مکه قبله گاه عبادت و پرستش است. ما به رکن یمانیِ کعبه مقروضیم. به انفاس قدسیۀ ام ابیها(س) مدیونیم و به عزم و رزم علی(ع) در بدر و اُحد و خندَق و خیبر بدهکاریم. ما باور داریم که صدای بال های فرشتۀ وحی هنوز در حوالی مسجد النبی و در محدودۀ خانۀ فاطمه(س) باقیست و ما هنوز رد پای آیه های عصمت را درکوچه های مدینه حس می کنیم.. ما هرگز نمی توانیم استمرار برکاتِ سلامِ خدا را در جمع خمسۀ طیّبۀ اصحابِ کساء و در خانۀ عرشی فاطمه سلام الله علیها، نادیده انگاریم!!
مکه، شهر ابراهیم و هاجر و اسماعیل است. مکه، بلدِ امن و امان است که خدای عزّوجلّ به احترام حبیبش آن را حُرمت و امنیّت بخشیده و مدینه، شهر آفتاب و عشق است. شهر رویش گل های جِدّ و جَهد و معنویت و عرفان! اما، نمی دانم چرا وجب به وجبِ خاک این سرزمین، برای اهل ولاء غمبار و حزن انگیز است و چرا از زَرق و برق معماری مکه و مدینه همواره بوی نفاق و شقاق وغربت و غم می تراود. نمی دانم چرا روزهای غربت مدینه سنگین و شب های ظلمتش غمگین است. و چرا... و چرا...
مکه خاستگاه توحید و نبوت است و کعبه زادگاه امیر عدالت و امامت است! اما گویی که ابرهای جاهلیتِ عصرِ ابولهب و ابوجهل، دوباره بر سر این شهر سایه افکنده است! گویی که هنوز از بام خانۀ شیوخِ دسیسه سازِ قبیلۀ قریش، آتش فتنه و فریب زبانه می کشد! و گویی که از کوی و برزنِ سرزمینِ حجاز، غبار غائله و خشونت و خشم بر می خیزد.. اما، ما در هجوم فراگیر عصبیّت ها و جاهلیّت های مدرن جهانی، همچنان به طلوع صبح ظهور از بام آن خانه چشم دوخته ایم و با سینه ای پر از درد و آه، بازیافتی های نسل تَوحّش و حیرت را به هدایتی دوباره فرا می خوانیم... بادا که به خود آییم و جهان اسلام را دریابیم...