https://blog.ir/panel/a-ghannadian/template_edit/current

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

خدا را رحمی ای مُنعم که درویش سر کویت + دری دیگر نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد

گذرگـاه فــکر و ذکـــر

........... بسم الله الرحمن الرحیم ...........

این جــا کلبــۀ کـــلام و رشـحات قـلمی من است. روزنگاشتــه‌های این جــا نوعاً کوتاه و مختصـر است که گـهـــگاهی رنگ دیانت بـه خــــود می‌گــیرد، گــــاهی با بـوی سیاست عجـین می‌شود، گــاهی بـه مسائل تربیتی و رخــدادهای زنــدگی می‌پردازد، گــاهی با حس و حال خـانواده و سبک زندگیِ مؤمنانه می‌درخشـد و در پـاره‌ای اوقـات نیـز با الفـاظ شاعرانه به وادی ادب و هنر اصیل این مـرز و بوم ورود می‌کند...
یادداشت‌ هـای این وبـلاگ گــاهی با طعــم واژه‌هایی از جنس سپیده و سحر می‌آمیزد. گاهی با صبغــۀ فـرهـنگ و اخـلاق نگاشتــه می‌شود و گـــاهـی نیــز با تیـشۀ عـقـــل و اندیشه، ریشه‌های جـهل و خرافه را هــدف می‌گیرد
نویسنده این وبلاگ خود را مدیون شهیدانی می‌داند کـه در روزهای عسرت و گــلولــه و خون مردانه جنگیدند و از حریت و استقلال و آزادی کـشور حـراست کـردند. از ایـن جـهت تـلاش دارد تا از تجـلیــل و نکــوداشت یـاد و حماسۀ آن‌ها نیز غفلت نورزد و هـر از گاهی با قـــلم صـداقت و مـهر، یاد و نام و خــاطرۀ شهامت و اخلاصشان را زینت‌افـزای صفحات این وبـلاگ کـند. باشد تا یادشان جاودانـه و راهشان ماندگار شود.
هــیـچ یــک از سیـاهــه‌ هــای ایـن وبــلاگ، کـپی‌پـیست نیست. امـــا کـپی بـــرداری از مــــطالب ایـن‌جــــا با ذکــــر مـنبــع و آدرس بــلامـانـع است...
پیشنهادها و نـقـدهــای منصفـانۀ دوستان و کاربـران عـزیز را پذیرایم،
از کامنت‌های چالشی و پرسشی عزیزان استقبال می‌کنم. ولی با عرض پوزش از پاسخ بـه کامنت‌هـای ناشناس معذورم. به کامنت‌های بدون آدرس هم در صورتی که آشنا نباشند پاسخ داده نخواهد شد.

۱۸ مطلب در مهر ۱۴۰۰ ثبت شده است

 

امسال در  راهپیمایی اربعین، دفتر حضرت آیت الله سیستانی مقابل عمود 319  دست به ابتکار جدیدی زده بود که اگرچه کلان و فراگیر نبود، اما بعنوان اولین فعالیت آشکار فرهنگی، اثرگذار و قابل تحسین بود.

دفتر معظم له مقابل عمود 319 خیمه ای برزنتی نسبتاً بزرگ بر پا کرده بودند و داخل آن به جای چای و شربت و آب یخ، تعداد هفت تصویر سمبلیک با زیرنویس های خاص از شخصیت ها و اصحاب عاشورایی امام حسین علیه السلام همچون حبیب بن مظاهر، حضرت علی اکبر، حضرت قمر بنی هاشم و... را بر جدارۀ  موکب آویخته بودند و افراد را برای تماشا ی تصاویر و شنیدن توضیحات راوی به داخل موکب دعوت می کردند.

راوی محترم، داستان را از حبیب بن مظاهر آغاز کرد و گفت که وجود مقدس امام حسین علیه السلام آمده بود که دست افراد را بگیرد و به کمال برساند. همچنان که حبیب بن مظاهر 83  ساله را به اوج رساند و به او حیاتی ابدی بخشید.

در باره حضرت علی اکبر نیز با اشاره ای کوتاه و مختصر لُبّ کلام را بیان کرد و شباهت جسمی و اخلاقی آن حضرت به رسول الله را بازگو کرد تا به این نتیجه برسد که حضرت علی اکبر با تمام عظمتش در عالم خلقت شبیه ای چون خودش داشت. اما در باره قمر منیر بنی هاشم با استناد به روایتی از معصوم، نتیجه گیری کرد که علمدار کربلا هیچ مثل و مانندی در عالم هستی ندارد. بعد، شمه ای از رزم آوری های منحصر به فرد حضرت اباالفضل 13 ساله در جنگ صفین را توضیح داد و به اینجا رسید که حضرت اباالفضل علیرغم شجاعت و ابهت و شخصیت بسیار والایی که داشت، در برابر مولایش هیچ ادعایی نداشت و هیچ شخصیتی برای خود قائل نبود. فقط مطیع محض مولایش بود و هرکاری را ولو کوچک اگر با اشارۀ امامش بود، مشتاقانه انجام می داد و برایش کسر شأن محسوب نمی شد.

