https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

پنجشنبه, ۱۱ آذر ۱۴۰۰، ۱۰:۰۷ ب.ظ

خواستم ضد انقلاب بشم، اما نشد.

 

دیروز با نویسندۀ یکی از روزنامه‌های دگراندیشِ اصلاح طلب صحبت می‌کردم که از زمان دانشجویی با هم دوست بودیم، بحت ما به جاهای باریک رسیده بود. بحث رفراندوم و نظر خواهی از مردم در بارۀ نوع حکومت مطرح شده بود. با حالتی جدی و حق به جانب و محکم استدلال می‌کرد که با توجه به شرایط کشور باید طبق قانون اساسی، رفراندوم انجام شود.

در پاسخ چهار نکته را برایش گفتم:

  1. به او گفتم که موضوع رفراندوم در اصل 59 قانون اساسی تصریح شده که به موضوعات و مسائل مهم سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی اختصاص دارد. آن هم در صورتی که قوۀ مقننه و مجریه، راهکار قانونی برای آن نداشته باشند. بنابراین، انجام رفراندوم، تغییر نظام را به هیچ وجه شامل نمی‌شود.
  2. از او پرسیدم شما چه اصراری داری که قبل از اقناع سازیِ خودت و نخبگان و مسئولان کشور، این مسئلۀ مهم و حیاتی را در بستر رسانه پیگیری کنی و از آن برای بیگانگان دستاویز بسازی؟
  3. بهش گفتم: گیرم که ضرورت رفراندوم پذیرفته شد و قرار شد به آراء عمومی مراجعه کنیم، جنابعالی که این قدر سنگ رفراندوم را به سینه می‌زنی، گزیئۀ مورد نظرت چیه؟ یعنی چه پرسشی را می خواهی از مردم به صورت آری یا نه سئوال کنی؟ حرف اصلی و سئوال اساسی‌ات را بگو.
  4. در نکتۀ آخر این سئوال را مطرح کردم که اگر شش ماه یا یک سال بعد، دوباره گروه دیگری مثل خودت پیدا شدند و بعنوان تحلیل‌گرِ معترض، خواستار انجام رفراندوم و همه پرسی جدید در بارۀ نوع حکومت شدند، شما در برابر خواستۀ آن‌ها چه پاسخی خواهی داد؟ آیا در برابر خواستۀ آنها تمکین می‌کنی؟ اگر نپذیری که مثل شرایط الآن ما خواهی بود و اگر قبول کنی معنی‌اش این است که هرسال گروه جدیدی حق دارند تا تحت تأثیر دیگران هوس رفراندم کنند و تغییر نظام را بخواهند. اونوقت در کشور چه اتفاقی خواهد افتاد و مردم جهان چه تصویر و تصوری از ایران و ایرانی در ذهنشان نقش خواهد بست؟

در برابر حرف من جواب قانع کننده‌ای نداشت. کمی هم به گیروگور کلامی افتاده بود. اما از آنجایی که حرف جناحش را باید به کرسی می‌نشاند، گفت: مگه مردم سال 57 با ما چه فرقی داشتند؟ چرا اونها اجازه داشتند که در برابر حکومت پهلوی بایستند و حکومت را تغییر بدهند و ما این اجازه را نباید داشته باشیم؟

بهش گفتم، این اجازه را کسی از شما سلب نکرده. شما هم می‌توانی معترض باشی و اعتراضت را پیگیری کنی. اما بحث این جاست که مردم سال 57 اولاً اهل مبارزه و جانفشانی بودند، زندان کشیدند، شکنجه شدند، کشته هم دادند و از همه مهمتر این که حرف حساب و منطقی هم داشتند، طرف مقابلشون هم یک جنایتکار جلاد بی رحم و ضد دین وابسته به اجنبی بود که خودش را سایۀ خدا و مردم را نوکران خود می‌دانست. اما الآن نه شما اهل مبارزه‌ای و نه حتی تحمل یک سیلی را داری، زندان و شکنجه و کشته شدن هم پیشکش! ضمن این که ما الآن یک حکومتی داریم که اولاً مردم نقش تعیین کننده‌ای در آن دارند. ثانیاً رهبری داریم که نه تنها از این نظام چیزی برای خود و خانواده‌اش نیندوخته، بلکه جانش را هم حاضر است برای مردم و کشورش فدا کند. آیا شاهان پهلوی این گونه بودند؟ و خیلی چیزهای دیگر را بهش گفتم و او هم در سکوت کامل حرف‌های منو گوش کرد. اما با این همه زیر بار حرف من نرفت و گفت الآن چهل سال از آن زمان گذشته، مردم اون دوره از کار افتاده شدند، رفتند، مردند، شرایط مردم و نیاز مردم تغییر کرده و دنبال نوگرایی هستند و خیلی چیزهای دیگر.

