https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

 سلامی جانانه به مولایش داد و مولا با جوابی مهربانانه یادگار برادر را بویید و عوض پدر او را بوسید. او که از خرد سالی، نزد عمویش رشد کرده بود و در کنار علی اکبر رشادت آموخته بود، اینک، ماهپاره ای سیزده ساله است با چهره ای زیبا و با چشمانی دل ربا...!

در آن نیمروز پر از داغ و درد، چند لحظه ای در آغوشِ امن حسین، به شوق گریست و لختی بعد، سرمست از بادۀ محبتِ امام، به نگاهِ مهرِ او نگریست که پر از غم و غربت و اشک بود. زبان بر محور ادب به تکلم گشود که عموجان:

- عنایتی کن. سورۀ صبرم به سر رسیده است!

- عزیز دلم، یادگار برادرم! بگو چه می خواهی؟

تمام خواسته اش این بود که امام، اجازۀ جهادش دهد!

- قاسمم، یادگار برادرم! دلم به رفتن تو رضا نمی دهد. دل کندن از تو برایم سخت است. چگونه اجازۀ میدانت دهم؟

قلب مردانۀ قاسم لختی از غصه شکست و گوهر اشک بر چهرۀ زیبایش نشست. گریست، اما آرام نگرفت. دوباره بر دستان عمو بوسه زد و مقابل امام به ادب ایستاد. این بار، زانوی التماسش را بر زمین زد و با صدایی اشک آلود عرضه داشت:

عموجان؛ تقاضایم را پذیرا باش و رخصت ده تا دَینم را به دینم ادا کنم...

بیان شوق چه حاجت که سوز آتش دل

توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد

... اسب را زین بست و پا در رکاب گذاشت. با نوازش امام و با دعای اهل حرم، روانۀ میدان شد...  قاسم رفت. در حالی که نگاهِ تمامِ اهلِ حرم، بدرقۀ راهش بود...

رَجَز موجزش، بسیارهَیجایی بود و رقص شمشیرش بسیار تماشایی...

آنجا، بارانِ کمان و نیزه و تیر بود و گَرد و غبار و وحشت و فرار لشگرِ کفر، که از رزمِ دلاورانۀ قاسم حکایت می کرد ...

اما ساعتی بعد، تیغ کینۀ دنیا طلبان، فرق نازکش را شکافت و قاسم در حالی که به خون می غلتید و آخرین نفس ها را می کشید، در آسمانِ سیاه درد، باز هم، مَرهم سبز حسین (ع) را می جُست:

بیا که فرقت تو چشم من چنان در بست

که فتح باب وصالت مگر گشاید باز

۰ نظر موافقین ۴ ۰ ۱۴ مرداد ۰۱ ، ۲۲:۲۰
مرآت

روضه های ادیبانه

«ادب در کربلا» نام یک کتابچه جیبی و مختصر است در 34 صفحه با 12 نکتۀ ارزشمند از وقایع کربلا، به قلم زیبای جناب سید مهدی شجاعی...

 این کتابچۀ زیبا در سال 85 با حمایت سازمان تبلیغات اسلامی و توسط روزنامۀ همشهری در 420000 نسخه چاپ و به صورت رایگان توزیع شده است...

هر یک از روایت های های عاشورایی این کتابچه، به تنهایی یک روضۀ مصفّا و بی حاشیه است که هم دلبری و دلربایی دارد و هم می تواند دل های سخت را به آسانی بلرزاند و بی اختیار اشک ها را جاری کند...

ویژگی دیگر این کتابچه این است که اشکواژه هایش از منابع اصیل و معتبر گرفته شده و روایت هایش از تعریف های دروغین و از تحریف های ابهام آفرین مداحان به دور است، هیچ بیراهه و هیچ پیرایه ای هم در متن زیبایش دیده نمی شود...

جملات آغازین آین کتابجه در مورد بانوی بزرگ کربلا حضرت زینب کبراست (سلام الله علیها) که در همان چند جملۀ اول تعـریفی جامع و مقبول از ماهیّت حقیقی و حقوقی زن را ارائه می دهد و نقش بزرگ پیام رسان کربلا را به کرسی قبول می نشاند.

 

نسخۀ کاغذی این کتابجه ظاهراً نایاب است. اما نسخۀ پی دی اف آن را می توانید به صورت رایگان از اینترنت دریافت کنید...

۲ نظر موافقین ۷ ۰ ۰۸ مرداد ۰۱ ، ۲۲:۴۵
مرآت

باز هم از نفس قدسی ارباب دعا

سـاکن میـکدۀ کوی محـــرّم هستیم.