توضیحات راوی به این جا رسید که شیعۀ حقیقی باید مطیع امر مولایش باشد و در برابر رأی ولی خدا چون و چرا نکند. شاهد مثال ایجابی اش جبیب و زهیر و جناده و  فرزند جناده و امثالهم و شاهد مثال سلبی اش  عبیدالله حر جُعفی بود که حاضر شد اسب و شمشیرش را به امام تقدیم کند، اما خودش به بهانه ای از صحنۀ عاشورا به دور باشد.. و امام هم بهش فرمود: ما خودت را می خواهیم نه اسب و شمشیرت را.

و آخرالامر به این نتیجه رسید که امروز  امام زمان ما تنهاست و نیاز به یاری شیعیان دارد. یاری کردن امام هم به سن و سال خاصی محدود نمی شود. لذا شیعیان موظفند برای سلامتی و ظهور حضرتش بسیار دعا و بسیار تلاش کنند..

بعد از پایان توضیحات راوی، چهار جلد دفتر بزرگ با قطع رحلی روی میز گذاشته بودند و از زائرانی که نمایشگاه را بازدید کرده بودند تقاضا می شد تا در صورت تمایل، نظر یا مطلبی را به یادگار بنویسند و البته  دوربین هایی هم گذاشته بودند که مستقیم از دستنوشته های افراد فیلم می گرفتند. بعد از یاداشت نگاری، خبرنگار حاضر در موکب با اونهایی که چیزی در آن دفتر نگاشته بودند مصاحبه می کرد و می گفت این برنامه دارد به صورت زنده از تلویزیون ایران و عراق پخش می شود... والله اعلم

لابد تصدیق می فرمایید که من هیچ اشتیاقی برای تماشای چهرۀ روسیاه خودم در برنامه ای که می گفت نداشتم. :) اما دل نوشته من در آن دفتر این بود:

باسمۀ تعالی. ای حجت خدا، ای قائم غایب از نظر؛ دنیا در انتـظار معجزه است. اما شام دلتنگی ما فقط با خورشید نام تو می شکند. ای آقای جهان، بی تو، بوی تکاثر گرفته ایم، بیا... بیا که اشک های اشتیاقمان جادۀ انتظار تو را خواهد شست...

 

۶ نظر ۱۹ مهر ۰۰ ، ۲۰:۴۷
مرآت

 

رنج جانکاهی که سینۀ هر شیعۀ دردمندی را می آزارد، دسته بندی های جاهلانه و فرقه بازی های ابلهانه ای است که متأسفانه تحت نفوذ جریانات سیاسی با برنامه ریزی دستگاه های دسیسه باز انگلیس شکل گرفته اند و در لباس شیعه گری، مذهب تشیع را از درون دچار انشقاق و تفرقه می کنند. فرقه های نوظهوری که با اعتقادات سخیف و خفیف، چهرۀ حنیف و نظیف شیعه را، در افکار عمومی جهان، وحشی و خشونت بار و کثیف معرفی می کنند...

کارهایی همچون قمه زنی، چهاردست و پا راه رفتن و عوعو کردن مثل سگ های هار در خیابان های منتهی به حرم علی بن ابیطالب علیه السلام و در بین الحرمین، آن قدر چندش آور و ابلهانه است که یقین دارم هیچ عقل سلیمی تاب تحمل آن را ندارد. و بسی بی شرمانه تر این که نام این عمل جاهلانه را عشق و جان نثاری می گذارند و دیگرانی که همچون آنها رفتار نمی کنند را شیعۀ دروغین می نامند!

با یک دنیا نفرت و خجالت، نمونه قمه زنی را در مقابل حرم امیرالمؤمنین دیدم که عده ای معدود با خون آلود کردن سر و صورت خود وارد حرم شدند و در حالی که هنوز خون از سر و صورت، روی لباس هایشان می ریخت؛ با همان سر و صورت خونین و نجس در جهت خلاف قبله به نماز ایستادند و وقتی به آنها تذکر دادند که قبله را اشتباه ایستاده اید، جوابشان این بود که قبله حقیقی، سیدالشهداست!!