حرفش که تمام شد بهش گفتم باشه، اولاً این نابسامانی های اداری، اقتصادی و اجتماعی که الآن می‌بینی، معلول انتخاب های نادرست من و شماست. مع‌الوصف حرف شما قبول، منم با شما موافقم که حکومت جدیدی را روی کار بیاوریم.... بهش گفتم اما مردم سال 57 در برابر حکومت خودکامۀ سلطنت موروثی و وابسته به مستشاران آمریکایی، با یک شعار نابِ برخاسته از یک مکتب و ایدئولوژی الهی به میدان آمدند و فریاد زدند: «نهضت ما حسینیه، رهبر ما خمینیه» و گفتند: استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی... الان من و شما در برابر حکومت جمهوری اسلامی چه شعار مقبولی داریم که بخواهیم مطرح کنیم؟

اگر جنابعالی شعار خوب‌تر، هدف بهتر و حکومت مقبول‌تر و رهبری بیدارتر و شجاع‌تر سراغ داری و مطمئن هستی که راه را درست طی می‌کنی، بسیار خوب، شما بیفت جلو، بنده هم پشت سرت تا آخر می‌ایستم. اما اگر حکومتی بهتر و هدفی ایده آل‌تر از این نداری، سکوت بهترین گزینه است برای زندگی شما. باید درست بیندیشی و عالمانه‌تر و منصفانه‌تر به مسائل نگاه کنی و به جای این حرف‌ها به دنبال خدمت به مردم و پاسدار حرمت شهیدانی باشی که خون پاکشان را پای درخت این انقلاب ریختند و من و شما را مدیون و مرهون خود ساختند... با این حرف، اشک در چشم هایش جمع شد و بلند شد با رعایت شرایط کرونایی منو بغل کرد و گفت حرفات به دلم نشست...

شب به من زنگ زد و گفت از فردا دنبال کار جدید می‌رود تا از اون روزنامه و اهالی‌اش کناره بگیرد... منم او را به یکی از آشنایانم در یک مؤسسۀ مطالعاتی معرفی کردم و خواستم که چند صباحی کمکش کنند تا بتونه کار جدید پیدا کنه.

 

پ.ن: این ماجرا را با اجازه ایشان نگارش و منتشر کردم.

 

 

نظرات  (۱۳)

۱۱ آذر ۰۰ ، ۲۲:۱۲ مهدی ­­­­

بنظرم انتظاری که از امام زمان داریم سایه خدا بودن هست و براش میخوایم نوکری کنیم. یه چیزی شبیه شاه های پهلوی میشه ولی یکم فرق داره انگار

پاسخ:
نمی دونم فرمایشتون را چه قدر معطوف به این پست تلقی کنم، و نمی دونم نظرتون تعریض است یا تیکه پرانی؟ حتی مطمئن نیستم که چقدر جدی نگاشته ای؟ اما سیاق کلام شما نشان می دهد که فرمایشتون جدی است. ولی عرض کنم خدمت شما که این، فقط برداشت شماست. در عین حال نظرتون برای خودتون محترمه. 
با این همه بنده برای شخص خودتون احترام قائلم و به معنای حقیقی دوستتون دارم. به همین دلیل می خواهم جوابم را بی تعارف عرض کنم خدمتتون:

  1. من در این پست در بارۀ امام زمان عجل الله تعالی فرجه چیزی ننوشتم. بنابراین، نظر شما با این ادبیات تناسب منطقی و مفهومی با این پست ندارد.
  2. از نظر اعتقاد شیعی، امام معصوم، سایه خدا نیست. بلکه جانشین رسول الله و حجت خدا در بین خلایق است. با تمام اختیاراتی که برای رسول خدا وجود دارد که احتمال می دهم چالش شما هم در همین موضوع باشد.
  3. هرچند نوکری امام زمان را شخصاً برای خود یک افتخار بی نظیر می دانم و مطمئنم سایر شیعیان هم چنین افتخاری را آرزو دارند، اما همانند علمای بزرگ شیعی معتقدم که امام زمان از شیعیان و از سایر مردم روی زمین نوکری نمی خواهد و اصولاً امام نیازی به نوکری ما ندارد، امام زمان، بیش از آنکه از مردم چیزی بخواهد، خودش را برای مردم می داند. از این رو برای مردم عصر خود، کمال گرایی، اقتدار، علم، حکمت، عزت، عدالت، معرفت، اخلاق نیکو و الهی شدن را می طلبد. امام زمان می خواهد ظلم برچیده شود و ظالمین بر مردم حکم فرما نباشند. البته این موضوع منوط به این است که خود مردم هم به این حد از شناخت و نیاز برسند.
  4. اما در بارۀ قسمت آخر نظرتون، هم برای خودم و هم برای شما استغفار می کنم و از خداوند طلب هدایت دارم.
۱۱ آذر ۰۰ ، ۲۲:۳۶ محمد صادق عبداللهی

چقدر حرفتون زیبا بود

پست رو ذخیره کردم تا هر وقت نسبت به آرمان های انقلاب نا امید شدم بخونم و دوباره امید بگیرم

باتشکر😘

پاسخ:
متشکرم که خواندید.
 نظر لطف شماست. اما خواهشاً مبالغه نفرمایید.
سپاس.
۱۲ آذر ۰۰ ، ۰۹:۰۲ شنگول العلما

سلام 

به به چه عالی. با خودم گفتم این گفتگو مراء است آخرش هم طرف مقابل قانع نمی شه اما دیدم جدال احسن شد و در مقابل رهبر بهتر سکوت کرد. من دیدم کسانی که در مقابل رهبر بهتر یک آدم هایی معرفی می کنند محیرالعقول ^_^ 

خیلی وقت ها ما فکر می کنیم رای اکثریت هر چی شد حق است. در صورتی که رای اکثریت در همه امور ملاک نیست مثلا خیابان را پهن یا باریک بسازیم قابل رای است اما مثلا همجنسگرایی با رای اکثریت حلال نمی شود.

 وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ
 اگر از بیشتر کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه می کنند؛ (زیرا) آنها تنها از گمان پیروی مینمایند، و تخمین و حدس (واهی) میزنند.
سوره انعام آیه 116

پاسخ:
سلام بر شنگول العلما.
دقیقاً. در پاسخ به خانم دزیره عرض کردم که چالش های سیاسی جناحی معمولاً به نتیجه نمی رسد. اما انگار این دوست عزیز ما یک استثناء است.

در مورد رهبری بزرگوار خودم بارها به صورت مستقیم از زبان لیدرهای جناح های مخالف شنیدم که می گفتند اگر رهبری نبود حداقل 10 بار این مملکت سقوط کرده بود. و می گفت اگر رهبری نقطه ضعفی می داشت صدایش تمام دنیا رو می گرفت.
بله با شما موافقم. رأی اکثریت ممکن است مقبولیت داشته باشد ولی لزوماً مشروعیت شرعی ندارد و هرجایی هم قابل اجرا و قابل تعمیم نیست.
۱۲ آذر ۰۰ ، ۱۰:۰۰ ابراهیم طالبی دارابی

جناب مرآت سلام

با ادای ادب و خداقوت به شما و آن دوست روزنامه‌نگارت و تحسین مناظره‌‌ی علمی‌تان که به قول امام باقر ع حتی در شب قدر از بهترین اعمال احیاء است. خوب و به‌نرمی به استدلال رفته‌اید. البته هنوزم جا داشت که دو سوی مناظره را ذیل هم می‌آوردید تا استدلال و سخنان یا دفاعیه‌ی ایشان هم نقل مستقیم می‌شد. که اگر چنین می‌شد داوری خوانندگان را سزاوارتر می‌ساخت. هرچند مجموعه‌گفتار شخص شما منطقی و دارای انسجام با استخدام صحیح‌ترین جملات و مثال‌های ملموس بود. درود. من فی‌الحال هم باور و اطمینان دارم حتی اگر به بازی کسانی که دم‌به‌دم رفراندوم را به رخ می‌کشند، اگر به فرض همه‌پرسی هم برگزار شود ملت باز هم با بالاترین رأی به انقلاب اسلامی برآمده از مردم متدین و امام خمینی رآی می‌دهد که در واقع با خون بهترین انسان‌های شهید آبیاری شد. و شهید بهتر از مای زنده، گواه و ناظر و حیّ و حاضر است: قال الله تعالی: مپندارید آنان مُرده‌اند، زنده‌اند، آن‌هم چه زنده‌هایی که نزد خدا روزی می‌خورند. خدایا ما را ناسپاس و بدعاقبت ازین دنیا مبَر. با آرزوی بهروزی برای هر دوی شما که کار ستوده کردید و به روی هم سخن صادر کردید، نه خشم و حوار.

