گفت آقامرآت اینقدر تیکه ننداز.
- من: صدبار گفتم، بازهم میگم، آدم وقتی اینستاگرام داشته باشه، یعنی همه چی داره. هم فرهنگ، هم سیاست، هم اقتصاد، هم دانش، هم بینش، هم تمدن، هم جامعه شناسی، هم جرمشناسی، هم خودستایی، هم خودبینی، هم شهرتطلبی و هم تخصص توهّمپردازی!!
و در ادامه: اصلاً ملتی که اینستاگرام داشته باشه، همه چیزش تکمیله، امنیت، اقتصاد، غیرت، عزت، خودباوری، سلامت، شادابی، وطندوستی، ادب، حقشناسی، رضایتمندی، امید به زندگی... و مخصوصاً پرواز درعالم هپروت!!
به نظر شما این جور نیست؟ :)
ازدواج هم مثل خیلی از کارها قِلِق دارد. مهندسی دارد و مهارت لازم دارد. اگر دختر خانمهای گل و آقا پسرهای نازنین، قلق ازدواج را بلد نباشند، انتخابشان ناهمگون، مسیر زندگیشان ناهموار و ادامۀ راهشان تلخ و نا آرام خواهد بود. اونهایی که میخواهند فرجام زندگی شان به ناکامی نینجامد. لازم است فراتر از احساسات میانتهی و به دور از عشقهای کاذبانه، به ازدواج سالم بیندیشند. باید پیشنیازهای درس ازدواج را پاس کنند و مبانی زوجیت را خوب بشناسند و آنگاه به سراغ ازدواج بروند...
*** *** ***
آقای مهدی عباسی، طلبۀ خوشکیش و نیکاندیش قم، کتابی نوشته است به نام «نبض ازدواج را بگیرید» این کتاب در 94 صفحه با قطع جیبی چاپ شده و تقریباً بدون پیرایه و به دور از بعضی آموزه های ناچسبِ روانشناسی های نوظهور، فرایند یک ازدواج موفق را به تحریر کشیده است. خواندن این کتاب قبل از ازدواج، سیستم خِرَد ورزی و تعقل و عشقبازیِ جوان ها را در برابر هجوم بدافزارها و ترس افزارها و باج افزارهای ناشناخته ایمن می سازد :))
+ تا حالا سی و چند نسخه اش را به جوان های خوب هدیه داده ام. بحمدالله همه راضی بودند.
++ نسخۀ کاغذی این کتاب در تهران و شهرستان ها کمیاب شده. اما در قم دست یافتنیتر است.
پ.ن: بیاییم ازدواج های شرعی و آسان را دریابیم، قبل از آنکه سرطان بدخیم ازدواج های سفید، شهرنشینهای جامعه را درنوردد و به نقطههای دورتر برسد.
چند سالی هست که هر تازه عروس و تازه دامادی در بین اقوام و همسایگان و آشنایان برای وام ازدواج به ضامن نیاز داشت، خودم ضمانتش را قبول میکردم و روی کسی را زمین نمی زدم. اما بعد از مدتی سقف ضمانت هایم بالا رفت و به این فکر افتادم که اگر به هر دلیلی آقا یا خانمهای وام گیرنده از عهدۀ بازپراخت اقساط بر نیایند، حداقل خودم باید توان بازپرداخت اقساط آنها را داشته باشم. به همین دلیل موقتاً ضمانت های خودم را متوقف کردم. اما برای این که از فیض ضامن شدن محروم نمونم؛ همسر بانو و بعد هم دوست و رفیق و فامیل را ترغیب می کردم تا ضمانت ها را بپذیرند... به قول جلالالدین محمد بلخی:
تو غرقۀ وام این قماری
ما وام گزار این قماریم :)
دیروز که داشتم تعداد ضمانت ها را بررسی می کردم، بحمدالله آمار خوبی به دست آمد: 7 عروس و 4 داماد با ضمانت خودم. 4 عروس با ضمانت همسر بانو و 18 عروس و داماد هم با ضمانت افراد نیکوکار وام ازدواج دریافت کرده اند...
اما این روزها، به دلیل کملطفی معدودی وام گیرندههای عزیز، متأسفانه اعتماد عمومی کاهش یافته و بعضی افراد بازاری و کارمند، حاضر به قبول ضمانت وامها نیستند. درحالی که به نظر من لذتی در ضامن شدن وجود دارد که حتی به خسارتش هم می ارزد. پس اگر براتون ممکنه، لطفاً از قبول ضمانت برای عروس و دامادهای نازنین طفره نروید.
و البته خودم در شرایط نامناسب اقتصادی، به بعضی تازه ازدواج کردههای عزیز حق میدهم؛ اما از همۀ عروسخانمها و آقادامادها برادرانه خواهش می کنم برای حفظ اعتماد عمومی جامعه و ترغیب آدمها به کار خیر، تلاش کنند در موعدهای مقرر، اقساطشون را پرداخت کنند تا سایر عروس و دامادهای عزیز هم از این امکان مالی بهره مند شوند.
نکته: از دوستان و همراهان عزیزی که برای پست قبل نظر نوشتند تشکر می کنم. اما به دلایلی پست را رمزدار کردم و نظرات را هم عدم نمایش زدم. لطفاً پذیرا باشید...
میان خواب و بیداری شبی دیدم خیال او
از آن شب واله و حیران، نه در خوابم نه بیدارم
*
*
دو رنگی در میان ما به یک بار آن چنان گُم شد
که غیر از نقش یکرنگی نه او دارد، نه من دارم :)
*
*
تقدیم به همسر مؤمن و محبوب زندگیام که فرصتهای معنوی سحرهای رمضان را مرهون مصاحبت و همصدایی خالصانهاش میدانم. حظ عرفانیاش وافر و عطر معنوی سحرگاهان گوارایش باد...
عید سعید فطر، روز جشن بندگی و عرفان را به بیانیهای عزیز و همراهان وبلاگی ام صمیمانه تبریک میگم...
+ قصد سفر داشتیم. اما گذاشتیم برای بعد از نماز عید فطر در مصلای تهران به امامت مقتدا و مولایمان خامنهای عزیز، به نیابت از حضرت مهدی موعود عجلالله تعالی فرجهالشریف...
پ.ن: شعر از جناب اوحدی مراغهای.