جمعه, ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، ۰۶:۱۹ ب.ظ
وَ تَنَقُّلاتِ الْأَطْوارِ...
إِلٰهِى عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الْآثارِ وَتَنَقُّلاتِ الْأَطْوارِ، أَنَّ مُرادَکَ مِنِّى أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَىَّ فِى کُلِّ شَىْءٍ حَتَّىٰ لا أَجْهَلَکَ فِى شَىْءٍ.
إِلٰهِى کُلَّما أَخْرَسَنِى لُؤْمِى أَنْطَقَنِى کَرَمُکَ، وَکُلَّما آیَسَتْنِى أَوْصافِى أَطْمَعَتْنِى مِنَنُکَ؛
ای معبودم، از آمد و شد نمادها و نشانهها و تغییر پدیدهها دانستم که میخواهی درهرچیزی خود را به من بشناسانی تا در هیچشرایطی نسبت به تو جاهل و غافل نباشم...
پروردگارا، هروقت از فرومایگی خودم خجالت میکشم و نمیتوانم با تو سخن بگویم، عطای بیانتهای تو جرأت حرف زدن به من میدهد و هروقت عملکرم مرا ناامید میکند، نعمتهای تو دوباره مرا برمیانگیزد؛
هنوز سرمستم از جام نیایش مولای عشق در صحرای عرفات.
پ.ن: ترجمه از خودم
۰۴/۰۳/۱۷
همینجور یهویی،
از مولوی:
هله صدر و بدر عالم منشین مخسب امشب
که براق بر در آمد، فاذا فرغت فانصب
چو طریق بسته بودست و طمع گسسته بودست
تو برآ بر آسمانها بگشا طریق و مذهب
نفسی فلک نیاید دو هزار در گشاید
چو امیر خاص اقرا، به دعا گشاید آن لب...