  

السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبا عَبْدِاللّٰهِ وَعَلَى الْأَرْواحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنائِکَ، 

 

+ محرم، زمین و زمان را در غربت سالار شهیدان علیه السلام می گریاند و در ماتم فرو می برد.

 

++ حرم اباعبدالله علیه السلام کانون دلبری کردن از دلبرانِ عالَم است و انگار فرق میکند با بقیۀ حرم ها!.. این حرم ملکوتی به تنهایی، تمام ارکان شعر و شرع و عرش را در خود جای داده و عقل و عشق و عرفان را یکجا به هم تنیده است. طوری که افتراق و گسست بین آنها تا قیامت ممکن نیست.

 

پ.ن: در عزای امام حسین (ع) اشک ها خریدار دارد. قدر اشک هایتان را بدانید....

 

۴ نظر موافقین ۵ ۰ ۰۷ مرداد ۰۱ ، ۱۸:۰۷
مرآت

تا صبح قضا سهل و سهیلش به که باشد     تا شام قدر رجعت و میلش به که باشد

در بزم وصالش همه کس طالب دیدار        تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.

******

در جادۀ پر پیچ و خم انتظار، هم مرارت باید کشید، هم طعم حادثه های ناگوار را باید چشید. اما یقین باید داشت که در انتظار جمعۀ ظهور، صبوری کردن زیر تیغ و ساطور هم، بسی گوارا و شیرین است...

 

+ همه شرایط را برای پیاده روی اربعین آماده کرده ام. اما، تا یار که را خواهد و میلش به که باشد...

++ ماجرای مباهله بیش از آن که برای مسیحیان نجران درس آموز و عبرت آمیز باشد، هشدار آشکاری بود برای شیخین و بدعت گذاران سقیفه. تا ببینند و بفهمند که لعن و نفرین فاطمۀ اطهر سلام الله علیها و خشم و ناخرسندی علی علیه السلام و اولاد طاهرینش بسی عاقبت سوز و دردناک است و می تواند دودمان خیانت آن ها را دود و خاکستر کند. اما انگار میل به گمراهی، گوهر عقل آن دو را ربوده بود و سرانجام به راهی قدم گذاشتند که ابلیس جلودارش بود! پس صد رحمت به فهم و درک و هوشمندی نجرانیان عزیز...

پ.ن: رباعی از دولتشاه

 

۰ نظر موافقین ۶ ۰ ۰۲ مرداد ۰۱ ، ۲۳:۰۱
مرآت

ولایت و امامت علی علیه السلام طی مراسمی ویژه و منحصر به  فرد در غدیر خم ابلاغ شد. اما در آن زمان مثل امروز عکس و فیلم و دوربین و پیام رسان های هوشمند نبود که صدا و صحنه را ثبت و ضبط کنند و این واقعه را به همۀ دنیا منعکس کنند. آن روزها رسم نبود که رسانه های کاغذی و مجازی چیزی بنویسند و لایک بگیرند و یا مثلاً این انتصاب را استوری کنند و به صاحب مقام تبریک بگویند!! بله هیچی از این خبرها نبود. اما اجرای این مراسم با یک سری تشریفات خاص و با یک سخنرانی ویژه در حضور کاتبان و راویان معتبر به انجام رسید. بعد از سخنرانی هم بسیاری از مردم و سلبریتی های زمان آمدند و در حضور شاهدان عینی به امام برگزیده تبریک گفتند، با او دست بیعت دادند و بدین سان جشن بزرگ غدیر را در تاریخ ماندگار کردند.

اما، از آن روز تا روز شهادت رسول خدا صلی الله علیه وآله فقط 70 روز فاصله افتاد. در این 70 روز هم هیچ اتفاق مهمی رخ نداد که منجر به شهادت یا مهاجرت اصحاب شده باشد. به عبارتی حضرت سلمان و جناب ابوذر و مقداد هنوز در مدینه بودند، ابن عباس و جابربن عبدالله انصاری هنوز حیات داشتند. طلحه و زبیر هنوز باقی بودند، عمار یاسر هنوز زنده بود! که این ها همه از شاهدان موثق غدیر بودند! بعلاوه هنوز صدای «من کنت مولاه فهذا علیٌ مولاه» در گوش مردم دین دار مدینه و سایر بلاد طنین انداز بود و هنوز، حاجی های مدینه در ولیمه های سفر حج، داستان غدیر را برای مهمانان و قبیله های خود با آب و تاب روایت می کردند. اما...