نمونۀ دوم را در کربلا دیدم که جماعتی بیشتر از گروه اول در سنین مختلف، جامه های مشکی خود را گل مالی و سر و صورتشان را با قمه خون آلود کرده بودند و با پای برهنه به صورت چهار دست و پا و سینه خیز، عوعو کنان به سمت حرم اباعبدالله می رفتند. ادعای این جماعت این بود که سگ درگاه امام حسین علیه السلام هستند. (کلب الحسین)

از یک آدم درشت اندام این گروه پرسیدم که این حرکت شما مطابق فتوای کدام فقیه و مجتهد است؟ گفت سید صادق شیرازی. گفتم پس چرا خود ایشان هیچ وقت به سر و صورت زیبایش تیغ نمی کشد و قمه نمی زند و چهار دست و پا نمی رود. گفت ایشان هم اگر امروز اینجا بود همین کار را می کرد. بهش گفتم مگر قمه را فقط باید مقابل حرم بزنید؟ چیزی نگفت. پرسیدم این کار شما چه معنی و مفهومی دارد. گفت این کار علامت عشق به اباعبدالله و نشان جان نثاری ماست. ازش پرسیدم چرا این کار را در ملاء عام انجام می دهید. گفت تا مردم ببینند و یاد بگیرند.  پرسیدم بهتر نیست به جای این کار ناپاک و چندش آور، دشمنان دین و دشمنان تشیع را بشناسید و با آنها پیکار کنید؟ به من گفت دشمن امام حسین امثال شما هستید که از میدان عشق بازی می گریزید و مثل بچه مزلّف ها سینه می زنید.

در آخرین جمله بهش گفتم: امام حسین علیه السلام سگ هار نمی خواهد. آدم های با وقار می خواهد. بهش گفتم امام علیه السلام به آدم های فهیم و فخیم احتیاج دارد که دشمن شناس و زمان شناس باشند تا یاری اش کنند و بازیچه دست استعمار انگلیس نشوند. چیزی نمانده بود که قمه اش را روی سرم فرود آورد. فقط شانس آوردم کسانی اطرافم بودند و قمه را از دستش گرفتند...

ماجرای صادق شیرازی و مقلدینش در ایران و عراق و رابطه مستقیم یاسر الحبیب داماد صادق شیرازی با دولت انگلیس داستان مفصلی دارد که شرح و بیان آن در شرایط حاضر شاید به صلاح نباشد. اما بیان آنچه مشاهده کرده ام می تواند معیار خوبی برای قضاوت اعمال این گروه باشد. گروهی که در برابر دوربین های بیگانه و غیر بیگانه، با شدت هـرچـه بیشتر قمـه های تیزشان را به سر می زدند و خشونت و کثافت و وحشی گـری را از فرهنگ شیعه به جهان مخابره می کردند.

فتوای آقای صادق شیرازی هم در باره قمه زنی قابل توجه است: ایشان در پاسخ به این که «آیا می‌توان به جای قمه زنی در روز عاشورا، خون خود را اهدا کرد و از ثواب قمه زنی بهره‌مند شد؟»  می‌گوید:

«اهدای خون بسیار مطلوب است و لکن هیچ چیز جای قمه زدن در روز عاشورا را نمی‌تواند بگیرد، لذا مؤمنان و محبان اهل بیت علیهم السلام سعی بر آن داشته باشند که روز عاشورا قمه بزنند و روز میلاد حضرت، خون خود را اهدا نمایند»

اونهایی که اهل فقه و فقاهت هستند، می دانند که هر مجتهد یا فقیهی برای رسیدن به حکم شرعی به دلایل اربعه (کتاب، سنت، عقل، اجماع) نیاز دارد. اما  نمی دانم آقای صادق شیرازی از کجای قرآن، در کدام سنت، به قوۀ کدام عقل و با کدام اجماع به چنین حکم متقن و محکمی رسیده است... ای کاش خودش هم می آمد در ملاء عام فقط یک بار تیزی قمه را روی سرش وارد می کرد تا دایرۀ نفوذ حکمش گسترده تر شود...

 

ببخشید که کمی طولانی شد.