 

اکر اغلاط تایپی داشت، پوزش، فرصت ویرایش نبود...

پاسخ:
سلام و احترام جناب طالبی.
حق باشماست. اما یک بحث چالشی تقریباً 1/5 ساعته را که بخشی از آن به شوخی و چانه زنی و ان قلت های رفتاری این و آن گذشته را نخواستم مو به مو روایت کنم. ضمن این که بخشی از مباحث هم با دلخوری و یادآوری برخی ناملایمات زندگی همراه  بوده است. البته به اهم استدلال های ایشان  غیر از برخی نارسایی های اجرایی و تنگناهای معیشتی بقیه رو تقریباً اشاره کرده ام و چیز دیگری وجود نداشت. اگر نارسایی در متن وجود دارد بگذارید به حساب سلیقۀ نگارشی من که نشان از ضعف بنده است
بله، من هم معتقدم که بر فرض محال اگر رفراندومی برگزار شود و مردم عاقلانه بخواهند تصمیم بگیرند، گزینه مناسب همین است که داریم. البته خود من در این زمینه حرف هایی دارم از جمله این که معتقدم مسئولان کشور باید یک خانه تکانی رفتاری و مدیریتی انجام دهند تا زمینه برای سوء استفاده بیگانگان و سوء تفاهم خودی ها پیش نیاید.
ممنون از شما که خواندید.

آقا اغلاط تایپی در نظرات مطول یک اصل پذیرفته است و عذر خواهی از بابت آن وجهی ندارد.
۱۲ آذر ۰۰ ، ۱۰:۰۷ ابراهیم طالبی دارابی

نه به روی هم سخن صادر کردید، نه خشم و حوار و آوار.

جمله‌ی بالا ناقص آمده بود.

پاسخ:
حلّه آقا...
۱۲ آذر ۰۰ ، ۱۰:۵۷ حسین مرجانی

سلام

علاوه بر نتیجه ی خوبش پست روشنگرانه ای بود

تشکر بابت این نوشته های خوب

پاسخ:
سلام  و درود بر شما
بنده هم تشکر میکنم که خواندید جناب مرجانی.
۱۲ آذر ۰۰ ، ۱۱:۱۹ محمدحسین پارسائیان

حس خوبی داره که یکی رو از راه کج به راه راست بیاری

من تجربه کوچکی رو دارم

حس خوبی به آدم دست میده

ممنون که این تجربه رو در اختیار ما هم گذاشتین

پاسخ:
درود بر شما
به نظر من در مسائل اعتقادی راحت تر می شود کسی را اقناع و اعتقادش را اصلاح کرد. اما در مسائل سیاسی به ویژه کسانی که وابستگی جناحی دارند، بسیار سخت و گاهی نشدنی است. در پاسخ به خانم دزیره هم چنین اشاره ای داشتم.

خواهش می کنم.

سلام 

چقدر خوبه که انسان آگاه باشه و بتونه به دور از تعصبات و لجاجت بحث کنه، و طرف مقابل هم آنقدر منعطف باشه که حق رو بپذیره

پاسخ:
سلام.
راستش تا حالا به یاد ندارم که در مباحث سیاسی، کسی تونسته باشه کس دیگری رو قانع کنه. فکر میکنم، این مورد یک استثنائه که به خاطر طینت پاک و سلامت نفس این دوست عزیز بوده است.
۱۳ آذر ۰۰ ، ۰۷:۵۴ لیلا خدایار

سلام 

چقدر عالی تموم شد. 

واقعا در طول داستان منتظر بودم ببینم پیشنهادشون برای حکومت جایگزین چیه؟

پاسخ:
سلام بر خانم خدایار.
خدا به من رحم کرد. وگرنه من الآن ضد انقلاب بودم...
 عمراً جناح اینا بتونه پیشنهاد بهتری داشته باشند.
چند بار زبان به اعتراف گشودند، اما همچنان ناسپاسند...
۱۳ آذر ۰۰ ، ۱۵:۲۰ محمد هادی بیات

خدا قوّت.