اما بعد از هفتاد روز، حکم جانشینی علی علیه السلام ناگهان به محاق می رود! ناگهان یک شورای فرمایشی تشکیل می شود و زمام امور مسلمین را به فرد دیگری غیر از علی می سپارد! و عجیب تر این که مردم هم در برابر این انحراف دینی و اجتماعی سکوت می کنند و دم بر نمی آورند!!!.

و حالا، ابتدایی ترین سئوال من از تاریخ این است که چرا در این فاصلۀ کم، فرمان رسول خدا صلی الله علیه وآله نادیده گرفته می شود؟ چرا شورای نامشروع سقیفه ناگهان سر بر می آورد و چرا بر خلاف حکم صریح قرآن، مقام خلافت را به دیگری می سپارند؟ واقعاً راز این خیانت چیست؟ چرا علمای اهل سنت در این باره پاسخی نمی دهند! چرا نمی خواهند ماهیت این توطئه برای مردم بر ملا شود؟ واقعاً چرا؟

 

پ.ن: معتقدم که پاسخ عالمانه به این سئوال، می تواند حتی بسیاری از گره ها و تردیدهای سیاسی جامعه امروز ما را هم بگشاید...

 

+ عید سعید غدیر، روز جشن ولایت و امامت امیرمؤمنان علی علیه السلام مبارک باد.

 

۲ نظر موافقین ۷ ۰ ۲۴ تیر ۰۱ ، ۱۶:۴۵
مرآت

این روزها پدیدۀ بی حجابی، ذهن خیلی ها را بخودش درگیر کرده  است. من هم مثل خیلی ها در این زمینه حرف برای گفتن دارم. اما از میان همه فقط یک نکته را اشاره می کنم:

در جامعه ما اگر افرادی بخواهند به ارزش های حاکمیت دینی دهن کجی کنند و هنجارهای قانونی را زیر پا بگذارند؛ دو واکنش تقابلی را می توان انتظار داشت:

  • یا حکومت، مقتدرانه جلوی هنجارشکنان می ایستد و در چارچوب ظرفیت های قانونی آن ها را مجاب می کند.
  • یا این که مردم خود وارد میدان می شوند و تکلیف هنجارشکنان را مشخص می کنند.

واکنش اول، کاملاً منطقی، قانونی، محترمانه، موجّه و نتیجه بخش است و ملت ما هم همین را از حکومت انتظار دارد. اما واکنش دوم، اگرچه می تواند نتیجه بخش باشد، اما نامقبول، بدعت آمیز، غیرمحترمانه و همراه با هرج و مرج است که طبیعتاً خسارت های غیر قابل پیش بینی را هم به دنبال خواهد داشت.

 

+ خدشه دار کردن حیا و عفت این جامعه توسط عده ای هنجارشکن، برای نظام دینی اصلاً قابل تحمل نیست. پس بهتر است، تا دیر نشده خود مسئولان در چارچوب موازین قانونی، وارد عمل بشوند و جلوی گستاخی بی حجاب ها را بگیرند. وگرنه، ممکن است مردم با روش های خارج از قانون وارد کار شوند و مقابل حرمت شکنان بایستند. آن وقت، هم اعتبار قانون زیر سئوال می رود، هم مجریان محترم از تعلل خود شرمنده می شوند و هم شخصیت خانوادگی هنجار شکنان در هرج و مرج های احتمالی له خواهد شد.

++ طبیعتاً هر آدم منصف و با شخصیتی، راه اول را می پسندد، بنده هم اگرچه بی حجابی را ماهیتاً یک اقدام ضد فرهنگی و ضد امنیتی می دانم و مثل خیلی ها از آن رنج می برم، اما دوست دارم در این مورد، قانون و مراجع قانونی حرف آخر را بزنند و نگذارند مردم به شرایط استیصال برسند،

 

پ.ن: در خبرها آمده بود که رهبر ضد مسلمانان در نروژ، نسخه ای از قرآن را به آتش می کشد. اما چون مقامات آن کشور در برابر این هتک حرمت واکنشی نشان نمی دهند، یک بانوی مسلمان، شخصاً مجرم را تعقیب و او را درحال رانندگی کله پا می کند.!! این جا

 