 

۱۲ نظر ۱۸ مهر ۰۰ ، ۱۹:۱۹
مرآت

 

سال های قبل از کرونا که جمعیت میلیونی برای اربعین از ایران به عراق می رفت، تبلیغات فرهنگی و سیاسی موکب ها و زائران، عموماً رنگ و بوی وحدت و اخوت و همرزمی داشت. به گونه ای که تبلیغات تفرقه انگیز و پر خرج و برج دفتر سیدصادق شیرازی در برابر تبلیغات منسجم و وحدت آفرین پیروان و مقلدان آیت الله سیستانی، آیت الله حکیم و مقام معطم رهبری، رنگ می باخت. حتی کتاب های سخیف و کثیف و تحریفی آنها هم که به صورت رایگان اهداء می شد؛ خریدار نداشت و روی دستشان می ماند. فقط چلو کباب های چرب و نرم و پر ملاتشون بود که بعضی از زائران را به سمت موکب هایشان سوق می داد.

امسال اما، هرچند بعضی موکب های توزیع مواد غذایی، استراحتگاه ها و موکب های فرهنگی دولت عراق و مراجع نجف، مخصوصاً از دفتر آیت الله سیستانی خدمات سالم و صادقانه ای را به زائران اهداء می کردند و موکب های مردمی هم کم و بیش رنگ فرهنگی، وحدت آفرینی و حماسی خود را حفظ کرده بودند؛ مع الاسف جلوه های حماسی و مقاومتی علیه استکبار در فعالیت نهادهای فرهنگی، آن طور که انتظار می رفت، نماد درخشانی نداشت. جوری که انگار هر یک از دفاتر مراجع برنامه های خود را  صرفاً در زمینۀ خدمات رفاهی به زائران، محدود و محصور کرده بودند. البته پندار خوش بینانه من این است که دلیل این کوتاهی ها می تواند انتخابات پارلمانی عراق باشد که قرار است همین روزها برگزار شود.

شاید به همین دلیل بود که فرقۀ ضالۀ یمانی و گروه های منسوب به مقلدین صادق شیرازی، امسال در پیاده روی اربعین، تبلیغات گسترده تری داشتند و نماد و نمود آن نسبتاً بیشتر به چشم می خورد. کثرت تصاویر رنگی بسیار بزرگ از صادق شیرازی در مسیر پیاده روی، غرفه های فرهنگی و تبلیغی آنها، موکب های بزرگ با غذاهای چرب و نرم در مکان های خاص و بالاخره حضور دسته های قمه زنی و سگساری مقلدان شیرازی، از جمله فعالیت های این گروه بود که نسبت به سال های قبل بیشتر دیده می شد.(در باره سگساری و قمه زنی یادداشت مستقلی خواهم نوشت)

کتاب معروف با محتوای بسیار شرم آور شیرازی ها که چندسالی بود جلوی توزیع آن را گرفته بودند و من از معرفی نام آن واقعاً معذورم، امسال مجدداً به صورت محدود در بین زائران توزیع می شد و چون عنوان فریبنده ای هم داشت، متأسفانه بعضی زائران ایرانی با ولع و کنجکاوی بیشتری برای گرفتن آن تلاش می کردند...

فرقۀ ضالۀ یمانی هم اگرچه حضور گسترده و آشکار نداشتند، اما در موکب های بین عمود 513 تا 520 فعالیت نیمه علنی آنها دیده می شد. فرقه ای که ادعای امام زمانی شان هر روز شکل جدیدی به خود می گیرد. اما از نظر مالی و سیاسی مستقیم توسط دولت انگلیس و عناصر باقیمانده از حزب بعث عراق تغذیه و هدایت می شوند...

 

شاید به نظر بیاد که این پست کمی تندروانه باشد. اما باور کنید، من در افکار دینی شخصاً با تندروی های جاهلانه مخالفم. اما معتقدم که شیعیان واقعی باید آن قدر بصیرت داشته باشند که در زمین دشمن بازی نکنند و باید آن قدر هوشمند و زیرک باشند که دشمنان تشیع نتوانند از آنها به نفع سیاست های استعماری شان سواری بگیرند. اما چه کنم که اصطلاح شیعۀ انگلیسی، جامه ایست که فقط بر اندام گروه شیرازی ها دوخته شده است و یمانی ها هم که وضعیت شان اظهر من الشمس است و نیاز به توضیح ندارد...

با این همه، آثار و یادگار به جای مانده از شهید عزیز حاج قاسم سلیمانی و رفیق دیرینه اش ابومهدی المهندس یعنی همان حشد الشعبی های پرتلاش و مقاوم، نظم و امنیت قابل تحسینی را در تمام مسیرها و اماکن مقدسه ایجاد کرده بودند که باید دست مریزادی جانانه به آن ها بگوییم. 

به امید روزی که ما شیعیان آل علی عاقلانه تر بیندیشیم و با بصیرت و زیرکی لازم، از وادی نفاق به میدان وفاق برسیم و موجب وهن شیعه و تخریب آیین تشیع نباشیم...

