ساعت 30 دقیقه بامداد، جلوی نگهبانی ساختمان پزشکان ایستاده بود و نرم نرمک قدم میزد.
بهشن گفتم این وقت شب اینجا چه میکنی؟
گفت منتظرم تا صبح دولتم بدمد! :))
گفتمش خیر است انشاءالله. فقط حواست باشد که به اندک دستاورد سحر قانع نشوی!
گفت: نگران همین نکتهام!
+ دکتر زرگر،
پ.ن:
یا حسین!
شادم به مرگ خود که هلاک تو میشوم
با زندگی خوشم که بمیرم برای تو...
۲ نظر
۲۴ تیر ۰۳ ، ۱۱:۱۵