۷ نظر موافقین ۴ ۰ ۲۰ تیر ۰۱ ، ۲۲:۴۵
مرآت

مکه قبله گاه عبادت و پرستش است. ما به رکن یمانیِ کعبه مقروضیم. به انفاس قدسیۀ ام ابیها(س) مدیونیم و به عزم و رزم علی(ع) در بدر و اُحد و خندَق و خیبر بدهکاریم. ما باور داریم که صدای بال های فرشتۀ وحی هنوز در حوالی مسجد النبی و در محدودۀ خانۀ فاطمه(س) باقیست و ما هنوز رد پای آیه های عصمت را درکوچه های مدینه حس می کنیم.. ما هرگز نمی توانیم استمرار برکاتِ سلامِ خدا را در جمع خمسۀ طیّبۀ اصحابِ کساء و در خانۀ عرشی فاطمه سلام الله علیها، نادیده انگاریم!!

مکه، شهر ابراهیم و هاجر و اسماعیل است. مکه، بلدِ امن و امان است که خدای عزّوجلّ به احترام حبیبش آن را حُرمت و امنیّت بخشیده و مدینه، شهر آفتاب و عشق است. شهر رویش گل های جِدّ و جَهد و معنویت و عرفان! اما، نمی دانم چرا وجب به وجبِ خاک این سرزمین، برای اهل ولاء غمبار و حزن انگیز است و چرا از زَرق و برق معماری مکه و مدینه همواره بوی نفاق و شقاق وغربت و غم می تراود. نمی دانم چرا روزهای غربت مدینه سنگین و شب های ظلمتش غمگین است. و چرا... و چرا...

مکه خاستگاه توحید و نبوت است و کعبه زادگاه امیر عدالت و امامت است! اما گویی که ابرهای جاهلیتِ عصرِ ابولهب و ابوجهل، دوباره بر سر این شهر سایه افکنده است! گویی که هنوز از بام خانۀ شیوخِ دسیسه سازِ  قبیلۀ قریش،  آتش فتنه و فریب زبانه می کشد! و گویی که از کوی و برزنِ سرزمینِ حجاز، غبار  غائله و خشونت و خشم بر می خیزد.. اما، ما در هجوم فراگیر عصبیّت ها و جاهلیّت های مدرن جهانی، همچنان به طلوع صبح ظهور از بام آن خانه چشم دوخته ایم و با سینه ای پر از درد و آه، بازیافتی های نسل تَوحّش و حیرت را به هدایتی دوباره فرا می خوانیم... بادا که به خود آییم و جهان اسلام را دریابیم...

 

۳ نظر موافقین ۶ ۰ ۱۷ تیر ۰۱ ، ۱۱:۰۸
مرآت

مدینه، تاریخ طهارت ماست، تاریخ درخشش تمدن ماست که با حیلۀ ناجوانمردانۀ حاکمان اَشرافی قریش و خلفای جلّاد اموی و عباسی به محاقِ فراموشی رفته است. اما من، در لابلای روزهای پرهیاهوی مدینه، هنوز دست های آسمانی عصمت را می جویم. من باور دارم که گنجینۀ اسرار دودمانِ نبوت و امامت در مظلومیت فاطمه اطهر، در ناله های غمبار علی و در تنهایی سبط اکبر زیر خاک های بقیع و درون چاه های مدینه پنهان است. من در مسیر زمان، حادثه های سبز و سرخ و سیاه مدینه را یافته ام که با روح و جان آدمیان، پیوندی عمیق و با سعادت و شقاوتِ ابنای بشر رابطۀ ناگسستنی دارد!

مکه و مدینه، اگرچه برای اهل ولاء پر از خاطرات سخت و ناستوده است، لیکن هنوز، رائحه خوش عصمت از فضای عطرآگینش، مشام اهل ولاء را می نوازد و بوی امید را به مسافران سپیده ارمغان می دهد. هنوز آثار شور انگیزِ نزول قرآن در فضای حرم، انسان های حقیقت جو را تا فراسوی زمان و مکان پرواز می دهد و هنوز در کوچه و خیابان و بیابان مدینه، صدای شیهۀ اسب های مجاهدان مسلمان، انسان را تا اعماق سورۀ والعادیات، قدرتِ نفوذ می بخشد.

دل های ما به اندازۀ واژه واژه های یک تاریخ، به در و دیوار مدینةُ الرسول تعلّق دارد، ما به قبور خاک آلودۀ بقیع دل بسته ایم. برای ما، مدینه خاستگاه ایمان و ایقان و آمادگاه حق جویان است. مدینه، مَهبِط وحی الهی و محل نزول قرآن است و نَفخه های فرزانگی و مردانگی از آن جا روییده است. تک تک سلول های وجودِ ما از رائحۀ خوشبوی موّاج در فاصلۀ قبر و منبرِ نبوی، رنگ حیات می گیرد!...  ادامه دارد.