 

۶ نظر ۱۷ مهر ۰۰ ، ۱۹:۳۴
مرآت

 

در اربعین های پیشین، صحنه های عجیب، منحصر به فرد، حیرت انگیز و افتخار آمیز زیادی را دیده بودم که بعضی هایش را در وبلاگ های قبلی به اشتراک گذاشتم. این بار هم با سه مورد اعجاب انگیز مواجه بودم که هرکدام در جای خودش قابل تحسین و تعریف است. اما دوست دارم لطیف ترین آن را اینجا به اشتراک بگذارم:

روز اول سفر، داخل صحن حرم امیرالمؤمنین زن و شوهر جوانی را با نوزاد همراهشان دیدم که روی دستان پدر بود. طفلکی آن قـدر ریـزه مـیزه بود که فـکر کردم عروسک است... ولـی چون می دانستم آوردن عروسک به داخل حرم ممنوع است. یقین کردم که عروسک نیست! با این وجود جلو رفتم و با باباش سلام و علیک کردم و ازش در مورد شهر و دیار و نوزادش پرسیدم. خانمش هم همراهش بود.

اهل زنجان بودند و نوزادشان پنج ماهه! به باباش گفتم در هتل مستقر هستید؟ گفت نه! گفتم در خانۀ دوست و آشنا مهمان هستید؟ گفت نه!  بهش گفتم کجا استراحت می کنید؟ گفت داخل یک حسینیه! پرسیدم قصد کربلا هم دارید؟ گفت بله، گفتم با ماشین؟ گفت نه قراره پیاده بریم! کم کم داشت مغزم هنگ می کرد. اما پرسیدم برای نوزادتون کالسگه هم دارید. گفت آره! با خودم گفتم چه عجب که حداقل کالسکه با خودشون آوردند! دیگه چون سئوالی نداشتم که ازش بپرسم، به صورت جدی و بدون تعارف های مرسوم بهش گفتم ما یک زن و شوهریم اجازه می دهید همراهتان باشیم و کمک تون کنیم. تشکر کرد و گفت نه، خودمون از پس کارمون بر می آییم. با توجه به تجربه ای که داشتیم بهشون توصیه کردیم خیلی خیلی مراقب باشند و هرجا احساس سختی یا خطر کردند از ادامه سفر صرف نظر کنند و بعد با آرزوی سلامتی، باهاشون خدا حافظی کردیم و رفتیم.

برای من عجیب این بود که در آن مسیر طولانی رفت و برگشت و با آن شلوغی جمعیت سیاه پوش که خیلی ها همدیگر را گم می کنند، چرا من باید این زن و شوهر را در پنج نوبت با همین وضعیت که نوزاد، آرام و بی صدا روی دستان پدرش هست ببینم! یک بار در موکب بین راه، یک بار هم دو روز بعد از اربعین در بین الحرمین، یک بار نزدیک حرم عسکرین و یک بار هم  داخل حرم در کاظمین!

راستش از چند جهت حیرت زده شدم. یکی اینکه هربار این نوزاد کوچولو را روی دستان پدر دیدم، آرام و ساکت بود و لباس تمیز بر تن داشت و باباش هم با همان پوشش اولیه اما تمیز و مرتب بود . دوم اینکه خدارو شکر حتی یک ذره آثار خستگی در چهره این پدر و مادر عزیز ندیدم. سوم اینکه متعجب بودم که در آن شرایط سخت بین راهی و شلوغی و سر و صدای موکب ها چگونه این نوزاد ریزه میزه را نگهداری کردند! و نکته آخر این که چطور تونسته بودند در اون فرصت کم، مسیر نجف تا کربلا  و بقیه مسیر ها را پا به پای ما طی کنند.

بررسی این مسئله با عقل و تجربۀ من قابل هضم نبود. فقط به این نتیجه رسیدم که اگر عشق و صبوری و تفاهم و مدیریت داشته باشیم، انگار همه سختی ها قابل تحمّل است و بلکه شیرین و گوارا...

 

پ.ن: این پست قرار بود در قسمت آخر نوشته شود. اما به خاطر یکی از کاربران عزیز، اولویتش را تغییر دادم.

 

۱۰ نظر ۱۶ مهر ۰۰ ، ۱۵:۲۴
مرآت

معطوف به مقدمه ای که در پست قبل نوشتم، در این قسمت فقط به گزارش تقویمی سفر اکتفا می کنم.

