شنبه, ۱۶ مرداد ۱۴۰۰، ۱۱:۰۲ ب.ظ
این قصۀ عشق تو عجب دردسری بود
یک هفته قبل از مراسم تحلیف آقای رئیسی، یکی از مدیران بهینه سازی صنعت برق داشت در جمع عده ای مردم معترض و درحضور خبرنگاران، با حرارت تمام از طرح ها و سازه های آینده سخن می گفت و از آمایش های خوش رنگ و لعاب در دست اقدام خبر می داد. درحین سخنرانی یادداشتی نوشتم و توسط مجری برایش رساندم. با این مضمون:
جنابعالی حق نداری راجع به فردای ما حرف بزنی
وقتی از حال دیروز و امروز ما بی خبری!
عمر سیاست بازی شما تمام شده، داریم اعلامیه تکفین و تدفین شما را می نویسیم،
شما واقعاً از این همه وعدۀ سر خرمن که به مردم دادید خسته نشدید؟
محض رضای خدا حیا کنید و به جای این حرف های توخالی کمی خجالت بکشید و از مردم عذر تقصیر بخواهید.
۰۰/۰۵/۱۶
برای دوستانی که مایلند مصرع دوم «عنوان یادداشت» را بدانند:
این قصۀ عشق تو عجب دردسری بود
سهم دل من از تو فقط بی خبری بود...