 

پ.ن: شهادت مظلومانه امام باقر، حضرت محمدبن علی بن الحسین علیه آلاف تحیة والثناء را تعزیت عرض می کنم.

۱ نظر موافقین ۷ ۰ ۱۵ تیر ۰۱ ، ۲۲:۴۳
مرآت

از وقتی ماجرای مادر شهید محمد بابایی را شنیدم، حسی از غرور همراه با شرمندگی و حسرت رهایم نمی کند. غرور از اینکه پیرو آئینی هستم که  وقتی اصول و ارزش هایش بر دل کسی می نشیند، دیگر نه مرز می شناسد، نه جغرافیا، نه سرزمین، نه قوم، نه قبیله، نه زبان، نه فرهنگ و نه خمیرمایه ای از دین واره های شینتو و بودا.

اما شرمندگی من از این است که می بینم کونیکو یامامورای ژاپنی تبار، از نسل خانوادۀ بودایی در جوانی به مذهب شیعه علاقمند می شود، به ایران می آید، به پیروی از امام انقلاب، برای استقلال و آزادی کشور شیعه مبارزه می کند، برای ایجاد حکومت شیعی در جهان، جان و جوانی اش را به خطر می اندازد، در آماده سازی زمینه های ظهور، این همه نقش حضور می زند، این همه کار می کند، دل می سوزاند، با مشکلات جنگ و جهاد می سازد، استقامت می ورزد، شهید می دهد، مهریه اش را به جبهه ها می بخشد و در عرصه های مختلف فرهنگ ایرانی سنگ تمام می گذارد؛ اما منِ بچه شیعۀ جَدّ اندر جَدّ شیعه، با کلی ادعا و جانماز آب کشیدن، هنوز به اندازۀ یک صدهزارم این مادر ژاپنی تبار نتوانستم اثر وجودی داشته باشم! واقعاً چرا؟ چرا او این قدر وارسته بود و من این همه گرفتار و دل بسته؟ چرا من لبریز از تظاهر و ادعا هستم و او صاحب کارنامه ای پر از خدمات بی ریا؟ چرا او لذت مشقت در راه هدف را می فهمد، اما من یک شب گرسنگی در راه آرمانم را بر نمی تابم؟

باور کنید از آن شب که خبر درگذشت سبا بانوی مهاجر را شنیدم، دارم از غصه می میرم. دارم از خجالت و شرمندگی آب می شوم. دارم دائم خود را ملامت می کنم و سرکوفت می زنم که چرا من این قدر عقب مانده ام، چرا این قدر زمین گیرم، چرا این قدر بی خاصیتم، چرا این قدر رنگ عوض می کنم و چرا این قدر زرق و برق دنیا کورم کرده و چرا هنوز زنده ام و تا کی قرار است نفس بکشم و در قفس تن محبوس باشم؟؟؟

کاش می شد تا صبح از خوبی هایش بنویسم و از خدماتش بگویم. کاش می شد تا صبح برای از دست دادنش اشک بریزم و در وصفش قصه ها بسرایم، دلم می خواهد دوباره محمد شهیدش را زیارت کنم و بر مزارش اشک بریزم

با این حال خوش حالم که اگر من بی حال و بی رمق، عُرضۀ خدمت به آئین تشیع را ندارم و گفتار و رفتارم برازندۀ زندگی مهدوی نیست؛ اقلاً کسانی همچون او هستند که بی هیچ تمنایی و بی هیچ تمایزی، در کویر دل های رمیدۀ ما بذر امید و نوید می افشانند و عصر دشوار انتظار را با عطر اخلاصشان رنگ و بویی تازه می بخشند.

حضور امروز من در تشییع جنازه این مادر نازنین، قبل از آنکه سودی به سمت او روانه کند، جودی از وجود او به فریاد من شتافت تا شاید از لاک فردیت خود به درآیم و در سایه سار زندگی نیاسایم... ان شاءالله روحش از جام محبت بانوی دوعالم سیرآب باشد.