ساعت 2 بعد از ظهر به وقت عراق وارد نجف شدیم و مستقیم به سمت حرم رفتیم.  بعد از یک ساعت و اندی زیارت، با چند لقمه نان لواش و پنیر که همراه داشتیم رفع گرسنگی کردیم و بلافاصله قدم به جاده گذاشتیم. وقتی به عمود اول رسیدیم وقت نماز مغرب و عشاء بود. بعد ار نماز، دوباره مسیر را ادامه دادیم و قریب دو ساعت و نیم  راه رفتیم. اما در حالی که هنوز قصد ادامۀ مسیر را داشتیم، یک خانم روستایی با اصرار و سماجت تمام ما را به خانه اش برد. خانه ای که بسیار محقر و فقیرانه بود. البته شرط ما این بود که فقط برای خواب و استراحت مهمانش باشیم.

روز بعد ساعت 5 صبح حرکت کردیم و بعد از سه ساعت پیاده روی، دوباره با کمی نان و پنیر خودمون سد جوع کردیم و البته از چای داغ موکب های عراقی هم بهره مند بودیم.

مسیر را تا اذان ظهر ادامه دادیم و بعد از نماز ظهر و عصر دوباره تا مغرب و بعد از نماز مغرب و عشاء نیز تا ساعت 10 شب مسیر را بی وقفه طی کردیم. اما به خاطر خستگی در یکی از موکب های کنار جاده شب را به صبح رساندیم و دوباره حرکت و صبحانه ای مختصر در مسیر راه و خلاصه به همین صورت ادامۀ سفر تا مقصد...

ساعت 8  صبح روز اربعین وارد بین الحرمین شدیم. سه شب در کربلا، دو شب در سامراء و نصف روز در کاظمین و مجدداً حرکت به سمت نجف و یک شب اقامت در کنار حرم مولا امیرالمؤمنین علیه السلام.

روز آخر نیز بعد از زیارت کامل در حرم امیرالمؤمنین، یک ساعتی برای حضور در وادی السلام و زیارت مرقد شهید عزیز ابومهدی المهندس و شهید گرانقدر محمد باقر صدر وقت گذاشتیم، و بلافاصله روانه کوفه شدیم.

اقامه نماز ظهر و عصر در مسجد کوفه همراه با زیارت حرم حضرت مسلم و جناب هانی و مختار، آخرین برنامۀ سفر 9 روزۀ اربعین ما بود که به پایان رسید و ما با آرزوی قبولی زیارات و با آرزوی سفرهای مکرر در کنار همۀ مشتاقان، برای بازگشت به تهران عازم فرودگاه نجف شدیم...

ان شاءالله بعضی دیده ها و پدیده های این سفر را در قسمت های بعد خواهم نوشت.

 

بعداً نوشت: در مورد قبر شهید بزرگوار سید محمد باقر حکیم کامنت های حاج خانوم را حتماً در بخش نطرات بخوانید.

۹ نظر ۱۵ مهر ۰۰ ، ۱۶:۰۵
مرآت

چون ابلهان، ننگ ملامت ماند بر ما

تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما...

 

مختصر امام شناسی را در حد بعضی از مفاهیم زیارت جامعه مرهون نام و یاد عارف معروف «مرحوم علی اکبر معلم دامغانی» می‌دانم که در نوجوانی فقط اسمش را شنیده بودم و هرگز او را ندیدم و صدایش را نشنیدم. اما بعد از وفاتش بارها بر مزارش رفتم و برایش فاتحه‌خوانی کردم.

آغاز این معرفت، با خوابی شروع شد که تمام صحنه‌ها و گفتگوهای آن خواب، بی کم و کاست فردا و پس فردایش برایم اتفاق افتاد و نتیجه‌اش شد آن‌چه که تصورش را هم نمی‌کردم. ماجرای این خواب البته کمی طولانی است که شرح آن مجال دیگری را می‌طلبد.

از آن موقع تا الآن، نجف و کربلا و کاظمین و سامرا و مشهدالرضا را هیچ وقت بدون اشک و آه و اشتیاق نرفتم و هیچ وقت به قصد گرفتن حاجت‌های مادی با ائمۀ اطهار درد و دل نکردم. همیشه یا به قصد خدمت رفتم یا به قصد زیارت و عرض ارادت و تجدید بیعت و  دعا برای سلامتی و ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه‌الشریف.