چه پایان خوبی.

با بنده خدایی صحبت می کردم. ازش پرسیدم: این نظام نه. چه نظامی؟ این رهبر نه. چه رهبری؟ زیر بیرق کی سینه بزنیم؟


جوابی نداشت واقعا.

پاسخ:
زنده باشید و سلامت.
ممنونم.
بله، واقعاً جایگزین بهتری ندارند و نداریم. در پاسخ به خانم خدایار توضیح دادم که خیلی ناسپاسی می کنند.
۱۳ آذر ۰۰ ، ۱۶:۰۶ ابراهیم طالبی دارابی

جناب مرآت سلام

خواستم از خویشتن داری خوب شما در پاسخ به کامنت‌گذار ردیف اول از بالا، تشکری کرده باشم. هم منطقی پاسخ دهید و هم از ادای سخن حق پرهیز نداشتید. حوصله‌ی شما در این‌جور مواقع بهترین خُلق است.

پاسخ:
سلام جناب طالبی عزیز،

نظر لطف شماست. سپاسگزارم. به نظرم آقا مهدی هم آدم منطقی و فرهیخته ای است. 
۱۳ آذر ۰۰ ، ۱۸:۵۳ ابراهیم طالبی دارابی

هم منطقی پاسخ دهید و هم از ادای سخن حق پرهیز نداشتید

منظور من « منطقی پاسخ دادید» بود که در تایپ هوشمند تبلت بنده، واژگان جلو می‌افتند. بنده جسارت نمی‌کنم که به کسی بگویم چنین و چنان کن. البته جمله‌ی پیرو بعدی با دو تا «هم» که گذاشتم نشان هم می‌داد که منظورم «دادید» بود، نه «دهید». پوزش

پاسخ:
طالبی عزیز،
شما نگران نباشد از این اشتباهات تاپپی. منظور شما رو دقیقاً متوجه شدم و همه ام می دونند که این ها اشتباه تایپی است.

مزید اطلاع اگر خیلی روی اشتباهات تایپی حساسیت داری که من خودمم همن جورم؛ پیشنهاد می کنم از قابلیت بیان در ویرایش بعد از ارسال نظرات استفاده کنید. یعنی شما می توانید تا 20 الی 30 دقیقه بعد از ارسال، به قسمت نظرهای ارسالی مراجعه کنی و نظر خود را حذف یا اصلاح کنید. 
۱۸ مرداد ۰۲ ، ۰۸:۵۸ سوسن جعفری
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

سلام. به راستی طینت پاک ایشون و دلایل منطقی با ضرباهنگ لطیف کار را ختم به خیر کرد وگرنه متأسفانه چون رئوس فتنه همچنان در حال دمیدنند، عقل و هوشی نمی‌ماند برایشان.

سال ۸۸، یک پست انتحاری نوشته بودم یکی از مخاطبان فرهیخته‌ام که جلیس آقای نادر ابراهیمی خدابیامرز هم بود در مقام نصیحت گفت کاش آن پست را نمی‌نوشتی. من خودم در جلسات رهبری می‌رفتم هیچی بلد نیست. گفتم چطور؟ گفت یک نفر شاعر هم با ما بود برگشت بهش گفت پس شعر هم می‌گویید؟ از آن وقت از چشمم افتاد. به رضا امیرخانی هم گفته بود کاش برای رهبری سفرنامه نمی‌نوشت.‌

چنین منطق لوس و چندشی از کسی که همه جا خودش را پسرخوانده نادر ابراهیمی معرفی می‌کند آدم کجای دلش بگذارد؟ خودشان را هم عقل کل سیاست می‌دانند. من عموماً سکوت می‌کنم چون دیدم چطورند. یکیش **** **** :(

پاسخ:
سلام.
دقیقاً. من تجربه کردم معمولاً اقناع مخالفان سیاسی سخت است، مگر طینت طرف مقابل پاک باشد...


از این گریخته‌های سیاسی زیاد داریم.
 التماسشون نمی کنیم که با ما باشند. اما، ان شاءالله بعضی هاشون بر میگردند.

با اجازه شما دو کلمه را ستاره ای کردم.

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">