 

۴ نظر موافقین ۱۱ ۰ ۱۲ تیر ۰۱ ، ۲۲:۲۲
مرآت

 «همین دوماه قبل بود که خیلی از صاحبنظران سیاسی و اقتصادی در بارۀ بحران آب، انرزی و غذا در جهان ابراز نگرانی می کردند. همان موقع در کشور ما هم بعضی ها در این باره هشدار می دادند و حتی از آن بعنوان قحطی بزرگ یاد می کردند. اما من صرف نظر از کمبود مقطعی آب و انرژی در برخی نقاط دنیا، معتقد بودم که در کشور ما فعلاً بحران غذا و انرژی وجود ندارد و جنگ روسیه با اوکراین نیز برای کشور ما به تنها بحران عذایی ایجاد نمی کند، بلکه از جهت رونق اقتصادی حتی به نفع ما هم خواهد بود. مشروط بر اینکه دولت و تصمیم گیران ما، مدیریت صحیح، هوشمندانه و یک پارچه داشته باشد و تصمیم های جزیره ای نگیرند.»

و اما امروز؛

امروز که داشتم اخبار سیاسی و برجام را با نگاه موشکافانه تری مرور می کردم، تقریباً به یقین رسیدم که سه دولت آلمان، فرانسه و انگلیس دارند به هر دری می زنند تا با ایران کنار بیایند. چرا؟ دلیل اصلی اش این است که درگیری روسیه با اوکراین، باعث شده که گاز و دیگر حامل های انرژی به اروپا صادر نشود. از این رو، تا دوماه دیگر اروپایی ها در سرمای کشورشان با کمبود شدید گاز و فراورده های نفتی مواجه هستند. در کنار این دلیل، اروپایی ها می دانند که اولاً ظرفیت تولید نفت عربستان تکمیل است، ثانیاً می دانند که آمریکا هم از ذخیره های نفتی خود به آنها نمی دهد و اگر هم بدهد برای آنها مقرون به صرفه نیست. بنابراین، راهی جز خرید مجدد نفت از ایران و تأمین انرژی –با واسطه- از طریق جمهوری اسلامی ایران ندارند! و این یعنی: الزامی برای برداشتن موانع اقتصادی و تحریم های ظالمانه!

در همین حال، برخی خبرهای موثق نشان می دهد که گاو شیرده عربستان هم به تبع دولت های اروپایی و آمریکا، برخی شرایط جمهوری اسلامی را پذیرفته و بهانه جویی ها و خصومت های مزدورانه را موقتاً کنار گذاشته و عجالتاً دارد ساز موافق با جمهوری اسلامی می زند. هرچند که رژیم صهیونیستی با دو دوزه بازی هایش دارد علیه ما و توافق با اروپایی ها کارشکنی می کند. ولی خب همه می دانند که این کار، ذات طبیعی صهیونیزم است و اگر بخواهند می شود بر آن غلبه کرد!

اما، خدا کند در این استیصال سیاسی که اروپایی ها گرفتارش شده اند؛ مسئولان عزیز ما خیلی ذوق زده نشوند و مثل دولت وادادۀ روحانی، هر قراردادی را چشم بسته امضاء نکنند. بلکه به جبران افتضاح تعهدات یکطرفۀ برجامی، این بار باید مسئولان ما از اهرم اطمینان و راستی آزمایی به نفع کشور و منافع ملی استفاده کنند و این بار باید اروپایی ها را وادار کنند تا به نشانۀ حسن نیت، سر کیسه را حسابی شل کنند و صداقت و خوش حسابی خود را پیشاپیش به ما نشان بدهند و بلکه به جبران مافات، باید تضمین های سفت و سختی را هم به ما بدهند.

و خلاصه اینکه الآن وقت نتیجه است؛ مبادا دستگاه دیپلماسی ما از یک سوراخ دو بار گزیده شود.

 

+ شواهد و قرائن نشان می دهد که دولت و مسئولان سیاسی ما این بار به دور از ذوق زدگی و به دور از شانتاژ رسانه ای دارند کار را دنبال می کنند و با عقلانیت و هوشمندی روند مذاکره را پیش می برند. ان شاءالله تا آخر بر همین مدار حرکت کنند و تحت تأثیر القائات فریبنده و زیاده خواهی های طرف مقابل قرار نگیرند. البته به موازات این عقلانیت و هوشمندی، لازم است در داخل کشور هم سه نکته را در نظر داشته باشند: اول این که با یکدیگر همصدا و همدل باشند. دوم این که به معنی واقعی کیاست داشته باشند. سوم اینکه با مردم صادقانه حرف بزنند و از بزرگنمایی موضوع و یا از دادن وعده های کاذبانه بپرهیزند...

 

۳ نظر موافقین ۱۰ ۰ ۰۹ تیر ۰۱ ، ۲۰:۰۶
مرآت