در سفر کربلا و مخصوصاً زیارت اربعین علاوه بر آن‌چه گفتم، تعهداتی هم برای خود قائلم و بر این تعهدات بسی پایبندم. مثل کم‌خوری، کم‌گویی، کم‌خوابی، پرهیز از شوخی و خنده و بذله‌گویی، پرهیز از راحت طلبی‌ها و بهانه‌جویی‌ها، دادن حق تقدم به دیگران، مسخره نکردن فرهنگ‌ها، عدم عیب‌جویی‌ها و جدال‌های بیهوده، درخواست هدایت و عاقبت بخیری برای دوست و همسایه و همکار، دعا برای بستگان و آشنایان و حق‌داران شناخته و ناشناخته و بالاخره دعای خیر برای دیگران و استفادۀ حد‌اکثری از فرصت‌ها و رخصت‌های سفر.

از نظر من حرم مطهر امامان شیعه، همیشه تبرک است، امامان ما همه باب الحوائج و صاحب کرامتند، هریک از امامان ما چه حاضر و چه غایب، مقام و مرتبت‌شان حتی از حضرات عیسی، موسی، نوح، ابراهیم، داود و سلیمان هم بالاتر است. زنده کردن مردگان، شفای بیماران، گره گشایی از گرفتاران، رفع نیاز از حاجتمندان و اطلاع از اسرار عالم، کمترین مقامی است که می‌شود برای ائمۀ اطهار علیهم‌السلام بر‌شمرد. اما محدود کردن مقام امامت به این کرامت‌ها و حاجت‌خواهی های حاصل از ناشکیبایی‌ها را جفا در حق آن‌ها می‌دانم.

ما امام معصوم را حجت خدا و واسطه فیض الهی به کل موجودات عالم می‌نامیم. ما امام را مظهر حق و حق محض می‌دانیم. امامان ما صاحب مقام عصمت و طهارتند و ما نفس کشیدن در دنیای بدون امام را جز مرگ و ننگ و عذاب نمی‌دانیم. برای ما امام «ﺍﻟﺴَّﺒَﺐُ ﺍﻟْﻤُﺘَّﺼِﻞُ ﺑَﯿْﻦَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ‌ﺍﻟﺴَّﻤﺎﺀ» است. به همین دلیل، همیشه خود را مدیون و بدهکار آن بزرگواران می‌دانم و هرچه غیر از اطاعت و ارادت در برابر آن‌ها را برای خود، خسران و در حق آن‌ها جفا می‌پندارم... و باز به همین دلیل است که غیبت امام زمان را دلیل بی لیاقتی خود و امثال خود می‌دانم و تلاش و مجاهدت و دعا برای فرج مولای وحید و طرید و شرید را بر ذمّۀ خود واجب عینی تلقی می‌کنم...

از این رو سفر اربعین، برای من هیچگاه نه جنبۀ سیاحتی دارد و نه جنبه هوس و جَو زدگی. اربعین سفر عشق و دلدادگی و دلباختگی است. اربعین همایشی قیام انگیز است همراه با عشق به اباعبدالله الحسین با هدف ظلم ستیزی و فریاد علیه استکبار و مستکبران عالم با هر رنگ و لعابی که باشند. اربعین فرصتی است برای زمینه‌سازی و گسترش عدالت‌خواهی در جهان توسط شیعیان و محبان راستین امام زمان عجل الله تعالی فرجه تا تشنگان حق و عدالت را برانگیزانند و دنیای پر از ظلم و جهل را مهیای ظهور منتقم خون حسین علیه‌السلام نمایند.

 

پ.ن:

  1. بیت از شاعر بزرگ انقلاب، علی معلم دامغانی مربوط به واقعۀ عظیم عاشوراست که با مفاهیمی بسیار سنگین اما پر مغز و جانسوز سروده شده و من مصرع اول این بیت را با عرض پوزش از ایشان تغییر داده ام.
  2. مرحوم علی اکبر معلم دامغانی عارف مشهور نیز، از دوستان صمیمی حضرت امام خمینی رحمة الله علیه و عموی آقای علی معلم دامغانی است.
  3. علی معلم  روی سنگ مزار عموی مرحومش، با شعری مخصوص و مختصر رابطۀ مکتبی و معرفتی ایشان را به زیبایی و به صورت منحصر به فرد بازگو کرده است.
  4. این پست نسبتاً طولانی مقدمه ای بود برای نوشتن چند یادداشت کوتاه از سفر اربعین امسال که ان شاءالله بعد از فرصتی کوتاه در سه چهار قسمت تقدیم حضورتون خواهم کرد.

+ مقدمات سفر اربعین امسال چه از مرزهای زمینی و چه از مرزهای هوایی آن‌قدر تلخ و آزار دهنده بود که ندیدم حتی یک نفر هم از این وضع ناراضی و عصبانی نباشد. کاش دولت آقای رئیسی در این زمینه با مردم روراست تر و مهربان تر رفتار می‌کرد...

۷ نظر ۱۴ مهر ۰۰ ، ۰۰:۲۱
مرآت

 

 

قدم به راه اربعین. ان شاءالله 

جانم به فدایت یا اباعبدالله، ممنونم از نگاهت آقای بی کفن، ممنونم از نوکر نوازی ات ای کشتی نجات امت.

حسین جان، ای پسر فاطمه سلام الله علیها؛ همین قدر که لطف کردی و با تمام محدودیت های موجود و درماندگی و بی نوایی خودم، کار ویزا و بلیط سفر را ناباورانه برایم فراهم فرمودی تا بار دیگر جزو زائرانت باشم و به پابوسی ات قدم بگذارم، برایم افتخاری بزرگ و فرصتی مغتنم است. ان شاءالله توفیق داشته باشم با انفاس قدسیه و نگاه مهرورزانۀ خودتون، وظیفه نوکری و خدمتگزاری ام را به آستان مقدس و ملکوتی تان در حد بضاعت ناچیزم ادا کنم.

 

به لطف خدا، در زیارت ها و اربعین های قبلی به یاد همۀ دوستان و همراهان حقیقی و مجازی بودم و افتخار دارم که همیشه بیشتر از خودم، درد و تقاضا و حاجتمندی دوستان، آشنایان و سفارش کنندگان را در سینه داشتم...

البته بر اساس یک وظیفه دینی، دعای اصلی و همیشگی ما بچه شیعه ها، سلامتی و ظهور مولایمان حجت بن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف و نجات شیعیان مظلوم جهان، پیروزی مقاومت لبنان و یمن و بحرین و عراق و افغانستان... و تعالی مقام امام عزیز و شهدای گرانقدر و سلامتی مقام معظم رهبری است.

اما در کنار این دعای همیشگی، این بار هم ان شاءالله و به یاری حضرت حق، از طرف همۀ عزیزان، بستگان، آشنایان و همراهان مجازی و غیر مجازی نایب الزیاره هستم و به یاد همه تون خواهم بود. به یاد دنبال کنندگان، به یاد دنبال شوندگان، به یاد خوانندگان این وبلاگ و وبلاگ های قبلی، به یاد کامنت گذاران، به یاد کنکوری ها، به یاد آقا پسرهای جوون، دخترخانم های دم بخت، عروس خانم های نازنین و آقا دامادهای گل، به یاد اونهایی که در آستانۀ رسیدن به مقام مادری هستند و قراره به زودی نوزاد ناز و دلنوازشون را در آغوش بگیرند، به یاد اجاره نشین ها، به یاد بیماران کرونایی و غیر کرونایی، به یاد مشتاقان زیارت ائمۀ طاهرین علیهم السلام، به یاد اونهایی که به قول خودشون جامانده اند. به یاد اونهایی که تلاش کردند بروند اما به خاطر شرایط خاص کشور و سهمیه بندی زائران یا به خاطر تنها بودن و یا به هر دلیل دیگری نتونستند عازم شوند، و خلاصه به یاد همه کسانی که به نوعی در ذهن و فکر من حضوری نیکو و خاطره انگیز دارند، خواهم بود. ان شاءالله الرحمن.

 

عذر تقصیر و طلب حلالیت و التماس عفو و بخشش و دعا دارم...

 

+ کامنت هاتون را می خوانم. اما شاید در این چند روز فرصت جواب دادن نداشته باشم...

 

۱۷ نظر ۰۳ مهر ۰۰ ، ۱۹:۱۶
مرآت

امروز، یکی از خانم های فامیل در استاتوس واتساپش با عرض ارادت خدمت محمد رضا شجریان، سالروز تولد او را با واژه های اغراق آمیز تبریک گفته بود و از او بعنوان خواننده و هنرمند محبوب به صورت عاشقانه تجلیل کرده بود.

 

برایش کامنت گذاشتم و نوشتم:

«آن روز که ما تصنیف‌های شجریان را گوش می‌کردیم، مسخره‌مان می‌کردید، به او ناسزا می‌گفتید و به صدایش تُف می‌انداختید. امیدوارم خدا تغییر رویکردتان رو پذیرا باشد و در قیامت شما را با شجریان محشور فرماید!!»

پ.ن: در هفتۀ دفاع مقدس، یاد و خاطر شهدای عزیز، جانبازان، ایثارگران به ویژه یاد و خاطر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس و امام شهیدان را گرامی می‌داریم.

۱۰ نظر ۰۱ مهر ۰۰ ، ۲۱:۱۹
مرآت